1373/3/26 امام حسين (ع) و نماز بايگاني سالانه - 1373



بسم الله الرحمن الرحيم

جلسه ما، درباره يک جمله‌اي است که در همه زيارت نامه‌ها تقريباً هست. بمناسبت عاشورا، چون بيننده‌ها بحث را ششم، محرم، ايام عاشورا خواهند ديد، آنچه در تمام زيارات مطرح است. امامان ما، بمناسبت‌هاي حکومت‌هايي که بودند، وظيفه‌هاي مختلفي داشتند. يکي مجبور به صلح مي‌شد مثل امام حسن عليه السلام، يکي مجبور به جنگ مي‌شد مثل اميرالمؤمنين عليه السلام، يکي حوزه علميه تأسيس مي‌کرد، مثل امام صادق «عليه السلام» يکي افراد نفوذي به اطراف مي‌فرستاد مثل امام کاظم عليه السلام يکي از طريق دعا و مناجات پيام مي‌داد به مردم مثل امام سجاد عليه السلام. يکي از راه خطبه‌ها حرفهايش را مي‌زد، علي ايها الحال فرم کارهايشان فرق مي‌کرد. امّا در يک چيزي همه آنها شريک بودند.
خدا انشاء الله قسمت کند، همه آرزومندان بروند مدينه در برابر رسول اکرم بايستند. در زيارت رسول اکرم «صلي الله عليه و آله» اين را مي‌خوانيم، «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسَالَةَ وَ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(بحارالأنوار، ج‏97، ص‏160) يا رسول الله گواهي مي‌دهم، خوب رسولي بوده‌اي. رسالت خودت را خوب ابلاغ کردي «وَ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ» اين چهار جمله در زيارت پيغمبر هست. خدا انشاء الله قسمت کند، برويد نجف در زيارتهايي که در نجف هم هست، آقا اميرالمؤمنين هست، حتي حضرت مسلم، در زيارت مسلم بن عقيل، داريم که؛ «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(كافي، ج‏4، ص‏570) در زيارت امام حسين، باز اين چهار جمله هست، «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَر»(كافي، ج‏4، ص‏574)در زيارت امام نهم، امام جواد باز همين جمله را داريم. در زيارت امام رضا «عليه السلام» اين جمله را داريم. حتي در بغداد، در زيارت سلمان فارسي، داريم «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَر» عجب اين چه جمله‌اي است که، همه جا هست، در زيارت حضرت امير هست، اين چي است ماجرا، جمله‌اي که تقريباً در همه زيارتها هست: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ» اقامه نماز.
به اميد اينکه ما، دسته جاتمان و عزاداريهايمان، در کنار اقامه عزاداري، اقامه نماز هم باشد. چه اشکالي دارد هر هيئتي پشت يک موتور، يک پنجاه متر گوني، لوله کند، بگذارد پشت موتور عقب هيئت برود تا ظهر شد، اول ظهر، هر کجا هيئت‌ها هستند، اذان بگويند. سريع همه خانه‌ها، لوله شلنگ را باز کنند در خيابان و کوچه، عزادارها ببينند تا ظهر شد يک شلنگ آب از خانه‌ها آمد بيرون، وضو بگيرند. در همان کوچه، اگر مسجد نيست، اگر از مسجد دور هستند، اقامه نماز باشد. ما بايد برويم به اين سو که عزاداران ما ظهر عاشورا، مشغول سينه زدن نباشند. مشغول نماز باشند.
اقامه نماز، تظاهر به نماز هم هست. امام حسين «عليه السلام» مي‌توانست نمازش را در خيمه بخواند، امّا بيرون خواند. دو نفر هم جلوي آقا ظهر عاشورا، ايستادند، سي تن تير رها شد و آن دو نفر هم جلوي امام شهيد شدند، امام حسين مي‌توانست نمازش را در خيمه بخواند، امّا اگر در خيمه مي‌خواند. شايد اقامه نماز نبود، اقامه نماز اين است، که آدم جلوي گلوله بخواند، شما اگر در خانه نماز بخواني، اين اقامه نماز نيست. اقامه عزاداري اين است که مردم بريزند در خيابان و حسين حسين کنند. اگر هر کسي، شب عاشورا در خانه‌اش بنشيند، تاريخ کربلا را بخواند و گريه کند، ولو دو ليتر هم اشک بريزد امّا اين نمي‌تواند، بيايد بيرون بگويد فهميدي چه شد، من ديشب اقامه عزاداري کردم؛ چه کردي؛ تو خانه، تاريخ خواندم گريه کردم، نه اين اقامه عزاداري يعني علنّي، به اين جلسات عزاداري عنايت داشته باشيد. يکوقت کسي خيال نکند که، من مدير عامل فلان کارخانه و فلان بانکم، يا فلان سازمانم يا فلان استاد دانشگاهم. يا آيت الله هستم، کارهاي علمي، خدماتي، فني، حرفه‌اي مي‌کنيم، ديگة همه، بايد با اين قصّة گريه رفيق شويم.
آرم شيعه، غدير است و عاشورا و گريه، کفش و تجار هند، روز عاشورا، شيعه‌ها، تجار درجه يک آنها پابرهنه راه مي‌روند. رسمشان اين بود. من يک عاشورا هندوستان بودم، افرادي را نشان مي‌دادند که خيلي مهم بودند در هند، و حتي کسي ما در هند، در فيلم ديديم، که فيلم ويدئويش را براي ما گذاشتند که ايشان، صدها ميليون طرفدار دارد و بت پرست است، رهبر بت پرست‌ها بود. ظهر عاشورا آمد، کفشهايش را کند، آمد مخلوت، قاتي شد با عزادارهاي امام حسين «عليه السلام» و گفت پرچم امام حسين را هم من مي‌خواهم بگيرم. دو، سه دقيقه پرچم عاشورا را دادند به ايشان، ايشان مقداري سينه زد، برگشت، گفت: ما هرچه داريم، از امام حسين «عليه السلام» داريم.
امام حسين عليه السلام هنوز شناخته نشده است. با اينکه خيلي کتاب براي امام حسين «عليه السلام» الحمدالله نوشته شده است. حالا يکي از علماي مشهد، علماي مهمش که تا اين اواخر هم زنده بود، خدا رحمتش کند، که بسياري از علماي فعلي مشهد، شاگردش بودند، ايشان مي‌گويد: من در خواب ديدم، روز قيامت، برپا شد، جاهايي هست افراد ايستاده‌اند ولي يکجا هست، درگاه بزرگي است، مردم تند تند رد مي‌شوند. ولي جاهاي ديگه حساب و کتابش يکخورده دقيق‌تر است. مي‌گويد: من عالم، آيت الله، مشهد، رفتم. بروم اونجا، ديدم، جلوي من را گرفتند، گفتند: شما کجا، بخوان بالا را، مي‌گفت سرم را بالا گرفتم، ديدم نوشته است «باب الحسين»، گفتند: تو آيت الله بودي، امّا چون روضه نخواندي نمره نداري، شما از راه‌هاي ديگه، اهل نجات هستي، امّا از درهاي ديگه، مي‌گفت: ديدم خيلي مشکل است. عفو امام حسين، حسابش چيز ديگه‌اي هست. همان جا در معشر شروع کردم گريه کردن، که من عمري عالم بودم و آيت الله بودم، چرا يک روضه نخواندم. چرا در اين وادي، بهره و سهمي نداشته‌ام، همينطور که گريه مي‌کردم تو محشر، در قيامت، يک عالم ديگر، آمد، گفت: چرا گريه مي‌کني، گفتم: من عمري در تأليف و تدريس و تحقيق و کارهاي علمي بودم. امّا در دنياي روضه نمره نياوردم. از آن در راه ندادند من را، گفت: حالا طوري نيست من مي‌نشينم تو تنهايي براي من روضه بخوان، يک روضه يک نفري. گفت: قبول است، گفت: قبول مي‌کنند. مي‌گفت: او تنهايي نشست آن عالم، من عالمي که گريه مي‌کردم. يک روضه تنهايي، تاريخ عاشورا را گفتم. بعد رفتيم جزء، آن در، گفتند: حالا بيائيد، برويد.
يکي از تجار مهم که براي امام حسين «عليه السلام» چکي داد. گفتند: مي‌داني، چند نوشته‌اي گفت: من براي نوشتن هر چيزي عينک مي‌زنم، امّا براي امام حسين من عينک نمي‌زنم. و مردم ما، خوب وفاداري مي‌کنند. برنج هر قيمتي پيدا مي‌کند. روغن و گوشت هر چه گران مي‌شود. مردم از همه چيزي کمش مي‌گذارند، امّا از امام حسين «عليه السلام» کم نمي‌گذارند. و اين بخاطر اينکه، امام حسين «عليه السلام» هم کمش نگذاشت.
«أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ» راجع به نماز، من تقاضايم اين است که عزاداري‌ها را مقدس کنيد، من غصه مي‌خورم، امام زمان «عج» غصه مي‌خورد. که آلات موسيقي مي‌آيد در هيئت‌ها. افراد مطربي که، اهل موسيقي و غني هستند، همان‌ها مي‌آيند آهنگ مي‌خوانند. آخه شما، حاضر هستي، با آفتابه آب بخوري. آفتابه آب در آن است، ولي آب آشاميدني بايد با ليوان باشد. يک کسي که حلقومش حرف بد مي‌زند، پيداست که دهانش دروازه ندارد، راحت هرچه مي‌خواهد، مي‌گويد، اين زبان، قداستش کم است. از افراد پاک زبان، از اشعار با محتوا، آلات موسيقي در عزاداري‌ها نيايد، يک سري کارها را جزء شعائر مي‌دانيم ولي مهم نيست نباشد و باشد. حضرت مهدي «عج» در يکي از هيئت‌ها ديده شد. هيئتي است از چهار فرسخي کربلا، چون ما ديديم همه علماي نجف سعي مي‌کنند، بيايند در اين هيئت سينه بزنند، من خودم ديدم، آيت الله مدني، شهيد محراب، پا برهنه، پيراهن پوشيده بود، امّا دکمه‌هاي پيراهنش باز بود. و پابرهنه در هيئت مي‌دويد.
آقا زکات با مالياتهايي که دولت مي‌گيرد يکي است. نه آقا، خيلي فرق مي‌کند. ماليات دولت را مي‌گويد برو بگذار بانک، فيش بياور، آن را مي‌گويد قصد قربت کن، هر دوش گرفتني غسل نيست. زکات و نماز در همه اديان بوده است. جعفر طيار را نمي‌دانم چقدر مي‌شناسيد، برادر حضرت علي است، يک، بنيانگذار اسلام در آفريقاست. دو، در جنگ موته دو تا دستهاش، مثل ابوالفضل در کربلا، دو تا دستهاي جعفر طيار قطع شد. جعفر طيار وقتي از سفر برگشت پيغمبر فرمود: من مي‌خواهم به تو هديه دهم، فرمود بهترين هديه‌اي که به تو مي‌توانم بدهم، نماز است. نماز جعفر طيار، تنها نمازي است که از دنياي توسلات، وارد دنياي فقه شده است، در توضيح المسائل هيچ نمازي، مانند نماز جعفر طيار مطرح نشده است، بقيه نمازها، در مفاتيح و دعاهاست. اين از دنياي دعا، وارد دنياي فقه شده است.
سؤال مي‌کنند، آقا براي اموات بهترين هديه، مي‌فرمايد: نماز، يعني به زنده بهترين هديه نماز است، به مرده هم. با نماز مردم گروگان مي‌کشيدند. افرادي که در جبهه شرکت نمي‌کردند، پيغمبر آيه نازل شد. بر جنازة اينها نماز نخوان، يعني با نماز خواندن تشويق مي‌کردند با نماز نخواندن گوشمالي مي‌دادند. نماز و زکات دو عدل است، دو بال اسلام است.
احساس نکنيم که کارهايمان درست مي‌شود با عزاداري. آقا پول نزول مي‌دهد، ربا مي‌گيرد حرف بد هم مي‌زند، به همسرش هم اذيت مي‌کند، مال مردم هم نمي‌دهد. غيبت هم مي‌کند، همه رقم گناهي مي‌کند. ولي بعد، مثلاً در عزاداري، ما بايد با اهرم امام حسين و با عزاداري امام حسين، بقيه کارهايمان را هم درست کنيم. که خود اين کار مقدمة اين است که اصلاح شود، زکات در همه اديان بوده است. قرآ دربارة اديان ديگر مي‌فرمايد که: «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ» مريم/55 حضرت اسماعيل هم اهل زکات بوده است. يا مي‌فرمايد که، حضرت عيسي مي‌فرمايد: «وَ أَوْصاني‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا» مريم/31 يا درباره انبياء داريم، «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَ يُقيمُوا الصَّلاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دينُ الْقَيِّمَةِ» بينه/5 زکات و نماز براي مسلمانها نيست. تمام اديان آسماني زکات داشتند.
يک مصاحبه‌اي هست بين اهل بهشت و اهل جهنم. سؤال و جواب است بهشتي‌ها از جهنميان مي‌پرسند «ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ» مدثر/42، چطور شد، شما گرفتار جهنم شديد، مي‌گويند: چهار تا دليل داشت، يک «قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» مدثر/43 پا بند به نماز نبوديم. دو، «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ» مدثر/44 به فقرا نمي‌رسيديم. اينقدر آدم هست، درآمدهاي کلان دارد. از گندمش، از پشته‌اش، از ماشينش. از زعفرانش، از قالي، ابريشميش، از طلاش، از چي، از چي، از زمينش، از ساختمانش، ده‌ها و صدها ميليون تومان درآمد دارد و اينقدر هم آدم هست که چهار ماه، گذشته و يک کيلو گوشت، وارد خانه‌اش نشده است. چي شد که شما اهل جهنم شديد، مي‌گويند: ما پايبند به نماز نبوديم، پابند گرسنه‌ها هم نبوديم. اگر کسي زکات ندهد، مالش دود مي‌شود. اجازه بدهيد من اين را با کمال صراحت بگويم. قرآن و حديث ما مي‌گويد: مردمي که به فقرا نرسند، زکات ندهند، مالشان دود مي‌شود. حالا يا ترياک مي‌شود و دود مي‌شود. يا آفات مي‌آيد دود مي‌شود. يا عرق مي‌شود، دود مي‌شود. يا از درّه پرت مي‌شود، دود مي‌شود.
حديث داريم اگر انگشت پاي شما، رسيد به سنگي و خون شد، معلوم است، يک کاري کرده‌اي، که اين جزاش بوده است. ما چرا نمي‌خواهيم قبول کنيم، بخشي از حوادث تلخ به خاطر اين است که زکات فراموش شده است. بخواهيد قبول کنيد يا نخواهيد، قبول کنيد، خدا قبول کرده است. خدا قبول کرده، امّتي که زکات ندهند، مالشان دود مي‌شود. اصلاً کلي پول، خرج خانم مي‌کني، خانم دوستت داشته باشد، يکمرتبه مي‌بيني، هر چه پول خرجش مي‌کني، خانم دوستت ندارد. ‌اي خاک بر سر، مردم زنشان را يا حضرت عبدالعظيم مي‌برند، يک بلال مي‌خورند، کلي کيف مي‌کنند. اين خانم رفته عمره، رفته سوريه، رفته شيراز، اصفهان، مي‌گويد: برو دنبال کارت. براي اينکه زکات نمي‌دهي، مِهر خانمت هم، مهر شما در دل خانمت هم نيست.
