1375/10/24 تفسير سوره ناس - 2 بايگاني سالانه - 1375



بسم الله الرحمن الرحيم

«أَعُوذُ» بگو پناه مي‌برم از شر وسوسه گر انسان يا غير انسان هر کس وسوسه گري مي‌کند مرا به شک و شبهه مي‌اندازد پناه مي‌برم.
اصل پناهندگي يک چيز فطري است. هر انساني وقت خطر پناه مي‌برد. بچه‌ها، حتي حيوانها هم پناه مي‌برند به قدري اين مسأله مهم است که بعضي از روانشناسان منحرف گفته‌اند دليل ايمان به خدا همين ترس و پناهندگي است يعني ريشه ايمان ترس است يعني وقتي انسان مي‌ترسد اگر بچه باشد مي‌گويد مامان بزرگ که مي‌شود زشت است يک آدم 120 کيلويي بگويد مامان مي‌گويد خدا اين حرف غلط را زدند البته موقع ترس رو به خدا مي‌روي اما رو به خدا رفتن غير از اصل ايمان است فرق است بين اصل خدا و رو به خدا وقتي ما سگ ديديم رو به سنگ مي‌رويم که بر داريم و به آن بزنيم اما سنگ بخاطر سگ نيست آنها مي‌گويند ايمان به خاطر ترس است اما ما مي‌گوئيم ايمان بخاطر عقل است عقل مي‌گويد همانطور که خط نويسنده مي‌خواهد نقاشي نقاش مي‌خواهد هستي هم خدا مي‌خواهد. آنها ديده‌اند ما وقت ترس رو به خدا مي‌رويم زني که او را به زايشگاه مي‌برند، ماشيني که مي‌خواهد توي دره بيفتد، در امتحانات، کنکور، قرعه چون وقت حوادث مي‌گوئيم يا الله آن گفته لابد خدا هم بخاطر ترس است. نه خير. خدا به خاطر عقل است منتهي از اين استدلال عقلي ما وقتي استفاده مي‌کنيم که خيلي وقتها بترسيم پس رو به خدا غير از اصل خداست اگر ريشه ايمان به خدا ترس است بايد هر کس ترسش بيشتر است ايمانش هم بيشتر باشد يعني بايد بچه‌ها ايمانشان بيشتر باشد بايد خيلي از زنها و مردها که ترسشان بيشتر است ايمانشان هم بيشتر باشد يعني علي(عليه السلام) بايد از همه ترسوتر باشد و حال آنکه از همه شجاعتر است. عقل و فطرت ريشه ايمان به خداست آدم وقتي نمي‌ترسد روي عقل و فطرتش يک پرده است ترس پرده را بر کنار مي‌کند آدم متوجه خدا مي‌شود اگر سنگ بخاطر سگ بود بايد هر جا سنگش بيشتر باشد سگش بيشتر باشد بايد جاهايي که سگ نيست سنگ هم نباشد اينطور نيست.
بيش از 100 آيه و حديث داريم که وقت ترس بايد به کي پناه برد بعضي کشورها به قرص خواب به ترياک به شراب يا به اسلحه پناه مي‌برند دنيا به اين چيزها پناه مي‌برد «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» ناس/1 اگر مي‌خواهي پناه ببري پناه به خدايي ببر که هم قادر است هم رحيم است و هم قيوم به کس ديگري پناه نبر. قرآن مي‌فرمايد تو که به کس ديگري پناه مي‌بري تمام قدرتها مثل تار عنکبوتند «كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ» عنكبوت/41 همه قدرتها خواستند شاه را نگه دارند نشد 43 راديو از امام(رحمة الله عليه) بدگويي مي‌کرد و از صدام ستايش مي‌کرد الان ذليل ترين کشورها صدام است توي شرق و غرب بي آبرو است و عزيزترين افراد امام(رحمة الله عليه) است حتي در غرب براي ايشان حريم قائلند.
به کسي پناه ببر که رب است و معبود است و ملک است. کسي پناه مي‌برد که بفهمد. بچه چون نمي‌فهمد مار چيه مي‌رود مار را بگيرد مي‌گويند کسي سوال مي‌کند که با سواد است وقتي يک آدم بي سواد به آسمان نگاه مي‌کند مي‌گويند به چه نگاه مي‌کني؟ مي‌گويد آسمان مي‌گويند آيا شما راجع به آسمان سوالي هم داري مي‌گويد نه چون سواد ندارد اصلاً سوال ندارد اما کسي که ستاره شناس و کهکشان شناس است هزار تا سوال دارد. بي سوالي نشانه بي سوادي است هر کس باسوادتر است سوالش بيشتر است کسي که پناه مي‌برد پيداست خطا را درک کرده کسي که «أَعُوذُ» نمي‌گويد خطا را درک نکرده. در پناه فقط به فکر خودتان نباشيد «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ» تحريم/6 بچه هايتان را هم پناه بدهيد در کدام مدرسه ثبت نام کنيم کدام‌ها ارزانتر است کدام‌ها نزديکتر است کدام‌ها معلمش فاميلمان است بابا ببين بچه کجا حفظ مي‌شود مي‌خواهيم همسر انتخاب کنيم کدام همسر دين مرا حفظ مي‌کند کدام همسر مرا به گناه وادار مي‌کند. اگر کسي به خدا پناه ببرد خدا هم به او پناه مي‌دهد «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» نمل/62 کيست که وقتي مضطر به او پناه برد و دعا کرد بدي را برطرف مي‌کند يعني خواستن از خدا بي پاسخ نيست جواب مثبت مي‌دهد.
خطراتي که بايد پناه ببريم 1- خطرات دروني 2- خطرات بيروني 3- خطرات طبيعت. بعضي خطاها از خودمان است تا بحال 20 صحيفه(دعا) براي امام سجاد(عليه السلام) پيدا کرده‌اند در دعاي هشتم صحيفه سجاديه که سومين کتاب بعد از قرآن و نهج البلاغه است 40 خطر پشت سر هم آمده و من اينهايي که اينجا نوشته‌ام از صحيفه نيست از يادداشتهاي کامپيوتري است منتهي چند تا را اينجا نقل مي‌کنم 1- نمازي که قبول نشود «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ ‌‌‌‌ وَ مِنْ صَلَاةٍ لَا تُرْفَعُ»(إقبال‏الأعمال، ص‏76) يکي کسي تا سلام نماز را مي‌داد «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ» مي‌پريد عقب گفتند چرا همچنين مي‌کني؟ گفت الان نماز توي سرم خواهد خورد مي‌پرم عقب که جا خالي بدهم. از نماز چيزي قبول مي‌شود که آدم حضور قلب دارد 2- پناه مي‌برم از دعايي که مستجاب نشود. آمد گفت قرآن مي‌فرمايد «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» غافر/60 ولي ما هر چه دعا مي‌کنيم مستجاب نشد؟ حديث داريم هر کس مي‌خواهد دعايش مستجاب شود لقمه حلال. شما سفره‌اي که پهن کردي خمسش را دادي يا نه زکات مالت را دادي يا نه نمي‌شود گوشتش اسلامي باشد گندمش غير اسلامي ما الان روحاني فرستاديم آلمان و اتريش و چين گاوها و شترهاي چين ذبح‌اش اسلامي است اما نانش گندم زکات نداده گوشت اسلامي و نان غير اسلامي فرق نمي‌کند «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ ‌‌‌‌ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا يُسْمَعُ»(إقبال‏الأعمال، ص‏76) 3- همين که ماه رمضان بگذرد و من دستم خالي باشد. علامت بدبخت اين است که ماه رمضان تمام شده باشد و خدا او را نبخشيده باشد يعني کنار اقيانوس است و هنوز صورتش چرک است.
4- علم بي فايده «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ ‌‌‌‌ وَ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ»(إقبال‏الأعمال، ص‏76) پناه مي‌برم از عملي که بي فايده است ترياکي‌ها يک بست مي‌زنند نعشه که شد آبليمو مي‌خورد مي‌گويي چرا همچين مي‌کني؟ مي‌گويد مي‌خواستم نعشه گي‌اش بپرد خوب اگر مي‌خواستي بپرد چرا کشيدي. کاهو مي‌خورد سردش مي‌شود خرما مي‌خورد گرمش مي‌شود بعد دوباره هندوانه مي‌خورد سردش مي‌شود زنجبيل مي‌خورد گرمش مي‌شود بابا نخور. توي اداره بخاري روشن مي‌کند وقتي مي‌بيند گرم شد پنجره را باز مي‌کند.
علم بي فايده «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ ‌‌‌‌ وَ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ» پناه مي‌برم از درس بي خاصيت. دختر خانم ليسانس است بلد نيست دکمه لباس بدوزد جوان 120 کيلو بلد نيست اشکنه درست کند فارغ التحصيل از دانشگاه فلان. کارخانه فلج سازي. هر کس از جوانها بايد يک هنري داشته باشد. پناه مي‌برم از آموزش بي فايده «عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ» پناه مي‌برم از موافقت هوس پناه مي‌برم از اينکه گناه را کوچک بشمارم بدترين گناه اينست که آدم بگويد اينکه چيزي نيست خدا بد حجاب را مي‌بخشد اما فوکلي را نمي‌بخشد براي اينکه به فوکلي مي‌گوئيم خانم موهايت بيرون است مي‌گويد اينکه چيزي نيست بنده اگر يک سنگ يک کيلويي پرت کنم به شما بگويم آقا معذرت مي‌خواهم شرمنده‌ام، مي‌بخشيد اما اگر يک 5 هزاري پرت کنم و بگويم اينکه چيزي نيست بيشتر مي‌سوزي مي‌گويي هم جسارت مي‌کند و هم مي‌گويد چيزي نيست «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِن ‌‌‌‌ وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَةِ»(صحيفه سجاديه، دعاى 8) گناه بکنم بگويم اينکه چيزي نيست. بعضي پسرها 13-14 سالگي به تکليف مي‌رسند مي‌آيد توي خانه و مي‌گويد يا الله زن مي‌گويد بيا تو بيا. تو که مرد نشده‌اي! همين حاج خانم سالي 10 ليتر توي روضه‌ها گريه مي‌کند اما براي اين پسر چادر سر نميکند مي‌گويد اينکه چيزي نيست. يک خانمي داشت مي‌رفت تا ما را ديد چادرش را سر کشيد خانم مگر فقط آخوندها مردند خوب از بقيه هم چادرت را سر بکش همينکه آدم گناه بکند و بگويد اينکه چيزي نيست اين خطرناک است و اينکه عبادتش را بزرگ بشمارد خيال کند که مثلاً حالا کاري کرده کاري نکردي. بعضي‌ها يک افطاري مي‌دهند يک قرآن سر مي‌گيرند که دو سه انگشتر دستشان مي‌کنند دو سه غسل جمعه مي‌کنند خيال مي‌کنند بعد از جبرئيل ايشان است نه آقا. آدم هم هست دو کلمه درس مي‌خواند دو رکعت نماز مي‌خواند غرور او را مي‌گيرد پناه مي‌برم از اينکه باد مرا بگيرد من يک وقت رفتم جشن فارغ التحصيلي فوق ليسانس و دکترا گفتم خيال نکنيد چيزي بلديد شما 200 کتاب خوانده‌ايد تا دکترا گرفته‌ايد حساب کنيد که 2 ميليون کتاب نخوانده داريد مديريت بد «وَ سُوءِ الْوِلَايَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَيْدِينَا»(صحيفه سجاديه، دعاى 8) يعني نمي‌توانند اداره کنند خانم نمي‌تواند خانه را جمع کند زنهايي داريم کدبانو در قديم قالي مي‌بافتند با پول آن به شوهرشان کمک مي‌کردند که خانه بخرند و از چيز تا مي‌شد استفاده مي‌کردند پارچه را اول مي‌پوشيدند بعد از آن رو مي‌پوشيدند کوتاه که مي‌شد مي‌بريدند براي بچه‌شان تا آخر، آخر جان پارچه که در مي‌آمد از آن تخته گيوه درست مي‌کردند. هيچي از آنرا حرام نمي‌کردند اين مديريت داخلي است مديريت در خانه، در اداره کارخانه کجا تشويق کند کجا انتقاد کند کجا برخورد کند.
پناه مي‌برم از اينکه کمک ستمگر باشم اگر تو روي ستمگر بخندد گناه است. دواتش را مرکب کند گناه است قلم به دست او بدهد گناه است راضي باشد يک دقيقه زنده باشد گناه است دعايش کند گناه است يعني هر جاويد شاه که مي‌گفتيم يک گناه مي‌کرديم حالا شاه که به درک رفت ولي کساني که جاويد شاه گفتند به ازاي هر کدام يک استغفرالله بگويند من مي‌گفتم جاويد شاه يعني خدايا طول عمرش بده. يک کسي به کسي گفت التماس دعا گفت خدا مرگت بده گفت اه من گفتم التماس دعا گفت هر چه بيشتر زنده بماني بيشتر گناه مي‌کني پس بهتر است زودتر بروي يکي از ياران امام کاظم(عليه السلام) شترهايش را به هارون الرشيد داد براي سفر به مکه امام کاظم(عليه السلام) فرمود چرا اين کار را کردي؟ گفت آقا براي مکه بود فرمود دوست داري برگردد و به تو کرايه بدهد گفت بله برگردد کرايه من را بدهد همينکه مرد، مرد فرمود همين مقدار که دوست داري ظالم زنده بماند همين گناه است. داريم که «و لا تعنهم علي بناء المسجد»(وسائل الشيعه ج17/ ص 180) حتي اگر مسجد مي‌سازند کمکشان نکن. پناه مي‌برم از بد باطني و خوب ظاهري. بعضي‌ها بد باطنند ظاهرشان خوب است ظاهر بسياري از آدمها وارسته ولي باطنشان خراب است «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِي لَامِعَةِ الْعُيُونِ عَلَانِيَتِي وَ تُقَبِّحَ فِيمَا أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتِي»(نهج‏البلاغه، حكمت 276) بنده خودم ده جلسه راجع به عدالت سخنراني مي‌کنم. ان شاءالله قرائتي چقدر حديث پر است باسواد است بعد يک بزغاله مي‌دهند به آقاي قرائتي و مي‌گويند اينرا تقسيم کن کبابي هايش را براي خودم بر مي‌دارم. به امام باقر(عليه السلام) گفت ما شاءالله چقدر حج شلوغ است صحنه‌اي براي امام باقر(عليه السلام) پيش آمد ديد دو سه نفر بيشتر حاجي نيستند فرمود «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ»(بصائرالدرجات، ص‏358) مکه خيلي آدم است اما آنهايي که آدم حسابي‌اند خيل کم‌اند.
يک کسي مي‌خواست برود مکه آمد پيش آقا و گفت يک دعاي سفر در گوشم بخوان اين آقا گفت سلام مرا به خدا برسان بگو مکه را طويله کردي هر که رفت ولي تو را خدا بهشت را همچين نکني. يکي از يک کسي پرسيد آقا چند سفر رفتي مکه؟ گفت لامپ سوخته را هر چه به برق بزني روشن نمي‌شود حالا يا 20 بار بزن يا 50 بار آدمهاي بد جنس هزار بار بروند مکه بروند عمره ما آدم داريم هر روز مي‌رود زيارت امام رضا(عليه السلام) اما پايش را براي انقلاب بر نداشت اصلاً اين خجالت نمي‌کشد بچه‌هاي مشهد تکه پاره شدند تو تشييع جنازه هم نرفتي. آدم داريم که دو ليتر گريه مي‌کند اما اگر امام زمان(عجه الله تعالي فرجه الشريف) به او بگويد تکان بخور مي‌گويد نه آقا من همين جا دعاگوي شما هستم. پناه مي‌برم از حرص از غضب از اينکه قانع نباشم حديث داريم پيغمبر(صلي الله عليه و آله) هر چه مي‌خورد نمي‌فرمود اين بد است. نق نزنيد. زن و شوهرها سر رنگ لباس. . . قانع نيست مي‌گويد من اين رنگ را دوست ندارم.
پناه مي‌برم از چشم خشک «اعُوذُ بِكَ ‌‌‌‌ وَ مِنْ عَيْنٍ لَا تَدْمَعُ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏1، ص‏335) پناه مي‌برم از اينکه اشکم جاري نمي‌شود انسان بايد اشک بريزد ما دو موتور داريم. دو چراغ بيرون موتور. تو عقل است و عاطفه. موتور عقل بيان است آدم حرف که مي‌زند مي‌فهمي چقدر عقلش کار مي‌کند تا مرد سخن نگفته باشد/ عيب و هنرش نهفته باشد. يعني موتور عقل با زبان روشن مي‌شود موتور عاطفه با چشم اگر بيان ناقص بود پيداست عقل نمي‌کشد چون حرف هايش پرت و پلاست و اگر چشم خشک بود پيداست عاطفه‌اش کم شده «اعُوذُ بِكَ ‌‌‌‌ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَعُ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏1، ص‏335) پناه مي‌برم از اينکه سنگدل شده باشم پناه مي‌برم از کسل از ترس از بخل از غفلت.
