1374/12/10 وسواس بايگاني سالانه - 1374



بسم الله الرحمن الرحيم

از مسائل مهمي‎ که خيلي خيلي به من گفتند مسئله وسواسي شدن است حالا هر کسي هم توي يک چيزي وسواس دارد، يکي نسبت به همسرش وسواس مي‎گيردش، يکي نسبت به پاک شدن و شستن طهارت و شستشو وسواس مي‎گيردش، يکي در نماز وسواس مي‎گيردش.
من در اين جلسه مي‎خواهم مقداري درباره وسواسي صحبت کنم، اگر افرادي يک کسي را دارند که وسواسي است چون خيلي به من مراجعه کردند و خواهند کرد مي‎توانند اگر الان وسواسي توي خانه ايشان است ضبط صوت را بگذارند پاي تلويزيون و بحث وسواسي من را نوار کنند ممکن است يک کسي يک فاميل وسواسي دارد زنگ مي‎زند مي‎گويد شنيدي قرائتي چي گفت مي‎گويد نه من يک کانال ديگر بودم، کاش گوش کرده بودم، شما اين نوار وسواس ما را داشته باشيد اگر کسي را داريد که وسواسي است و فکر مي‎کنيد که با شنيدن نوار تحت تأثير قرار مي‎گيرد، اگر وسواسي است يک، و اگر احتمال مي‎دهيد حرف من در او اثر مي‎کند دو، نوار را برايش بفرستيد، اما وسوسه. موضوع بحث وسواسي يا وسوسه. آدم وسواسي يک آدم التقاطي است، التقاطي يعني چه؟ يعني يک خورده‎اي از اسلام و يک خورده‎اي از سليقه من، وسواسي التقاطي است. مي‎گويد چي، مي‎گويد اسلام باضافه سليقه من، چون اسلام مي‎گويد پاک شد. وسواسي مي‎گويد به سليقه من پاک نشد. وسواسي وقتش را تلف مي‎کند. ساعتها که وسواسي‎ها دنبال وسوسه مي‎روند اگر حساب کنند چي مي‎شود، وسواسي گاهي سر از بدعت در مي‎آورد، بدعت يعني چه؟ بدعت يعني چيزي که جزء دين نيست او جزء دين حساب مي‎کند چون وسواسي يک همچين کاري را مي‎کند. وسواسي اهل بدعت است، وسواسي انکار عملي فرامين الهي دارد، خوب چون رسول الله مي‎گويد پاک شد وسواسي مي‎گويد يا رسول الله پاک نشد. هر چي امام صادق(عليه السلام) مي‎گويد پاک شد وسواسي مي‎گويد پاک نشد. يعني هر چه پيغمبر و قرآن مي‎گويد اين منکر است ممکن است به زبان بگويد امام را قبول دارم اما به عملش نه؛ وسواسي گناه سوء ظن دارد يکي از گناهان سوءظن است چون آدم وسواسي باقي‌ها را نجس مي‎داند. هر کسي را که نگاه مي‎کند. . . اصلاً وسواسي گاهي مهماني نمي‎رود براي اينکه مي‎گويد اگر بروم مهماني نجس مي‎شوم، يا مهماني نمي‎کند مي‎گويد اگر فلاني بيايد بچه‎هايش پا مي‎گذارند روي فرشهاي ما احتياط پيدا مي‎کند، وسواسي گرفتار سوء ظن مي‎شود اين از عوارض وسواسي است چون همه مردم را مي‎گويد لا ابالي هستند، وسواسي مرتکب اسراف مي‎شود، به جاي اينکه يک ليتر آب مصرف کند چند ليتر آب مصرف مي‎کند در جنگ احد بدن پيغمبر خوني شد فاطمه زهرا(سلام الله عليها) سپري بود که در جنگ به کار مي‎برد آن سپر را آبش کرد آورد و خون را شست کدام زنهاي خانه ما حاضر هستند جائي که خوني شده با يک بشقاب آب بشويند، سپر چقدر آب مي‎گيرد؟ سپر شايد يک ليتر آب بگيرد يعني بدني که، قسمتي که خوني شده با يک ليتر آب پاك شد يا کمتر، وسواسي مرتکب اسراف مي‎شود و اسراف گناه کبيره است پس وسواسي مرتکب گناه اسراف مي‎شود، دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و اسراف گناه کبيره است. اين دو کلام از حضرت امام است امام در تحريرالوسيله مي‎فرمايند دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و در بحث گناهان کبيره امام مي‎فرمايد اسراف گناه کبيره است. وسواسي مرتکب گناه شهرت‎طلبي مي‎شود. آدم وسواسي هميشه يک کاري مي‎کند که مدام مردم نگاهش مي‎کنند و از چيزهائي که در اسلام مورد انتقاد است اين است که آدم يک کاري بکند که با بقيه فرق داشته باشد، مثلاً لباس شهرت، آدم يک لباسي را بپوشد که همه نگاهش بکنند، رانندگي شهرت، توي مجلس يک عطسه مي‎کند تا همه نگاهش بکنند، هر حرکتي انسان انجام بدهد که دلها و چشمها را به خودش متوجه کند اين در اسلام درست نيست، به ما گفتند مثل بقيه باشيد، عده‎اي از مردم مکه در اعمال حج، راه وروديشان يک راه استثنائي بود آيه نازل شد که شما چرا مثل بقيه نيستيد «ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ» بقره/199 از همان راهي که مردم مي‎روند شما هم برويد بعضي افراد مثلاً توي يک جلسه مي‎خواهند صلوات بفرستند اين اصلاً يک جوري صلوات مي‎فرستد تا همه نگاهش کنند، زلفهايش را يک جوري درست مي‎کند تا همه نگاهش کنند، اصلاً هر کاري آدم انجام بدهد که دلها را به خودش جلب کند اين يک رقم طاغوت است چون طاغوت دلها را متوجه خودش مي‎کند، وسواسي گرفتار گناه شهرت‎طلبي مي‎شود.
وسواسي گرفتار گناه تضييع حق ديگران مي‎شود. آدم وسواسي حق بچه‎هايش را از بين مي‎برد، عوض اينکه به بچه‎اش برسد شلنگ را دست گرفته آب مي‎کشد، حق همسايه‎اش را از بين مي‎برد و حق مردم را، درست است شما هر چه آب بريزي پول آب را مي‎دهي اما بالاخره آب مال بيت المال است و کسي اگر بيش از قانون و بيش از طبيعي آب ريخت اگر پول آب را بدهد باز هم گناه کرده چون اين آبي که توي لوله‎ها است مال امت است شما بايد به اندازه يک نفر از آحاد ملت آب بريزيد اگر بيش از اين آب بريزيد حق ديگران را از بين برديد. مثل سيگاريها يک کسي که توي سالن نشسته، اکسيژن سالن مال همه است شانزده نفر مي‎آيند سيگار مي‎کشند اين شانزده نفر تجاوز حريمي‎و هوائي به ديگران کردند، تجاوز به حريم هوائي لازم نيست که اف شانزده آمريکا باشد بعضي‌ها که سيگار مي‎کشند و دودش مي‎رود توي حلق ديگران اين هم يک رقم تجاوز به حريم هوائي است، وسواسي حق ديگران را از بين مي‎برد همه را فداي خودش مي‎کند، وسواسي گاهي بنيانگذار يک رفتار بد در بچه‌ها مي‎شود يعني يک مادر وسواسي دخترهايش هم ممکن است وسواسي بشوند يا پدر وسواسي، يعني گاهي وسواسي سرايت به ديگران مي‎کند. آن وقت ديگران هم، «من سن سنة سيئة كان عليه وزرها و وزر من عمل بها إلى يوم القيامة»(الفصول‏المختارة، ص‏136)، حديث داريم اگر کسي يک راه بدي را باز کرد هر کس از آن راه برود گناهش مال آن باز کننده راه است. يک پدر سيگاري بچه هايش هم سيگاري مي‎شوند، همينطور که يک پدر راننده بچه هايش هم رانندگي ياد مي‎گيرند و راننده مي‎شوند.
وسواسي از رشد کمالات عقب مي‎افتد به جاي اينکه به باقي کمالات برسد وقتش صرف اين مي‎شود، همه مردم وضو گرفتند به نماز رسيدند اين آقا هنوز توي وضوخانه است.
وسواسي هاخيلي محرومند، وسواسي به خاطر اينکه گرفتار به اينکه چي پاک است و چي نجس است چون توي مسائل جزئي است از افکار بلند، از اهداف بلند، از آروزهاي بلند محروم مي‎شود اينها همه از آفات وسواسي است، وسواسي اهل تعاون نيست، مي‎گويند بيا کمک کن اين مي‎ترسد که نجس شود، کنار مي‎ايستد، وسواسي منزوي است و اهل تعاون نيست اهل تفريح نيست، اهل جماعت نيست، حق الله را فداي خودش مي‎کند، حق الناس را فداي خودش مي‎کند، وسواسي جسمش رنجور است، به بدنش ظلم مي‎کند، اعصابش ضعيف است. وسواسي عمرش تباه است، وسواسي فکرش متحجر است، روحش افسرده، قلبش بدبين، آبرويش ريخته، عجب قيافه‎اي دارد، وسواسي عمرش تباه، خيلي زمان جوانيش را صرف نجس بازي مي‎کند، اين سيماي وسواسي است.
خوب حالا بايد چه کرد آقاي قرائتي اسلام ‎چه مي‎گويد درباره وسواسي؟
اول اينکه برادرها و خواهرها که وسواسي هستيد مثل باقيها بشوئيد و آب مصرف نکنيد باقيش اگر گناهي شد من به گردن مي‎گيرم. باقي به گردن من، عمل وسواسي باطل است، آدم وسواسي خودش را بهتر از ديگران مي‎داند و چون مي‎گويد مردم دو سه نفر مثلاً پاک و با طهارت هستند باقي همه آلوده و لااُبالي هستند، آن وقت هر کس خودش را بهتر از ديگران بداند مستکبر است. امام صادق(عليه السلام) فرمود هر کس خودش را بهتر از ديگران بداند مستکبر است، مستکبر فقط آن نيست که ماشين و خانه‎اش از همه قشنگ‌تر است. اصلاً تکبر را برايتان معنا کنم، تکبر يعني زير بار حق نرفتن. گاهي ممکن است آدم سوار ماشين قيمتي بشود تکبر نداشته باشد، گاهي ممکن است سوار يک دوچرخه شکسته بشود تکبر داشته باشد. تکبر يک حالت انساني است کار به پول ندارد. آدمهائي روي قالي نشستند تکبر ندارند، آدمهائي روي موکت نشستند تکبر دارند. در اسلام يک قانوني داريم «اصاله الطهاره، اصاله الحليه» اصلاً يک اصولي داريم قواعد فقهي، يک اصولي داريم به نام متر در دست تقليد، تا يک چيزي مي‎شود مثل پيچ گوشتي که در دست مکانيک است مثل آچار فرانسه که دست مکانيک است، همانطور که شيشه‎بر که الماس دارد، مجتهدهاي ما چند تا الماس دارند که به هر دري مي‎رسند طبق آن اندازه مي‎گيرند آن را مي‎گويند قواعد فقهي، يعني آن پيچ گوشتي و ابزار که در دست آيت الله است چند تا قواعد داريم يک: قاعده يد، يد يعني چي، يعني دست، قاعده يد چيست؟ يعني من اگر يک چيزي ديدم که دست شماست بايد بگويم مال شماست، حق نداريم بگوييم که شايد دزدي باشد، شايد دزدي باشد، اما شما حق نداريد اينطور بگوئيد، همين که چيزي در دست من است همين کافي است که اين ملک من است، حالا اگر هم ملک من نيست جوابش را بايد يا دادگاه بدهم يا قيامت، ولي شما بايد احساس کنيد که مال خودش است، اگر اينطور نباشد همه مردم وسواسي مي‎شوند چون هر کس چيزي را در دست هر کسي ببيند مي‎گويد از کي دزديدي، قاعده يد يعني چيزي که دست کسي است اين قرينه و شاهد اين است که مالک است اگر اين قاعده يد را برداريم يعني همه چيز وسواسي مي‎شود آدم هر چه دست هر کس ديد مي‎گويد لابد دزدي است.
يک قاعده داريم به نام قاعده اباحه: يعني هر چي مباح است جز چيزهائي که گفتند حرام است باقي چيزها مباح است، آقا يکي دو تا درخت را مي‎گيرند پيوند مي‎زنند، زردآلو، توت و قيسي و گلابي را بر مي‎دارند يک پيوندهائي بهم مي‎زنند يک ميوه نويي از آن در مي‎آورد آدم نمي‎داند اين ميوه حلال است يا حرام، اصلي داريم، اصل اين است که همه چيز حلال است جز اينکه دليل داشته باشيم که اين حرام است، تا دليل نيامده اصل اين است که همه چيز حلال است اين اصل اباحه، اباح يعني مباح و مباح يعني حلال است، اگر اينطور نباشد که بالاخره پپسي مي‎آيد، کانادا مي‎آيد، گوجه فرنگي مي‎آيد، سوسيس و کالباس مي‎آيد هر روز يک چيزي مي‎آيد و اين چيزها که زمان پيغمبر(صلي الله عليه و آله) نبوده ما نمي‎دانيم که حلال است، همه چيز حلال است، اصل اباحه يعني بيخود وسواسي نباشيد.
اصلي داريم قاعده سوق. سوق يعني چي، سوق يعني بازار، يعني يک چيزي که توي بازار مسلمانها است بايد گفت پاک است همين که از بازار مسلمانها است پاک است خلاص، قاعده‎اي داريم قاعده تجاوز، يعني وقتي از چيزي رد شدي ديگر شک نکن مثلاً مي‎گوئي «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» اخلاص/1 بعد بگوئي َ «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» فاتحه/7 درست است، برو ديگر رد شدي وقتي رفتي ديگر به عقب نگاه نکن وگرنه مي‎گويم «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فاتحه/5، باز مي‎خوانم «اللَّهُ الصَّمَدُ» اخلاص/2، باز بر مي‎گردم، يک قاعده‌اي داريم که وقتي رد شدي همين که به سجده رسيدي شک در رکوع کردي بر گذشته‎ها صلوات يعني ياد گذشته ديگر نکن، اگر ياد گذشته بکني همه‌اش گرفتار وسوسه مي‎شوي. اصلاً قاعده تجاوز يعني وقتي بحول الله گفتي يعني ديگ راز تشهد آمدي بيرون، اگر از حال نماز وارد حال ديگري شدي شک در قبل کردي ديگر اعتنا نکن، از نماز فارغ شدي السلام عليکم و رحمه الله و برکاته. نمازت تمام شد بعد بگوئي ما چند رکعت خوانديم ديگر پاشو برو، از نماز فارغ شدي ديگر به عقب بر نگرد. اين قاعده فراغ يعني از نماز فارغ شدي ديگر شک نکن. از حمام آمدي بيرون غسلت درست بود يا نه، ديگر آمدي بيرون برو. بله زير دوش شک کردي خوب هنوز زير دوش هستي، ديگر وقتي به قصد غسل رفتي و غسل هم کردي و آمدي ديگر بعداً خواستي شک کني ديگر شک نکن.
يکي از عواملي که انسان وسواسي مي‎شود دوست وسواسي است چرا آدم وسواسي مي‎شود، عوامل وسواسي مختلف است. يکي از اينکه آدم مسئله بلد نيست وسواسي مي‎شود ما مجتهد وسواسي نداريم. دو گروه راحت هستند: آدمهائي که هيچي بلد نيستند راحتند زود مي‎گويند پاک شد و بعد از اينکه سرکه مي‎شود پاک است و اين وسط شراب مي‎شود، اينهائي که يک خورده سواد دارند و مذهبي هستند اين خورده مذهبي‌ها يک خورده‎اي وسواس مي‎شوند، مذهبي صد در صد وسواسي نيست. بي دين هم وسواسي نيست، نه بي دين وسواسي است و نه پر دين، اينها که يک خورده ديني دارند وسواسي مي‎شوند.
سه چيز خورده انسان را اذيت مي‎کند، خورده علم، خورده قرض و خورده پول. دو کيلو همه‎اش دو ريالي و پنج ريالي دارد ولي اذيت مي‎کند ولي اسکناس هزاري اذيت نمي‎کند بيشتر گرفتار وسواسي آدمهائي هستند که يک خورده مذهبي هستند گرفتار مي‎شوند در همه موارد اينطور است. از عوامل مهم وسواسي رفيق بد است، اگر وسواسي بداند چقدر وسواسي خطر دارد يعني وسواسي بداند خدا از او ناراضي است. مردم از او ناراضي هستند، خدا ميداند چقدر شوهرها آمدند پهلوي من که زن ما وسواسي است مريض کرده خودش را، آب به خانه مي‎ريزد، ساختمان دارد خراب مي‎شود، چاه دارد پر مي‎شود، تجاوز به حقوق ديگران؛ اگر وسواسي بداند که چه مي‎کند دست از وسواسي بر مي‎دارد. آدم وسواسي شيطان رفته توي جلدش و ديگر هم بيرون نمي‎آيد يک قصه برايتان بگويم.
شيطان چهار رقم با انسان برخورد مي‎کند، گاهي وقتها شيطان يک سنگ مي‎پراند به آدم که قرآن مي‎گويد: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ» طه/120، «إِلَيْهِ» يعني به سوي او، يک سنگ مي‎پرداند، گاهي وقتها اصلاً سنگ نمي‎پراند مي‎آيد کنار آدم، آدم را هول مي‎دهد «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» اعراف/201 مسحوا يعني تماس مي‎گيرد، پس وسوسه اليه داريم يعني از دور سنگ مي‎پراند، «مَسَّهُمْ» داريم «مَسَّهُمْ طائِفٌ» يعني تماس مي‎گيرد، بعضي وقتها از تماس هم يک چيزي بالاتر، شيطان اصلاً مي‎رود تو، «يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ» ناس/5 يعني مي‎رود تو. حالا گاهي وقتها شيطان مي‎رود تو، گاهي مي‎آيد بيرون و گاهي مي‎رود تو و مي‎ايستد «فَهُوَ لَهُ قَرينٌ» زخرف/36 از تو ديگر بيرون نمي‎آيد، وسواسي از آنهاست که شيطان مي‎رود تو و ديگر بيرون نمي‎آيد. در قرآن رابطه شيطان با انسان چهار رقم است، رابطه سنگ پراني «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ»، «إِلَيْهِ» يعني بسوي او، رابطه دوم رابطه تماس «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» تماس مي‎گيرد ولي آن مؤمن متوجه مي‎شود که اين شيطان است. رابطه پرتاب، رابطه ارتباط، رابطه نفوذ، رابطه همنشيني. هر چه بيشتر در را باز کنيم شيطان بيشتر مي‎آيد تو. و لذا گفتند اگر فکر بدي به سرت رسيد بلند شو برو، وقتي نشستي فکر مي‎کني، دنبالش يک فکر ديگر و همينطور دنبال آن يک فکرهائي ديگر مي‎آيد بلند شو برو، غيظ کردي بلند شو برو. فکر بد مثل دود است در را باز کن برود. بماند اين دود مغز را سياه مي‎کند فکر بد اگر ماند ذخيره مي‎شود سياه مي‎کند. رابطه همنشيني عمل وسواسي باطل است منتهي ما بايد برخوردمان با وسواسي‌ها برخورد با مريض باشد، جبران دواي وسواسي بي اعتنائي است. انسان وسواسي ديگر به کارهايش اعتنا نکند، به يک کسي گفتند شما وقتي شبها مي‎خوابي ريشهايت را روي لحاف مي‎گذاري يا زير لحاف. گفت والله ما تا حالا خوابيديم يادمان نبوده. يک شب رفت بخوابد گفت واقعاً ما شبها چه جوري مي‎خوابيم آيا اينطوري مي‎خوابيم. هيچي خواب از سرش رفت. گاهي وسواسي به يک چيزي که مي‎افتد اصلاً زندگي برايش تلخ مي‎شود. عده‎اي وسواسي بي اعتنائي است منتها مي‎گويد به دلم نچسبيد، به دلت نچسبيد همان را که اسلام گفته پاک است به دلم يعني چه، ما بنده خدا هستيم هر چه او گفت بايد بگوييم چشم. خدا گاهي مي‎گويد آقا با يک استکان پاک شد شما مي‎گوييد نه خير. آقا شما دستتان خوني مي‎شود مي‎گوييد يک چسب بدهيد من اين را بچسبانم. من مي‎روم لحاف کرسي مي‎آورم بابا نمي‎خواهم، چسب بده، مي‎گويد آقا من خيلي به شما ارادت دارم دو تا لحاف پارچه مي‎آورم، گاهي وقتها يک ذره پارچه را مي‎خواهم ده تا لحاف کرسي را نمي‎خواهم گاهي مي‎گويد يک استکان آب بريزي قبول است ولي ده ليتر آب بريزي. چقدر بد است که آدم به بدنش ظلم کند به شوهرش ظلم کند به همسرش ظلم کند، به بچه‎اش ظلم کند، به بيت المال ظلم کند. آخرش هم خدا قبول نکند عبادت مثل شماره تلفن است. مي‎گويند آقا شماره تلفن من اين است جواب مي‎دهم، شما مي‎گوييد نه من چون به شما خيلي ارادت دارم بيشتر مي‎گيرم. بابا آن وقت کس ديگر گوشي را بر مي‎دارد، آگر مي‎خواهي خدا گوشي را بردارد همين چهار تا شماره را بگير. مي‎گويد يک دست در ارتش ببر بالا. مي‎گويد نه من چون به شما خيلي علاقه دارم دو تا دستم را مي‎برم بالا. خوب مي‎زنند توي کله‎ات همان طور که گفتند وسواسي مي‎گويد من خيلي به شما ارادت دارم مي‎گويند سي و چهار متري گنج است، بگو آقا من چون به شما خيلي ارادت دارم مي‎خواهم چهل متري را بکنم خوب برو بکن تا پدرت در بيايد اما به گنج نمي‎رسي، اسلام مي‎گويد با يک ليتر بس است. شما مي‎گوييد نه با ده ليتر خوب بدتر شد. اگر يک ليتر بود قبول مي‎کردم حالا که ده تا شد قبول نمي‎کنم.
يکي از اين منافقين رفته بود نجف خدمت امام، همينطور حرف مي‎زد و نهج البلاغه مي‎خواند. امام فرمود از بس که اين نهج البلاغه خواند که شک کردم که اين يک چيزيش مي‎شود، اگر گاهي آيه مي‎خواند مي‎گفتم خوب شايد آدم خوبي است حالا که زياد دارد مي‎خواند حتماً يک چيزيش هست.
يک کسي همه لباسهايش را سبز کرد ريشهايش را هم سبز کرد. گفتند حالا بلوز سبز، کت و شلوار سبز، جوراب سبز، آخه حالا چرا ريشهايت را سبز کردي. گفتم من مي‎خواهم چهارده معصوم بشوم. وسواسي گاهي وقتها خيلي مي‎خواهد حزب اللهي بشود، خيال مي‎کند هر چه بيشتر آب بريزد چهارده معصوم مي‎شود، بابا يک ليتر بس است، اسراف، چقدر ما گناه مي‎کنيم سر اسراف، اصلاً مملکت ما مملکت پر مصرفي است متأسفانه همه ما پرمصرف هستيم. من فکر مي‎کنم همه با سوادهاي ما بايد يک دوره نهضت سوادآموزي ببينند. چون باسوادهاي ما نه خواندن نوشتن را. . . . ، خواندن نوشتن بلد هستند توهين نشود. زندگي بايد يک دور نهضت بشود، يعني ما بلد هستيم سبزي بخوريم، ما حساب کرديم يک بار که سبزي مي‎خوريم سه بار پول کاميون و گل کشي مي‎دهيم چرا، چون يک بار يک کاميون مي‎گيريم سبزي را از اطراف شهر يا روستا مي‎آورد توي ميدان. پول آن گل کشي کاميون را من مي‎دهم بعد ميدان بار سبزي را خالي مي‎کند وانت وانت بقالها، سبزي فروشها، سبزيها را با گل مي‎برند دم مغازه‌ها دو مرتبه پول آن وانت و گل را من مي‎دهم. دو کيلو سبزي مي‎خوريم نيم کيلويش خوردن است يک کيلو و نيم آن خراب است بعد آن يک کيلو و نيم پولهاي گل را مي‎ريزيم توي سطل آشغال. شهرداري اين گلها را مي‎برد به بيرون شهر و بعد آن شهرداري پول اين گل کشي را از من مي‎گيرد. من نيم کيلو سبزي مي‎خورم سه بار پول گل کشي مي‎دهم. آخر اين هم شد کار. ما به خدا بلد نيستيم سبزي بخوريم. بله فوق ليسانس دارد ولي بلد نيست سبزي بخورد، ما بايد يک دور کلاس بگذاريم که چگونه زندگي کنيم که صرفه جوئي کنيم يک شکم گرسنه روي زمين نيست، يک آدم برهنه نيست. ما چيزي را داريم ظرفهاي يک بار مصرف. آقا خانه‎اش چند سرويس شکستني است باز مي‎گويد آقا برو غذاي يکبار مصرف بخر. دويست تومان غذا مي‎خورد بيست تومان پول ظرف را مي‎دهد مثلاً چهل تا مهمان دارد، چهل تا بيست تومان چقدر مي‎شود هشتصد تومان، پانصد تومان کمتر، بيشتر پول ظرف يک بار مصرف مي‎دهد چرا، براي اينکه حال نداريم بشوئيم، اگر همين سبزيها را توي همان روستا زنهاي روستائي پاک کنند توي نايلون بگذارند نشسته بفرستند ما ديگر سه بار پول گل کشي نمي‎دهيم. ماست خوردن دوره مي‎خواهد، لباس پوشيدن دوره مي‎خواهد، رفتم ديدم بدنش همه‎اش سوخته توي سوانح. گفتم چرا اينطور شدي. نمي‎توانست حرف بزند همه‎اش سوخته بود. گفت ايشان چراغ روشن بوده نفت کرده توي اين، بايد براي نفت کردن توي چراغ دوره ببينيم که وقتي آدم نفت توي چراغ مي‎کند بايد چراغ را خاموش کند ما بايد دوره ببينيم يعني تمام زندگيمان ما گاهي وقتها رانندگي بلد نيستيم، گاز دادن بلد نيستيم، غذا پختن بلد نيستيم.
خيلي خانه‌ها ولخرجي مي‎شود، ما اگر نانواهايمان خوب بپزند ما نياز به خريد گندم ديگر نداريم، آن مقداري جمهوري اسلامي ‎گندم مي‎خرد که نان کناره به گاوداريها مي‎فروشيم وگرنه اگر درست پخت بشودكه اين طور نمي‌شود.
در بنائي اسراف مي‎کنيم. اين خانه قابل زندگي است مي‎گوييم نه بابا بزن خرابش کن مي‎زند خراب مي‎کند، اين لباس هنوز قابل شستن است اين لباس هنوز قابل پوشيدن است، گاهي وقتها براي ما چه اشکالي دارد يک عروس مثلاً يک پيراهن مي‎خرد دو ساعت مي‎پوشد پهلوي داماد مي‎نشيند مي‎گذارد مي‎ماند. با اين پيراهن عروس مي‎توانند(البته زشت است من اين را بگويم مي‎ترسم رفتم خانه دعوايم بکنند) ما در منزل خودمان پيراهن عروسي خريديم و دوازده تا عروس تا به حالا پوشيده و شايد ده تا بيست تاي ديگر هم بپوشد، چه اشکالي دارد آدم يک پولي مي‎دهد يک پيراهني را مي‎خرد خوب بدهد عروس همسايه هم بپوشد بايد برويم بازار پيراهن عروس بخريم، پدر دختره در مي‎آيد، پدر داماد در مي‎آيد، پهلوي صندوقهاي قرض الحسنه، وام، دعواي زن و شوهري نه اين کوتاه آمد، کمش گذاشت. خواهرم چه جور بود، آدم براي نيم کيلو آرد که نانوائي باز نمي‎کند، شما دو ساعت مي‎خواهيد پيراهن عروس بپوشيد با يک پيراهن عروس مي‎توانند چهل نفر را دو ساعت، چهل تا دو ساعت هشتاد ساعت، خيلي ولخرجي مي‎کنيم.
رفتم دکان نجاري گفتم يک ميز مي‎خواهم، يک لحاف بيندازم روي آن کرسي بشود، يک نايلون ‎بندازم ميز پذيرائي بشود. وقتي بروم بالا کتاب بردارم چهار پايه بشود بروم رويش نشکند خنديد، چه اشکالي دارد، خدا يک شکاف گذاشته روي صورت به نام لب، نفس کشيدن از همين، نفس پس دادن از همين، سخنراني از همين، مکيدن پستان مادرتوسط نوزاد از همين، جويدن، مکيدن، سخنراني، اکسيژن گيري، کربن پس دادن. حالا اگر دست امروزيها مي‎دادي. يک دودکش براي خروج کربن، ورود اکسيژن. کله را پر از دودکش مي‎کردند، صرفه جويي را از خدا ياد بگيريد با يک لب همه کارهايش را انجام داده، با ده سير آب مي‎شود وضو گرفت، شير را باز مي‎کني تا مشتت پر شد ببند. شير را باز مي‎کند همينطور آب مي‎رود، بابا ببند. اسراف درغذا، اسراف در لباس، اسراف در مراسم عروسي، اگر يک مقدار تشريفات و تجملات را کم کنند، دختر و پسرهاي فقير هم مي‎توانند عروس وداماد بشوند. يک دختر و پسر پولدار چنان بريز و بپاش مي‎کنند که به اندازه پنج تا عروسي پول خرج مي‎کنند.
خدا رحمت کند پدران ما را، خانه ما کاشان اتاق بزرگي بود، آن قدر عروسيهاي همسايه‌ها توي خانه باباي من بود، هر کس مي‎آمد پهلوي پدر ما مي‎گفت حاج آقا دختر من مي‎خواهد عروس بشود، مي‎شود ما عقد را بيندازيم خانه شما. بله يک اتاقي داشت همسايه ما، اتاق بزرگي بود شايد هفتاد تا عروسي توي آن اتاق باشد، يک کسي اتاق بزرگ بسازد همه همسايه‌ها بيايند، نمي‎کنيم. بناي بر صرفه جويي نداريم. بناي ما براي مصرف گرائي است و همه ما توي بي پولي و تورم مي‎سوزيم و حاضر نيستيم از سوار بر خر شيطان بيائيم پائين و آن خر شيطان که سوارش شديم و لخرجي است بنده هم گرفتار هستم. چيزي به نام فرهنگ وصله بر افتاد، خيال مي‎کنيم که اگر يک چيزي را وصله کنيم بي آبرو هستيم. اميرالمؤمنين کفشش را وصله مي‎کرد.
من به وسواسيها سفارش مي‎کنم به کار خودشان بي اعتنا شوند به وسوسه‌ها محل نگذارند شيطان دوست دارد که شما همينطور شک کنيد، البته بدتر از اين وسواسي، وسواسي در مورد شخصيتها است. آقا برويم پشت سرش نماز بخوانيم. والله من به او اطمينان ندارم، خوب گناه که از او نديدي، پيش نماز بايد عادل باشد مي‎دانيد عادل يعني چه، يعني من از او گناهي نديدم خوب گناهي نديدي پس پشت سرش نماز بخوان نه حالا به دلم نمي‎چسبد، باز مي‎شود دلم، هر کسي از او گناه نديدي لازم نيست آدم خودش را عادل بداند، من ممکن است از خودم هزارها گناه سراغ دارم ولي شما که من را نمي‎شناسيد شما که از من گناهي نديديد مي‎توانيد پشت سر من نماز بخوانيد ولو من رئيس فاسقها باشم. پيش نماز لازم نيست خودش خودش را عادل بداند ولي شما که از من گناه نديدي اقتدا کن، در اقتدا وسوسه مي‎کند، البته يک جاهائي هم بايد وسوسه کرد در انتخاب همسر، دختر و پسرها زود گول همديگر را مي‎خورند، گاهي پسر مي‎آيد يک جوري حرف مي‎زند که دل دختر را مي‎برد، پسر يک جوري حرف مي‎زند که دل دختر را مي‎برد. اين جور جاها بايد يک خورده‎اي دقت کرد، يک جاهائي در گزينش بايد دقت کرد، در انتخاب همسر بايد دقت کرد، در لقمه‎اي که مي‎خوريم بايد يک خورده‌اي دقت کرد، در نماينده‌اي که مي‎خواهيم به او رأي بدهيم بايد يک خورده‎اي دقت کرد، آنجا که مي‎گويند وسواسي نکنيد در اقتدا کردن در نجس و پاکي در اين جاها وسواسي نکنيد، اما در آنجائي که سرنوشت نظام را مي‎خواهيد دست کسي بدهيد هر چي دقت کني بجاست، چون همسري که مي‎خواهي انتخاب کني مي‎خواهي مادر بچه هايت باشد مي‎خواهي شير بدهد به بچه‌ات معلوم باشد چه کسي مي‎خواهد شير بدهد به بچه‌ات، کي مادر بچه‌ات مي‎شود يک سري جاها بايد تحقيق کني، يک پارک و يک بستني و دو تا لبخند و چهار تا تلفن و يک نامه قربانت بروم، گول نخوريد که اينها همه‌اش سطحي است گاهي داغ مي‎شوند ولي پخته نيستند. مي‎دانيد فرق بين داغ و پخته چيست؟ هر داغي سرد مي‎شود ولي هيچ پخته‌اي خام نمي‎شود، عروس و دامادها، دختر و پسرها گاهي داغ مي‎شوند، تصميم مي‎گيرند بعد اين داغيها تبديل به سردي مي‎شود اما اگر پخته شد ديگر خام نمي‎شود، ولي هر داغي سرد مي‎شود.
«والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته»