1372/5/7 امر به معروف و نهي از منکر - 13 بايگاني سالانه - 1372



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

در هفته‌اي كه بنام هفته‌ي نيروهاي انتظامي نامگذاري شده در خدمت برادران و پرسنل نيروي انتظامي و همكاران ما در عقيدتي و سياسي هستيم، موضوع بحث‌مان پاكدامني و عفت، حيا و عفت: موضوع بحث امر به معروف و نهي از منكر، موضوع خاص: حيا و عفت(پاكدامني).
در دعاي كميل داريم: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَم»(مصباح‏المتهجد، ص‏844)، يعني خدايا بيامرز گناهي را كه پرده پاره مي‌شود. حيا، مساله حياء جرات عامل همه منكرهاست، اگر حيا نباشد، يعني نبود حيا، و خود حيا آدم را از بسياري منكرات باز مي‌دارد. شخصي كه هجده تا ترور كرده بود، در زمان ترورهاي كور، مي‌زد اين حزب اللهي‌ها را ترور مي‌كرد، از منافقين، قاضي او گفت خواستمش در دادگاه گفتم به او به همين راحتي ترور مي‌كردي؟ اصلاً فكر نمي‌كردي كارت غلط است؟ وجدانت ناراحت نبود؟ گفت اولي را كه ترور كردم تكان خوردم وجدانم ناراحت بود. ديگر بعد راه دستم باز شد، يعني ديگر برايم دوم و هشتم و پنجم و دهم و هيفدهم آسان شد، اين معناي تحتك العصم است. گناه اولش انسان مشكل است. وقت گناه اولي را انجام داد ديگر باقي گناه‌ها برايش دزد، دزد آني كه برايش مهم است ورودش به خانه و شكستن قفل است. ديگر وقتي وارد اتاق شد حالا يك ساعت مچي بردارد، يك النگو هم بردارد، نمي‌دانم فرض كن راديو ضبط را هم بردارد، شيشه را هم بشكند، آتش مهم نيست، مهم آن است كه قفل را شكست، ديوار را هم خراب كرد، آمد تو، تو آمدنش مهم است.
ديگر وقتي انسان گناه شد، مثل غرق، غرق همين مقدار كه آب از لب رد شود، اگر از آب از لب رد شد غرق است، حالا ديگر زير دريا باشيم، يك وجب، ده وجب، صد متر، مهم اين است كه آب از سر كه رد شد مهم نيست. فلذا قرآن مي‌فرمايد: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً» مائده/32، كسي كه يك نفر را بكشد انگار همه مردم را كشته چون مهم اين است كه تصميم بگيرد.
تصميم بر دودكشي، حالا يك سيگار و دو سيگارش، مشروبات، لب كه به ليوان گذاشتي حرام است. يك قورت و دو قورتش، بار توي همان قورت اول است، همان ترور اول، روزه را كه شكستي، روزه‌ات باطل شد، حالا آقا يك لقمه بيشتر نخورديم، صد كيلو بخور، تو ديگر روزه دار نيستي.
مساله دريده¬شدن پرده‌ي حيا، خيلي اسلام روي حيا عنايت دارد. به همين خاطر مي‌فرمايد از ناف تا زانو بپوشانيد. پوشيدن عورت، درست از به همان مقدار واجب عورت بايد پوشيده شود، اما اگر مي‌خواهيد حيا در جامعه زياد شود از ناف تا زانو، يعني خيلي پاچه را كوتاه نگيريد.
حديث امام حسين يادتان نرود كه در تلويزيون خواندم. كوچولو بود رفت توي رودخانه، توي آب، آبتني، شلوارش بلند بود امام حسين بچه بود ولي شلوارش بلند بود. يك كسي بهش گفت با شلوار بلند خوب نمي‌تواني شنا كني گفت مي‌دانم اما اگر شلوارم خيلي كوتاه باشد حيا كم مي‌شود و من، گفت شلوارت از بين مي‌رود توي آب، گفت اگر شلوارم كوتاه باشد حيايم كمرنگ مي‌شود، استهلاك شلوارم، آسانتر است براي من تا استهلاك حياي من، قرآن بحث لباس را كه مي‌كند مي‌فرمايد: «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ» اعراف/26، به تقوي گفته لباس چون همين طور كه لباس آدم را مي‌پوشاند، تقوي آدم را مي‌پوشاند، چرا در هر گناهي گفته‌اند دو تا شاهد؟
در زنا گفته‌اند چهارتا شاهد چون اسلام مي‌خواسته پرده‌ي حيا پاره نشود، اگر دو تا شاهد عادل شهادت دادند فلاني قاتل است، قاضي حكم مي‌كند كه ايشان قاتل است، اعدامش مي‌كنند اما براي زن‌ها دو تا شاهد عادل كافي نيست، بايد چهار تا باشد، اسلام نمي‌خواهد چرا اسلام گفته چهار شاهد، چرا اسلام گفته تجسس حرام است. چون اگر يك كسي تجسس بكني هر كس تجسس بكند عيب همديگر را كشف مي‌كند، اسلام نخواسته عيب‌ها كشف بشود.
از لقب‌هاي خداوند ستارالعبوب است. فلذا داريم اگر كسي عذر دروغي را هم آورد، بخصوص توي خانواده، توي خانواده، عذر، خانم يك كاري مي‌كند و دروغ مي‌گويد شوهر يك كاري مي‌كند و دروغ مي‌گويد، يا بچه؛ اسلام مي‌گويد ولو مي‌داني هم دروغ مي‌گويد تفافل كن، تفافل، روي خودت نياور و نگذار پرده پاره بشود. اگر مي‌گويند پدر و پسر با هم حمام نروند، كه گفته‌اند در جلسه‌ي قبل، با هم پدر و پسر حمام نروند، اگر پدر مي‌رود اين حمام پسر برود يك حمام ديگر.
لخت هم ديگر را ديدند پدر و پسر، يك مقدار ابهت و عظمت پدر كم مي‌شود، الا اين پدرها يك خورده كم فكرند كه هر جوري مي‌خواهند توي خانه رفتار مي‌كنند، پدر بايد روبروي بچه‌اش حجاب داشته باشد، بي حجابي مال زن نيست، مرد بي حجاب هم داريم.
خواهر و برادر هم بايد نسبت به هم حجاب داشته باشند، قرآن راجبع به حيا آياتي دارد و مقداري از اين آيات را من خدمت‌تان مي‌گويم: مي‌فرمايد «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» مومنون/5، مومن آن است كه خودش را حفظ مي‌كند، البته حفظ، راه اول و طبيعي‌اش ازدواج است ما اگر خواستيم منكر كم بشود بايد معروف را زياد كنيم. تا معروف زياد نشود منكر كم نمي‌شود.
در پارك‌هاي ما فساد زياد بود الآن جوان‌هاي حزب اللهي در همه‌ي ايران غروب مي‌آيند توي پارك نماز مي‌خوانند. اين رسم شدن نماز توي پارك‌ها به همان سه شرطي كه توي تلويزيون گفته‌ام، ترافيك نباشد، تشريفاتي نباشد، نماز ساده و خيلي بي آلايش، بدون اين كه موجي، ترافيكي، چيزي باشد و مزاحمتي باشد، خود وقتي فضا، فضاي نماز شد، خيلي خوب معنايش اين است كه ديگر بعضي از منكرات توي پارك‌ها نمي‌شود، مي‌آيند استراحت مي‌خواهي بكني بسم الله، مي‌خواهي بنشيني با زن و بچه‌ات گپ بزني بسم الله، مي‌خواهي ذرت و بستني و كيم و آلاسكا بخوري بسم الله، مي‌خواهي تخمه بشكني بسم الله، مي‌خواهي بگويي و بخندي بسم الله، اما جاي هرزگي نيست، اين «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» عنكبوت/45 يك معنايش اين است. اگر در پارك نماز شد، محيط تفريح با محيط فساد حسابش جدا مي‌شود، تفريح درست است و فساد نبايد باشد. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ». و هر چه است حزب اللهي در اين جور جاها بروند راه براي ديگران كم مي‌شود.
بين صفا و مروه، ركوع بين صفا و مروه بت بود. حزب اللهي‌ها مي‌گفتند جايي كه بت است زشت است ما برويم، در‌شان ما نيست يك جايي برويم كه بت باشد، آيه آمد شما چه كار به بت‌ها داريد، برويد آن‌ها بت هايشان را بردارند، نه كه نرويد آن‌ها بت هايشان را اضافه كنند، «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» بقره/158، كسي كه مي‌رود حج يا عمره، اين باكي نيست كه صفا و مروه كند، آخر عده‌اي مي‌گفتند چون بت است پس ما نرويم، اسلام مي‌گويد تو برو تا بت برود، نگو چون اون است من نروم، به يكي از علما گفتند توي آن شهر فيلم بد گذاشته‌اند، ايشان گفت نرويد خودش تعطيل مي‌شود.
اين كه حرف درستي نيست كه، نرويم تعطيل مي‌شود درست نيست، راه طبيعي براي اين كه منكر كم بشود بايد معروف زياد بشود و بهترين معروف‌ها ازدواج است. اگر خواستگار براي دختري آمد، داماد هم عيبي ندارد، ما در داماد داريم سه تا شرط، كفو باشد، كفو يعني به هم بخورد، به بخورد نه به معناي مالي به هم بخورد، اگر كفو معناي مالي باشد پيغمبر و خديجه به هم نمي‌خورد نه از نظر عملي، تمام مراجع تقليد دختران‌شان را مي‌دهند به طلبه‌ها، چون مرجع تقليد كه نمي‌آيد دختر مرجع تقليد را بگيرد اگر علمي باشد هيچ دختر مرجع تقليدي نبايد شوهر بگيرد، كفو يعني از نظر انساني، به هم بخوردند از نظر فكري. ممكن است يكي تحصيلاتش بالا باشد، يكي پايين‌تر. مگر زن مرجع تقليد هم بايد مرجع تقليد باشد.
اگر كفو به معناي علمي است تمام علما عقدشان باطل است. چون هيچ آيت الله، زنش آيت الله نيست.
يعني چه به هم بخورد؟ تو ليسانس من هم ليسانس، نه اين حرف‌ها نيست. كفو معنايش اين است كه هم سطح علمي باشند، هم فكر باشند. نه هم علم، گاهي وقت‌ها فكرشان مساوي است ولي پايه‌ي تحصيلات‌شان، آني كه زندگي را شيرين مي‌كند هم خوني فكري است، بهم بخورند، فلذا گفته «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ» بقره/221، هم فكر باشند از نظر اعتقادات، مبناي فكري‌شان يك جور باشد ولو كنيز باشد ارزش دارد و مي‌شود باهاش زندگي كرد.
اما از نظر فكري و ديدگاه‌ها، بينش‌ها، جهان بيني‌ها، اعتقادات اگر فرق بكند، و لو هر چي باشد بهم نمي‌خورند. اسلامي روي اعتقادات خيلي تكيه كرده، و لذا گفته اگر خانم شوهرش كافر شد، شوهرش چپي شد، ماركسيت شد، فوري بايد زنش جدا بشود زنش جدا بشود. زن مومن نبايد شوهرش كافر باشد و اگر اول مسلمان بود بعد شوهر كافر شد بايد جدا بشود.
اسلام خيلي روي فكر اعتقاد تكيه دارد. روي مال نه، خوب يكي قالي دارد، يكي زيلو دارد، ولي هم فكرند، خوب ازدواج كنند. ازدواج را بايد آسان گرفت. يك آيه داريم توي قرآن مال پدرزن، آيه‌ي پدرزن‌ها اين است: «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْك» قصص/27، يك پدرزن خوب، يك داماد خوب، موسي جواني بود آمد دختر شعيب را بگيرد، يك حديث داريم كه موسي جوان خوبي است. به خاطر حفظ، به خاطر اين كه به گناه نيافتد حاضر شد هشت سال و ده سال چوپاني كند. چون آمد گفت من دخترم را به تو مي‌دهم، فرزند شعيب پيغمبر، داماد، موسي، پدرزن شعيب، اول اين كه خود پدرزن پيشنهاد كرد گفت بيا دخترم را بگير، آخر گاهي وقت‌ها بين ما رسم نيست؟ را؟ تو خودت گفتي بيا دخترم را بگير. عجب آدم پررويي هستي. زشت است.
قرآن بخوانم، قرآن مي‌گويد كه خود پيشنهاد ازدواج از جانب پدرزن شد. ما داشتيم آيت اللهي را، خود بنده بودم پاي منبرش، عالم مي‌رفت بالاي منبر مي‌گفت من چند تا دختر دارم، طلبه‌ها هر كدام مي‌خواهيد بياييد، مادرتان را بفرستيد خواستگاري اگر خوب بود بگيريد، خيلي ما آن روز خنديديم چون ما هم طلبه غرب بوديم. البته من داماد او نشدم‌ها، يعني خواستگاري نرفتيم نه اين كه دخترش بد باشد. ولي من بودم پاي درس عالمي كه گفت من چند تا دختر دارم. آقايان اگر خواستند مادرشان را بفرستند، اگر دخترمان را شكلش را پسنديدند بگيرند.
قرآن مي‌گويد پيشنهاد ازدواج، آدم دختردار به آدم پسردار بگويد طوري نيست. البته خود دخترها پيشنهاد نكنند آبروريزي است. پدرش، چون خود دختر ممكن است هيجانات سني‌اش، صلاح نيست فلذا گفته‌اند دختر بايد زير نظر پدرش باشد به خاطر اين كه تصميمات عجولانه، بعد دادگاه و طلاق پيش مي‌آيد، نه تصميم پخته، آيه‌اي كه مي‌گويد به نظر شما مي‌خواهيد دخترم را بگيريد اين است، «قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْن عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَني‏ ثَمانِيَ حِجَجٍ» قصص/27، پدر دختر گفت، گفت «إِنِّي أُريدُ»، من اراده كردم ان انكجك، به نكاح در بياورم، «إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْن»، آيه قرآن است.
حضرت شعيب گفت «إِنِّي»، يعني من، «أُريدُ»، تصميم گرفتم، «إِنِّي أُريدُ»، من اراده كردم، تصميم گرفتم كه چي؟ به ازدواج در بياورم يكي از دخترهايم را. گفت دو تا دختر دارم يكيش را بهت مي‌دهم، گفت خوب مهريه، خود گزينش هم با خود پدرزن، باهم نشستند، حرف هايشان را زدند. گفت كه «عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَني‏ ثَمانِيَ حِجَجٍ»، من يا، هشت سال بايد چوپان من باشي، دختر را بهت مي‌دهم چوپان من باش، يا ده سال، ديگر هشت سال يا ده سال يكي از اين‌ها را انتخاب كن.
حديث داريم موسي به خاطر اين كه پاكدامن باشد، به گناه آلوده نشود، به خاطر پاكدامني و تقوي حاضر شد هشت سال چوپاني كند. اما ما، ما جوان داريم روزي ده‌ها گناه مي‌كند مي‌گويد و لله من هنوز كاشيكاري سر حمامم تمام نشده مي‌گوييم حالا حمام سيماني برو تويش، مي‌گويد، ا، آبرو دارم، خيال مي‌كند گناه مي‌كند. پهلوي خدا آبرويش مي‌ريزد طوري نيست. اما پسرعمويش اگر بيايد ببيند سر حمامش دو تا كاشي كم است آبرويش براي دو تا كاشي پهلوي پسرعمويش مي‌ريزد، اما پهلوي خدا و پيغمبر آبرويش مي‌ريزد هيچ طوري نيست. زندگي را آقا ساده بگيريم ازدواج‌ها زياد مي‌شود.
حديث داريم اصولاً اگر خواستگار سراغ دختر آمد، هم فكري بود ولي پدرزن گفت حالا ببينم بلكه يك داماد بهتر، حالا ببينم بلكه بهتر بيايد، اولين خواستگاري كه براي دخترتان مي‌آيد بهش بدهيد، جز اين كه داماد مشكل داشته باشد، مشكل فكري، مشكل اخلاقي، مشكل اقتصادي هم خيلي مهم نيست، من تا حالا، البته خيلي هم پير نيستم، ولي كم كم ريش هايم سفيد مي‌شود، من تا الآن كه يك مقداري سن دارم، از يك مشت پيرمرد هم كه پرسيده‌ام گفته‌اند: ما نه، ما هم سراغ نداريم، كسي را سراغ ندارم كه بعد از ازدواج وضعش بدتر شده باشد، اصولاً انسان با بچه خدا رزقش مي‌دهد حالا نمي‌خواهم بگويم بچه چند تاست، دوتا و سه تا كافي است، آنش را ديگران بگويند، اما اصل ازدواج مانع رزق نيست، آدم وقتي ازدواج مي‌كند جاي دختر عوض مي‌شود روزيش قطع نمي‌شود كه، دختر تا حالا خانه‌ي بابايش بوده حالا مي‌آيد خانه‌ي شوهرش، مكان دختر عوض مي‌شود، رزق دختر قطع نمي‌شود.
اصولاً اگر جواني ازدواج نكند از ترس خرجي، اين جوان ايمانش به خدا ضعيف است. چون مي‌دانيد مي‌گويد چه؟ مي‌گويد اگر يكي باشم خدا زور دارد به من رزق بدهد، دو تا كه شديم خدا زور از كجا مي‌آورد؟ آدمي كه از ترس خرجي زن نمي‌گيرد اين معرفتش كم است، «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» انعام/91، آن كه مي‌گويد خدا پيغمبر نفرستاده، او خدا را نشناخته. «مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْعَيْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ بِاللَّهِ الظَّنَّ»(كافي، ج‏5، ص‏330)، اگر كسي ازدواج نكند از ترس خرجي اين خدا را نشناخته. حالا ببينيم دانشگاهش تمام شود. خوب بلكه تا ليسانس صد تا گناه بكند، حالا دخترم ديپلمش را بگيرد بلكه تا ديپلم بگيرد فاسد بشود. خطر متوجه است.
نمايشگاه نيروهاي انتظامي داشتند، غرفه‌هاي زيادي داشتند. با كمال تاسف من نرسيدم بروم. بيش از نيم ساعت. يك ساعتي ببينم، من يك ساعت كه رفتم ديدم غرفه زياد است. گفتم غرفه‌هايي را مي‌خواهيم كه مفاسد اجتماعي است. بروم آن شاخه را ببينم. كارهاي زيادي، بله، دستگاه آوردند كه براي خود من تازگي داشت. مثلاً من در يك غرفه ديدم سه تا كرم است، گفتم اين كرم‌ها اين جا چه مي‌كند، توي نيروهاي انتظامي، گفت كه يك كسي را كه مي‌كشندش جنازه‌اش را خاك مي‌كنند، ما وقتي مي‌رويم از خاك او، چون بدن مرده يك همچين كرمي توليد مي‌كند و اين كرم بندبند است و از بندهاي اين كرم مي‌فهميم اين جثّه را چند ماه است زير خاك كرده‌اند، مثل تنه‌ي درخت‌ها كه از تنه‌ي درخت‌ها مي‌فهميم كه تنه‌ي درخت چند سالش است. يا دندان‌هاي الاغ را مي‌شمرند كه چند سالش است، گفت اين كرم بدنش، از حلقه‌هايي كه روي بدن كرم است مي‌فهميم، خيلي خوب براي من تازگي داشت، يا مثلاً دكمه‌ي اين برق را زد، اگر كسي نامه نوشته روي نامه‌اش را پاك مي‌كند، افرادي هستند نامه مي‌نويسند بعد پشيمان مي‌شوند، فوري قلم مي‌كشند گفت ما مي‌توانيم اين خط را برگردانيم كلمه‌ي زير خط را نشان بدهيم، جرم شناسي. خيلي خوب چيزهايي نويي است كه از راه بدنه‌ي كرم يا از راه برگرداندن خط آدم بفهمد.
آيه‌اي راجع به جرم شناسي هم آيه داريم توي قرآن، ان كان قميصه مخد من قبل، يوسف و زلخيا، زليخا كه عقب يوسف كرد بالاخره كه در باز شد، گفت اين عقب من كرده، گفت نخير اين عقب من كرده، بالاخره معلوم نبود كه داماد عقب عروس كرده يا عروس عقب داماد، قرآن گفت آقا جرم شناسي، براي تشخيص هويت بياييد اين كار را بكنيم، «إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ» يوسف/26، ببيند پيراهن از كجا پاره شده، از هر كجا كه پيراهن پاره شد، ما داريم كه از راه علامات آدم يك چيزي، ما اصلاً خدا را هم از همين را مي‌شناسيم، خداشناسي ما از راه همين علامات است.
رد شويم من در بازديد از غرفه نيروي انتظامي رفتم غرفه مفاسد اجتماعي. مبارزه با مفاسد اجتماعي آقا يك چيزهايي را ديدم كه آدم، ما كاشاني¬‌ها مي‌گوييم شاخ در مي‌آورد چه قدر خطرناك است، آدم فكر نمي‌كند كه، مثل اين كه اين غربي‌ها يك عده نشسته‌اند f 14 و f16 بسازند، يك عده هم فقط نشسته‌اند براي اين كه دختر و پسر ما را انحراف كنند. چون نمي‌شود آن مغز اين كارها را بكند. مغري كه اين قدر حرام زادگي دراد نمي‌تواند مخترع باشد. معلوم مي‌شود در آن جا دو نژادند، يك نژادي فقط توي تحقيقات و پيشرفت علم و صنعت يك گروهي هستند فقط توي مسائل انحرافي و منكراتي. زود دخترها را شوهر بدهيد. زود پسرها را داماد كنيد. به حداقل، آقا ديپلمش را نگرفت، خوب بعدش مي‌گيرد، آقا وقتي داماد، عروس شد ديگر راه به دبيرستان نمي‌دهند، خوب شبانه مي‌خواند، بعد مي‌خواند، بالاخره اصل براي انسان، سرمايه‌ي دختر عفتش است. سرمايه‌ي دختر ديپلم نيست، سرمايه پسر تقوايش است. ليسانس سرمايه دوم است، سرمايه اصل خود انسان و دين انسان، مكتب به قدري ارزش دارد كه همه چيز فدا بشود. ماه محرم را به همين دليل عزاداري مي‌كنيم. امام حسين همه چيزش فدا شد به خاطر دينش، حالا شما دخترت بعد ديپلم بگيرد، بعد فوق ديپلم و ليسانس بگيرد. حالا جهازه‌اش را، آقا فعلاً جهازيه‌اش ناقص است، فعلاً ازدواج كنيد، كم كم ما، بعد از اين كه رفت، حالا مي‌دانيد اگر يك پلوپز را بعداً پدرزن فرستاد خانه‌ي داماد باطل است؟ آمده بود مي‌گفت ما مي‌خواستيم تعزيه بخوانيم اسب گيرمان نيامد شمر را سوار دوچرخه كرديم، تعزيه‌مان باطل است؟ گفت نه، درست است. حالا يك سؤال، اگر سوار دوچرخه بشود باطل است؟ نه آقا، دخترمان جهازيه‌اش جور نيست ولي براي حفظ تقوا بسلامتي برويد عروسي كنيد من شش ماه ديگر يك پلوپز مي‌فرستم، بعداً هم يك بخاري، زمستان شد بخاري، وسط مرداد هم كه هست بايد بخاريش باشد، بابا حالا كه سرما نشده، فعلاً پنكه را برداريد برويد، ما كم كم پولدار مي‌شويم بخاري هم برايتان مي‌فرستيم. اين قيدها كه بايد چنين باشد، بايد چنان باشد. اين بايده باعث مي‌شود كه توي جامعه‌ي ما منكر زياد است. آن وقت ما صدا مي‌زنيم نهي از منكر، روز را مي‌گذاريم روز نهي از منكر، بابا بهترين مبارزه با منكرات. اين است كه، نصف گناه‌ها به خاطر شهوت است. و لذا حديث داريم كسي كه ازدواج كند پنجاه درصد دينش متدين، پنجاه درصد دينش تضمين است، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْبَاقِي»(مكارم‏الأخلاق، ص‏196)، بياييد مساله ازدواج را آسان كنيم. حالا ما ازدواج موقت را نمي‌گوييم كه كلا غيرمان كنند. شيشه تلويزيون را هم بشكنند. اما دير يا زود اين ازدواج موقت بايد راه بيافتد و گرنه جلوي منكرات را نمي‌شود گرفت، بله.
امروز يك حديث ديدم كه حضرت امير فرمود: مسئولين مملكتي نبايد دو تا زن بگيرند، خيلي خوب ممكن است مسئولين مملكتي دو تا زن نگيرد، حالا من گفته‌ام سندش را هم پيدا كنيد. ببينيد اين حديث تا چه حد درست است. ولي به هر حال من يك حساب دو دو تا چهار تا مي‌كنم. در تهران اين طور كه دادستان مي‌گفت چهارصد هزار زن جوان داريم در تهران كه اين‌ها بيوه هستند. شوهرشان يا طلاق صادر شده، يا شهيد شده يا از دنيا رفته، اين چهار صد هزار تا، صد هزارتايشان پيرند، گناه نمي‌كنند، مي‌شود چه قدر؟ صد هزارتايشان هم نمي‌خواهند ازدواج كنند، مي‌شود، صد هزارتايشان هم املند، مرتجعند، فكر انحرافي دارند، خيال مي‌كنند ازدواج بد است، زن شهيد ازدواج كند؟ ‌اي واي نه هيچ عيبي نيست، قال رسول الله اشكال ندارد، قال خدا اشكال ندارد، صد و بيست و چهار هزار پيغمبر مي‌گويند اشكال ندارد، ولي روي خرافات كهنه پرستي خيال مي‌كنند كه آدم خوبي‌اند كه بسيار هم آدم خيطي هستند. كسي كه خيال كند ازدواج دوم بد است، اين فكرش انحرافي است پس صد هزار تا پيرند، صد هزار تا واقعاً جوانند ولي نمي‌خواهند ازدواج كنند تقوايشان بالاست كنار، صدهزارتا در دنياي خيال زندگي مي‌كنند. باز آن هم كنار، بالاخره با آن صد هزار تا چه بايد كرد؟ آن صد هزار تا سه تا راه داريم، 1 گناه كنند، اسلام اجازه نمي‌دهد. 2 بسوزند و بسازند، آن هم اسلام اجازه نمي‌دهد. 3 جوان‌هاي غرب بيايند بگيرند، جوان غرب نمي‌آيد زن بيوه بگيرد. 4 مردهاي عياش بگيرند، آن هم ممنوع است، فقط يك راه مانده، مردهاي باتقوايي كه امكانات دو تا خانه و دو تا زندگي دارند، توان جسمي و اخلاقي و تقوايي دارند، آن رقم آدم‌ها بيايند اين‌ها را بگيرند، اگر آن رقم نگيرند يا بايد عياشخانه باز كنيم، ممنوع است، مردهاي هوس باز بيايند بگيرند، مردهاي تقوا ندارند، عدالت ندارند، خانه ندارند، تقوي يكيش هم مانده‌اند، بيايند زن دوم روي هوس بگيرند، هوس بازي ممنوع، بسوز و بساز ممنوع، راهي نيست، راهي به جز ازدواج دوم نيست. بالاخره خانم اول ناراحت مي‌شود، يك اتوبوس كه دارد مي‌رود، هر كسي روي صندليش نشسته است پولي هم داده نشسته، حالا اين اتوبوس دارد مي‌رود. مي‌بيند يك اتوبوس كنار جاده چپ شده، عده‌اي هم لت و پار شده‌اند، عده‌اي هم شهيد شده‌اند مرده‌اند، كشته‌اند، بالاخره اين اتوبوسي كه لت و پار شد افتاد ته دره، چند تا آدم سالم تويش است اين‌ها كنار جاده بياييم بگوييم نخير، هر كسي صندلي خودش، بابا خوب آن اتوبوس كه مرد چي؟ بدرك، نمي‌شود، بدرك نمي‌شود بايد يك خورده جمع‌تر نشست آن‌ها هم سوار شوند، ازدواج دوم يعني از چهار صد هزار تا اين است. ما حالا ازدواج دوم را نمي‌گوييم چون ازدواج دوم حرف خيلي است ولي بالاخره اگر خواسته باشيم با منكرات مبارزه كنيم، پنجاه درصد گناه‌ها روي شهوت است. پنجاه درصدش هم روي رشوه و تبعيض و حيف و ميل و اختلاس و دروغ و غيبت و همه گناه‌ها پنجاه درصد شهوت هم پنجاه درصد، ما بايد براي مبارزه با منكر مساله ازدواج را آسان كنيم، نمي‌شود، چرا نمي‌شود؟ يك آقا آمد سبزي بخرد، گفت آقا يك قران سبزي بده، زمان قديم، بقال گفت يك قران نمي‌شود، گفت دو ريال، دو ريال سبزي داد، گفت آقا بقال احوالت خوب است؟ گفت مخلص شما، گفت مي‌شود اين را نصفه كني گفت بله قربان، نصفه‌اش كرد، گفت اين شد يك قران چرا اول گفتي نمي‌شود.
يك پيرزن آمد پهلوي من گفتم نمازت غلط است، گفت من ديگر نمي‌توانم درست كنم، بهش گفتم اگر نمازت را خوب درست كني، امسال مي‌برمت مكه، گفت‌ها، فردا درست مي‌كنم، گفتم‌اي ناجنس مي‌تواني، اگر بگويند چه قدر مي‌دوي مي‌گويي دو كيلومتر، يك گرگ دنبالت كند سي كيلومتر مي‌دوي پس پيداست بيست و هشت كيلومتر ديگر مي‌تواني بدوي، ما همه كاري مي‌توانيم بكنيم، چرا نمي‌شود آسان ازدواج كرد، اول انقلاب با يك دور تفسير الميزان ازدواج مي‌كردند. ما الآن آدم‌هايي داريم با پنج تا سكه، ده تا سكه، چه خبر است، دختر آمد پهلوي من عقد كند، گفت پانصد سكه، گفتم چه خبر است، من كه نمي‌خوانم، كجا مي‌روي؟ قرآن يك آيه دارد مي‌گويد كجا مي‌روي، فاين تذهبون، چه خبر است؟ مگر طلا شرف است، حديث داريم بهترين دختر، دختري است كه شكلش خوب باشد، و مهرش كم.
بايد ازدواج را آسان كرد، هم پسرها زود داماد شوند، خجالت هم نكشند به بابايشان بگويند داماد مي‌خواهيم بشويم. آني كه مهم است، آن جايي كه بايد خجالت بكشيم، نمي‌كشيم، حديث داريم اگر مي‌خواهيد خجالت بكشيد از پيغمبر خجالت بكشيد، چون هر هفته گناهان ما و اعمال ما به پيغمبر امام عرضه داده مي‌شود. از آن‌ها آدم بايد خجالت بكشد، خجالت بايد بكشيم كه نان خدا را مي‌خوريم در مقابل خدا سجده نمي‌كنيم، اين جا بايد خجالت بكشيم و گرنه ازدواج كه خجالت ندارد ساده بايد بگيريم، ساده‌ي ساده، «زَكَاةُ الْجَمَالِ الْعَفَافُ»(غررالحكم، ص‏256)، هر كه شكل بهتر دارد بيشتر حجاب داشته باشد. نگويند آقا گردي صورت حلال است، تو خيلي خوشگلي، گردي صورتت هم فتنه دارد، يك خورده بيشتر بپوشان، اين كه گفته‌اند گردي صورت براي آدم‌هاي زشت و معمولي است. آن‌هايي كه سوپر دولوكس‌اند اصل براي اسلام عفت است، حالا اگر يك كسي متوسط هم هست مي‌بيند آن طرف نگاهش مي‌كند بايد يك خورده خودش را، اين كه گفته‌اند گردي صورت براي اين كه مرز حداقل است، مثل اين كه مي‌گويند چهار فرسخي نماز شكسته است. اين حد معمولي است، حد معمولي‌اش اين مدار است كه مي‌گويند انسان يك ليوان تشنگي‌اش برطرف مي‌شود، اما اگر كسي آب بدنش تمام شده اين چند تا ليوان آب بايد بخورد، اگر غش كرده بايد دو تا ليوان آب يخ هم سرش ريخت، گردي صورت يك حد قانون است، ولي اگر ديدي يك كسي دارد نگاه نگاه مي‌كند. اين جا بايد بيشتر حفظ كرد، اگر يك كسي زيباتر است عفتش بايد بيشتر باشد. «زَكَاةُ الْجَمَالِ الْعَفَافُ»، «الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ»(نهج‏البلاغه، نامه 31)، آدم نان خالي بخورد عفيف باشد بهتر از اين است كه درآمد داشته باشد با تجاوز و فجور، افرادي هستند پولدار، اما از كجا آوردي؟ آن را كلاهبرداري كردم، آن جا هم يك دروغ گفتم، آن جا هم سربسرش گذاشتم، آن جا هم كم فروشي كردم، حالا شده‌ام سرمايه دار، حديث داريم اميرالمؤمنين فرمود «الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ»، آدم كاسبي داشته باشد.
امام باقر را يك كسي بهش گفت خجالت نمي‌كشي بيل دستت گرفته‌اي، فرمود نه، افتخار مي‌كنم و در بهترين زمان‌ها دارم زندگي مي‌كنم. كه من بيل دست مي‌گيرم ولي دستم را پهلوي ناكس دراز نمي‌كنم. بعضي‌ها آقا، پهلوي هر كسي دستشان را دراز مي‌كنند امام صادق فرمود حاضرم دست توي دهان افعي فرو بكنم امام دستم را جلوي كسي كه تازه به پول رسيده دراز نكنم، عفت، قرآن درباره‌ي عفت مي‌گويد زليخا مي‌گويد «قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ» يوسف/23، من آماده هستم يوسف، كه از من كام بگيري، فرمود «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»، پيغمبر فرمود: ان يوسف آاجر نفسه،
آيه پدرزن را معني نكردم «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْك» قصص/27، موسي آمد داماد شود اول خود پدر دختر پيشنهاد كرد كه بيا دخترم را بگير، بعد هم مهريه پول نداشت، گفت پول نداري كار بكن برايم، اصولاً مهريه مي‌شود، لازم نيست سكه و پول باشد. ما در تاريخ دارم زني را عقد كردند، داماد پول نداشت، گفت من هيچي پول ندارم، ولي حاضرم به جاي مهريه به خانم درس بدهم، گفت خيلي خوب، درس دادن تو مهريه‌ات است. «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْك»، من نمي‌خواهم بر تو مشقتي باشد، هر طور آسانت است. حضرت فرمود ان موسي عاجز نفسه ثماني السنين او اشري علي عشره فرجه، حضرت موسي براي اين كه گناه نكند ده سال چوپاني كرد كه گناه نكند، «العفة رأس كل خير»(غررالحكم، ص‏255)، حديث داريم عفت مايه‌ي همه‌ي خوبي هاست.
شخصي آمد خدمت امام پنجم گفت من نماز مستحبي تا حالا نخوانده‌ام، روزه مستحبي هم تا حالا نگرفته‌ام، ولي سعي كرده‌ام لقمه‌ي حرام نخورد ه‌ام، گناه شهوتي حرام هم انجام نداده‌ام، كار مستحبي نكرده‌ام فقط واجبات را انجام داده‌ام، نماز و روزه واجب را انجام داده‌ام، اما نماز مستحبي روزه مستحبي هم انجام نداده‌ام، امام فرمود: «أَيُّ الِاجْتِهَادِ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ»(كافي، ج‏2، ص‏79)، بزرگترين عبادت را تو كرده‌اي. افرادي هستند روزه مستحبي مي‌روند، دو ليتر هم براي امام حسين گريه مي‌كنند اما يك زيبايي را ديدند همين طور خيز مي‌گيرند. آمد گفت كار مستحبي نكرده‌ام، فرمود همين بزرگترين كارهايت است. «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ»(كافي، ج‏2، ص‏79)، بزرگترين عبادت‌ها داشتن عفت است. حتي پيرزني كه لازم نيست حجاب داشته باشد قرآن مي‌گويد و ان يسعفره خير له، آن پيرزن هم عفت داشته باشد برايش بهتر است. عفت، زبان‌مان عفيف باشد، چشم‌مان پاك باشد، زبان‌مان پاك باشد. البته مشكل است.
آن وقت حالا مردي كه مي‌داند توي خانه‌اش دخترش و پسرش پاي بعضي فيلم‌ها مي‌رود يا مي‌برندش يا آن فيلم را مي‌آورد توي خانه، پرده‌ي عفت كه پاره شد ضررش به چشم خودش مي‌رود، بچه‌ي شما اگر بعضي فيلم‌ها را ديد ديگر بچه‌ي شما نيست. بچه‌ي شهوت است و شهوت هم بيخ و بن ندارد معلوم نيست تا كجا كشيده مي‌شود اين طور نيست كه مسائل مادي حدّ يقف داشته باشد تا بي نهايت انسان را سقوط مي‌دهد. اميرالمومنين فرمود اول كسي كه به بهشت مي‌رود شهيد است. و بعدش آدم‌هاي عفيف يعني آدم‌هاي پاكدامن، جبهه نرفته، شهيد نشده، ولي چشمش پاك است، دستش پاك است، آدم‌هاي عفيف بعد از شهدا رده‌ي دوم هستند، من مجاهد شهيد في سبيل الله، حديث ديگري داريم آن كسي كه در راه خدا شهيد مي‌شود ثوابش بيشتر از آن جواني نيست كه پاكدامن است و عفيف است. و عفت به حدي خوب است كه حتي انسان‌هاي هرزه هم در انتخاب دختر مي‌گويند دختر پاكدامني مي‌خواهيم. خودش هرزه است. يكي جواني است خيلي هرزه است اما وقتي مي‌خواهد ازدواج كند مي‌گويد من يك دختر پاك مي‌خواهم.
عفت يعني آدم‌هاي رذل هم عفت را دوست دارند، مي‌دانند عفت چيز خوبي است. روايت دارم اگر به زن مردم بد نگاه كردي مردم هم به زنت بد نگاه مي‌كنند. اين را هم حديث داريم. انتقام بي عفتي را خدا توي همين دنيا بهت مي‌چشاند. اگر به دختر مردم، جوان كنار كوچه ايستاده‌اي كه چي؟ مي‌خواهي چي ببيني؟ مي‌خواهي دختر مردم را ببيني؟ خوب يك كسي هم خواهر خودت را مي‌بيند. زود بايد وسيله‌ي ازدواج را فراهم كرد. اين قدر خوشم آمد توي روزنامه يك چيزي ديدم، چند روز پيش، ديدم يك پول داري از دنيا رفته، نوشته ما مراسم چهلم نمي‌گيريم مراسم چهلم را خرج كار خير مي‌كنيم. آقا، خدا رحمت كند آيت الله ميرزا جواد تهراني را، از علماي درجه يك مشهد بود، ايشان وصيت كرد وقتي من از دنيا رفتم يك ختم بگيريد اين هم توي حسينيه، توي مسجد نه، چرا توي مسجد نه؟ براي اين كه ممكن است ختم مرا توي مسجد بگيريد يك كسي مي‌خواهد نماز بخواند مي‌بيند فاتحه، نماز مي‌خواند، فاتحه نبايد جلوي نماز را بگيرد، شايد براي من فاتحه جلوي نماز را بگيرد «وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» انفال/47، من نمي‌خواهم با مردن جلوي خدا را بگيرم، فاتحه هم يكي بگيريد، كسي خبر نكنيد، اگر هر كس مرد به عوض بريز و بپاش‌ها يكي دو تا دختر و پسر را عروس و داماد كند، آقا صد هزار تومان مي‌گذاريم صندوق جهازيه، صد هزار تومان مي‌گذاريم صندوق ازدواج بعد هم توي روزنامه مي‌نويسيم كه فلاني از دنيا رفت بودجه‌اش را صرف آقا پدر من بميرد يكي ديگر عروسي كند؟ بسمه تعالي، بله خوب اين زشت است، بسمه تعالي، نخير زشت نيست.
ما در نهضت سوادآموزي يك مرد محترمي را داريم، شبي كه عروس، دخترش را مي‌خواستند ببرند خانه‌ي داماد، همان شبي كه عروس را مي‌برند خبر شهادت پسرش را آوردند توي جبهه، ايشان يك لحظه فكر كرد پسرم شهيد شد، دخترم را هم امشب مي‌خواهند ببرند خانه‌ي عروس، گفت بسيار خوب هيچ اشكالي ندارد، شهادت يك خير است، عروسي هم يك خير است. اين دو تا ربطي به هم ندارند. يك كسي سرماخورده بود خربزه مي‌خورد، گفتند خربزه نخور سرما خورده‌اي، گفت هم سرما مي‌خورم هم خربزه مي‌خورم دو تا خير اشكالي ندارد كه، پسرم شهيد شده خير است، دخترم مي‌رود خانه‌ي شوهر، خير است. چه قدر ما فكرمان غلط است مادربزرگ عمه‌اش مرده، مي‌گويد تا چهلم، تا يك سال بايد صبر كني. بابا داماد مي‌خواهد زنش را ببرد. اگر عقد شده داماد خواست دختر را ببرد، پدر و مادر گفتند صبر كن، گناه كرده‌اند. يكي از گناهاني كه پدر و مادر عروس مي‌كنند اين است كه عروس را به داماد نمي‌دهند ببرد. آقا امتحاناتش تمام نشده، دليل نيست. بعد از عقد اختيار با، كسي كه به زهرا سيلي زد خواست بيايد عيادت، زهرا اجازه نمي‌داد، اميرالمومنين را واسطه كردند، حضرت گفت يا علي من راضي نيستم، اما من كنيز توام، تو شوهر من، تو مي‌خواهي اجازه بدهي اجازه بده.
اصولاً ما بايد، گاهي وقت‌ها بعضي‌ها، البته تهران و شهرهاي بزرگ اين قصه حل شده، ما گيرمان توي شهرهاي كوچك است. ما فكر مي‌كنيم الآن چهارده سال است از انقلاب رفته هنوز توي بعضي كارها، الفبا، گيريم. با اين كه خيلي مردم ما مردم خوبي‌اند، انتخابات، راهپيمايي، جبهه، خيلي كارها و خيلي مشكلات را حل كرده‌اند اما توي يك سري آداب و رسوم ما هيچ فرقي با زمان شاه نكرده‌ايم، هنوز بعضي از جاهاي كوچك آن اعتقادات خرافي هست. آقا عمه‌ي ما از دنيا رفته، پدربزرگ، خوب بابا پدربزرگ را خدا رحمتش كند، اصلاً اجازه بدهد عروس برود، خوشمزگي باشد، آن ثواب عروس و دامادي نثار روح پدرت.
مگر حتماً آدم بايد حلوا و خرما بدهد، همين مقدار كه عروس روانه‌ي خانه‌ي شوهرش مي‌كني اين عبادت است و ثواب اين عبادت نثار روح پدرت، چه اشكالي دارد؟ ما اگر خواستيم جلوي منكر را بگيريم بايد راه، بگذاريد يك قرآن بخوانم، آمدند در خانه‌ي لوط، لوط پيغمبر بود، دو تا مهمان خوشگل برايش آمدند، فرشته بودند در قيافه انسان، مردم منطقه اهل جنايت بودند، ديدند دو تا پسر زيبا رفت خانه‌ي پيغمبر، فوري آمدند در زدند، پيغمبر آمد گفت بفرمائيد، ديد، ا، لات‌هاي محله‌اند، آدم‌هاي هرز محله‌اند، گفت شما چه كار داريد؟ گفتند دو تا پسر زيبا آمدند خانه‌ي شما، ما نسبت به اين پسرها قصد بد داريم، گفت برو گم شو، خجالت بكش بي حيا، حالا پيغمبر مي‌خواهد نهي از منكر كند، گفت «يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ في‏ ضَيْفي» هود/78، بياييد دخترم را عقد مي‌كنم به شما مي‌دهم كار بد نكنيد، يعني اگر خواستيد كار بد نكند پس بايد راه خوب را، يعني بايد يك راه باز كرد، ديده‌ايد جاده‌ها را مي‌خواهند اتقمال كنند، اول مي‌آيند يك كمربندي مي‌زنند آسفالت مي‌كنند، فلش يعني از اين ور برو، بعد آن جاده را، اگر مي‌خواهيدگناه نكنند پس راه صواب را بايد باز كنيد.
تابستان است. اگر مي‌خواهيد بجه هايتان فاسد نشوند بايد با بچه هايتان برويد تفريح، اگر با بچه‌ات توپ باز كردي، با بچه‌ات بستني خوردي، با بچه‌ات گفتي و خنديدي، حديث داريم هر كه بچه دارد توي خانه بچه شود. تا آن بچه هم بازي داشته باشد، اگر با شما هم بازي نشد مي‌رود توي كوچه هم بازي‌اش را پيدا مي‌كند. بعد توي كوچه هم بازي پيدا كرد، گناه كرد مقصر خود شما هستي. ما براي اين كه جلوي منكر را بگيريم. بايد راه معروف را باز كنيم. بچه مي‌خواهد بخندد پدرش مي‌گويد نخند، بگذار بخندد، حتي من به معلمين گفتم سر كلاس بچه اگر مي‌خواهد بخندد بگذاريد بخندد. شما كه گفتي نخند، خودش را نگه مي‌دارد بعد به صورت انفجاري عكس العمل نشان مي‌دهد، بابا اگر مي‌خواهد بخندد بگذار بخندد. شما گفتي نخند در مقابل نهي قرص شما او واكنش نشان مي‌دهد. زندگي بايد طبيعي باشد، خودماني، دين ما بسيار دين خوبي است. امام رضا فرمود مردم دين را نمي‌شناسند، اگر بدانند دين چه قدر خوبي است اصلاً كسي بي دين نمي‌شود، تمام اين‌هايي كه از دين فرار مي‌كنند نمي‌دانند دين چه قدر خوبي است. هيچ لذت حلالي نيست جز آن كه اسلام اجازه دارد. ما بايد راه مباح را باز كنيم تا راه منكر جلويش بسته شود. فكر مي‌كنم كافي است.
خدايا به دختر و پسر ما تقوا و عفت مرحمت بفرما، گر چه ماه محرم و صفر، مثلاً يكي از كارهايي كه خيال مي‌كنند خيلي بد است، البته حريم عاشورا را بايد نگه داشت، اما دو ماه عروس ممنوع، نه آيه داريم، نه حديث، براي امام و قتل حساب، براي اربعين حساب، براي عاشورا هم حساب، دو ماه كسي عروسي نكند؟ نه يك آيه داريم نه يك حديث، الكي ما يك چيزهايي را بهش مي‌گوييم دين. احترام امام‌ها سرجايش، اما اگر يك كسي گناه مي‌كند مساله گناه مهمتر از احترام است. خدايا به ما توفيق بده به ما دين ناب، آقا فرمود دين ناب، اين ناب مي‌دانيد يعني چه؟ اخيراً امام مي‌گفت اسلام ناب، اين ناب يعني خالص، چون از بس كه خرافات قاطي‌اش شده يك چيزهايي كه جزء دين است از دين رفته بيرون، يك چيزهايي كه جزء دين نيست، درست مثل يك ليوان آبي كه يك خورده آب ريخته بيرون، عوضش سوسك و مورچه آمده تو، يعني آب خالص رفته بيرون گرد و غبار، يك مقدار از آن چيزهايي كه متن دين است از دين رفته بيرون يك مقدار چيزهايي كه جزء دين نيست آمده درون، آن اسلام ناب از بين رفته.
خدابا ما را با اسلام ناب آشنا بفرما، وسيله‌ي ازدواج را براي بي همسرها، ازدواج خوب، مبارك، مفيد، چنين ازدواجي را كه مقدمه‌ي جلوگيري از منكر و باعث حفظ 60% دين است، آن ازدواج را براي فرد فرد افرادي كه همسر ندارند آسان بفرما، تقوايي كه وقت گناه بتواند ما را كنترل كند به ما مرحمت بفرما،
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.