برعکس داريم اگر سيلي آمد، اگر زلزله‌اي آمدف اگر آتش سوزي شد. سوزانديم، مي‌سوزيم. قرآن مي‌گويد: سوزاندي، مي‌سوزانيم. قصّه‌اي در سورة «ن والقلم» نقل شده است. تحت عنوان باغي که سوخت در کتابهاي مدرسه هم هست، مرد محترمي بود، هر سال ميو ه‌هاي باغش را به فقرا مي‌داد، از دنيا رفت، بچه هايش گفتند. ما نمي‌دهيم، پدرمان مي‌خواست بده، بده، ما نمي‌دهيم. شد، اينها سر شب خوابيدند، که سحر بروند ميوه‌ها را بچينند. تا آفتاب نزده، فقرا هم نفهمند، به فقرا ميوه ندهند. سر شب خوابيدند، سحر که رفتند، ديدند باغشان يک تخته خاکستر شده است. کاري که پدران ما کرده‌اند، بايد انجام دهيم. اگر پدري در دسته‌جات سينه مي‌زند، تو هم برو سينه بزن. حالا مگه ديپلم هم سواد است. ديپلم مثل شلوار است، کسي نداشته باشد، مي‌گويند شلوار هم نداري. ديگه من، شلوار دارم، ديگه شلوار داشتن که پوز نيست. آخه ديپلم سواد نيست که حالا بخاطر ديپلم نمي‌روي. ليسانسش هم نيست، فوق ليسانس و دکتراش هم نيست، آيت الهي آن هم چيزي نيست.
آقاي شيخ عبدالکريم حائري، مؤسس حوزه علميه قم، آن کسي که صدها شاگرد، تربيت کرد. يکي از شاگردهايش، امام، بنيانگذار جمهوري اسلامي بود. آقا شيخ عبدالکريم حائري، ايام عاشورا در اراک، پابرهنه مي‌رفت، اباش را مي‌گذاشت زير بغلش، با هم دوش نمي‌گرفت، مي‌گذاشت زير بغلش، پابرهنه مي‌رفت. عزاداري براي عوام نيست. براي خواص است. آيت الله عظمي خوانساري، که مرجع تقليد بود. در بازار تهران، ايشان در وصيت نامه‌اش، در سن نود و چند سالگي، نوشته است. نود و چند سال از عمرم گذشت و از دنيا رفتم. آن چيزي را که براي قيامتم فکر مي‌کنم، نجاتم دهد. گريه‌اي است که براي فاطمه زهرا «س» کردم. يکوقت رو حساب اينکه ماشينت نو است. مدرکت بالاست. . . . امام حسين «عليه السلام» را بايد نوکري کرد آستانه بوسي بايد کرد. هرچه نسبت به حق تواضع بيشتر باشيم، به آب حيات بيشتر مي‌رسيم.
مثنوي قصّه‌اي را نقل مي‌کند، که کسي روي ديوار نشسته بود، تشنه‌اش بود، جوي آب هم در پايين بود. ولي آن بالاي ديوار تشنه‌اش بود. نمي‌توانست بپرد پايين، هي شروع کرد با انگشتهايش ديوار را تراشيد، خشتي بود، هي تراشيد، آمد پائين، آمد پائين، هي با چنگ ديوار را تراشيد، تراشيد، هي ديوار خاکهايش ريخت، هي مي‌آمد پائين. وقتي آمد پائين به آب رسيد. بعد مي‌گويد اگر مي‌خواهي به آب حيات برسي، بايد بيائي پايين. خودمان را در آنها نبينيم، فاصله از مردم نگيريم، امام حسين «عليه السلام» يکي از برکاتش اين است که همه خطوط سياسي يکي مي‌شوند. نمي‌گويد: تو تاجري، من قصاب، تو فلان خط سياسي داري. يکي از عوامل وحدت ما، عزاي عاشوراست. عامل وحدت است. عامل شناسايي است، مردمي که در محلّه گاهي همديگر را نمي‌بينند، در روز عاشورا همديگر را مي‌بينند.
چه مکتبي، ما اين را نمي‌دانيم، چون در آن هستيم، نمي‌دانيم. الآن در دنيا، در تلويزيون آمريکا، بگويند که: يک گوشه‌اي از کره زمين يک مکتبي دارند، يک يا حسين مي‌گويند، پنجاه ميليون مي‌ريزند در خيابان هيچ بخشنامه و آئين نامه و تبصره و سمينار و قطع نامه و ميزگرد و کنفرانس و هيچي نمي‌خواهد. يک يا حسين، پنجاه ميليون در خيابان، اين اهرم، خيلي اهرم مهمي است. و ما همه مشکلاتمان را مي‌توانيم، حل کنيم.
روز عاشورا خيلي اهرم مهمي است. منتها بد استفاده مي‌شود. رو رقابت روضه خواني مي‌کنيم. او مي‌گويد: محلّه بالا، او مي‌گويد: محلّه پائين. چه فرقي مي‌کند، محلّة بالا و محلّه پايين. کدومش قبول مي‌شود. محلّة ما هيئتش چند تاست. گاهي وقتها وسط سينه زدن، نگاه مي‌کند ببيند سر هيئت کجاست، ته هيئت کجاست. امام حسين «عليه السلام» که متري نمي‌شمارد. که آن هيئت چون هشتاد متر است. ثوابش از هيئت هفتاد متري، بيشتر است. عزاداري متري نيست. ما سي و دو تا ديگ بار کرده‌ايم. آنها شانزده تا ديگ، مگر ديگي است. مگر متري است. علمات ما سي و دو تا پر. داشت، برو بابا، علمات ما شانزده تا، مگر اجر قيامت بر پره‌هاي علمات است، يکخورده بايد بيائيم بيرون از اين حرفها. دو بلندگو، سه بلندگو. سعي کنيم، عزاداري ما مخلوط نشود با بلندگوهاي مزاحم. بابا، شب براي خوابيدن است. نمي‌توانيم، وقت خواب مردم بلندگو در خيابان بگذاريم. گناه است. اذيت مؤمن، گناهش از عزاداري بيشتر است. بلندگوها بايد در مسجد باشد. اگر يک کسي همسايه حسينيه هست، اذيت مي‌شود، گناه نکنيد، ترافيک و راه بندان گناه است. مواظب باشيم اين عزاداريهاي مقدس، . . . عزاداري مثل سيلي است، اگر خوب بهره برداري شود. همه ايران سبز مي‌شود. و اگر خوب بهره برداري نشود. ترافيکش يک عده‌اي را اذيت مي‌کند. دودش يک عده را، بلندگويش يک عده را، رقابتش يک عده را، علي ايها الحال، اين قداستها را داشته باشيم.
«أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ» حالا، راجع به زکات، زکات عامل چند چيز است، يک- پاکي، قرآن مي‌گويد «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» توبه/103 اگر از مردم زکات بگيري، مردم را پاک مي‌کني. شخصي آمده بود، خدمت امام، بنيانگذار جمهوري اسلامي، خمس داد. بعد هم يک توقعي داشت که حالا همچين، امام فرمود تو خمست را به من دادي، منّت بر من گذاشته‌اي، من منّت گذاشته‌ام چون مالت را پاک کرده‌ام. تازه تو راحت شدي، من مسئول شدم که اين خمس را کجا مصرف کنم، که خدا راضي باشد. تو آزاد شدي، خمست را دادي. من گير افتادم که اين خمس را کجا مصرف کنم. تو منّت بر من نداري، من منّت بر تو دارم. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» چون مردم آلودگيش مال دوستي، آلودگي است. از مردم زکات بگير، مردم پاک شوند. يعني از بخل پاک شوند. از عشق به دنيا پاک شوند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» شمس/9 يعني هرکس، تزکيه کند روح خويش را و مال خودش را، اگر شامل مال هم شود.
برکت، قرآن مي‌گويد: «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» روم/39 اگر زکات بدهيد، چهل تا گوسفند داري، يکي از آن زکات است. اينقدر شتر داري، يکي از آن زکات است. اينقدر گندم داري، اينقدرش زکات است. البته نمي‌خواهم بگم، زکات هم فقط براي گندم و اينهاست. ممکن است، فقهاي ما فتوي دهند، که چه کسي گفته گندمي که کيلويي بيست، سي تومان است، زکات دارد، پسته‌اي که کيلويي صدها تومان است، زکات نداشته باشد، اين را، اختيارش دست فقيه است. چه کسي گفته اگر چهار تا ميش و بز داشتيم زکات دهيم، ولي پانصد تا ماشين از خارج وارد مي‌کند زکات نداشته باشد، به ضم ماشين به اندازه بزغاله نيست. اين اختيارش به دست مجتهد است. مجتهد مي‌تواند، مثل باقي مسائل اسلامي، مسائل عبادي دست مجتهد نيست، مثلاً نماز صبح دو رکعت است، هيچ مجتهدي نمي‌تواند، تکانش بدهد. امّا مسائل سياسي و مسائل نظامي و مسائل اقتصادي دست مجتهد هست. که الآن بجنگيم و يا نجنگيم. قطعنامه را قبول کنيم و يا جنگ را ادامه دهيم. امسال حج برويم و يا نرويم. زکات فلان، و لذا داريم، اميرالمؤمنين زکات را اضافه کرد، بر اسب‌ها زکات بست، اسب دارها، راهپيمايي راه انداختند، که بابا، اسب که زکات ندارد. پيغمبر فرمود: زکات بر گوسفند و شتر و اينهاست، اسب که زکات ندارد. حضرت امير فرمود: من رئيس حکومت اسلامي هستم، بودجة مملکت کم آمده است، هر کس اسب دارد، يک چيزي بدهد. گفتند: باشه.
امام کاظم يک زماني که در زندان بود. بخشنامه کرد که خمس را بخشيدم. گفتند: چرا، ديد هر کس مي‌رود، خمس بدهد به امام کاظم، ساواکي‌هاي هارون الرشيد مي‌گيرندش، براي اينکه شيعيان گير نيفتند، گير ساواکي‌هاي بني عباس نيفتند. امام کاظم «عليه السلام» فرمود: کسي براي من خمس نياورد، که گير نيفتد، بعد مردم فارسي نامه نوشتند، به امام رضا، پسر امام کاظم که پدر شما امام هفتم خمس را بخشيد، ما مردم تقاضا مي‌کنيم شما هم که امام هشتم هستي، خمس را ببخش، فرمود خمس بخشيدني نيست. آنکه بخشيد دليلي داشت، مي‌خواست شما گير نيفتيد. مثل اينکه من مريض هستم، در خانه‌‌مان هم چاه است. مي‌بينم برق رفته است اگر بيايي عيادت من، ممکن است بروي در چاه، مي‌گويم، لطفاً کسي عيادت نيايد. خمس بخشيدني نيست.
قرآن مي‌فرمايد اگر شما زکات بدهيد، براي خدا «فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» جاش پر مي‌شود. کشاورزان عزيز، يک باران به وقت جبران زکات را مي‌کند. نترسيد، با خدا معامله کنيد. يک آفت بي وقت، آنچه کاشتي از بين مي‌برد. وقتي يک باران به وقت جبران مي‌کند، يک آفت بي وقت، آفت که وقت و بي وقت ندارد. وقتي يک آفت محصول را از بين مي‌برد و يک باران به موقع پس شما براي چه ترسيدي، قرآن مي‌فرمايد: «ما اتيت من الزکاه» اگر زکات بدهيد «فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» خدا چند برابر جاش را پر مي‌کند. گناهان انسان بخشيده مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد: «لئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» مائده/12‌اي امت اسلامي، اگر شما نماز بخوانيد و زکات بدهيد. «لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» من مي‌بخشم شما را، «وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ» به بهشت هم مي‌برم، رمز نجات از جهنم، و رفتن به بهشت، نماز و زکات است. ما همه غرق گناه هستيم و يک حسين عليه السلام داريم. اين شعر درست نيست. ما همه غرق گناهيم و يک حسين داريم، يک نماز داريم و يک زکات داريم، يک حج داريم و اينطور ما، پرنده اسلام يک بال ندارد. ما همه غرق گناهيم و يک حسين داريم. معناش اين نيست که پس باقي اسلام هيچي، خود امام حسين هم نماز خواند. بنابراين عزادار تارک الصلوه، انشاء الله ما نبايد داشته باشيم و نداريم.
حرکت خوبي سالهاي قبل شد. منتها حيفش ما فيلمبرداري نداريم. من از همين جا دعوت مي‌کنم. تمام مراکز استانها و تمام هيئت‌هايي که دوربين و فيلم دارند. همين طور که از عزاداري‌ها فيلمبرداري مي‌کنند، از نماز ظهر عاشورا هم، فيلمبرداري کنند. ما بايد اين صحنه را برويم روش که ظهر عاشورا، روز نماز باشد، کما اينکه روز گريه است. روز عاشورا، همه موجودات عزادار هستند. يکوقت نگوئيد مگر مي‌شود که همه موجودات عزادار باشند، بله مي‌شود.
يک قصّه برايتان بگويم. ما يکوقت ايام جنگ، در يکي از اين کوچه‌هاي تهران مي‌رفتيم، يک هجله‌اي ديديم در خانه شهيد. به همراهانمان گفتيم پارک کنيم، ناشناس برويم اينجا تسليت بگوئيم، پيداست خانه شهيد است. ماشين و زديم و رفتيم در خانه و پدر شهيد يکخورده نگاه، نگاه به ما کرد. گفت: شما آقاي قرائتي هستي که در تلويزيون هستي، گفتم: بله، گفت: چطور شده آمده‌اي خانة ما، گفتم: من شما را نمي‌شناسم، هجله در خانه بود، فهميدم اينجا خانه شهيد است، آمدم. بسيار خوب، گفت: پس حالا که آمده‌اي، من يک هديه به شما بدهم. به مادر شهيد گفت: بيا، قصّه را بگو، مادر شهيد آمد گفت: آقاي قرائتي من يک خاطره، گفتم: بفرما، گفت: پسر من اهل کبوتر بود. کفتر باز بود. عشق مي‌وزيد به اين کبوترهايي که داشت. يکروز دم قفس نشسته بود. گفت: چرا شماها را در قفس کردم، براي اينکه خودم کيف کنم. خدا به شما پرنده‌ها بال داده است. براي اينکه بپريد. من براي اينکه خودم کيف کنم، حق پرواز را از شما گرفته‌ام، چرا من اين گناه را کردم. حيواني که بالا دارد، مال پريدن است. چه حقي داريد شما، حق طبيعي اين را از آن مي‌گيري. هي گفت در قفس را باز کرد، آزاد کرد پرنده‌اش را، بعد گفت: خودم را هم آزاد کنم. من اسير يک کبوتر. فوتبال خوب است، ولو جام جهاني، امّا حالا مثلاً شب عاشورا، جوانهاي بني هاشم، دارند قطعه، قطعه مي‌شوند، ببينم توپ بلژيک، افتاد در دروازه اتريش. اين هم شد کار، اين را فردا ببين، دروازه و توپ که فرقي نمي‌کند. اينقدر که ما نبايد. خوشبختانه اکثر فوتباليست‌هاي ما حزب الهي هستند. يعني بچه‌هاي مذهبي، از خانواده‌هاي اصيل، حالا اين شب مي‌بيني، اون شب مي‌بيني، بالاخره قداست امام حسين «عليه السلام» که مي‌شود، يک جوان از جانش بگذرد، من از گل اتريش نگذرم، ديگه اينقدر که ديگه من مثل نيستم. بهرحال، گفت: که خودم را آزاد کنم. رفت در مسجد، پايگاه مقاومت بسيج، آموزش نظامي ديد و رفت جبهه، ما ديگر خبر نداشيتم، مدتي از بچه مان خبر نداشتيم تا چند روز پيش اين کبوترش آمد، ما کبوترش را مي‌شناختيم. آمد سر خانه، هي خواند، گفتيم: لابد ياد اين خانه و اين قفس کرده است، ما ديديم نه، مثل اينکه، خواندن اين کبوتر، طبيعي نيست. کيشش کرديم، نرفت، آمد، هي دور خانه طواف کرد. تاب خورد. ما يک چيزيمان شد. گفتيم، ببين حيوان مي‌شناسد. ديديم نه مثل اينکه بالاتر از شناخت است، آمد در اتاق، چند دور طواف کرد. هر چه خواستيم از اتاق بيرونش کنيم، نرفت. بعد رفت طاقچه نشست پهلوي عکس بچه‌مان، گردنش را هي به اين عکس ماليد. تا گردنش را به اين عکس ماليد، يکمرتبه بدن ما شل شد. که اين مثل اينکه پيام دارد. و بعد تاريخش را که ثبت کرديم. همان ساعت بچة ما در جبهه شهيد شده است. اين از نظر ما مهم نيست، ما الحمدالله مکتب ما قرآن است. قرآن مي‌گويد: هد هد در پرواز مي‌رفت، آمد پهلوي حضرت سليمان، اين متن قرآن است، به حضرت سليمان گفت: سليمان، سليمان پرسيد: کجا بودي، گفت: داشتم از يک منقطه پرواز مي‌کردم، مردمي که در آن منطقه بودند، که من از بالاش پرواز مي‌کردم، مردم اونجا خداپرست نبودند. و پادشاهشان يک خانمي بود و کاخ و تخت و تاجي داشت. يعني پرنده در هوا مي‌فهمد، که چه کسي خداپرست هست. چه کسي خداپرست نيست. و مي‌فهمد خداپرست نبودن زشت است. و زن و مرد را مي‌شناسد و شاه و گدا را مي‌شناسد. و تخت و تاج را مي‌شناسد و مي‌داند که بايد بيايد پهلوي پيغمبر اين کار غلط را گزارش بدهد، اين متن قرآن است.
يا قرآن مي‌فرمايد: مورچه، به باقي مورچه‌ها، امر به معروف کرد. آخه بعضي وقتها مي‌گويند، امر به معروف براي انسانهاست. گفتم: نه، براي حيوانها هم هست. حيوانها، امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنند. يک مورچه وقتي ديد، سليمان با لشکرش دارند، مي‌روند، به مورچه‌ها گفت، آيه قرآن است. «يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» نمل/18 مورچه‌ها برويد در لانه‌ها، اينهايي که دارند مي‌آيند حضرت سليمان است و آنهايي هم که دنبالش هستند، ارتش آن هستند، الآن همه شما را لگد مي‌مالند، حاليشان هم نيست. «لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» يعني مورچه آدمها را مي‌شناسد، لشکر را مي‌شناسد. و مي‌داند که اين الآن له مي‌شوند و بايد اينجا نهي از منکر کند و يا امر به معروف کند.
ما گاهي در پرنده‌ها مي‌بينيم. که چه جوري از بچه هايشان حمايت مي‌کنند، که چه جوري، حق و باطل را مي‌شناسند، که چه جوري، مسائل، يک مسائل مرموزي، اگر در روايات و آيات، ببخشيد، قرآن داريم، «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ» دخان/29 آسمان بر اين قوم گريه نکرد. يک قومي را خداوند هلاک مي‌کند. بعد هم مي‌گويد: آسمان بر اين قوم، بدبخت گريه نکرد. متن قرآن است. پيداست آسمان هم اهل گريه است. اگر در روايات داريم در روز عاشورا، همه موجودات در عزا هستند. باور کنيم.
رابطة ما با عاشورا خيلي عجيب است. امام حسين «عليه السلام» چند جا، قصّه را خط ويژه رفته است. ديديد، مثل آمبولانسي‌ها هست که، کار به ترافيک ندارد، خط ويژه مي‌رود. حرکت امام حسين «عليه السلام» يک خط ويژه است. و اگر نه خاک خوردن حرام است. ولي به زبان زدن به خاک کربلا، حلال است. نه خاک خوردن، يک ذره، ولي همان يک ذره از خاک غيره کربلا، حرام است. آقا مسافر نمازش شکسته است، امّا مي‌گويد در حرم امام حسين رفتي، ولو مسافر هستي، نمازت را چهار رکعتي بخوان، بابا مسافر نمازش دو رکعتي است. اينجا حرم امام حسين است چهار رکعتي بخوان، خانه خودت است. يعني چه، گفته: خانه امام حسين، خانه خودت است. يعني در خانه خودت نمازت چهار رکعتي است. اينجا هم در خانه خودت است. يعني چه، در مسجدالحرام، در مکه، نمازت را چهار رکعتي بخوان، سر قبر پيغمبر چهار رکعتي بخوان، مسجد کوفه چهار رکعتي بخوان. چرا، مي‌خواهد بگويد: مرکز ولايت، کوفه، مرکز شهادت کربلا، مرکز نبوت مدينه، مرکز توحيد، کعبه، اينها خانه خودت است. هر دفعه که آدم آب مي‌خورد، مي‌گويند: بگو، سلام بر حسين، ياد بچه‌ها بده، سلام بر حسين. يعني يادت نرود امام حسين. ما روزي سي و چهار بار بايد با امام حسين «عليه السلام» گره نخوريم، چون روزي 17 رکعت نماز مي‌خوانيم. هر نمازي دو تا سجده دارد. دو تا هفده تا، سي و چهار تا. و گفته‌اند، مستحب است، پيشانيت را بمالي به خاک کربلا و اگر يک مسلمان بفهمد چه کار مي‌کند. هر مسلماني روزي سي و چهار بار، پيشانيش را که بلندترين قسمت بدن است. بمالد به خاک شهيد، مي‌شود، اين ترسو باشد. مي‌شه، اين از آمريکا بترسد. روزي سي و چهار بار، بلندترين نقطه بدنت را بمال به خاک کربلا، هر دفعه که تشنه‌ات مي‌شود، حسين.
امام حسين نخي است، در همه دانه‌هاي اسلام، نيمه شعبان براي امام زمان عليه السلام است، مي‌گويد: بگو السلام عليک يا ابا عبدالله سلام زيارت امام حسين. شب بيست و يکم براي اميرالمؤمنين است. مي‌گويد يکي از اعمال شب بيست و يکم، سلام به کربلاست. اين کربلا، مسئله‌اش، يک حساب ديگه دارد. عزاداري‌ها، نماز و لذا، دعا تحت قبه امام حسين مستجاب مي‌شود. ما نمازهايي که مي‌خوانيم، هر مقداري که حواسمان جمع است، قبول است، هر مقداري از نماز که حواسمان پرت است قبول نيست. حديث داريم. مثل ميوه، گلابي، شما هر کجاش، پوسيده نيست، مي‌خوري. اونجايي که پوسيده است، دور مي‌اندازي.
حديث داريم، بعضي‌ها نماز مي‌خوانند، نصف نمازشان قبول است. بعضي‌ها نماز مي‌خوانند، نمازشان قبول نيست چون حواسش پرت است. هر کجا ما نماز مي‌خوانيم، اگر حواسمان جمع باشد، قبول است. امّا حديث داريم، کنار قبر امام حسين که نماز مي‌خواني، حواست هم پرت باشد، قبول است. چون يک کسي آنجا، حواسش جمع است. سي تا تير رها شد، ولي او حواسش جمع بود، يکنفر از اصحاب امام حسين گفت: آقا من مي‌آيم کربلا، امّا اگر ديگه. ديدم، واقعاً جاي کشتن است. اجازه بده من در بروم. بنام زهرا که فلان، اين آمد، بالاخره پيش از ظهر عاشورا، ديد، نه. مثل اينکه قصٍّه جدي است. يکي، يکي شهيد مي‌شوند و آن ديگه دم، نزديک ظهر، در رفت. يک جمله ايشان مي‌گويد: همان آقايي که در رفت، مي‌گويد: من مواظب امام حسين عليه السلام بودم. هر حادثة تلخي که پيش آمد، ديدي گاهي وقتها، جاي سخنراني است. يک آيت الله نشسته است. تا مي‌آيي، بروي، يک چيزي مي‌گويد، مردم نگاه مي‌کنند، ببينند تا آيت الله، برخوردش چه جور است، حالا يا مثلاً رئيس جمهور، يا مثلاً مسئولين مملکتي، وقتي يک صحنه پيش مي‌آيد، نگاه مي‌کنند، ببينند، او چه مي‌گويد. مي‌گفت: من روز عاشورا، اهل جبهه که نبودم، ولي هي نگاه مي‌کردم، ببينم، امام حسين اين حوادث. مي‌گفت: هر چه از صبح مي‌رفت، امام حسين، شادتر مي‌شد. هي مثل گلي که باز مي‌شود. هي باز مي‌شد. سرخ مي‌شد، شاد مي‌شد. يعني هر حادثه‌اي، يکخورده، امام حسين را بازتر مي‌کرد. تا خبر شهادت ابوالفضل رسيد. تا خبر ابوالفضل رسيد، ديدند امام حسين «عليه السلام». . . ، به همين خاطر امام حسين به هم افتاد.
روز عاشورا روز مهمي است و ايام عاشورا ايام مهمي است. خدايا، بني اميه را، قاتلين امام حسين را، کساني که هنوز هم بعضي از مسلمانهاي منحرف هستند که، نمي‌دانم بگم، يا نگم، هنوز بعضي از کشورها، مسلمانها هستند که روز عاشورا، عروسي مي‌کنند. خدايا کساني را که، ناآگاه هستند، آگاهشان کن و کساني را که با علم و آگاهي، به اهل بيت پيغمبر ضربه زدند، عذابشان را زياد کن. و خداوند جزاي اينها را هم داد. هرمله که تير زد به گلوي علي اصغر، مختار گرفتش. مي‌گفت: پهلوي مختار نشسته بودم. يکمرتبه ديدم، يک آدم زشت و سياهي را، چهار نفر آوردنش. گفتيم: که است اين، گفتند: هرمله، گفتند: تو بودي که تير زدي به چشم ابوالفضل «عليه السلام» تو بودي که تير زدي به گلوي علي اصغر، گفت: بله، مختار دستور داد، با ساتور، بند بند بدنش را قطعه قطعه کردند، بعد هم سوزاندن لاشه‌اش را، آب خوش از گلوي آنها فرو نرفت. اين طور نيست که اگر طرفدار باطل بوديم به حکومت برسيم. عمربن سعد به عشق حکومت ري، امام حسين «عليه السلام» را کشت و به حکومت ري هم نرسيد، خيلي‌ها مي‌روند، به هواي گناه، دزدي مي‌کنند، هم مال پس مي‌دهند، هم زندان مي‌روند و هم آبرويشان، از بين مي‌رود. اينطور نيست که انسان اگر زرنگ باشد و از راه گناه برود، به نتيجه برسد، خيلي‌ها گناه مي‌کنند و به کيف هم نمي‌رسند.
در بازار کوفه، يک کسي مي‌زد، روسرش. مي‌گفت: باختم، باختم. دورش را گرفتند، گفتند: چت است؟ گفت: ده درهم دادم، خرج خودم و شمشير و اسبم کردم، رفتم امام حسين را کشته‌ام، برگشته‌ام، شش درهم جايزه، به من داده‌اند. ده درهم، خرج کرده‌ام، شش درهم به من داده‌اند. يعني جزوء قاتلين حساب شدم، از آخرت ماندم، به دنيا هم نرسيده‌ام.
خدايا دست ما را در مقطع‌ها بگير، دين فروشي نکنيم. راه کربلا را به علاقمندان باز بگردان. روح امام و شهدا را از ما راضي بفرما.
«والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته»