دل آرام- بمناسبت سالگرد رحلت حضرت امام (ره) بايگاني سالانه - 1373



بسم الله الرحمن الرحيم

در آستانه رحلت حضرت امام «ره» بيننده‌ها، بحث را مي‌بينند. من هم معلّم قرآن هستم، آيه‌اي را تفسير کنيم که اوج کلمات امام بود. ما اگر بگوئيم، عصاره امت اسلام چه کسي است، بايد بگوئيم. خلاصه و چکيده اسلام امام است. اگر بگيم که امام، عصاره کلام امام چه است؟ مي‌گويم وصيت نامه امام است. اگر بگويند، عصاره وصيت نامه امام چه است؟ کلامي است که من با دلي آرام، اگر بگيم که بحث ما، دل آرام. دل آرام در قرآن آمده است.
سوره فجر آيه آخر، «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏» فجر/30-27‌اي دل آرام پرواز کن به سمت خدا. ‌اي دلي که از خدا راضي هستي و خدا هم از تو راضي است. «وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏» اصلاً، بيا در بهشت خودم. نمي‌گويد: «وَ ادْخُلِي‏ جَنّاتٍ تَجْرِي» نمي‌گويد، برو در بهشت، مي‌گويد: بهشت خودم. يکوقت مي‌گويند: برو سر سفره بنشين، يکوقت مي‌گويند: بيا کنار خودم بنشين، يکوقت مي‌گم: فرزندان امّت، يکوقت مي‌گويم: فرزندم. در فرزندم نکته‌اش بيشتر است. «جَنَّتي‏» بهشت خودم.
اين دل آرام را مي‌خواهم امروز در چند جمله صحبت کنم. اصولاً دل آرام کمترين چيزي است که در دنيا هست، در دنيا، دلار و سکّه و پول و قالي و کاخ و سرمايه، ماشين و مزرعه و باغ و خيابان، در دنيا همه چيزي هست امّا آن چيزي که نيست دل آرام است. شما حساب کنيد چهار نفر، يک، يکي الگوي دلار، قارونهاي خليج، کشورهائي که نفت مي‌فروشند و دلارش را جمع مي‌کنند. الگوي قلدري، صدام. الگوي تکنولوژي، ژاپن، آمريکا، غرب، آلمان غربي، الگوي ايمان، امام. پس ببينيد، کدام اينها دلشان آرام است. اگر به اينهايي که دلار دارند، با آنها مصاحبه کنيم. بگيم: آقا شما آرام هستيد، از تو مشکل نداريد، نمونه‌اش در ايران خودمان، بسياري افرادي که از نظر مالي مشکل ندارند.
خونه دارند، وضع ماليشان خوب است. مهريه‌شان، جهيزيه‌شان، پولشان، ماشينشان، خونه، تلفن، خيلي آدمهايي که در رفاه هستند، يک زندگي نکبتي دارند. دلهره، ضعف اعصاب، اضطراب، افسردگي، تشنج، طلاق. دلار آرامش نمي‌آورد. بله، تأمين اقتصادي دارد. از نظر پول مشکلي ندارد. ولي هزار تا مشکل ديگه دارد. قلدرها چطور، الآن شما با صدامم مصاحبه کنيد. آقاي اين صدام، شما آرام هستي، مي‌گويد: نه، با رئيس جمهور امريکا مصاحبه کن، بگو که شما آرام هستي. مي‌گويد: نه، زيردريايي، اف16، اف18، اف چند، هرچه تکنولوژي پيشرفته، آرامش است. فقط يکي بود که دوازدهم بهمن در هواپيما نشست، بيايد ايران و زمان بختيار بود، پيش بيني مي‌شد. احتمال داده مي‌شد، شايد هواپيما سرنگون شود. از آن مصاحبه کردند، چه احساسي داري، فرمود: هيچي. يک کلمه گفت: هيچي. منتها اين کلمه، برتري بر همه چيز.
يک سؤال آيا مي‌شود، هيچي باشد، امّا ارزشش از همه چيزها بيشتر باشد، بله، آن هيچي که امام گفت، بر همه چيز، ارزشش بيشتر بود. گفت: هيچي، گفت. امّا اين هيچي ارزشش از همه چيز بيشتر است. از يک علامّه، سؤالي کردند، با اينکه علامه و دانشمند بود گفت: بلد نيستم، نمي‌دانم. که اين نمي‌دانمش، با اين صداقت و صراحت مي‌گويد: نمي‌دانم، اين نمي‌دانمش از همه دانستني هاش، بهتر است. خدا هم همينطور است. در خانه خدا هم که مي‌روي، مي‌گويي: خدايا، من بد هستم. اقرار مي‌کنم بر بديم. اقرار بر بدي و ضعف و ذلت در خانه خدا، اين اقرار و از هر عبادتي، ارزشش بيشتر است. جاي نفي از اثبات بيشتر است. هيچي امّا هيچي که ارزشش از همه چيز بيشتر است. ذليلم‌اي خدا، اين ذلّتي که از هر عزتي ارزشش بيشتر است. «إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً»(خصال صدوق، ج‏2، ص‏420) بهترين افتخار من اين است که بنده تو باشم. بندگي تو، بهترين پز است براي من.
حالا، دل آرام از کجا پيدا مي‌شود. بالا دويست نوع مرض، مرض رواني طبقه بندي شده است که يکي از آنها که زياد است. مسئله افسردگي است. خيلي افسرده هستند. مأيوس، گوشه گير، حال ندارد حرف بزند. حال ندارد اخبار گوش دهد. مي‌گويد: برو، حوصله‌ام نمي‌رسد. همش دوست دارد، معاشرتش را کم کند. اين افسردگي دلايلي دارد. که اگر آدم اهل عبادت شد. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» رعد/28 آن افسردگي هاش ديگه برطرف مي‌شود. حالا عوامل افسردگي را من چند تا را اينجا نوشته‌ام. چرا بعضي‌ها افسرده هستند. بعضي‌ها که افسرده‌اند دلايل افسردگي:
يک- مي‌گويد چرا همه چيز طبق خواست من نيست. يک کاري طبق ميلش نيست، زده مي‌شود، تو ذوقش مي‌خورد، دمق مي‌شود. خوب حالا سؤال، خدا هرچه مي‌خواهد مي‌شود. خدا خداست، البته اگر بخواهد با اجبار مي‌شود. قرآن آيات زيادي داريم که اگر بخواهيم، زورکي مردم خوب مي‌شوند. منتها مي‌خواهيم مردم با پاي خودشان، خوب شوند و خوب بيايند. خدا اراده کرده بود که همه مردم خوب باشند، عبد شوند، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» ذاريات/56 نشد، نشد. مسئله ديگر، پيغمبر خواست در غديرخم که اميرالمؤمنين حکومت کند. نشد، اصلاً چه کسي، هرچه خواسته است، شده است که نفر دومّش مي‌خواهي شما باش.
دو- گاهي مي‌گويد: که چرا همه مردم من را دوست ندارند. افسردگي اين است که چرا همه من را دوست ندارد. خوب بنده که يک بحث تلويزيوني مي‌کنم. اگر لازم است همه دوست داشته باشند. خوب چهارنفر نمي‌پسندند. دلش مي‌گيرد که چرا همه دوستش ندارند. بابا قرآن بخوانم برايتان «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ» بقره/98 خدا مي‌گويد هر کس دشمن خداست. اينقدر در قرآن «عَدُوَّ اللَّهِ» انفال/60 داريم. «عَدُوَّ اللَّهِ» يعني دشمن خدا، مي‌گويند: يکي از اوليا خدا، گفت که: خدايا، يک کاري کن که مردم براي من حرف بد نزنند. خدا گفت: مردم براي من هم حرف بد مي‌زنند. مردم از من راضي باشند. مگه مردم از خدا راضي هستند. تمام اينهايي که حسود هستند از خدا راضي نيستند، چون حسود به خدا مي‌گويد: چرا خدايا به او دادي، به من ندادي. بگير از آن، آدم حسود مخالف خداست، ضد خداست، خدا صلاح مي‌داند به ايشان بدهد، شما حسودي مي‌کني. مي‌گي بگير از آن، آدم حسود مخالف خداست، ضد خداست، خدا صلاح مي‌داند به ايشان بدهد، شما حسودي مي‌کني. مي‌گي چرا به ايشان داده، آدم حسود، بعضي وقتها، ناراحتيش به اين است که، مي‌گويد: مردم بد هستند، چرا مردم بد هستند. گاهي آدم ناراحت است، مي‌گوئيم: چرا؟ مثل وسواسي‌ها، وسواسي‌ها، مردم همه را نجس مي‌دانند. مي‌گويد: من پاک هستم، وقتي يکجا مي‌رود، هي وحشت مي‌کند. چون همه مردم را نجس مي‌داند. بعضي وقتها آدم ناراحت است که چرا مردم همه خائن هستند. اين عامل افسردگي و اضطراب است.
رفتي سال تحويل در بعضي از مراکز عمومي، مثل حرم مطهر حضرت معصومه و يا حضرت امام رضا «عليه السلام» يکمرتبه بلندگو مي‌گويد که، زائرهاي محترم، مواظب جيب هايتان باشيد، يکمرتبه دو، سه ميليون مضطرب مي‌شوند. حالا سه تا جيب بر ممکن است، سه تا، دو هزار تومان بزند، بخاطر شش هزار تومان، حواس دو، سه ميليون را در لحظه سال تحويل، دلهره مي‌اندازد. آقا فهميدي چه شد، نرخ بالاست همچين مي‌شود. يکمرتبه يک شايعه، تورم را بالا مي‌برد. گاهي افسردگي بخاطر اينکه چهار تا جيب بر مي‌آيند در حرم، وقتي بلندگو گفت. يا حالا فرض کنيد، در يک شهر دزدي شده، نيروهاي انتظامي بلندگو را روي ماشين مي‌گذارند، مردم توجه، شبها مواظب خانه‌هاي خودتان باشيد. اصلاً ديگه هيچ زني، جرأت نمي‌کند در خانه بخوابد. هيچ مردي جرأت نمي‌کند. حالا بابا دو قلم دزدي شد، شد که شد، دزد را بگيريد، امّا اين در بوق کردنش، جزء دلهره چيز ديگه ندارد. گاهي افسردگي و اضطراب بخاطر اينکه، شايعه مي‌اندازيم که مردم.
گاهي آدم ناراحت است و خيال مي‌کند. عيب‌ها در خارج است، در خارج از خودش است. ما بايد بدانيم، بسياري از عيب‌ها در خودمان هست «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ» شورى/30 قرآن مي‌گويد: اين که مشکل داريد، گير در خودت است. يک کسي خيطت کرد، ناراحت نباش، تو هم صبح يکنفر را رسوا کردي. اين جزاي کارت است. قرآن مي‌گويد، بعضي مردم ناراحت هستند. مي‌گويند ُ «فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ» فجر/15، «فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ» فجر/16، مي‌گويند. وضعش خوب است، مي‌گويد: خدا رو به من کرده است. وضع آن بد است، مي‌گويد: خدا پشت به من کرده است. خدا مي‌گويد «کَلّا» اينطور نيست که خدا پشت کرده يا رو کرده است. گير در خودت است. «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ» فجر/17 شما به يتيم نمي‌دادي، خدا از تو گرفت. تصميم گرفتيد از اين ميوه‌ها به فقرا ندهيد، آفات آمد، اصلاً کل ميوه را از بين برد. زکات نداديد، سيل آمد، مزرعه‌تان را از بين برد، ملخ آمد، نمي‌دانم چي آمد. ما گاهي وقتها ناراحت هستيم، خيال مي‌کنيم، تقصير او است. اگر بدانيم گير، در پاي خودمان هست.
مي گويند: بچه‌اي گريه مي‌کرد. يک آدم بسيار بدقيافه‌اي، بچه را بلند کرد، گفت: جان، بيشتر بچه گريه مي‌کرد. هرچه مي‌گفت: جان، بيشتر بچه جيغ مي‌زد. يک کس گفت: بگذارش زمين، بچه ساکت مي‌شود. اصلاً گير اين بچه، خود تو هستي.
يک کس استعفاء داد. گفت: ما که رفتيم، نمي‌توانيم با شما کار بکنيم، يا با اين مؤسسه و شرکت و اداره. رئيس اين اداره به آن گفت: برو، امّا گير تو اداره نيست. گير در خودت است. تو با اين اخلاقي که داري، اگر جايي بروي، همين مشکل را داري. هر جا بري، همين مشکل را داري، مشکل در خودت است.
گاهي مردم خيال مي‌کنند مشکل جاي ديگه است، ناراحت هستند. آقا مشکل در خودت است. اگر رفتي راست آئينه وايسادي و آينه نشان داد که صورتت کثيف است. عصباني شوي و آينه را بشکني. بايد خودت را پاک کني. نمي‌خواهد استعفاء دهي، با اين روحيه‌اي که شما داري، هر جا بروي، همين است.
بعضي وقتها، فشار به خاطر عادات و رسوم است. يک سري عادات و رسم در جامعه هست، مردم را اذيت مي‌کند. عادات فلان روستا، عشاير، نمي‌دانم شهري، روستايي، يک کسي که مُرد، مردم تا چهل روز بروند خانه‌اش بخورند. اين عزادار، دو تا داغ مي‌بيند. يکي به خاطر، داغ پدرش را ديده، يکي اينکه هي بايد ديگ بار بگذارد، هي بيايند، بخورند. مادربزرگ که مرد، يا عمه و خاله که مُرد، تا يک سال عروسي عقب بيفتد، خوب داماد دمق است. حالا شما، برو بابا، حوصله‌ام نمي‌رسد. ما نامزد داريم، يک سال است مي‌خواهيم ببريمش حالا، تا مي‌رويم بياريمش مادربزرگ مي‌ميرد. شش ماه صبر مي‌کنيم. پدربزرگ مي‌ميرد. يک، آداب و رسومي است. آقا نمي‌شود که عروسي بگيرين، تالار نگيريم. نمي‌شد که دست خالي رفت، نمي‌شود که، هي مي‌گيم، نمي‌شد که، نمي‌شد که، نمي‌شد، يعني يک سري آداب و رسوم قفل زده و روح ما را در فشار قرار داده، يعني خودمان، به زندگي خودمان، تاپ زديم. چي دارم مي‌گويم، بحث اين که مي‌گم: دل آرام در مقابل دل آرام، دل مضطرب، بعضي‌ها دلشان آرام است، بعضي‌ها ناراحت است. اضطراب چي است، گاهي اضطراب براي اينکه مي‌خواهيم همه چيزي طبق ميل ما باشد. جوابش اين است که خدا هم هرچه بخواهد، اگر با اجبار بخواهد، با اراده نخواهد، خواسته‌هاي خدا هم عملي نيست، جزء اينکه اراده کند، بالإجبار. واگرنه، خدا اگر به مردم بگويد، مردم را چون خداوند متعال، آزاد آفريده، عده‌اي گوش به حرفش مي‌دهند، عده‌اي هم گوش نمي‌دهند. مي‌خواهد، همه دوستش داشته باشند. جوابش اين است که خدا و پيغمبر را هم همه دوستشان ندارند خيال مي‌کنند مردم بد هستند، نه خير، مردم خوب‌اند، حالا دو تا بد در آنها هست.
فرشته‌ها به خدا گفتند؛ خدا، اين انسان را خلق نکن، انسان جنايت کار است. خدا فرمود: چه مي‌دانيد شماها، توي همين انساني که شما مي‌گويد: بد است. و ما خوب هستيم. تو همين بدها، يک عنصرهايي هستند، که يکي از آنها، به همه شما، مي‌ارزد. قرآن مي‌گويد: روز قيامت عده‌اي مي‌گويند: جنايت کارها و اشراري که خيال مي‌کنيم شرّ هستند، کجا هستند. مي‌گويند: آنها، جايشان در بهشت است. همان‌هايي که خيال مي‌کردي، بد هستند.
ما يک مدارسي داشتيم، تحت عنوان مدارس ملّي و اسلامي خيلي مؤسسينش، صبح والقدوس بودند، و از همان مدارس، گرچه آدمهاي خوب زيادي بيرون آمدند، امّا يک آدمهاي جانوري هم پيدا شدند. و از مدارس بسيار درب و داغان، يک بچه‌هاي بسيجي مخلصّي پيدا شدند. اينطور نيست که فقط شما تحفه باشي. عادات و رسوم ناجور، فشار مي‌آورد، که اين را آدم بايد، سنت شکني کند.
گاهي آدم مضطرب است، خيال مي‌کند، همه درها بسته شده است. دختر ناراحت است. براي اينکه، حالا، سه تا خواستگار آمده است، نپسنديدنش. پسر مضطرب است، چهار جا رفته، دختر به آن نداده‌اند. تاجر ناراحت است. چرا؟ چون در دو قلم شکست خورده است. طلبه ناراحت است، دو جا رفته، منبرش نگرفته است. مگر آدم اگر، دو جا، سه جا، چهار جا، شکست خورد، همه درها بسته شده، اين همه آيه داريم «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» طلاق/3 يعني از راهي که گمان نداري خدا جبران مي‌کند.
دارويني که شما مي‌گوييد، نابغه است. دو تا دانشکده شکست خورد. باباي داروين، پدرش پزشک بود. فرستاد پسرش را هم دنبال پزشکي، شکست خورد در دانشکده پزشکي. رفت دانشکده علوم ديني کشيک شود، آخوند مسيحي‌ها، در دانشکده ديني هم شکست خورد. بعد رفت در دانشکده طبيعي موفق شد. حديث داريم اگر تاجر در يک رشته‌اي شکست خورد، نگويد: بخت من بد است ناراحت نباش، شغلت را عوض کن، شايد در يک شغل ديگر، موفق شدي، بعضي‌ها ناراحت هستند. براي اينکه دو قلم کار مي‌کنند، موفق نمي‌شوند، خيال مي‌کنند، حالا که دو تا دربسته شد. پس لابد همه درها بسته شد. نگرانيش اين است. «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ» مائده/64 قرآن مي‌گويد: دست خدا باز است خدا اگر ز حکمت ببندد دري ز رحمت گشايد در ديگري. شايد اين راه نشد، راه ديگر.
گاهي قضاوت‌هاي عجولانه مي‌کنيم، ناراحت هستيم. سلام و صلوات، حال شما؟ والا گرفته‌ام. چت است خانم بزرگ. اين عروس تلفن نمي‌کند، سلام نمي‌کند. بعد به عروس مي‌گيم، مي‌گويد: والا من تلفن کردم، گوشي را برنداشت. اصلاً مي‌بيني، شش ماه عروس و مادر شوهر با هم قهر هستند. آن دو بار زنگ زده، اين گوشي را برنداشته، بعد مادر شوهر خيال مي‌کند، عروس تلفن نکرده است.
من در طواف بودم، يک کسي گفت: آقاي قرائتي، دعا کن خدا تکبرت را بگيرد. گفتيم: خدايا تکبّر ما را بگير. بعد گفتيم چيزي از ما ديده‌اي، گفت: بله، شانزده مرتبه سلامت کردم، جواب ندادي، گفتيم: اِ، مگر مي‌شود. جواب سلام واجب است. مگر مي‌شود. من که با تو مسئله‌اي ندارم. حتي اگر با شما مسئله هم داشته باشم. سلام کني، من جواب شما را مي‌دهم، مگر مي‌شود. بعد گفتم: لابد من در هيجاني بودم، حواسم جمع چيزي بوده، داشتم با کسي حرف مي‌زدم، تو آمده‌اي رد شوي، سلام کردي و من نشنيده‌ام. يعني صرف اينکه فلاني ديدن ما نيامد، شايد مريض بوده، شايد خبر نداشته باشد و شايد و شايد، . . . از پاي منبر من بلند شدي رفتي، معناش اين نيست که، من افسرده شوم، يعني اينکه تو ضد من هستي يا منبر من بد است. نه خوب، ممکن است يکي، پاي منبري نشسته است، يکدفعه يادش مي‌آيد، کاري دارد و يا جايي قرار دارد، يادش مي‌آيد، نماز نخوانده. ما گاهي وقتها زود عجله مي‌کنيم. تا از پاي منبر من بلند شد، مي‌گيم: اين مخالف من است. تا تلفن نکرد، مي‌گم: لابد تلفن نکرده است. گاهي افسردگي بخاطر قضاوتهاي عجولانه است.
گاهي افسردگي بخاطر گناه است. گناهي مي‌کند، بعد ناراحت است مي‌گيم: آقا بيا برويم مسجد، - برو، من که خاک به سرم، من آدم آلوده‌اي هستم. خوب حالا که سيگاري شدي، بايد ترياکي شوي، پس سيگاري شدي، جبران کن، اگر دستت کثيف شد. تا لباست کثيف نشده، بشور، نگو: حالا که کثيف شده پس يک بارگي بگذار کثيف‌تر شود. بابا، لباس را وصله کن، نگو حالا که پاره شد، پس يکبارگي جر دهيم. افرادي هستند، يک دسته گلي آب مي‌دهد، بعد ديگه مي‌زند کنار، مثلاً يکجا سخنراني مي‌کند، بعد در مي‌آيند، به آن مي‌خندند. اين ديگه تا آخر عمرش، اذان هم روش نمي‌شود بگويد. خجالت مي‌کشد. بهرحال گاهي گناه آدم را «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ» بقره/81 قرآن مي‌گويد: گاهي يک گناه مي‌کني، آن يک گناه باعث مي‌شود که، مثلاً يکخورده مقروض است، خودش را مي‌بازد. تا خودش را مي‌بازد يکباره ورشکست مي‌شود.
خدا رحمت کند همه اموات را، پدرم به يکي از تجار گفت: چرا رفته‌اي خانه، گفت: حاجي به من هيچي نگو، دارم ورشکست مي‌شوم، اينقدر بدهکارم. گفت: به همين خاطر که بدهکار هستي و آمده‌اي خانه نشسته‌اي، بيشتر تلقين مي‌کني به خودت و مردم هم مي‌گويند: هوي، هوي، هو، يکمرتبه تو سقوط مي‌کني. برو مغازه‌ات را باز کن، قشنگ بنشين احوالپرسي، خيلي شاد و شنگول، اگر هم غصّه داري در دل بپيچ، گاهي وقتها انسان يکخورده بدهکار مي‌شود، يکمرتبه مي‌گويد: که ديگه آبرو رفته، پس ديگه، اينها عوامل اضطراب است. چه کار کنيم در مقابل اضطراب‌ها، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ» رعد/28
پس ببينيد يکبار ديگه حرفهايم را جمع بندي مي‌کنم، براي اينهايي که دير پيچ تلويزيون را باز کردند. حدود دويست رقم مرض رواني طبقه بندي شده است، بيش از دويست تا. يکي از امراض رواني که خيلي زياد است. اضطراب و نگراني است. قرآن هم مي‌فرمايد: در مقابل اضطراب، آرامش است. مي‌فرمايد: اگر اضطراب داري، دلار و قلدري و تکنولوژي، اضطراب شما را حل نمي‌کند. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ» چي است؟ «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» طه/14، ذکرالله، نماز است. از نمازهاي امام چند خاطره مي‌خواهم، برايتان بگويم. بيخود نيست که امام مي‌فرمايد: آمريکا هيچ غلطي نمي‌تواند، بکند. اين بخاطر اينکه، کسي که خدا را ديد، ديگه آمريکا، پهلوش کوچک است. شما وقتي در محلّه خودتان مي‌خواهي صحبت کني، اگر بداني يک مشت، بچه‌هاي حزب الهي با تو هستند، سفت حرف مي‌زني، امّا اگر در يک کشور و شهر غريبه، سيلي هم به تو بزنند، نگاه مي‌کني، مي‌بيني، کسي نيست که کمکت کند. سيلي را مي‌خوري و مي‌گوئي؛ من نبودم، رد مي‌شوي. آدم وقتي ديد، پشتيباني ندارد، سوزن وقتي ديد، نخ ندارد. تو فاستوني مانورو نمي‌دهد، چون مي‌داند چيزي ندارد، دوخته نمي‌شود. هرچه پشتوانه، قوي‌تر باشد، قوي تريم.
قرآن بخوانم برايتان. قرآن مي‌گويد: يا رسول الله، سحرها بلند شو، نماز شب بخوان، چرا؟ «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً» مزمل/6 تو اگر سحر نماز شب خواندي، روز، زور داري، مگر نمي‌گويند: کدخدا را ببين، ده را بچاپ، خدا را ببين، دل را بچاپ، چهل روزه مرقد امام را ساختند. هيچ رئيس جمهوري، اگر همه رئيس جمهورهاي دنيا، يکجا، بميرند، حاضر نيستند، چهل روزه اينطور، اين عشق بود که اين کار را کرد. با تبصره که جبهه‌ها پر نشد، با عشق به امام بود. عشق مردم به امام، از کجا پيدا شد. چون امام با خدا گره زده بود.
دل مردم دست خداست، «يا مُقَلِّبَ الْقُلُوب» دلها دست خداست، کدخدا را ببين، ده را بچاپ، يا خدا را ببين، دل را بچاپ. «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً» مزمل/6 آيه قرآن است، پيغمبر، روز گرفتار هستي، حالا که روز گرفتاري، شب، اين دل آرام، من با دلي آرام.
يک مثال بزنم، در مثل مناقشه نيست. يک راننده چطوري، آرامش دارد، در پشت فرمان، يک- چون قاچاق حمل نکرده است. تمام ما که از مردن مي‌ترسيم، چون قاچاق حمل کرديم. راننده‌اي که قاچاق دارد، در ماشينش، از پليس مي‌ترسد. امّا راننده‌اي که قاچاق ندارد، با دلي آرام. من با دلي آرام وارد برزخ مي‌شوم، يعني، توجه، توجه، نود سال زندگي کردم، گناهي نکردم. راننده‌اي مضطرب است، که نمي‌داند، جاده کجاست. ولي وقتي کسي نود سال گفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» فاتحه/6، راننده‌اي مضطرب است، که برسد اونجا، بنزينش کم بيايد. امّا کس که هر شب، بلند مي‌شود، بنزين گيري مي‌کند و از خدا مايه مي‌گيرد. کسي که بنزين زده و سحر در صف وايساده، بنزين زده، کسي که گريه کرده، و حاج احمد آقا مي‌گفت: امام، سحرها، در طور عمرش، چنان گريه مي‌کند که دستمال کاغذي جواب نمي‌دهد، با دستمال پارچه‌اي و حوله، اشکش را پاک مي‌کند. کسي که اينطور با خدا گره خورده، دلش آرام است.
شما اگر، قبلاً تلفن زدي به بستگانت، دوست و همکارت آقا من دارم مي‌آيم، فلان شهر. هستي، بله هستم، اتاق، - بله، خانه خالي است، تلفن، گاز، آب، برق، نظافت، ما منتظر شما هستيم. وقتي شما مي‌روي در يک شهري و قبلاً طرف را ديده‌اي و با آن تماس گرفتي، با خيال راحت مي‌روي مسافرت، امّا اگر جايي نداري، پول هم نداري. مي‌گوئي؛ حالا بگذار وارد شويم. کنار خيابان بخوابيم. روي مقوا، زن و بچه را چکار کنيم. بنزين کم بيايد، چه خاکي به سرمان بکنيم، پول تمام شود، چه خاکي به سرمان بکنيم، امّا اگر قبلاً ديدي،
قرآن بخوانم «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏» بقره/197 بنزين گيري کنيد، از پيش بفرستيد، بهترين توشه اين است که از پيش بفرستيد و آن تقواست. اينکه امام در وصيت نامه‌اش مي‌نويسد من با دل آرام، اين دل آرام، خيلي مهم است، يکبار ديگه تکرار کنم. عصاره اسلام امام بود و عصاره امام وصيت نامه‌اش بود و عصاره وصيت نامه‌اش، اين يک سطر است، من با دلي آرام، روي کره زمين، دلار و قلدري و تکنولوژي هست، دل آرام نيست، اين دل آرام، از کجا پيدا مي‌شود. از رابطه با خدا، رابطه با خدا نماز است. از نماز امام بگويم. زماني که شاه رفت حدود سيصد، چهارصد نفر خبرنگار، در پاريس جمع شدند. همه دوربين‌ها و ضبط صوت‌ها در مقابل امام، امام آمد در مقابل تمام دوربين‌هاي دنيا، ايستاد، دو، سه جمله گفت و نگفت، صداي اذان، ول کرد، رفت سراغ نماز، مصاحبه را قطع کرد، قيچي کرد. آقا، کجا، فرمود: نماز، نماز اول وقت. گفتند: آقا، اينها خبرنگاران بين المللي هستند، فرمود: خوب باشند، مگه حالا، آدم نگاهش به خبرنگارهاي بين المللي افتاد، باشه.
من بودم در يک جلسه‌اي، شهيد مظلوم بهشتي، داشت صحبت مي‌کرد، چند نفر هم از کشورهاي مختلف آمده بودند، با ايشان صحبت مي‌کردند، تا وقت اذان شد، گفت: من بايد نماز بخوانم، فوري، يک مسير انداخت «الله اکبر» شما در تلويزيون ديديد، هفت تا رئيس جمهور از کشورهاي مختلف آمده بودند، با امام، براي ميان جيگري زمان جنگ، يکمرتبه، امام فرمود: الآن وقت نماز است. «الله اکبر» آن رئيس جمهورها هم با وضو، يا بي وضو، اقتداء کردند. رابطه با نماز، نماز رابطه با خداست، و رابطه با خدا، دل گرم مي‌شود: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» رعد/28 اگر مي‌خواهيم اضطراب نباشد، مسئله نماز را، حالا، من با دلي آرام، دلي آرام چي است، مسافر، راننده، وقتي جنس قاچاق ندارد، دلش آرام است.
مرحوم شهيد محراب، صدوقي، مي‌گويد: ما گاهي با امام مسافرتهايي داشتيم، در يکي از سفرها زمان قديم، در سفر مشهد بود. قسمتي از ايران، دست انگليسي‌ها و روسي‌ها بود. ماشينمان را نگه داشتند، براي بازديد مسافرها پياده شدند و امام فرمود: وقت نماز شب است. ولي حالا در اين بيابان که آب نداريم، تا اينها بازديد مي‌کنند، ما نماز شب بخوانيم. مرحوم آيت الله صدوقي مي‌گويد: همينطور که امام فرمود: آب نداريم، چکار کنيم. مي‌گفت: پيش پاي امام يکمرتبه از زمين آب جوشيد و امام وضو گرفت و نماز خواند. مي‌گويد: من اين معجزه و کرامت را از امام ديدم. ناقلش شهد محراب صدوتي است. اولياء خدا، اينطوري هستند.
قرآن بخوانم. حضرت زکريا پيغمبر بود، آمد ديد، مريم سر سجاده تو محراب نشسته است، غذاي بدون فصل آمده، سردخانه و اينها نبود که، در زمستان، غذاي تابستاني، گفت: «أَنَّى لَكِ هذا» آل عمران/37 مريم اينم غذاها کجا بوده است. گفت: اينها از طرف خداست. اولياء خدا مي‌توانند مس را طلا کنند، نگوئيد: چه جوري، ما آدم‌هاي ترسو داريم، مي‌آمدند، محضر امام، امام چند دقيقه با آنها صحبت مي‌کردند. ترسو وارد مي‌شد، شجاع مي‌رفت بيرون. ديدن امام کارخانة آدم سازي بود. آدم بخيل مي‌آمد، نگاه به امام مي‌کرد. حاضر بود ديگه، در عمرش سهم امام را خمس نمي‌داد، ولي وقتي، لحظاتي امام را مي‌ديد، بعد مي‌گفت: حاضرم، خمسم را بدهم. يعني بخيل راسخي مي‌کرد، ترسو را شجاع مي‌کرد. نفس امام و الآن هم اولياء خدا و دعاهاي حضرت مهدي(عج) يک همچين اثري دارد.
يکي از اساتيد قم مي‌گويد: ما يک شب منزل حاج آقا مصطفي، فرزند امام، مهمان بوديم. سحر ديدم يک صداي ناله‌اي مي‌آيد، بيدار شدم، حاج آقا مصطفي، پسر امام را بيدار کردم، گفت: آقا بلند شو، ناله مي‌آيد. مي‌گفت: حاج آقا مصطفي بلند شد، نشست و گفت: اين، نالة هر شب بابام است.
اگر به گورباچف مي‌گويد: بيا، مسلمان شو، اگر به رئيس جمهور آمريکا، همان سال 42 مي‌گويد، مي‌گفت: رئيس جمهور آمريکا بداند منفورترين افراد پهلوي ما و پهلوي ايراني‌ها، او هست. اين جگر و اين جسارت و جرأت، با مقاله و دکترا و حوزه و دانشگاه نيست، اين يک رابطه ديگه مي‌خواهد، ما اينقدر اساتيد دانشگاه داريم، اينقدر آخوند، داريم که، الآن در دنيا، کدام آخوند است که بتواند صحبت کند، کدام رئيس جمهور و کدام رهبر است که از آمريکا نترسد اين رابطه، مي‌گويند؛ کدخدا را ببين.
شما تا زمين هستي، مثلاً ممکن است يک خانه، دو هزار متر پهلوي شما باشد. امّا سوار هواپيما مي‌شوي، مي‌روي بالا، هرچه هواپيما برود بالاتر، اين زمين کوچکتر مي‌شود. هواپيما که مي‌رود بالا، يک خانه دو هزار متري، مي‌شود به اندازة يک جعبة پرتقال. مي‌رود بالاتر مي‌شود، به قدر يک صابون، کبريت، آدامس، عدس، يعني هرچه پرواز بيشتر شود، دو هزار متر کوچکتر مي‌شود.
هرچه ايمان به خدا بيشتر شود، آمريکا کوچکتر مي‌شود. يعني امام که مي‌فرمايد: آمريکا هيچ غلطي نمي‌تواند بکند، اين ترجمة الله اکبر، است. شبي که امام از پاريس مي‌آمدند ايران، سحر بود. طبقه دوم هواپيما، چون هواپيماي بزرگ است که به خارج مي‌رود. تقريباً يک و نيم طبقه است، يک طبقه که به اندازة سه، چهار تا اتوبوس است. يک نيم طبقه هم دارد که ده، پانزده تا مسافر مي‌گيرد. بيشتر به بيست، سي تا مسافر مي‌گيرد. امام رفتند آن طبقه بالا و نماز شب خواندن، و يکي از مراجع تقليد، خدا رحمتش کند، ايشان مي‌گفت آن شبي که امام از پاريس مي‌آمد ايران، آن شب تا صبح من خوابم نبرد از غصه، و همش نشسته بودم دعا مي‌خواندم به جان امام، که امام، هواپيماش، توطئه و خطري نباشه، يعني مرجعي ديگه، شب تا صبح مي‌ترسد، مرجعي ديگر تو آسمان، در اين که هواپيما ممکن است سرنگون شود، مشغول عبادت است. همه دلها مي‌تپد، دل امام آرام است. من با دلي آرام، اين دل آرام از کجا پيدا مي‌شود. دلار و قلدري و مدرک آرامش ندارد. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» فجر/27 دل آرام، حالا يک جمله هم هست که اين را انشاءالله در يک جلسه مفصل‌تر عرض مي‌کنم.
چطور دل آرام است مگر مؤمن از خدا نمي‌ترسد، «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» انفال/2 يعني دل مي‌تپد. در قرآن داريم دل مؤمن از خدا مي‌تپد. اگر دل مي‌تپد چرا مي‌گويد «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آرام است. بالاخره آرام است، يا نگران، در قرآن دو تا از آنها را داريم. نوشتيم، مؤمنين هم دلشان آرام است، مؤمنين دلشان لرزان است. بالاخره آرام است يا لرزان، هر دو آنها هم براي مؤمن است. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» يعني دل مؤمن مي‌لرزد. «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» يعني دل مؤمن آرام است.
يک مثال برايتان بزنم. بچه در خانه هم از بابا و ننه‌اش مي‌ترسد، هم دلش به بابا و ننه‌اش گرم است. بچه در خانه ضمن اينکه با وجود پدر و مادر آرامش دارد، در عين حال از بابا و ننه هم حساب مي‌برد، يا ممکن است با توجه به آيات قهر خدا، دل بلرزد، با توجه به لطف خدا، دل گرم شود. مثل اينکه اولياء خدا، وقتي قرآن مي‌خواندند، آيات بهشت را که مي‌خواندند، دل گرم مي‌شدند، آيات دوزخ را که مي‌خواندند، . . .
حرفهايم را جمع کنم. بسم الله الرحمن الرحيم. خلاصه اين سي، چهل دقيقه بحث ما اين شد، آقايوني که دير پيچ تلويزيون را باز کردند. فهرست بحثهايمان، بحث ما، به مناسبت سالگرد حضرت امام(ره)، اين بود، دل آرام، سوژه اين حرف که دل آرام است، از اين وصيت نامه که من با دلي آرام، دارم مي‌روم به قيامت. دل آرام گفتيم در قرآن هست، آية آخر سورة فجر، «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» فجر/27‌اي دل آرام، بيا پهلوي خودمان، گفتم: دل آرام تنها چيزي است که در دنيا نيست، در دنيا دلار و تکنولوژي هست، امّا دل آرام نيست. بعد گفتم: در مقابل دل آرام، دل مضطرب است، عوامل اضطراب را گفتم؛ گاهي نگرانند، مضطرب هستند که چرا، طبق ما نشد. گفتيم: پيغمبر هم در غديرخم، مي‌خواست اميرالمؤمنين شود، نشد، خدا مي‌خواست، همه مردم عبد او شوند، نشد. وقتي خواست، خدا و پيغمبر نشد خواست شما هم نشود طوري نيست. شما توقع نداشته باش، هرچه مي‌خواهي، طبق ميلت شود. البته گفتيم آيات زيادي داريم که خدا بخواهد، با زور مي‌تواند، مردم را خوب کند، امّا خدا خواسته که مردم با اراده خوب شوند.
گفتيم: بعضي‌ها مي‌گويند، چرا مردم دوست ندارند. اين همه «عَدُوُّ الله» در قرآن داريم، وقتي خدا را دوست ندارند، حالا چند نفر هم شما را دوست نداشته باشند. گاهي مي‌گويند: مردم بد هستند. چرا مردم بد هستند، بسياري از آنهايي که بد هستند، در واقع از ما بهتر هستند. خيال مي‌کنيم، عيب‌ها در مردم است، نه، بسياري از مشکلات در مردم نيست، در خودمان است. من زکات نمي‌دهم و خمس نمي‌دهم و به يتيم نمي‌رسم، مالم دود مي‌شود.
گفتيم: عادات و رسوم گاهي فشار مي‌آورد به مردم. يک عادات بيخود، يک عادات و رسومي است که آنها اثبات درد سر مي‌شود. گاهي خيال مي‌کنيم همه درها بسته است. يکي، دو تا راه مي‌رويم شکست مي‌خوريم، خيال مي‌کنيم، همه درها بسته است. نه خير «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ» دست خدا باز است، ممکن است کسي از چند تا راه برود، شکست بخورد، راه هفتم موفق شود. گاهي اضطراب، قضاوتهاي عجولانه است و گاهي بخاطر گناه است. در مقابل عوامل اضصراب، آرامش، وسيله آرامش مي‌فرمايد: «أَلا»، «أَلا» يعني توجه، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» نگفته است « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ بِذِكْرِ اللَّهِ» گفته: «بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» يعني هيچ راهي براي آرامش، جزء ياد خدا نيست. چرا؟ چون خالق دل خداست و دل هم با خالقش آرام مي‌گيرد، يعني بچه را هر کجا ببري ناراحت است، جز بيايد پهلوي مادرش، چون مادر آن را زاييده است. ما در که بچه را زاييده است، اين بچه، به مادر دلش خوش است، با دايه‌ها دلخوش و دلگرم نيست، خالق دل اوست و دل هم با او آرام مي‌گيرد.
بعد گفتيم «ذکر الله» چي است، نمونه‌اش نماز است و قسمتهايي از نمازهاي امام را گفتيم. من چون در آستانة محرم هستيم، خواهش مي‌کنم و تقاضا مي‌کنم و تشکر مي‌کنم از هيئت‌هايي که پارسال ظهر عاشورا وسط خيابان نماز خواندند. و تقاضا مي‌کنم، تمام هيئت‌ها برنامه ريزي را جوري کنند، مداحها جوري کنند که، ظهر عاشورا، يک لقب بدهيم به نماز، آخرين نماز حسين. چون ظهر عاشورا، خود امام حسين «عليه السلام» در نماز است، شما چرا سينه مي‌زني. يک حرکتي کنيم. برنامه را جوري انجام بدهيم، که ظهر عاشورا، همه خيابانهاي ايران، پر شود از صفهاي نماز جماعت، يک نماز خياباني ظهر عاشورا بخوانيم، تحت عنوان آخرين نماز حسين، و بلکه امام حسين آشتي دهد، کساني را که رابطه‌شان با نماز کم است. آخرين نماز حسين.
پارسال مقام معظم رهبري، به بعضي از رؤساي هيئت‌هايي که در خيابان نماز خواندند، هديه‌اي هم فرستاد و تشکر کردند. امسال مي‌خواهيم، اين کار شيوع پيدا کند. ببريم مملکت را به سمتي که ظهر عاشورا، هيچ کس مشغول عزاداري نباشه، ده دقيقه نماز، دو مرتبه، عزاداري، ادامه پيدا کند، نگيم دستة‌مان بهم مي‌خورد، شعر و قافية‌مان، ما نيامده‌ايم شعر بگيم و قافيه بگيم، ما آمده‌ايم خط حسين را پياده کنيم و حضرت مهدي «عج» ظهر عاشورا در نماز است، و امام حسين ظهر عاشورا در نماز است.
انشاء الله، به اميد اينکه امسال، نماز ظهر عاشورا، با شکوه‌تر برگزار شود. خدايا روح امام و روح همه شهدا را از ما راضي بفرما.
«والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته»