1375/12/16 راه خوشبختي بايگاني سالانه - 1375



بسم الله الرحمن الرحيم

اگر از من بپرسند بهترين کتاب براي حضرت علي(عليه السلام) چيست؟ مي‌گويم(الغدير) و اگر بگويند بهترين کتاب براي امام صادق(عليه السلام) چيست؟
مي‌گويم(الامام الصادق(عليه السلام) و المذاهب الاربعه) 6 جلد است و از کتابهاي خوب است ما سه رقم کتاب داريم مکيدني، جويدني، بلعيدني اين کتاب از نوع کتابهاي بلعيدني است.
روايت امروز از مستدرک ج 12 صفحه 173 - روايت اينست در جستجوي خوشبختي همه کمال را مي‌خواهند آنکس که عرق مي‌خورد فکر مي‌کند کمال در اينست مثلاً فحش مي‌دهد مي‌گوئيم فحش نده مي‌گويد حق‌اش است! يعني اسم فحش را حق مي‌گذارد منتهي درغالب حق حرف خودش را مي‌زند. کمال را همه دوست دارند چند تا دزد مي‌روند شريکي يک خانه‌اي را مي‌زنند بعد وقتي مي‌خواهند جنس‌ها را تقسيم کنند مي‌گويند ببين بيا عادلانه تقسيم کنيم اصل مال دزدي است اما موقع تقسيم بحث از عدالت است اين پيداست که انسان خوشبختي و کمالات را مي‌خواهد منتهي حالا او خيال مي‌کند کمالش در اينست که با اين ازدواج کند، کمالش اينست که اين مغازه را داشته باشد، کمالش اينست که پدرزنش همچين کسي باشد.
امام صادق(عليه السلام) روايتي دارد عين اين روايت را اميرالمومنين(عليه السلام) هم دارد با يک خورده تعبيرات مختلف مي‌فرمايد «طَلَبْتُ الْجَنَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِي السَّخَاءِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173)
فکر کردم(مطالبه کردم) که بهشت کجاست؟ در سخاوت است، هر کسي به جايي رسيده بايد يک چيزي ر ااز خودش بدهد يا از پول بگذرد يا از جان بگذرد يا از شهوت بگذرد در قرآن آيات زيادي داريم که به هر کس چيزي داديم يک لوطي گري از خودش نشان داد، به نامرد خداوند چيزي نمي‌دهد يوسف(عليه السلام) از شهوت گذشت «وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ» يوسف/21 تعبير خواب به او داديم. ابراهيم(عليه السلام) از اسماعيل(عليه السلام) گذشت «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» بقره/124
ايران از جوان هايش گذشت به انقلاب رسيد انسان بايد از چيزي بگذرد اينکه آدم مي‌گويد بنده هرچه دارم مال خودم به جايي نمي‌رسد اگر مي‌خواهي چيزي را بگيري بايد چيزي ر ابدهي خلاص.
به قول مرحوم شهيد مظلوم بهشتي مي‌گفت بهشت را به بها مي‌دهند به بهانه نمي‌دهند يعني بايد يک کاري کرد. از خداوند هم مي‌خواهي چيزي بگيري مي‌گويند بايد بلند شوي حديث داريم هر کس مي‌خواهد دعايش مستجاب شود اين رقمي دعا کند.
«طَلَبْتُ الْعَافِيَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الْعُزْلَةِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) بحث را عيد نوروز(نزديک عيد نوروز) مي‌شنويد بسم الله سخاء براي بچه‌هاي خودت لباس خريدي براي بچه‌هاي همسايه چي؟ توي کوچه شما فقير نيست؟ فکر نمي‌کنيد توي عيد نوروز هم? بچه‌ها لباسشان نو است بچه همسايه چي؟ اين نمي‌شود که انسان سخاوت نداشته باشد و بعد بگويد خدايا مرا ببخش، خدايا ما را اهل بهشت قرار بده.
عافيت در چيست؟ خانه خوب؟ تلفن خوب؟ همسر خوب؟ بچه خوب؟ مي‌فرمايد نه ديدم عافيت در عُزلَت هست، يعني آدم خودش را کنار بکشد. خيلي از وقت ما صرف وقت حرفهاي ياوه مي‌شود البته دينِ ما دين اجتماعي است نماز جماعت يعني توي محله‌تان جمع شويد نماز جمعه يعني هفته‌اي يکبار توي شهر جمع شويد. حج يعني در مکه جمع شويد. حتي عُزلت ما در عين جماعت است، يعني ان وقتي که مي‌گويد برو معتکف شو مي‌گويد برو توي مسجد جامع معتکف شو مي‌گويد آقا من مي‌خواهم سه روز بروم کنار براي خودم باشم مي‌گويد خيلي خوب مي‌خواهي سه روز بروي مسجد عزلت(گوشه گيري) اما همين عزلت توي مسجد محله‌تان تاطل است بايد بروي توي شلوغ ترين مساجد شهر.
دين ما ديني است که سياست‌اش عين ديانت است و ديانت‌اش عين سياست است انزوايش عين عزلت است پيغمبر(صلي الله عليه و آله) ما معتکف مي‌شد منتهي توي مسجد الحرام که گلوگاه همه نژادها و زبانهاست.
چند روز پيش مردي آمد نهضت سوادآموزي و گفت زن من يکسال است که با من نيست گفتيم قهريد؟ نه طلاق داديد؟ نه چه مشکلي داريد؟ گفت مي‌گويد دارم خودسازي مي‌کنم تلفن خانه‌شان را از مرد گرفتم مر دهم نشست خلاصه به او گفتم اين رقم خودسازي خريت است، گفت اِه! ! گفتم اِه ندارد يک کلمه کمتر نه عقب نشيني هم نمي‌کنم حماقت شوهر شا از دستت ناراضي است اين چه خودسازي است که شما مي‌کنيد؟
يک روز ديگر چند نفر آمدند نزد من همه سوال مي‌کردند و جواب مب دادم يکي هي سرش را پائين انداخه بود من به رفيقم گفتم اين کيه؟ گفت اين دارد خودسازي مي‌کند خنده‌ام گرفت ياد اين افتادم که دکتري به شخصي گفته بود مواظب شکمت باش اين راه که مي‌رفت هي نگاهش به شکمش بود اين نفهميده بود که دکتر مي‌گويد مواظب شکمت باش اصلاً چي چي مي‌خواهد بگويد. امروز در مهجةالبيضاء ديدم فيض کاشاني خيلي بحث کرد. يک عده طرفدار گوشه گيري‌اند سرشان را پائين مي‌اندازند، علي(عليه السلام) جويم علي(عليه السلام) پويم علي(عليه السلام) مولاي درويشان خوب علي(عليه السلام) توي جبهه هم بود اين آقايي که توي خانقاه، است 8 سال جنگ بود پايش را گذاشت جبهه؟ اصلاً مگر مي‌شود کسي بگويد من در خطر علي(عليه السلام) هستم رهبرم هميشه توي جبهه بود و من پايم را توي جبهه نگذاشتم افرادي که طرفدار گوشه گيري هستند يک سري آيات مي‌گويند افرادي که طرفدار اجتماع هستند يک سري آيات مي‌گويند ولي جمع‌اش اينست.
امام سجاد(عليه السلام) در دعاي مکارم الاخلاق مي‌فرمايد «وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ»(صحيفه سجاديه، دعاى 20) خدايا من را جوري کن توي جامعه باشم از خدا مي‌خواهد که توفيق باشد توي جامعه
از امام(رحمةالله عليه) سوال کردند آقا من اگر توي يک اتاق تنهايي چراغ را خاموش کنم با حال نماز مي‌خوانم نماز طولاني با اشک و آه و ناله اما اگر بروم مسجد و نماز جماعت بخوانم حواسم پرت و پلاست؟ امام(رحمة الله عليه) مي‌فرمايد باسمه تعالي نمازي که پرت و پلا و توي جماعت باشد بهتر از نمازي است که دوليتر اشک در آن باشد اما تنهايي باشد.
مشورت يعني با مردم باش، صله رحم، اصلاً رواياتي داريم خدا لعتنت کند کسي که تنهايي غذا مي‌خورد کسي که تنهايي توي خانه مي‌خواب دکسي که تنهايي مسافرت کند. تنهايي مورد تنفر است ديد و بازديد، هديه دادن «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ» انفال/63 روايت داريم «المؤمن آلف مألوف متعطف»(غررالحكم، ص‏413) من اهل الفت است. حديث داريم «لَا يَحِلُّ لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فَوْقَ ثَلَاثٍ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏4، ص‏380) فرمود اگر کسي با رفيق‌اش بيش از سه روز قهر کند هيچکدام از من نيستند ممکن است آدم ناراحت بشود سه روز، چهارم بايد آشتي کنيد «وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها» حديد/27 قرآن انتقاد مي‌کند و مي‌فرمايد دين من دين رهباني نيست رهبانيت بدعت است انتقاد مي‌کند از کساني که مي‌روند توي غاري گوشه گيري.
(الذي يخالط الناس و يصبر علي عزاهم خير من الذي لايخالط و لايصبر) برو توي مردم، آقا مردم بد هستند هنر تو به اين است که به بين مردم بروي و بدي هايشان را تحمل کني. باش و بدي هايشان را تحمل کن، بهتر از اينست که بگويي آقا من بروم با فلاني دعوايم مي‌شود پس از اول نمي‌روم. پس دين ما دين معاشرت است دو سه هزار دستور در اسلام راجع به معاشرت داريم با کِي رفيق باش؟ چطوري رفيق را انتخاب کن؟ حديث داريم اگر مي‌خواهي رفيق‌ات را انتخاب کني سه بار او را عصباني کن اگر فوش نداد دفعه چهارم با او رفيق شو حديث داريم با کسي رفيق شويد که اهل نماز باشد چون کسي که لطف خدا را ناديده بگيرد براي خدا سرخم نکند تو هم هرچه به او خدمت کني بي وفايي خوهي ديد و الطاف تو ر اناديده خواهد گرفت.
حديث داريم با کسي رفيق شو که به پدر و مادرش احترام مي‌گذارد جواني که به پدر و مادرش بي وفاست تو هم هرچه به او خدمت کني بيشتر از مادرش به او خدمت نمي‌کني نسبت به تو هم بي وفايي خواهد کرد. ببين نسبت به رفقاي قبل‌اش چطوري است؟ نسبت به استادش چطوري است؟ ريز به ريز دستور داريم پس اصل اسلام معاشرت است.
اما براي عزلت هم يک چيزهايي داريم، مثلاً داريم که اهل بهشت از اهل جهنم مي‌پرسند «ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ» مدثر/42 شما چطور گرفتار جهنم شديد؟ مي‌گويند «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» مدثر/45 هر طوري زدند ما هم رقصيديم شعري مي‌خوانديم
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو!
من هم به همين خاطر مثل همه شدم، اگر همه جوک مي‌گفتند يکي هم من مي‌آمدم(مي گفتم) تا از قافله عقب نمانم. اين شعر(بالا) از آن شعرهاي غلطي است که جزو فرهنگ ما شد و اينقدر ما بگوئيم که از فرهنگ ما بيرون برود مثال زدم اگر کشتي صدتا مسافردار نقص فني پيدا کرد کشتي غرق شد مسافرهايش ريختند توي دريا 90 نفر شنا بلد نبودند غرق شدند 10 نفر شنا بلدند بگويند خواهي نشوي رسوا. . . ما داريم که توي جامعه خيلي نباشيد يعني با هر ياوه گويي نباشيد. (احب الناس الاتغياء و الاخفياء) بهترين مردم آنهايي هستند که خودشان را نشان ندهند توي مردم باش، اما يک کاري نکن که مردم نگاهت کنند آخر بعضي يک کاري مي‌کنند که مردم نگاهشان کنند اينها مشکل روحي دارند از تو پوک است از بيرون بُلُم بُلُم مي‌کند.
حديث داريم امام کاظم(عليه السلام) فرمود تمام کساني که قُروقُر مي‌کنند اينها از تو خالي هستند اسکناس هزاري صدا ندار تمام تَرق و تُرق‌ها مال 5 ريالي هاست. مَشکي که پُر است لُق و لُق نمي‌کند مَشکي که در آن آب کم است لُق و لُق مي‌کند آن کسي که گواهينامه‌اش را چاپ مي‌کند بالاي سرش مي‌گذارد يک عکس هم مي‌اندازد پيداست که تازه اين گواهينامه را گرفت هپرفسورها گواهينامه‌شان بالاي سرشان نيست آيت الله العظمي هيچوقت سند اجتهادش را قاب نمي‌کند بالاي سرش بگذارد اين طلبه‌هايي که تازه حکم مي‌گيرند. . . تازه ساعت مچي گرفته آستين‌اش را بالا مي‌زند. تمام اين مشکلها مال اينست که از تو پوک است.
اصحاب کهف چند جوانمرد بودند اينها ديدند محيط فاسد است گفتند آقا ما توي اين محيط آب مي‌شويم بلند شويم و برويم. ما سه نوع آدم داريم:
1- آدمهايي که در جامع? فاسد هضم مي‌شوند مثل يخ توي آفتاب که آب مي‌شود و لذا روزهاي اولي که به دانشگاه مي‌آيد با حجاب کامل و چادر مي‌آيد اگر هم مانتويي است ذره ذره احترام‌اش نسبت به استاد طوري است که کم کم شُل مي‌شود
2- در جامعه فاسد هضم نمي‌شود که در قرآن سوره‌اي بنام کهف داريم(کهف) اين چند جوان گفتند حاضريم توي بيابان زندگي کنيم اما اين رژيم فاسد را نپذيرم قرآن از انها تعريف مي‌کند مي‌فرمايد اينها جوانمرد بودند
3- جامعه فاسد را عوض مي‌کند نه اينکه هضم نمي‌شود اصلاً اين جامعه را عوض مي‌کند َّ«قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ» انبياء/60 ابراهيم(عليه السلام) يکي بود. امام(رحمةالله عليه) يکي بود ايران را عوض کرد 30 ميليون ترسو شجاع شدند جواني که دوچرخه‌اش را به برادرش نمي‌داد سوار شود رفت جبهه جان بدهد کسي که از عکس آمريکا مي‌ترسيد گفت مرگ بر آمريکا. اين سومي امام است امام يعني رهبر بتواند جامعه را عوض کند حالا امام فقط بنيانگذار جمهوري اسلامي است؟ بله او امام است اما هر يک از شما هم مي‌توانيد امام باشيد.
قرآن در سوره فرقان مي‌فرمايد مومن «عِبادُ الرَّحْمنِ» فرقان/63 بنده خوب خدا چند تا شرط دارد يکي‌اش اينست که مي‌گويد ٍ «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» فرقان/74 من مي‌خواهم امام بشوم. طوري زندگي کنيد که چهار نفر را مثل خودتان کنيد. اگر تو را بردند وِل هستي، اگر نرفتي محکمي. تو ديگران را بردي رهبري.
تلويزيون فيلم شيرين نشان مي‌دهد جذب فيلم‌ها مي‌شوي توي امتحانات شکست مي‌خوري شل هستي، چون فيلم تو را برد و تو شکست علمي خوردي. فيلم را خاموش مي‌کني مي‌گويي من درسهايم را بخوانم بعد فيلم‌ها را خواهم ديد، وقت براي فيلم خيلي است، وقت براي مطالعه و تحصيل کم است، محکم هستي و طومار نوشتي صدا و سيما را عوض کردي که در ايامي که بچه‌ها امتحان دارند شما اين فيلم‌ها را نشان ندهيد معلوم مي‌شود امام هستي صدا و سيما را عوض کردي.
و هر کس هم مي‌خواهد امام باشد بايد از بچگي تمرين کند، نمي شود يکمرتبه از خواب بلند شود و بگويد من امام شدم اين امامي که در پيري فرمود من توي دهن اين دولت مي‌زنم اين امام(رحمةالله عليه) 22 سالگي از خمين به قم آمد آيت الله بها الديني و از هم دوره‌هاي امام(رحمةالله عليه) بود. از جواني‌اش ما رفتيم خانه ايشان و گفتيم ما هر چه ديديم از پيري ايشان ديديم از جواني‌هاي امام(رحمة الله عليه) چيزي نداري براي ما بگويي؟ گفت چرا مي‌گويم خمين قديم يک قسمت کوچکي بود تازه خودم امام(رحمةالله عليه) هم فرزند شهيد است پدرش شهيد شده زمان رضاشاه 22 سالش بود که به قم آمد رضا شاه جانوري بود مثل صدام مثل پسرش نبود پسرش با سياست و دين. . . او با کتک و زدن و کشتن اصلاً يک چيزي بود زماني که چادر را از سر زنها امامه را از سر آخوندها اصلاً بقدري خفقان بود که حاج شيخ عبدالکريم حائري موسس حوز? علميه قم که فوت کرد نشد يک جلس? فاتحه بگيرند جلس? فاتحه گرفتند سماور زغالي روشن کردند آمدند آب روي آتش‌ها ريختند.
روز عاشورا که روضه خواني بود توي خانه‌اي روضه مي‌خواندند خانه‌ها را به همديگر سوراخ مي‌کردند از چهار تا کوچه ديگر هر کس مي‌خواست بيايد از توي سوراخها مي‌آمد که يکمرتبه آيت الله خونساري که مرجع تقليد در بازار تهران بود مي‌خواست برود روضه از توي خانه‌ها آمد توي آشپزخانه يکي از خانه‌ها افتاد و غش کرد گفت ما روز عاشورا بايد اينرقمي براي امام حسين(عليه السلام) عزاداري کنيم.
آنوقت يک شخصيت مملکتي در آن زمان که خيلي زور داشت يک حرف چرندي زد همين جوان 22 ساله‌اي که از خمين آمد چنان زد توي گوش اين پيرمرد 75 ساله که آيت الله بهاالديني مي‌گفت عينک‌اش چهار قطعه شد آن کسي که در پيري مي‌خواهد به بختيار بگويد من توي دهن اين دولت مي‌زنم بايد رگ سيلي زدن در جواني در او باشيد.
جوانها اگر رگي داريد بزرگ هم بشويد يک کاري خوهيد کرد اگر حالا وِل هستيد بزرگ هم بشويد شُل هستيد هر کس مي‌خواهد بداند چه کسي است بايد در جواني خودش را حساب کند من چقدر توان دارم؟ چه مشکلي را در جواني حل کردم؟ چقدر بايد از خودم بگذارم؟ تو که رويت نمي‌شود اذان بگويي نمي‌تواني که راهپيمايي راه بيندازي. جواني نزد من آمد و گفت من مي‌خواهم سخنراني کنم چکار کنم؟ گفتم توي خانه اذان بگو اول پهلوي عمه بگو الله اکبر ذره ذره تمرين کن بيرون هم داد مي‌زني.
پيغمبر(صلي الله عليه و آله) سه سالش بود مربي‌اش چيزي به سينه او اويزان کرد گفت اين چيه؟ گفت اينرا آويزان کرده‌ام که تو را حفظ کند گفت اين مار حفظ کند؟ ! آنرا کَند و دور انداخت کسي که مي‌خوهد در چهل سالگي بت بشکند رگ بت شکني در سه سالگي در او هست. خودتان ر اامتحان کنيد استعدادها، لياقت‌ها، گذشتها، اخلاصها، يکجا دعوتت نکردند چه عکس العملي نشان ميدهي؟ مثلاً حاضري با کفش متوسط به جلسه بيايي؟ دو تا خودکار توي جيب‌ات هست يکي از آنها را به بغل دستي‌ات مي‌دهي يا نه؟ با ماشين داري مي‌روي حاضري يک نفر را هم سوار کني يا نه؟ ما وقتي توي ماشين نشستيم تا يک نفر آشنا را ديديم کاري مي‌کنيم که ما را نبيند دارد واليبال بازي مي‌کند مي‌پرد بالا آبشار بزند وقتي نمي‌تواند مي‌گويد درست پاس بده! ! پيداست که فردا هر دسته گلي آب بدهد مي‌گويد او بود نمي‌گويد من بي عرضه بودم راحت مي‌شود فهميد که کِي چکاره است؟
يکي از خوبي‌هاي اردوها اينست که استعدادها را کشف مي‌کند در قرآن داريم «فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» نساء/140 با اينها ننشين.
خلاصه‌اش اينکه اگر عافيت مي‌خواهيد جلسات هرزه، فيلم بد، رفيق بد، کتاب بد جلساتي که وقتي در آن مي‌نشيني مي‌بيني در آن نور نيست وقتي مي‌نشيند باصفا بوديد وقتي بلند شديد مي‌بينيد حرفهايي زده شد که نسبت به ده نفر بدبين شديد.
قرآن مي‌فرمايد يکي از بديهاي قمار اينست وقتي دو قمار باز با هم مي‌نشيند رفيق هستند وقتي يکي از ديگري 10 هزار تومان برنده شد وقتي بلند مي‌شوند باخته ديگر بنده ر ادوست ندارد «إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ» مائده/91
خاصيت قمار اينست که با محبت مي‌نشينيد با بعض بلند مي‌شويد. اينکه مي‌گويند پهلوي تاجر ننشين براي اينکه وقتي پهلوي يک پولدار نشستي نگه به خانه و زندگي‌اش کردي آهي مي‌کشي و مي‌گويي خدايا به او دادي چرا به ما ندادي؟ با بغض خدا بلند مي‌شوي اين ضرر معاشرت با پولدارهاست.
«طَلَبْتُ حَلَاوَةَ الْعِبَادَةِ فَوَجَدْتُهَا فِي تَرْكِ الْمَعْصِيَةِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173)(حلاوة)(حلوا) يعني شيرني -امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد من مي‌خواهم عبادت پهلوي من شيرين باشد. ما عبادت مي‌کنيم اما نزد ما شيرين نيست يعني کسي از نمازش کيف نمي‌کند حالا که مجبور هستيم مي‌خوانيم. مي‌فرمايد چکار کنم که از عبادتم کيف کنم؟ «فَوَجَدْتُهَا فِي تَرْكِ الْمَعْصِيَةِ» گناه مزه عبادت را از انسان مي‌برد.
آمد گفت آقا مدتي است نمز شب نمي‌خوانم فرمود روز گناه مي‌کني شب توفيق نماز شب نداري. آدم بازيگوش اصلاً مز? تحصيل را نمي‌چشد نه اينکه عياش است از تحصيل خوشش نمي‌آيد فلذا مي‌گويد ارديبهشت مردم اُرديجهنم ما دو تا امتحان داريم امروز روز نحسي است دو تا امتحان دارم عشق نمي‌ورزد.
«طَلَبْتُ ثِقْلَ الْمِيزَانِ فَوَجَدْتُهُ فِي شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد دنبال گشتم ببينم چکار کنم قيامت مشت‌ام پر باشد ميزانم سنگين باشد فرمود در توحيد است و نبوت اگر مي‌خواهيد چيزهايتان باشد براي قيامت‌تان بايد خودتان را در دامن توحيد قرار دهيد «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي»(كشف‏الغمة، ج‏2، ص‏308)(حصن) يعني دژ - توحيد حصن و دژ خداست اگر کارهايتان را در ظرف توحيد ريختيد برايتان مي‌ماند. اما اگر براي خدا نبود براي اينکه اين خوشش بيايد خيلي خوب يک سوت برايت مي‌کشد بعد هم وقتي مُردي هيچي.
بنده که مشهورم خاصيت‌ام چيه؟ فردا بگوئيد قرائتي مُرد فوق‌اش مردم ايران بگويند اِه! ! ! خلاص خوب دست خالي 60-40 سال جان کَندم؟ بله اما براي خدا نبود مي‌خواستي مشهور بشوي يک فوتباليست اگر هدفش شهرت باشد بعد از ده سال يک تازه نفس مي‌آيد و اين از گردونه خارج مي‌شود که چي شدي؟ هيچي. اگر کار براي خدا نباشد گيرم ما همه مردم را متوجه خودمان کرديم خاصيت‌اش چيه؟ مردم به ما نگاه کنند گيرم همه دنيا ما را شناختند تازه مي‌گوئيم کوه هيماليا، تازه رفتيم بالا دود هم بالا مي‌رود و براي خودش روسياه است. من در شهر مشهد داشتم راه مي‌رفتم يک زن و شوهري بچه بغلشان بود بچه تقريباً دو سالش بود پدر و مادر متوجه نشدند بچه يک خورده به من نگاه کرد و گفت مامان مامان! ! تلويزيون مشهور بشويد طوري نيست اما براي شهرت کار نکنيد يک هدف مقدسي را بگيريد مشهور شديد، شديد نشديد هم که نشديد مهم نيست حيف است آدم هنرمند بشود براي اينکه مشهور شد.
امام(رحمه الله عليه) به شهيد رجايي فرمود رئيس جمهور شدي چي شدي؟ تو رئيس جمهور يک تکه شده‌ايد، ايران يک تکه از آسياست آسيا يک تکه از کره زمين است کر? زمني يک تکه از منظومه شمسي است، منظومه شمسي يک تکه از کهکشانهاست چيزي نيست. هدف بالا باشد. اگر مي‌خواهيد براي قيامت‌تان چيزي باشد «طَلَبْتُ ثِقْلَ الْمِيزَانِ» اگر مي‌خواهيد در ميزانتان چيزي باشد توحيد، نبوت براي خط خدا کار کنيد.
امام(رحمه الله عليه) براي خدا کار کرد دنيا او را شناخت افراد ديگر براي دنيا کار کردند به آخرت هم نرسيدند «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ» اسراء/19 اگر هدفتان بلند و الهي باشد به دنيا هم مي‌رسيد اما اگر هدفتان دنيا باشد «ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ» اسراء/18 هر کس بخواهم هر چه بخواهم. آدم مخلص سوخت ندارد بنده مي‌آيم در خان? شما را مي‌زنم براي اينکه برادر ديني‌ام را ملاقات کنم زيارت برادر ديني ثواب دارد مي‌گويند ايشان تشريف ندارند خوب هيچي راحت برمي گردم چون براي خدا آمدم ثوابم را دارم. برويم آنجا يک بستني بزنيم بگوئيم و بخنديم تا گفتند نيست دماغت سوخته.
امام(رحمه الله عليه) مي‌فرمود ما نمي‌خواهيم پيروز بشويم و نمي‌خواهيم هم شکست بخوريم صدام به ما حمله کرده دفاع واجب است ما مي‌خواهيم به وظيفه‌مان عمل کنيم پيروز شديم الحمدلله پيروز نشديم. . .
روايت داريم روز قيامت افرادي مي‌گويند قرآن خوانديم خدا و فرشته‌ها مي‌گويند دروغ گفتي خواندي تا بگويند صوت‌اش خوب است، پول داديم؟ مي‌گويند دروغ گفتي پول دادي که بگويند سخاوت دارد براي خدا نبود توي جبهه شمشير کشيديم مي‌گويند رفتي جبهه تا بگويند شجاع است با قصد قربت نبود براي خدا نبود اگر مي‌خواهيد براي قيامت‌تان چيزي ذخيره کنيد بايد اينها را کنار بگذاريد.
«طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِي الدُّخُولِ إِلَى الْجَنَّةِ فَوَجَدْتُهَا فِي الْعَمَلِ لِلَّهِ تَعَالَى»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) مي‌خواستم توي قيامت معطل نشوم چون قيامت 50 موقف است و موقف به موقف نگه مي‌دارند موقف زکات موقف نماز، صله رحم، پنجاه جا و ايستگاه و پليس انسان را کنترل مي‌کنند. مي‌فرمايد که بايد مخلص باشيم.
«وَ طَلَبْتُ حُبَّ الْمَوْتِ فَوَجَدْتُهُ فِي تَقْدِيمِ الْمَالِ لِوَجْهِ اللَّهِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) دوست دارم از مرگ نترسم.
شخصي نزد پيغمير(صلي الله عليه و آله) آمد و گفت چرا من از مرگ مي‌ترسم؟ فرمود «أَ لَكَ مَالٌ»(خصال صدوق، ج‏1، ص‏13) تو سرمايه داري؟ گفت بله پول دارم فرمود بخاطر همين است چون پول داري مي‌ترسي. گاهي کف دستش برش مي‌خورد گاهي پشت دست چسب مي‌زني، به پشت و کف وقتي مي‌خواهي چسب را از کف دست برداري چون مو ندارد راحت بلند مي‌شود اما پشت دست چون مو دارد و مي‌چسبد وقتي مي‌خواهي برداري جيز و وِيز مي‌کند.
کساني که بند دلشان به دنيا چسبد. وقتي مي‌خواهي اينرا از دنيا بِکَني جيزوويز مي‌کند علت اينه بسيجي‌ها راحت مي‌رفتند بهه چون چيزي ناشتند هر کس سرمايه‌اش بشتر است دل کَندَنش مشکل‌تر است. مال داشته باشيد ولي به آن نچسبيد زهد يعني مصرف کم نه يعني فقر. مصرف‌ات روي شمعک باشد ساده باشد.
«وَ طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِي التَّفَكُّرِ وَ الْبُكَاءِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) مي‌خواهم قلبم نوراني باشد فرمود گريه کن يکي از مشکلات ما اينست که مسأل? گريه توي ما کم شده. حاج احمد آقا مي‌فرمود امام(رحمةالله عليه) چنان زار مي‌زد و گريه مي‌کرد که با دستمال کاغذي تأمين نمي‌شد با حوله اشکهايش ر اپاک مي‌کرد. روايت مي‌گويد امام حسين(عليه السلام) وقتي در عرفات گريه مي‌کرد از نوک ريش مبارکشان نگاه کردم ديدم شن‌هاي زير چانه‌شان خشک شده حديث داريم حضرت امام صادق(عليه السلام) طواف کرد بعد آمد پشت مقام ابراهيم نماز خواند سر به سجد گذاشت نگاه کردم بعد از مدتي که سرش را از سجده برداشت ديدم سنگها‌تر شد گريه چيز عجيبي است گريه نداشته باشيم قساوت قلب داريم.
فکر در چي؟ هر فکري يک نتيجه‌اي دارد فکر در گناهاي عامل توبه ست آدم بنشيند و بگويد من چه کردم؟ لغزش هايش را بنويسد علامت مومن و منافق هم اينست حديث داريم منافق گناه مي‌کند يادش مي‌رود ولي مومن بعد از 20 سال هم ياد گناهش مي‌افتد ناراحت است.
فکر در دنيا عامل زهد است. شاه کو؟ هويدا کو؟ فکر در نعمت‌ها عامل محبت نعمت مژه، نعمت گوش، نعمت چشم فکر در حوادث عامل تواضع است آدم در حوادث فکر کند گردن کلفتي‌اش پائين مي‌آيد. فکر درمرگ عامل کنترلحوس هاست فکر در تاريخ عامل استقامت است آدم سختي‌هاي ديگران را بخواند عجب سختي‌ها، مشکلات.
«وَ طَلَبْتُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ فَوَجَدْتُهُ فِي الصَّدَقَةِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) خواستم از پل صراط بگذرم ديدم بايد در ر اه خدا کمک کنم کساني که در دنيا وضعشان خوب است مي‌خواهند از قيامت راحت بگذرند بايديک خورده بدهند نمي‌شود. شما پس انداز داري خمس نمي‌دهي بعد هم مي‌گويي خدايا ما را بيامرز. گذشت از پل صراط بايد آدم خمس و زکات بدهد و پول خرج کند.
«وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ »(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) خواستم سيماي من نوراني بشود فرمود نماز شب بخوان نماز شب يک نوري مي‌دهد آدمهاي نماز شب خوان پيداست ممکن است افرادي 10 بار صابون عروس بزنند اما اين نور کف صابون است يک نور باطني افراد دارند.
«وَ طَلَبْتُ فَضْلَ الْجِهَادِ فَوَجَدْتُهُ فِي الْكَسْبِ لِلْعِيَالِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) خواستم خداوند ثواب جهاد را به من بدهد شغل حلال اجر جهاد دارد.
«وَ طَلَبْتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِي بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) خواستم عشق به خدا داشته باشم فرمود عشق به گناهکار نداشته باش تا عشق به خدا داشته باشي. گنهکار کيه که تو مخلص او مي‌شوي؟ چه کمالي دارد؟
خداوند از زن فرعون تعريف مي‌کند. زن فرعون هيچي فرعون را دوست نداشت. بابا شوهرت شاه است؟ نمي‌خواهم. طلا، کاخ؟ گفت برود گم شود «نَجِّني» خدايا مرا نجات بده «وَ نَجِّني‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ» تحريم/11 از فرعون «رَبِّ ابْنِ لي‏ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» تحريم/11 خدايا من فرعون را نمي‌خواهم اين آيه جواب چپي هاست، چپي‌ها يکوقت مي‌گفتند هر کس هرکجا غذا مي‌خورد فکرش هم تابع همان جا است يعني اگر در کاخ بودي فکر کاخي و اگر در کوخ بودي فکر کوخي داري اين آيه مي‌گويد نه خير زن فرعون در کاخ بود ولي فکر کاخي نداشت.
بنيانگذار اسلام درمدينه مصعب بود که پسري بود به قدري خوشکل بود و به قدري پدرش پولدار بود، اصلاً راه که مي‌رفت همه دخترها نگاهش مي‌کردند مسلمان شد پدرش گفت حالا که مسلمان شدي برو گم شو او را از خانه يرون کرد گفت مي‌روم آمد توي کوچه گفت لباسهايت را هم بده لباسهايش را هم کَند يک |َلاس کهنه مثل لنگ دور خودش بست، آمد نزد پيغمبر(صلي الله عليه و آله) و گفت يا رسول الله به جرم اينکه مسلمان شدم از همه چيز گذشتم حضرت به او نگاهي کرد و فرمود خداوند(جبار) است يعني جبران کننده است ايشان شد مصعب. عاشق پيغمبر(صلي الله عليه و آله) شد هرچه شکنجه و ماديات گفت نمي‌خواهم همه‌اش مال تو من دين مي‌خواهم.
شخصي به من تلفن کرد(وضع مالي‌اش خوب است) که فلاني بچه دار شده مي‌خواهم يک کادوي سنگين براي آنها ببرم به نظر شما يک قالي براي او ببرم يا يک فيش عمره برايش بخرم گفتم چي مي‌پرسي؟ مي‌گويي رسول الله(صلي الله عليه و آله)يا پشم؟ خجالت بکش توبه کن گفت استغفرالله ربي و اتوب اليه افرادي هستند که حالي‌شان نيست خانه‌شان 24 قالي است هنوز مدينه رازيارت نکرده اينها آدمهاي پشمي هستند پشمي يون خيلي خجالت دارد مسلمان ريش‌اش سفيد شده دل‌اش خوش است هشت تا قالي مثل هم دارد عين بچه‌ها دلش به سوتک خوش است چه کرده‌اند که خداوند توفيق را از اينها گرفته. منتظر واجب الحج نباش اصلاً قرض کن برو مسلمن بايد با پيغمبراش(صلي الله عليه و آله) حرف بزند 2 دقيقه با رسول الله(صلي الله عليه و آله) حرف بزند به کل کره زمين مي‌ارزد منتهي بايد بلوغ باشد بعضي‌ها هنوز بالغ نشده‌اند مثل بچه مي‌مانند مي‌گويي عروس يا آلاسکا مي‌گويد آلاسکا هرچيزي بلوغ مي‌خواهد.
بقدري مکه زيباست که امام سجاد(عليه السلام) مي‌فرمود من با کاروانهاي ناشناس مي‌روم تا آنجا ظرف بشورم آشپزي کنم حاجي‌ها من را نشناسند. بقدري مکه زيباست که وقتي امام(عليه السلام) مي‌خواهد وارد مکه شود چهار بار غسل مي‌کند يکبار چند فرسخي که مي‌خواست لباسهايش را در بياورد حوله ببندد لباس احرام، يکبار مي‌آيد سه فرسخي مکه بنام حرم، يکبار مي‌آيد پشت ديوار مکه، يکبار هم وقتي وارد مسجدالحرام مي‌شود بقدري گوهر مهم است که چهار دفعه توي جعبه مي‌گذارد. سيب زميني را کادوبندي نمي‌کنند طلا را در جعبه‌هاي کوچک مي‌گذارند و کادوبندي مي‌کنند. به امام حسين(عليه السلام) گفتند 20 شتر و اسب راه انداخته‌اي بعد پابرهنه مکله مي‌روي؟ فرمود 20 شتر راه انداخته‌ام براي اينکه نگوين کَنس است گدا و فقير است بخل دارد اما پابرهنه مي‌روم چون درراه خانه محبوب است. خلاصه يک کيف‌هايي هست که عده‌اي هنوز آن کيف‌ها را نچشيده‌اند خلاص و يک لذت‌هايي هست که همه مردم دنيا فهميده‌اند خوراک، پوشاک، مسکن يک سري لذتها هم هست که حاليشان نيست
شخصي از خارج آمده بود با من مصاحبه بکند گفته بود دليل اينکه سخنراني‌هاي شما در تلويزيون موفق است قبل از سخنراني زرده تخم مرغ مي‌خوري؟ ! ! اين چقدر خُل است حاليش نيست ما خيال مي‌کرديم ما گيج هستيم از ما گيج‌تر آنها هستند.
شخصي مهماندار بود، من او را مي‌شناسم صاحبخانه آنجا نبود ميهمانها با هم صحبت مي‌کردند چند تا جوان عزب بودند يکي از جواناي عزب گفت اگر پول همين قالي را مي‌داشتم داماد مي‌شدم قالي هم گرانقيمت بود صاحبخانه آنجا نبود بعداً فهميد همان وقت گفت لطفاً بلند شويد قالي راتا کنيد قالي را تا کرد گذاشت بيرون و گفت برويد بفروشيد تا داماد شويد واقعاً اگر زندگي يک جوان به اين قالي مي‌گذرد پشم به فداي يک انسان.
من مي‌شناسم طلبه‌اي را خداوند رحمتش کند رفت در روستايي زمان شاه در آن زمان 6 هزار روستا آب لوله کشي داشتند الان 30 هزار روستا با اينکه جنگ و اينها داشتيم مي‌گفت رفتم ديدم غروب که شد تمام اين روستا با اسب و يابو و گاو مي‌روند چند کيلومتري آب آشاميدني بياورند من دلم سوخت که اينها آب آشاميدني ندارند و بايد بروند بيرون از روستا آب با قاطر و يابو و الاغ بياورند صحنه را که ديدم تکان خوردم مي‌گفت آمدم قم خانه‌ام رافروختم رفتم يک استخر ساختم لوله کشي کردم آب را تا روستا آوردم مي‌گفت سالها از اين ماجرا مي‌گذرد من توي يك ساختمان اجاره‌اي نشسته‌ام با 8 تا بچه ولي هر وقت مي‌گويم چرا خانه نداري؟ مي‌گويم شما 8 نفر هستيد خانه نداريد ولي صدها نفر آب آشاميدني دارند اين قصه را گفت بعد هم از دنيا رفت من اين قصه را توي تلويزيون گفتم يکبار ديدم تاجري آمد سراغ من گفت آقا آن مرحوم بچه هايش هستند؟ گفتم بله گفت من مي‌خواهم يک خانه براي بچه هايش بخرم من او ر ابه قم بردم و معرفي کردم که براي بچه هايش يک خانه بخرد خدا اينرقمي جبران مي‌کند.
/تو نيکي کن و در دجله انداز / مي‌گفت خودم شيرجه مي‌روم و آنرا در مي‌آورم کار خير نمي‌ماند بنده خدا خانه‌اش را مي‌فروشد آب لوله کشي بعد از دنيا مي‌رود بعد از چن سال بعد انقلاب مي‌شود بعد قرائتي مي‌آيد توي تلويزيون اين خاطره را مي‌گويد آن آقا بلند مي‌شود. . . يک چيزهايي که آدم را اصلاً گيج مي‌شود.
«وَ طَلَبْتُ فَرَاغَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِي قِلَّةِ الْمَالِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) اگر مي‌خواهي فراغت داشته باشي بايد مال کم جمع کني.
«وَ طَلَبْتُ الرَّاحَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الزُّهْدِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173)
اگر مي‌خواهي راحت باشي بايد دلبند به دنيا نباشي «وَ طَلَبْتُ الْغِنَى فَوَجَدْتُهُ فِي الْقَنَاعَةِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏173) مي‌خواهي بي نياز باشي قناعت کن. ازدواج آسان دختر و پسر ازدواج کنند مهريه داماد مي‌گويد من هيچي ندارم خيلي خوب به عروس خانم بگويد من جواني هستم بي پول ولي خوب سواد دارم مي‌توانم به شما کمک کنم ديپلم بگيري.
زني آمد نزد پيغمبر(صلي الله عليه و آله) و گفت من مي‌خواهم ازدواج کنم حضرت فرمود کِي حاضر است با اين زن ازدواج کند؟ يک مرد بلند شد و گفت من گفت چي داري؟ گفت باسمه تعالي هيچي خوب هيچي که نمي‌شود دو مرتبه ان هم بلند شد و گفت البته اگر زمان ما بود او ر ابيرون مي‌کردند بي حيا و. . . ما بايد دختر و پسرمان زود ازدواج کنند. حديث داريم هر پدر و مادري امکان دارد پسرش را داماد و دخترش را عروس کند اگر اين کار را نکند بچه‌اش گناه کند گناهش مال پدر و مادر هم هست. حالا بعضي‌ها هستند نمي‌توانند. خيلي‌ها مي‌توانند با هم زندگي کنند.
اگر مي‌خواهيد راحت باشيد قناعت کنيد ازدواج آسان عقد بي تشريفات عقد بي تالار عروسي بدون جهازيه مهم داماد بدون مهريه سنگين اگر مي‌خواهيد راحت باشيد عقد کنيد آسان نمي‌خواهيد؟ پدر عروس مي‌سوزد پدر داماد مي‌سوزد هر دو زجر مي‌کشند.
نداشتن همسر روي مغز اثر مي‌گذارد روي فکر اثر مي‌گذارد روي اشتها اثر مي‌گذارد انواع بلاها بر جسم دخت و پسر مي‌آيد انواع گناها خداي ناکرده پيش مي‌آيد. انساني که همسر ندارد تهاجم فرهنگي زود او را از پا در مي‌آورد با يک فيلم کله مي‌شود.
اين همه براي چي؟ من مي‌خواهم خانه‌ام شخصي باشد خوب توي يک اتاق زندگي کن چي مي‌شود؟ من بايد جهيزيه‌اش جور بشود، خوب جور نشود چه مي‌شود؟ خودمان خودمان را گير انداخته‌ايم. امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد دنبال راحت رفتم راحت در اينست که خودمان قناعت کنيم و قناعت کليد راحتي است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»