1375/12/30 رضا و تسليم بايگاني سالانه - 1375



بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در محضر بيننده‌هاي عزيزي هستيم که ساعاتي بعد از سال تحويل اين بحث را مي‌بينند. اين اولين بحث ما در سال هزار و سيصد و هفتاد و شش است. من هم اين عيد سعيد را خدمت شما تبريك مي‌گويم. عيد امسال با تولد امام رضا آغاز شد. يکي دوسال ديگر عيد نوروز در سايه عيدغدير قرار مي‌گيرد. من مي‌خواهم در اول صحبت هايم يك دعا كنم. خدايا اين دعا را مستجاب کن. خداوندا همانطوري که طاغوت ايران را شکستي، طاغوت‌هاي جهان را بشکن. خداوندا تمام مشکلات امت عزيز ما را حل بفرما. کشور ما را از نظر مکتب، قدرت، وحدت، سياست، صلابت، سازندگي، خلوص، رشد علمي، معنوي، مادي، تکنولوژي از تمام ابعاد کشور ما را نمونه جهان قرار بده. كشور ما را کشوري قرار بده که در شأنش باشد. قابليت داشته باشد طوري كه بتوانيم بگوييم: کشور ما کشور امام زمان(ع) است. کشور ما را کشوري قرار بده كه مشمول دعاهاي امام زمان باشد. باران رحمتت را بر ما نازل كن. نسل ما را از بلايا حفظ كن. به ما ايمان کامل، بدن سالم، فکر بلند، نيت پاک، روحي پاک، علمي مفيد، عمري با برکت، عزت دنيا و آخرت، حسن عاقبت مرحمت بفرما. به خانواده‌هاي شهدا، خانواده‌هايي که غمي در زندگيشان هست، صبر کامل اجر کامل مرحمت بفرما. ما را پاسدار خون آنها و خدمات پيشينيان قراربده. بحث ما در آغاز سال جديد راجع به رضا و تسليم است. راضي باشيم. گاهي وقت‌ها انسان از خدا راضي نيست. دائم به خدا اعتراض مي‌کند. چرا چنين كردي؟ ما اگر به خدا يقين داشته باشيم، ديگر از او ناراضي نيستيم. خداوند حکيم است. شما وقتي مي‌دانيد که پزشك شما خيلي خوب است، خيلي خوب به حرف‌هاي او دقت مي‌كنيد. هرچه پزشك مي‌گويد، شما گوش مي‌دهي و مي‌گويي: چشم! مي‌گويند: آقا چقدر بله قربان گو شده‌اي؟ مي‌گويي: چون او حکيم است. حرفايش از روي حکمت است. مکانيک ماشين را باز مي‌کند. به هرجايي دست مي‌زند، شما آخ نمي‌گويي. نمي‌گويي: اين ماشين من است. چرا پيچ و مهره هايش را روي زمين انداختي؟ چرا موتورش را پايين آوردي؟ مي‌گوييم: اين مکانيک است. چند مسئله راجع به خدا هست كه ما بايد آن‌ها را بدانيم. 1- بدانيم كه خدا حکيم است. 2- بدانيم خدا قادر است. 3- بدانيم خدا ما را دوست دارد و مهربان است. 4- الطاف او را در گذشته فراموش نکنيم. بعد از سختي‌ها شادي است. بالاخره اگر بيل در خاك نخورد، خاك بهبود نمي‌يابد. خاك با بيل زيرو رو مي‌شود و براي كاشت گندم آماده مي‌شود. گندم له مي‌شود و براي آرد آماده مي‌شود. آرد زير دست خمير مي‌شود و براي نان آماده مي‌شود. نانوا بر سر خمير مي‌زند و به تنور مي‌فرستد. نان تهيه مي‌شود و دوباره در زير دندان ما له مي‌شود. ما نمي‌توانيم بگوييم: چرا نان له شد. اين همه سختي كشيديم تا دوباره له شود؟ همه‌ي اين سختي‌ها هست. اما باز هم راضي هستيم. گندم در زير دندان له مي‌شود تا در بدن انسان به سلول تبديل شود. مواد غذايي كه در زمين وجود دارد به گندم تبديل مي‌شود. مواد موجود در گندم مي‌خواهد سلول بدن انسان شود. از مواد زميني تا سلول انسان شدن خيلي سختي دارد. اين راه بدون سختي امکان ندارد. ما اگر بدانيم خداوند حکيم است، هيچ وقت احساس نارضايتي نمي‌كنيم. خدا حکيم است كه به ما مژه داد. خداوند چشم ما را از چربي ساخته است. بنابراين اشك را قرار داد تا از آن محافظت كند. چون چربي زود خراب مي‌شود، آن را با آب نمک مخلوط كرد. براي اينکه نور چشم ما را اذيت نكند، در بالاي چشم ابرو گذاشت. هر کاري انجام مي‌شود، به وسيله‌ي دست انجام مي‌شود. اگر قرار بود كه شما انسان را خلق كني، چه طور خلق مي‌كردي؟ چشم انسان را کجا قرار مي‌دادي؟ چه طور آن را درست مي‌کردي؟ گوش انسان را كجا قرار مي‌دادي؟ چندنفر نشسته بودند و درباره‌ي خلقت انسان صحبت مي‌كردند. مي‌گفتند: انسان چه طور خلق مي‌شد، بهتر بود؟ يك نفر حرفي زد. همه به او خنديدند. گفت: من انسان را طوري خلق مي‌کردم که معده‌اش مثل دکمه باشد. وقتي دكمه را باز مي‌كرد، غذا مي‌خورد و دوباره آن را مي‌بست. يك نفر گفت: اصلاً انسان جان مي‌کند تا يك دقيقه غذا بخورد و به معده‌اش برود. تو چه مي‌گويي؟ مثلاً اگر دست ما اين شكل را نداشت، ما چه كار مي‌كرديم؟ اگر ما در آثار خداوند فکرکنيم و حکمت خدا را دريابيم. قدرت خدا را دريابيم. هيچ وقت ناراضي نمي‌شويم. خدا از يک تک سلول يک انسان ساخت. از يک اسپرم يک انسان ساخت. روايت داريم كه پيامبر فرمودند: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا ابْنَ آدَمَ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ وَ لَا تُعَلِّمْنِي مَا يُصْلِحُكَ»(خصال صدوق، ج‏1، ص‏4) «اطعني» تو بندگي خودت را بکن. نمي‌خواهد خدايي را به من ياد بدهي. من مي‌دانم چه طور خدايي کنم. گاهي وقت‌ها ما بنده‌ي خدا نيستيم. ولي به خدا مي‌گوييم: خدايا چنين کن. صلاح اين است که چنين کني. چرا به تو گفتم و انجام ندادي؟ مثل اينکه فكر مي‌كنيم كه خدا کارگر من است. تو بندگي کن. خدا مي‌داند چه طور خدايي كند. حديث داريم «اطعني» تو بنده باش. «وَ لَا تُعَلِّمْنِي مَا يُصْلِحُكَ» به من ياد نده كه صلاح چيست؟ من بهتر مي‌دانم که صلاح چيست. گاهي وقت‌ها ما راضي نيستيم. مي‌گوييم: چرا چنين شد؟ بعد معلوم مي‌شود كه انجام نشدن به نفع ما بود. براي من خيلي پيش آمده است. نمي‌دانم كه براي شما اتفاق افتاده است يانه؟ گاهي دعا کردم و دعاي من مستجاب نشده است. بعد به خدا گفتم: خوب شد که مستجاب نشد. قرآن مي‌گويد: گاهي چيزي را به كسي مي‌دهيم. اما اين دليل بر دوست داشتن نيست. مي‌خواهيم او را بسوزانيم. «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا»(توبه/85) مي‌داني چرا به او پول دادم؟ مي‌خواهم او را عذاب کنم. «يُعَذِّبَهُمْ بِها» آيه قرآن است. يعني مي‌خواهم او را عذاب کنم. با اين كه زندگيش آرام بود. راحت بود. اما مي‌خواهم او را بسوزانم. پولش را زياد مي‌کنم. اما اعصابش را خورد مي‌کنم. حديث داريم كه حضرت با اصحابش از جايي عبور مي‌كردند. گرسنه بودند. به فردي رسيدند و گفتند: مي‌شود مقداري از اين شير بزها به ما بدهيد. گفت: نه نمي‌دهم. حضرت فرمود: خدا خيلي به تو بدهد. به يك نفر ديگر رسيدند. از او طلب شير كردند. آن مرد به او شير داد. حضرت فرمود: خدا انشاءالله به مقداري که نياز داري به تو بدهد. اصحاب گفتند: يا رسول الله! به آن كسي كه به شما شير نداد، گفتي: خدا خيلي به تو بدهد. اما به اين فردي كه به شما شير داد، گفتي: خدا به مقدار نيازت به تو بدهد. چرا؟ حضرت فرمود: او را نفرين کردم. زندگي خوب است که آدم به اندازه‌اي داشته باشد که دستش پهلو کسي دراز نباشد. چون اگر هشتصد اتاق هم داشته باشي، فقط در يكي از آنها مي‌خوابي. نفرين و لعنت تمام هستي به كسي است كه خانه دارد اما در اختيار بي خانمان‌ها قرار نمي‌دهد. حالا بعضي از افراد دليل دارند. مثلاً مي‌گويند: پسر من تازه ازدواج كرده است و مي‌خواهد در خانه‌ي من بنشيند. اما بعضي هم دليل ندارند و خانه‌ي خود را به كسي نمي‌دهند. ما افراد زيادي را داريم كه به خاطر بي خانماني به گناه افتادند. نعمت‌هايي كه داريد را در اختيار ديگران هم قرار دهيد. ما بايد راضي باشيم. البته راضي بودن به اين معنا نيست كه تن پرور شويم. در معناي رضا اشتباه نكنيد. آثار رضا چيست؟ آثار رضا چند راه دارد. چه کنيم که روحيه‌ي رضايت در ما ايجاد شود؟ گفتيم كه خدا حکيم، مهربان و قادر است. پس از او ناراضي نباشيد. بحث دوم آثار فساد است. اگر کسي از خدا راضي باشد هيچ جيز برايش فرق نمي‌كند. نمي‌گويد: چرا فلاني پرتقال كيلويي فلان قدر مي‌خورد و من پرتقال كيلويي فلان قدر مي‌خورم؟ پرتقال، پرتقال است. فرق نمي‌کند. بچه بودم به پدرم گفتم: به چراغاني برويم؟ گفت: اين لامپ را ببين. صدتا از اينها آنجا است. اگر کسي از خدا راضي باشد، خداوند او را براي يك کارهاي خوب انتخاب مي‌کند. پيامبر(ص) فرمودند: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ فَإِنْ صَبَرَ اجْتَبَاهُ وَ إِنْ رَضِيَ اصْطَفَاهُ»(مسكن‏الفؤاد، ص‏84) اين حديث را امروز در بحار ديدم. داريم «وَ إِنْ رَضِيَ» يعني اگر انسان از خدا راضي باشد، خدا يك کار مهمي را در دست او قرار مي‌دهد. مي‌گويد: اين از من راضي است. پس اين کار مهم را انجام بدهد. کار مهم فقط اين نيست كه رييس جمهور شود. گاهي وقت‌ها يك کارهايي از رييس جمهوري مهمتر است. گاهي خدا به بعضي از افراد يك کار کليدي، يک اثري مي‌دهد كه خيلي مهم است. اصلاً او را انتخاب مي‌کند که نسل او چه نسلي باشد. «وَ إِنْ رَضِيَ اصْطَفَاهُ» حديث داريم خدا انسان را گرفتار مي‌کند و در سختي ‌ها او را آزمايش مي‌کند. اگر چيزي نگويد و بگويد: خدايا تو دوست داري. من هم دوست دارم. راضي هستم. اگر راضي بود او را انتخاب مي‌کند. پس اولين مورد از آثار رضا اين است كه برگزيده خدا مي‌شود. حديثش مي‌گويد: اگر از خدا راضي بود «اصْطَفَاهُ» يعني انتخاب مي‌شود. او را براي يك کاري انتخاب مي‌کند. امام حسن فرمود: اگر کسي از خدا راضي باشد «يُسْتَجَابُ لَهُ» دعاي او مستجاب مي‌شود. در روايت ديگر داريم اگر كسي از خدا راضي باشد، مردم هم او را دوست مي‌دارند. مثلاً كسي خودش را كانديد مي‌كند و راي نمي‌آورد. اگر بگويد: مردم شما حتماً صلاح دانستيد كه به من راي نداديد. من از شما تشكر مي‌كنم. من مخلص شما هستم. معلوم است كه هدف اين فرد خدمت به جامعه بوده است. مردم مي‌گويند: اين آدم خوبي بود. اما اگر راي نياورد و بگويد: شما توده‌ي ناآگاه هستيد. معلوم مي‌شود كه اين فرد مردم را براي خودش مي‌خواسته است. امام ما را براي اسلام مي‌خواست. ولذا دائم مي‌گفت: مردم از ما بهتر هستند. در وصيت نامه فرمود: اگر کوتاهي کردم. تقصير داشتم. قصور داشتم. من را حلال کنيد. از مردم عذرخواهي مي‌کند. اين مردم او را دوست دارند. هنگام استقبال از امام پنج ميليون نفر جمعيت آمده بود. اما براي تشيع جنازه ده ميليون نفر جمعيت آمده بودند. يك ذره عقيدشان نسبت به امام برنگشت. مردم امام حسين را دوست دارند و براي او نذري مي‌دهند. حالا برنج هر قيمتي مي‌خواهد، باشد. روغن هرقيمتي مي‌خواهد، باشد. پس معلوم است كه راضي است. امام حسين بر دوش پيغمبر رفت و گفت: راضي هستم. زير سم اسب رفت و گفت: «رضم برضاک» راضي هستم به رضاي تو! امام حسين در هر حالتي از خدا راضي است. اما ما اين طور نيستيم. بنده اگر قرار باشد مديرکل نباشم، استعفا مي‌دهم. من اگر کانديدا شوم و در اين شهر رأي نياورم، ديگر در اين شهر زندگي نمي‌کنم. «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني‏ مُخْرَجَ صِدْقٍ»(اسراء/80) آمدن و رفتن تو مهم نيست. مهم اين است که صدق داشته باشي. يعني با صداقت بيايي و با صداقت بروي. اين مهم است. اينكه روي اين صندلي بنشيني يا روي آن صندلي بنشيني، مهم نيست. آن چيزي كه مهم است، صدق تو است. قرآن اينطور مي‌گويد: «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ» اينكه کشتي حركت كند يا بايستد، مهم نيست. آنچه مهم است، رنگ خداست. خدا راضي است يا نه؟ مي‌خواستند به سلمان فارسي متلك بگويند. گفتند: سلمان ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ شما باشيد چه مي‌گوييد. مي‌گوييد: دم سگ خودتي و. . . سلمان فارسي گفت: هرکدام كه از پل صراط بگذرد. خيلي آرام جواب داد. آدمي كه از درون پر است، اين چنين پاسخ مي‌دهد. اميرالمومنين علي(ع) فرمود: «مَنْ رَضِيَ بِقِسْمِهِ لَمْ يَسْخَطْهُ أَحَدٌ»(غررالحكم، ص‏398) کسي که از خدا راضي باشد، احدي از او بدش نمي‌‌ايد. همه او را دوست دارند. «سخط» به معني غضب است. يعني احدي او را غضبناک نيست. از ديگر آثار رضا اين است که باب عيش است. زندگي شيرين است. خانم مي‌گويد: به شوهرم گفتم كه عيد بايد من را به مسافرت ببرد. اما او من را نبرد. حالا مي‌خواهي چه کني؟ حالا نرفتي که نرفتي. براي چه غصه مي‌خوري؟ چرا زندگي‌ات را تلخ مي‌کني؟ نرفتي که نرفتي. مي‌گويد: امسال به من عيدي نداده است. صبرکن عيدغدير جبران مي‌كند. اصلاً ما عيدي‌هاي خود را در عيدغدير بدهيم. مگر چه مي‌شود؟ از يکي از علما خيلي خوشم آمد. گفت: من که سالي يك بار بايد عيدي بدهم. چرا عيد نوروز بدهم. عيد غدير مي‌دهم و دو برابر مي‌دهم. براي چه زندگي‌هاي خود را تلخ کنيم؟ گاهي افراد با حرص خورن بيشتر زندگي‌شان را تلخ مي‌كنند. يكبار خيلي عصباني بودم. در ماشين نشسته بودم و حرص مي‌خوردم. يكباره ديدم كه يك كاميون جلوي ماشين ما پيچيد. ديدم كه پشت كاميون نوشته شده بود: شد، شد. نشد، نشد. انگار اين كاميون براي نجات من آمده بود. چقدر بيخودي غصه مي‌خوريم. مشكل از خودمان است. چه اشكال دارد كه بزرگترها به ديدن كوچكترها بروند؟ عيد است. مي‌گوييم: آقاجان بلند شويد تا به ديدن پسرخاله برويم. مي‌گويد: او كوچكتر است. او بايد به ديدن من بيايد. مگر پيغمبر به ديدن بچه‌هاي كوچك نرفت.
مگر خداي بزرگ به مردم سلام نمي‌کند. «وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ»(انعام/54) خدا به پيغمبر مي‌گويد: ‌اي پيغمبر به مردم سلام کن. خدا به پيغمبر بزرگ مي‌گويد: به ما سلام کن. اصلاً سفارش شده است كه وقتي امام جمعه مي‌آيد كه خطبه بخواند، به مردم سلام كند. مشكل از خودمان است. در اين سال نو اگر با كسي کدورتي هم داريد، به احترام حضرت رضا و سال نو كدورت‌ها را كنار بگذاريد. قرآن مي‌گويد: پاتک بزن. «ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ»(مومنون/96) يعني اگر تلخي به سراغ تو آمد، تلخي را با تلخي جواب نده. تلخي را با يك کار زيبا دفع کن. اگر او به تو فحش داد. تو به او سلام كن. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(فرقان/63) اوغات خود را تلخ نکنيد. مگر ما چقدر زنده هستيم؟ بچه که متولد مي‌شود، در گوشش اذان مي‌گويند. وقتي هم از دنيا مي‌رود، برايش نماز مي‌خوانند. اين مي‌خواهد بگويد كه فاصله‌ي دنيا تا آخرت يك اذان و نماز است. اذان و نماز چقدر فاصله دارند؟ نمي‌ارزد که ما زندگي خود را به خاطر حرف ديگران تلخ کنيم. وقتي زندگي تلخ شود، از خدا راضي نيستيم. آنوقت خدا هم از ما راضي نيست. داريم «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»(مائده/119) اگر تو از من راضي شدي، من هم از تو راضي هستم. «کن راضيا تکن مرضيا» فايده‌ي ديگر رضايت اين است که جلب رضاي خداست. «کن راضيا» تو اگر راضي باشي، «تکن مرضيا» خدا هم از تو راضي است. رضايت خدا خيلي مهم است. بنده بحث مي‌کنم. اگر کسي بيايد و بگويد: مقام معظم رهبري گفت: من از بحث‌هاي قرائتي راضي هستم. معلوم مي‌شود كه ايشان بحث من را ديده است. وقتي بنده‌ي خدا راضي است، حتماً خدا هم راضي است. رضايت خدا را جلب کنيم. اگر ما از خدا راضي شويم، خدا هم از ما راضي مي‌شود. وقتي امام حسين در كربلا بالاي سر ياران خود كه بر زمين افتاده بودند، مي‌رفت مي‌گفتند: «ارضيتَ عنًي» حسين جان از من راضي هستي؟ من فقط مي‌خواهم تو راضي باشي. در قرآن چند آيه داريم كه خدا به پيغمبرش مي‌گويد: گل روي تو! مي‌گويد: قبله را عوض کرديم. «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها»(بقره/144)، «قِبْلَةً» «قِبْلَةً تَرْضاها» قبله‌ي ما بيت المقدس بود. به ما نيش مي‌زدند و مي‌گفتند: شما قبله نداريد. چون به طرف بيت المقدس مي‌ايستيد. به سمت قبله‌ي يهودي‌ها مي‌ايستيد. پيغمبر ناراحت شد. آيه نازل شد كه پيغمبر چه شده است؟ «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»(بقره/144) به تو نيش مي‌زنند. به خاطر گل روي تو «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها» جهت قبله را عوض مي‌كنيم. از آن جايي که خدا ناز پيغمبر را در دنيا مي‌خرد. مي‌گويد: «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏»(ضحى/5)‌اي پيغمبر! در قيامت آنقدر به تو مقام شفاعت مي‌دهم كه از امتت شفاعت بکني تا راضي شوي. هم در دنيا راضي باشي «تَرْضاها» و هم در آخرت راضي باشي. خوش به حال كساني كه قبل از رفتن و بعد از رفتن به مكه مي‌گويند: يارسول الله! به قدري تو عزيز هستي که خدا نازگل روي تو را مي‌خرد. «قِبْلَةً تَرْضاها» «فَتَرْضى‏» اگر ما بخواهيم كه خدا را راضي کنيم، بايد خدا از ما راضي باشد. چقدر از ناراحتي‌هاي ما سر موهومات است. من چند سال پيش در تلويزيون راجع به خرافات يك بحثي داشتم. مي‌گويند: روز سيزده نحس است. اينها خرافات است. بين سيزده و دوازده فقط يك دندانه تفاوت وجود دارد. علي ابن ابيطالب سيزده رجب به دنيا آمد. بهترين روز سيزده رجب است. چرا چهارشنبه سوري نحس نيست؟ مي‌گويد: نياكان ما چهارشنبه سوري داشتند. نياکان ما کارهاي خوبشان، خوب است. کارهاي بدشان هم بد است. چرا سوار الاغ نمي‌شوي؟ مگر نياكان شما سوار الاغ نمي‌شدند؟ وقتي حرف از الاغ مي‌زني، مي‌گويند: طرز فكر شما قديمي است. اما وقتي حرف از چهارشنبه سوري مي‌شود، از خوشحالي بال درمي آورد. مشكل از خودمان است. قرآن يك آيه دارد كه به بت پرست‌ها مي‌گويد: خودتان بت را تراشيديد. حالا در آن گير کرده‌ايد. «قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ»(صافات/95) آيه قرآن است. يعني آيا چيزي را که خودتان تراشيده‌ايد، عبادت مي‌کنيد؟ خودمان آدابي را درست کرديم كه در آن مانده‌ايم. عين جبهه که خط شکن مي‌خواهد، الآن هم زندگي‌ها خط شکن مي‌خواهد. بعضي از تحصيل کرده‌ها مي‌آ يند و مي‌گويند: آقاي قرائتي! جايي براي كار سراغ نداري؟ مي‌گويم: كار نيست. مشكل در خودت است. يك مدرک گرفته‌اي و مشكل پسند شده‌اي. «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» مدرک پرست شده‌اي. يكي از شاهزادگان قديم در چاه افتاد. طناب انداختند تا او را بيرون بياورند. گفتند: طناب را بگير و بالا بيا. گفت: اگر من دستم را به اين طناب بزنم، شاهزادگيم به هم مي‌خورد. گفتند: پس همين جا بمان تا بميري. گاهي وقت‌ها مشكل از خودمان است. عيد ما به معناي عياشي نيست. به معناي صله رحم است. عيد ما همراه با تقواست. شما عيد فطر و قربان را ببينيد. در روز عيد بايد غسل كنيد و بهترين لباس خود را بپوشيد. با خدا رابطه داشته باشيد. با فقرا رابطه داشته باشيد. در عيد قربان گوشت قرباني بدهيد. زکات بدهيد. در عيد فطر زکات و فطره بدهيد. در روز عيد هم با محرومين، هم با خود و هم با خدا ارتباط داشته باش. از ديگر برکات رضا اين است که آدم حسود نيست. راضي حسود نيست. آدم حسود مي‌گويد: چرا؟ ولي راضي مي‌گويد: راحت هستم. اميرالمومنين علي(ع) فرمودند: «من رضي بحاله لم يعتوره الحسد»(غررالحكم، ص‏300) کسي که راضي باشد، حسد او را نمي‌بلعد. آدم راضي سخت گير نيست. پدر يك دختر نزد من آمد و گفت: پسري به خواستگاري دختر من آمده است كه خيلي خوب است. اما وقتي راه مي‌رود، دو سه ميلي متر پايش کوتاه است. گفتم: دخترت مي‌پسندد؟ گفت: بله! خوش قيافه است. کمالش خوب است. تقوايش خوب است. همه خوبي دارد. گفتم: سخت نگير. اصل كمالات است. آمدند، گفتند: يا رسول الله! اين بيمار است. نمي‌تواند(ش) را تلفظ كند. مؤذن است اما نمي‌تواند تلفظ كند. به جاي اينكه بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ» مي‌گويد: «أسْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ» گفتند: او را عزل کن. فرمود: (س) اين از(ش) شما کم ندارد. خداوند متعال مي‌گويد: (س) بلال بيشتر از(ش) شما ارزش دارد. داشتن يك چنين کمالاتي ارزش دارد. دختر همه خوبي دارد. اما پسر بخاطر شغل پدرش او را نمي‌گيرد. اصل كمالات است. قرآن مي‌گويد: وقتي موسي تحت تعقيب بود، يك گوشه‌اي ايستاد و گفت: «فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ»(قصص/24) روايت داريم كه حضرت موسي جوان بود و يك تکه نان هم براي خوردن نداشت. موسي و خضر در يك روستا آمدند. به اهل روستا گفتند: ما دو نفر خيلي گرسنه هستيم. مي‌شود يك تکه نان به ما بدهيد؟ اهل روستا به اين پيغمبرها يك تکه نان ندادند. اين‌ها بد هستند. در روز كربلا يك قطره آب هم به امام حسين ندادند. روز عيد ديدن آنکسي برويد كه کمالش بيشتر است. يعني اگر دوتا عمو داريد كه يكي پولدار و يكي فقير است. اول به ديدن آن كسي كه فقير است، برويد. حديث داريم چه کنيم که خدا از ما راضي شود؟ علامت رضاي خدا چهار مورد است. «رُوِيَ أَنَّ مُوسَى ع قَالَ يَا رَبِّ أَخْبِرْنِي عَنْ آيَةِ رِضَاكَ مِنْ عَبْدِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ إِذَا رَأَيْتَ نَفْسَكَ تُحِبُّ الْمَسَاكِينَ وَ تُبْغِضُ الْجَبَّارِينَ فَذَلِكَ آيَةُ رِضَايَ»(أعلام‏الدين، ص‏283) امروز اولين باري بود که با اين حديث برخورد کردم. «إِذَا رَأَيْتَ نَفْسَكَ تُحِبُّ الْمَسَاكِينَ» خدا مي‌گويد: به روحت مراجعه کن. اگر واقعا فقرا را دوست داري و از جبار‌ها و طاغوتي‌ها بدت مي‌‌ايد، من هم تو را دوست دارم. مثلاً هر دو عمه‌ي شما به مهماني مي‌آيند. يكي فقير است و يكي پولدار است. وقتي عمه‌ي پولدار مي‌آيد. شما با او سلام و احوالپرسي مي‌كني و خوش آمد مي‌گويي. اما وقتي عمه‌ي فقير مي‌آيد. مي‌گويي: عليک سلام! اينجا بنشين. از اين كار معلوم مي‌ شود كه خدا ما را دوست ندارد. هرکس مي‌خواهد بفهمد كه خدا او را دوست دارد يا دوست ندارد، ببيند كه در دلش چه كسي را دوست دارد. حديث داريم «إِذَا رَأَيْتَ نَفْسَكَ» اگر ديدي فقرا را دوست داري. بدان كه خدا از تو راضي است. بعضي‌ها مي‌گويند: ما به مشهد رفتيم و چند روزي را در يك هتل پنج ستاره مانديم. اين بلندپروازي‌ها چه معنايي دارد؟ اگر گرايش روحي‌ات اين باشد كه به ديگران پز بدهي، معلوم است كه خدا تو را دوست ندارد. حديث داريم كه علامت رضاي خدا اين است که طبقه محروم را دوست داشته باشي. افرادي در خيابان من را مي‌بينند. اول به عنوان يك طلبه به من سلام مي‌كنند. بعد يك خورده نگاه مي‌كنند و مي‌گويند: شما آقاي قرائتي هستي كه در تلويزيون صحبت مي‌كني؟ دوباره سلام و احوال پرسي مي‌كنند. من مي‌گويم: اولي قبول است. چون اولي به عنوان يک انسان به انسان بود. اما دومي به خاطر شهرت بود. حديث داريم اگر کسي را به خاطر پول احترام كني، نصف دينت از بين مي‌رود. چون تولد امام رضا است، يك حديث هم از امام رضا بخوانم. «مَنْ لَقِيَ فَقِيراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلَافَ سَلَامِهِ عَلَى الْغَنِيِّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ»(أمالي صدوق، ص‏442) کسي که به پولدار سلام گرم بکند و به فقير سلام سرد بکند، خدا را ملاقات مي‌کند در حالي که خدا بر او غضب کرده است. تا يك ماشين لوکس وارد يك شهر كوچك مي‌شود، همه‌ي اهالي شهر به او سلام مي‌كنند. شما اصلاً اعتنا نکنيد. اصلاً به او محل نگذاريد. چون او ماشين خريد و به اين شهر آمد تا همه به او نگاه كنند. گاهي يك آدمي با يك ماشين شيك در شهر مي‌آيد و هيچ خيري ندارد. اما کسي هم يك ماشين ده ميليوني دارد. اما يك ميليون هم براي حمام شهر مي‌دهد. اگر هم پول دارد به مردم شهر خدمت مي‌كند. آقايان به چنين افرادي كه به خودشان و شكمشان اهميت مي‌دهند، اعتنا نكنيد. به چنين افرادي پشت كنيد. بايد بفهمد که دنيا به او عزت نمي‌دهد. «رُوِيَ أَنَّ مُوسَى ع قَالَ يَا رَبِّ أَخْبِرْنِي عَنْ آيَةِ رِضَاكَ عَنْ عَبْدِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ إِذَا رَأَيْتَنِي أُهَيِّئُ عَبْدِي لِطَاعَتِي وَ أَصْرِفُهُ عَنْ مَعْصِيَتِي فَذَلِكَ آيَةُ رِضَايَ»(أعلام‏الدين، ص‏283) اگر ديديد که من براي كسي مقدمات عبادت را فراهم مي‌كنم و مقدمات گناه را مي‌گيرم، معلوم مي‌شود كه خدا را دوست دارم. خدا هم از من راضي است. مثلاً اگر من با دوست خود باشم. بعد همكلاسي خود را بببينم و بگويم: اين دانشجو خيلي با كمالات است. خيلي وارسته است. لقمه‌ي حرام نمي‌خورد. معلوم مي‌شود كه خدا هم تو را دوست دارد كه چنين دوستي را به تو داده است. اگر ديديد كه همسرتان، شريکتان، شاگردتان از دوستاني هستند که تو را به تقوا دعوت مي‌کند و زمينه عبادت تو فراهم مي‌شود. تو را از گناه باز مي‌دارد. «فَذَلِكَ آيَةُ رِضَايَ» معلوم مي‌شود كه خدا تو را دوست دارد. اما اگر ديدي كه تو هشت گناه مي‌کني و دوستت هم هشت گناه مي‌كند. بدان كه خدا تو را دوست ندارد. تا خودت يك دختر را مي‌بيني، دوستت هم مي‌گويد: آن طرف خيابان را نگاه كن. خودت گناه مي‌کني. هرچه هم کم داري، دوستت به تو کمک مي‌کند. يك دروغ تو مي‌گويي. يك دروغ هم دوستت مي‌گويد. پس از اين معلوم مي‌شود كه خدا غضب کرده است. اما اگر ديدي كه دوستانت، كساني هستند كه به محض افتادن در گناه تو را نجات مي‌دهند، بدان كه خدا تو را دوست دارد. دوست خوب كسي است كه بگويد: بلند شويد تا در اين سال نو نماز اول وقت بخوانيم و بگوييم: خدايا اين سال نو را سالي قرار بده كه در آن گناه نباشد. اگر ديدي زمينه‌هاي عبادت و تقوا برايت فراهم شد، بدان كه خدا تو را دوست دارد. خدا زمينه عبادت تو را فراهم کرد. دو نوع رزق داريم. 1- رزق حلال قرآن مي‌گويد: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً»(طور/19) اگر خدا بخواهد باران رحمت مي‌آيد و هر شاخه‌ي گندم به جاي يك خوشه، هفت خوشه مي‌دهد. هر خوشه‌اي هم صد دانه دارد. اما گاهي هم نيم كيلو گندم مي‌دهد. وقتي مي‌خواهد از خيابان عبور كند، اين گندم‌ها وسط خيابان مي‌ريزد و زير ماشين‌ها له مي‌شود. رزق حلال اين است. مردم نان مي‌خورند، اين همه گناه نمي‌کنند. مردم مي‌خندند ولي گناه نمي‌کنند. ما فكر مي‌كنيم كه در خوش گذراني بايد گناه باشد. ما طلبه‌ها گاهي دور هم مي‌نشينيم و چنان مي‌خنديم که يکي از آنها نصيب شما كت و شلواري‌ها نمي‌شود. مگر لازم است كه براي خنديدن آدم گناه كند. مگر لازم است كه براي خنديدن كسي را مسخره كنيم. مي‌گويد: من از سال نو تصميم مي‌گيرم كه ديگر دروغ نگويم. امتحان کنيد. ببينيد بي دروغ مي‌شود زندگي کرد؟ بله! مي‌شود. آدم‌هايي هستند كه از اول عمرشان تا آخر عمرشان يك دروغ هم نگفتند. بايد تصميم بگيريم. سال نو مبارک است و برکتش دست خودمان است. ابليس مي‌گويد: من مي‌توانم در همه‌ي مردم نفوذ کنم. اما در آدم‌هايي که از خدا راضي هستند، نمي‌توانم نفوذ كنم. اميرالمؤمنين يک جنايتکاري را تنبيه کرد. معاويه اين صحنه را ديد. نزد او رفت و گفت: دزدي کردي؟ علي دستت را قطع کرد؟ معاويه مي‌خواست كه از آب گل آلود ماهي بگيرد. آن كسي كه دستش قطع شده بود، فوراً گفت: خدا را شکر مي‌کنم كه علي ابن ابيطالب، رهبر عادل دست مرا قطع کرد. من افتخار مي‌کنم. گاهي آدم‌هايي هستند كه وقتي مي‌خواهند ماليات بدهند، مي‌گويند: من ده هزارتومان، صدهزارتومان اضافه مي‌دهم ولي زير بار آمريكا نمي‌روم. افتخار مي‌كنم كه زير پرچم جمهوري اسلامي هستم. امام حسين و حضرت ابوالفضل شهيد شدند. دو فرزند زينب کبري هم در کربلا شهيد شدند. در مدينه فاتحه گرفتند. در جلسه‌ي فاتحه يك نفر آمد و به همسر حضرت زينب گفت: چه مي‌شد اگر بچه هايت به كربلا نمي‌رفتند؟ بچه‌ي تو به جبهه رفت و شهيد شد. اما پسر من زنده ست و فردا داماد مي‌شود. اين فرد مي‌خواست نيش بزند. اما نظام الهي طور ديگري عمل مي‌كند. الان كه ايام عيد است و مسافرت‌ها زياد شده است، مراعات همديگر را بكنيد. بهداشت را رعايت كنيد. در بليط گرفتن نوبت را رعايت كنيد. حق و ناحق نکنيد. اين جمله را هم بگويم. سه چهارهزار نفر عيد خودشان را تعطيل مي‌کنند، براي اينکه مسافران را حمل و نقل کنند. يك خسته نباشيد هم به اين راننده بگوييد. انشاالله كه عيد بر همه‌ي شما مبارک باشد. خدايا تمام الطاف و برکات خود را بر همه امت‌هاي اسلامي نازل بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»