پناه مي‌برم از اسراف پناه مي‌برم از فقر پناه مي‌برم از غنا چون غنا و فقر هر دو بد هستند البته اين دو تا هر دو دست کي بيفتد قرآن مي‌فرمايد «وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» فاطر/12 يکي از درياها «عَذْبٌ» يعني شيرين است «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» يکي‌اش هم شور است و تلخ. دريا مثل هم نيست يکي شيرين يکي شور منتهي بعد مي‌فرمايد «وَ مِنْ كُلٍّ» اگر شما ناخدا باشيد «وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً» اگر شما غواص باشيد در هر دو لؤلؤ و مرجان هست «وَ تَرَى الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ» ناخدا باشي توي هر دو مي‌تواني کشتي براني «وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا» اگر صياد باشي در هر دو ماهي هست. مي‌گويد دريا يکي‌اش شور است يکي شيرين اما مهم دريا نيست که شور است يا شيرين مهم تو هستي اگر ماهيگير باشي توي هر دو ماهي هست غواص باشي در هر دو لؤلؤ و مرجان هست ناخدا باشي مي‌تواني توي هر دو کشتيراني کني گير در تو است.
در سوره(ص) دو پيغمبر داريم يک پيغمبر پولدار: سليمان(عليه السلام) «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ» نمل/17 بزرگترين سلطنت‌ها را داشت يک پيغمبر هم داريم داغان داغان همه بلاها ريخت روي سرش بنام ايوب(عليه السلام) که مي‌گويند فلاني صبر ايوب دارد. هر دو هم در سوره(ص) هستند قرآن مي‌فرمايد «نِعْمَ الْعَبْدُ» ص/30 سليمان(عليه السلام) خوب بود در ايوب هم مي‌فرمايد «نِعْمَ الْعَبْدُ» ص/44 ايوب عليه السلام هم خوب بود عجب پس پيداست هر کس ناخدا باشد هم در درياي شور ماهي ميگيرد هم در درياي شيرين.
اينکه فلاني پولدار مي‌شود گردن کلفتي مي‌کند گير توي پول نيست گير توي خودش است خودش ظرفيتش کم بوده قيف تنگ بوده نفت زياد آمده سر مي‌رود و لذا مي‌فرمايد خدايا قيف را بزرگ کن «رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» طه/114 نمي‌گويد «زِدْ عِلْمِي» اگر اين را مي‌گفت يعني علم را زياد کن مي‌گويد «زِدْنِي» روح خودم بزرگ بشود سعه صدر داشته باشم. دوچرخه را آرام مي‌راند اين آدمهاي بي ظرفيتند که تا لاستيک دوچرخه‌اش مي‌رود شيرجه مي‌رود تا موتور است بوق مي‌زند ويراژ مي‌رود اين ظرفيت کم است اين زنهايي که هر چه انگشت دارند انگشتر مي‌کنند هي پيشانيشان را مي‌خارانند اين مردهايي که وقتي ساعت مي‌خرند آستينشان را بالا مي‌زنند گير توي خودش است تازه پول توي بانک گذاشته به سبزي فروش و نانوايي چک مي‌کشد سيرابي و شيردان مي‌خرد چک مي‌کشد اين تازه توي بانک حساب باز کرده گير توي اين است ظرفيت کم بود سليمان(عليه السلام) آرام است ايوب(عليه السلام) آرام است دو پيغمبري که براي يکي از آنها همه امکانات بود و ديگري پيغمبري که هيچ امکاناتي براي او نبود اما خداوند مي‌فرمايد هر دو غواصند هر دو صيادند هر دو ناخدا. برايشان مهم نيست آدمهايي که ظرفيت دارند مثل زنهايي که هنر دارند ليمو ترش هم که گيرشان آمد ليموناد درست مي‌کنند با پوست پرتغال مربا درست مي‌کنند زن بي هنر است که برنج رشت را کوفته مي‌کند. عصر ما انسانيت است اگر ما کمال داشته باشيم از هر شرائطي مي‌توانيم خوب استفاده کنيم. امام(رحمة الله عليه) به بهشت زهرا وارد شد فرمود توي دهن دولت بختيار مي‌زنم آن زماني هم که در ترکيه تبعيد بود من خودم از حاج آقا مصطفي شنيدم مي‌فرمود پرده را کشيد نور بيايد رئيس ساواک آمد و گفت آقا شما نمي‌توانيد از نور خورشيد استفاده کنيد پرده را خود رئيس ساواک کشيد گفت شما لامپ روشن کنيد يک زماني که امام(رحمة الله عليه) حق نداشت از نور خورشيد استفاده کند در اتاق تاريک لامپ را روشن کرد يک دوره فقه نوشت(تحريرالوسيله) امام(رحمة الله عليه) شخصيت داشت در اتاق تاريک تحرير الوسيله مي‌نويسد در روز روشن در بهشت زهرا توي دهن دولت بختيار مي‌زند. اگر ما از تو مايه داشته باشيم مي‌توانيم از تمام امکانات تلخ و شيرين استفاده کنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»