1371/5/22 امر به معروف و نهي از منكر - 2- مراحل بايگاني سالانه - 1371



بسم الله الرحمن الرحيم
الهي أنطقني بالهدي و ألهمني التّقوي

بحثي را كه ميخواهم عرض كنم دنباله‌ي بحث قبل است. و شنيدنش مهم و مفيد و لازم است. مسأله‌ي مراحل امر به معروف و نهي از منكر.
اينطور نيست كه هر كسي از در برسد در هر شرايطي به هر كس بتواند حرفي را بزند، بايد ببينيم چه حرفي با چه شيوه‌اي بايد زده شود، شيوه دارد. مرحله دارد. ما وقتي ميگوييم: نماز بخوان، چه جوري نماز بخوانيم، چه زماني، چه مكاني؛ موضوع بحثمان مراحل امر به معروف و نهي از منكر است. قبل از اين، يك نكته‌ي لطيفي را بايد بگويم خيلي نكته‌ي قشنگي است. اصولا ً وقتي آدم ميتواند حرف بزند كه جامعه متحد باشد. اگر خود مردم بينشان اختلاف باشد، مثلا ً وقتي بچه را ميشود بهش گفت: آقا جان غذا داغ نخور برايت ضرر دارد، اين حرف وقتي اثر دارد كه مادرش نگويد: نچ! بگذار بخورد، پدر ميگويد: غذاي داغ نخور، مادر ميگويد: بگذار بخورد. خوب هيچي. يعني اگر پدر و مادر با هم اتحاد نداشته باسند بچه را نميشود تربيتش كرد. قرآن امر به معروف را بين دو مسأله گفته، يك: مسأله‌ي وحدت، آن طرف هم مسأله‌ي وحدت، آن نكته را توي تفسيرها هم تا آنجا كه من سراغ دارم توجهي كمتر بهش شده يا نشده فقط شهيد مطهري(رحمه الله) به اين نكته توجه كرده. نوشته‌ي اول ميگويد: سوره‌ي آل عمران آيه‌ي 103 ميگويد كه: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» آل عمران/103، متحد باشيد، بعد ميگويد: امر به معروف كنيد، دو مرتبه ميگويد: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا» آل عمران/105، متفرق نباشيد. اينجا يك بار ميگويد: «جَميعاً». «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً» بعد هم ميآيد ميگويد: امر به معروف كنيد، بعد ميگويد: نباشيد مثل كساني كه تفرقوا، متفرقند، بعد مرحوم مطهري ميفرمايد: سه تا آيه داريم، يك آيه ميگويد: متحد باشيد، بعد ميگويد: امر به معروف كنيد، دومرتبه ميگويد: متحد باشيد. از اين معلوم ميشود كه جاسازي شده آيه‌ي امر به معروف بين دو آيه‌ي وحدت. از اين نكته استفاده ميشود كه تا جامعه يكدست نباشد امر به معروف نميشود.
من بگويم: جوراب نازك بد است، مدير عامل كارخانه هم جوراب نازك توليد بكند، من بگويم: اين كار را نكن او بگويد: بكن، بگويم: بدحجابي بد است، بعد توي تلويزيون يك فيلمي باشد از هر بدحجابي بدحجابتر، اصلا ً با هم، من ميگويم: آقا اسراف نكنيد، برق را خاموش كنيد، فردا مي¬بينيم شهرداري تافردا ظهر همه‌ي لامپها روشن است. گفت: قسم حضرت عباس را قبول كنيم يا دم روباه؟ ! يك جا بياييم پول بگيريم درختها را قطع كنيم، پروانه بدهيم بنايي كنند، يك جا پول بدهيم درخت را بكاريم. بالآخره تو درخت را قطع ميكني يا ميكاري؟ اگر ميكاري چرا اينجا را پول گرفتي، اگر قطع ميكني چرا آنجا را، بالآخره قطع كنيم يا نكنيم؟ چه خاكي به سرمان كنيم، گاهي وقتها درب و داغاني گيج ميكند مردم را.
اگر ميخواهيم حرفمان يكدست باشد بايد از توي خانه پدر و مادر هماهنگ باشند، سازمان برق و شهرداري هماهنگ باشند. درخت¬بكاريم و نكاريم سياست روشن باشد. به هر حال از دونرخي و دوگونگي و حتي تحليل حرفهاي مقام معظم رهبري، مقام معظم رهبري يك حرفي ميزند بعد ميبيني هر روزنامه‌اي يك چيزي ميگويد. انگار گوشت قرباني كه يكي جگرش را بفروشد يكي گوشت كله‌اش را، يكي كبابي¬اش را، اصلا ً چيچي شد بالآخره اين؟
آيه‌ي قرآن همينطور است. اين كه گفته‌اند آيه‌ي قرآن را ميخواهيد تفسير كنيد با كمك قرآن تفسير كنيد، چون اگر مفسر امام صادق و شاگردان امام صادق نباشند هر كسي آيه را يك جوري تفسير ميكند. اين خيلي هماهنگي مهم است. و من گاهي زبانم بسته، خود بنده زبانم بسته حرف بزنم.
يك وقتي اين بغل تهران، كرج، يك گروهي راه انداختند جوانان حزب اللهي‌اش تحت نام امر به معروف و نهي از منكر. به بعضي مي¬گفتند: آقا اين كار را نكن، ميگفت: آقا ما نفهميديم. ما تهران كه هستيم با همين وضع اشكال نمي¬كنند، مي¬آييم كرج اين 35 كيلومتر، كجاي دين 35 كيلومتر عوض ميشود بالآخره، بايد با هم باشيم. مرحوم مطهري ازاين آيه استفاده ميكند، ميگويد؛ وقتي مي¬خواهد بگويد: امربه معروف كنيد، ميگويد: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا». بعد ميگويد: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» آل عمران/104، بعد دومرتبه ميگويد: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ» آل عمران/105، متحد باشيد، امر به معروف كنيد، متحد باشيد. يعني اين ور و آن ور امر به معروف نياز به اتحاد دارد. اين يك نكته‌ي لطيف قرآني بود كه توي كتابهاي اين شهيد بزرگوار بود.
خوب، عرض كنم به حضور شما كه امر به معروف و مراحلي كه دارد خدمتتان عرض كنم. مراحلش را من مينويسم هر كدامش را كه رسيديم ميگويم و سعي ميكنم انشاالله بتوانم همه‌ي مراحلش را بگويم.
1- مرحله‌ي اول تعليم است و ارشاد.
2- مرحله‌ي دوم تغافل است.
3- مرحله‌ي سوم اشاره است.
4- مرحله‌ي چهارم نگاه و سكوت است.
5- مرحله‌ي پنجم محبت و گرم گرفتن است.
6- مرحله‌ي ششم موعظه‌ي غير مستقيم است.
7- مرحله‌ي هفتم موعظه‌ي مستقيم است.
8- مرحله‌ي هشتم تقاضاست.
9- مرحله‌ي نهم عبوس كردن است.
10- مرحله‌ي دهم قهر است.
11- مرحله‌ي يازدهم جوسازي است.
12- مرحله‌ي دوازدهم تهديد است.
13- مرحله‌ي سيزدهم كتك است.
ميگويند: 13 نحس است براي همين است ولي 13 نحس نيست، اگر 13 نحس بود حضرت امير روز 13 رجب به دنيا نمي¬آمد. يك كسي هم گفت: چون روز نحسي به دنيا آمد شهيدش كردند. ولي نه، 13 نحس نيست، از آن خرافاتي است كه خرافات بين المللي است. چون بيرون از ايران كشورهاي ديگر هم عدد 13 را نحس ميدانند اين از خرافات بين المللي است. خوب حالا روي اين مراحل صحبت كنيم؛
مرحله‌ي اول: تعليم. بسياري از افرادي كه گناه ميكنند نميدانند چرا گناه ميكنند و لذا قرآن داريم كه: انبيا به افرادي كه كج مي-رفتند مي¬فرمايند كه: «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» نمل/55. ترجمه‌اش را بلديد. يعني شما جاهليد، نميدانيد. گاهي وقتها نمي¬دانند، ماداشته‌ايم سيگاري را كه وقتي مقاله‌اي خوانده درباره‌ي خطرات دود، دود را ترك كرده. غرضي ندارد، بيعت كه با سيگار نبسته كه! انشاالله خوابتان نبرد. يك صلوات بفرستيد. چون تلويزيون براي اينكه فيلمش خوشمزه بشود گاهي دنبال شوره ميگردد، دنبال يك چرتي ميگردد. اين است كه شما مواظب باشيد كه آبروريزي نكنيد. آن وقت من منظورم بله يك صلوات ديگر هم بفرستيد.
روايت داريم: أخذ الله علي العلماء إنّ يعلم النّاس، خداوند از علما پيمان گرفته كه بايد به بيسوادها آموزش بدهند. خدا سلامت بدهد رهبر انقلاب را، ايشان دو سه سال تابستانها يك طرحي را دستور داده‌اند انجام بدهيم به نام طرح هجرت. طلاب قم كه درسها تعطيل ميشود، هجرت كنند به روستاها و مناطق و عشايري كه آخوند ندارند. گفته‌اند تابستان تعطيل است و آنها هم آخوند ندارند. برويد يك آموزش اوليه را بدهيد، طرح هجرت الأن دو سال است دارد اجرا ميشود.
خوب، امير المومنين رسول اكرم(ص) فرمود: يا علي، اگر يك نفر را خدا توسط تو هدايت كند از آنچه خورشيد ميتابد ارزشش بيشتر است، به هر حال يك سري افراد نهي از منكرشان به اين است انسان تعليمشان بدهد، بهشان ياد بدهد، ما مسائل آموزشي را خيلي ساده گرفته‌ايم. دهها حديث داريم كه عروس و داماد وقتي ميخواهند آميزش جنسي كنند، زن و شوهر، اگر مثلا ً در آن حال غذاي مسموم خورده باشند، شكمشان پر باشد، در حمام باشد، نميدانم در حال زلزله باشد، در حال رعد و برق باشد، در حال دلهره باشد، در حال گفتگو باشد، اصلا ً چه شرايطي در آن حال است كه بچه لال ميشود، نابينا ميشود، نميدانم فلج ميشود، كم استعداد ميشود، تمام اينها را بايد عروس و دامادها آموزش ببينند. نه به اروپا و آمريكا كه همه‌ي مسائل را خارج از عفت هم آموزش ميدهد، نه به ما كه مسائل غير از خلاف عفت هم آموزش نمي¬دهيم. هيچ مانعي ندارد كه اصلا ً دفتر عقد هر عروس و دامادي را هر يك ماه، يك ماه، 20 روز، اينها دوره ببينند، مسائل آموزش مهم است. اگر آموزش رانندگي نبود تلفات تصادف خيلي بالا ميرفت. همين مقداري كه آموزش است گرچه ما خيلي¬هايمان اعتنا نمي¬كنيم و گناه مي¬كنيم، گوش دادن به حرف پليس لازم و واجب است. بسياري از تخلفاتي كه ميكنيم نميدانيم چه ميكنيم. يك آقايي كه سوار موتور ميشود هر جور دلش ميخواهد ميراند، بعد خداي نكرده كله معلق ميشود ميافتد يا كمرش يا كله‌اش ميشكند اين چقدر توي بيمارستان و دكتر و آمپول و تخت و دهها هزار تومان خرج اين آقا ميكنند كه دلش ميخواسته بدون مسائل ايمني سوار موتور بشود. به همين خاطر بعضي از كشورها اصلا ً موتور سوار اگر آن كلاههاي مخصوص را نداشته باشد ميگيرندش. جلوي ماشين اگر بنشيند آن تسمه و بند نباشد ميگيرندت، يعني جريمه‌ات ميكنند، بچه‌ي كوچولو جلوي ماشين باشد جريمه ميكند پليس. يك مقدار بايد آموزش داد از مسائل جنسي گرفته، آنهايي كه شرعي است بايد آموزش داده شود تا مسائل موتورسواري، تا مسائل بهداشتي، اصلا ً ما بايد زباله جمع كردن را آموزش بدهيم.
ديروز يك كتابي ميخواست چاپ بشود آمده بودند من ببينم كه چاپ كنند من ديدم مثلا ً وقتي ميخواهد چيز كند، مثل زمانهاي قديم كه زباله‌ها را ميبردند يك جايي ميريختند بعد با بيل ميريختند آنجا، گفتم: آقا اين عكس را برداريد ما بايد به مردم آموزش بدهيم كه چه جوري زباله را جمع كنيد، توي كيسه بگذاريد كه آن كارمند شهرداري كيسه نايلون را منتقل كند دستش هم آلوده نشود. اين آشغالها را ميريزيد و بعد بوي تعفن و بعد با بيل ميخواهد بريزد روي ماشين، ذرات آشغال ميرود توي ريه و همه‌اش مشكلات است. ما خاكروبه جمع كردنمان آموزش ميخواهد. بسياري از كشورها وقتي ميخواهند طبقه‌ي چهارم را بنايي كنند اينطور نيست كه خاك را كول گيرند يا از بالا خاك را پرت كنند از طريق يك لوله‌هاي صاف، آشغالها را ميريزند توي يك ماشيني كه شهرداري دارد. بسياري از منكراتمان آموزش نداريم، يكي از گناهان بزرگ اسرافي است كه توي خانه‌ها ميشود. توي خانه‌هاي ما اسراف ميشود و اسراف را حضرت امام(رضوان الله)ميفرمايد: اسراف گناه كبيره است. و زنان ما اسراف ميكنند چون آموزش نديده‌اند. ما چقدر الآن زن وسواسي داريم يا مرد وسواسي، آن وقت اين وسواسي ميدانيد چقدر ظلم دارد، در وسواسي اتلاف عمر يك گناه است، اتلاف مال يك گناه است، سوء ظن به مردم، آدم وسواسي ميگويد: همه‌ي مردم نجسند، فقط دو تا آدم پاك روي كره‌ي زمين است، يكيش هم منم، آدم وسواسي همه‌ي مردم را نجس ميداند فقط ميگويد: من آدم حسابيم.
سوء ظن به مردم يك گناه است، يك نگراني و هيجاني كه پيدا ميشود يك گناه، آدم وسواسي خيلي جاها نميرود، دست به خيلي چيزها، منزوي ميشود، گوشه گير ميشود، ميگويد: من بروم آنجا نجس ميشوم اين خودش يك گناه است، اين همه‌اش گناه است، اصلا ً وسواسي ما در گناهان است. و ما در اسلام در تمام قواعدي كه داريم به خاطر وسواسي است. ميدانيد وسواسي ميگويد چه؟ ناراحت نميشويد بگوييم؟ وسواسي عملا ً ميگويد: رسول خدا دروغگو است، چون رسول الله ميگويد: پاك شد، وسواسي ميگويد: پاك نشد. يعني رسول الله تو دروغ ميگويي، همه ميدانيد كه در جنگ احد پيغمبر دندان و لبش شكست، بعد حضرت امير با سپر آب آورد و حضرت زهرا خونها را شست. حالا كداممان حاضريم با يك بشقاب آب خون بشوييم؟ ! آخر سپر چقدر آب ميگيرد؟ سپر كه ميدانيد مثل بشقاب است. يك خورده تو دارد، باندازه‌ي كاسه، سپر به اندازه‌ي دو تا ليوان آب ميگيرد. با دو تا ليوان آب در جنگ احد پيغمبر و زهرا(س) با دو تا ليوان آب خونهاي صورت پيغمبر را شست. حالا كي است كه بگويد: من با دو تا ليوان، خون ميشويم. ما بايد بگوييم امير المومنين بلد نبود بشويد. زهرا هم بلد نبود اين حاج خانم بلد است. يا بايد اين را بگوييم، يا بايد بگوييم حاجي خانم از رده خارج است.
اصلا ً ميدانيد فاسق چي است؟ فسق، نميدانم شنيده‌ايد، كلمه‌ي فاسق را شنيده‌ايد، فسق يعني بيرون رفت. اينكه ميگويند: فلاني فاسق است يعني از مدار اسلام رفت بيرون و وسواسيهاي ما فاسقند يعني از خط رفته‌اند بيرون. مثل قطاري كه از ريل ميرود بيرون اين قطار را ميگويند: فاسق شده يعني از ريل رفت بيرون. خيلي¬ها نميدانند؛ خوب چه كنم، به دلم نمي¬چسبد، ميگويد: دلم، دل، اسلام ميگويد: خدا، او ميگويد: دل. هواپرستي همين است و متأسفانه خيليهايشان هم مذهبياند. مذهبي مشرك كي است؟ وسواسي، مشرك، بله چون خدا ميگويد: اين، وسواسي ميگويد: دل. هر كس در برابر خدا كسي را علم كند ميشود مشرك. چه بگويد: خدا. خورشيدپرست. ما ميگوييم: خداپرست، او ميگويد: خورشيد پرست. ما ميگوييم: خدا، ميگويد: اين. او ميگويد: دل، ميگويد: اين. اين ميگويد: شاهنشاه، طاغوت. هر كس، هر كس يا چيزي را در برابر خدا علم كند، مشرك و گاهي وقتها وسواسي سر از شرك در ميآورد. چون ميگويد: خدا ميگويد پاك است اما دل من قبول نميكند. خيلي مسأله مهم است وسواسيهاي ما گناه ميكنند نميدانند، حالا ما چند تا قاعده است. يك خورده بحث فني ميشود. اميدوارم حوصله كنيد ولي خيلي قشنگ است.
آقايان روحاني در حوزه درس ميخوانند. ده سال كه درس ميخوانند ميرسند به اينجا كه ميخواهم بگويم. ده سال كه درس خواندند يك درس‌هايي است به نام قواعد كلي فقه، يك قاعده داريم ميگويند: قاعده¬ي سوق يعني بازار، قاعده‌ي سوق معنايش اين است كه هر چي از بازار مسلمانها گرفتي پاك است، يعني چه؟ يعني وسواسي نگو: آقا از كجا، اين حرفها چيست؟ هر چيزي كه از بازار مسلمانها خريدي پاك است، يكي داريم ميگويند: قاعده¬ي تجاوز، يعني از مرحله كه گذشتي، تجاوز كردي ديگر گذشتي، مثلا ً رفتي سجده ميگويي: ركوعم چه جور بود؟ بابا رد شدي، برو. رفتي ركع، ميگويي: قُل هو الله احد چه جور بود؟ بابا رد شدي، ديگر تجاوز كردي از قُل هو الله، برو. يعني از يك چيزي كه گذشتي ديگر بر گذشته‌ها. . . ، ما اون روزي كه باهاش ازدواج كرديم توي عقد بالآخره، بابا ول كن ديگر، قاعده‌ي تجاوز يعني وقتي رد شدي ديگر سراغش را نگير. براي هر كدامشان 6 ماه بايد درس خواند. منتهي ما ميخواهيم ده دقيقه‌اي بگوييم شما هم ملا شويد. يك قاعده داريم بنام قاعده‌ي فراغ. فراغ يعني چه؟ يعني از نماز فارغ شدي شك ميكني توي نماز. يك قاعده داريم قاعده‌ي يد، يعني چيزي كه توي دستمان است، من قاليچه دستم است نگو: اين را از كجا آوردي، بابا از دست مسلمان چيزي كه گرفتي بگو: انشاالله مالك است. نبايد بگويي: انشاالله دزديده. قاعده‌ي يد. يك قاعده داريم لاشك لكثير الشك. يعني كسي كه زياد شك ميكند ديگر شكهايش ارزش ندارد. قاعده‌ي سوق، قاعده‌ي تجاوز، قاعده‌ي فراغ، قاعده‌ي يد، تمام قواعد فقهي كه ما درسش را ميخوانيم، خلاصه‌ي همه‌ي قاعده‌ها را اگر بريزي توي چرخ آبش را بگيري چكه‌اش معنايش اين است كه وسواسي نباش. بسياري از قواعد فقهي ما اين روح درش اشراف شده، هست درش، خيلي¬ها نميدانند. متلك ميگويد، فحش ميدهد، ميگوييم: بيا، چرا فحش ميدهي، ميگويد: آخر همچين شد، همچين شد، همچين شد، ميگوييم: آقا جان قصه اين است. وقتي فهميد ميگويد: معذرت ميخواهم متوجه نشدم.
خيليها فحش ميدهند، نميدانند. آقا اين خانه را از كجا آورده؟ حتماً بيت المال است. بيا آقا جان، بنده پدرم مرحوم شده ارث پدر بهم رسيده. آمد خانه‌ي امام باقر هي سوت كشيد. امام باقر ديد اين موجي شده چون امام باقر خانه‌اش قشنگ بود. وقتي ميخواست برود گفت: شما فردا هم تشريف بياوريد. فردا آوردش بردش توي يك اتاق كاهگلي و حصيري، گفت: آقااتاق بيرون فرشها قشنگ است، پرده، گفت: بابا من خانمي دارم مهريه‌اش را گرفته رفته براي اتاق فرش و پرده گرفته¬ اتاق خودش را شيك كرده، تو خيلي ديروز سوت كشيدي، گفت: آخرمن ديدم امام باقر نبايد يك همچين خانه‌اي داشته باشد، گفت: خوب بپرس از كجا آورده‌اي. ملك خانم بوده، حالا ميشود چي؟ ملك خانم بوده. خيلي وقتها كه سوت ميكشيم نمي¬دانيم.
پيغمبر داشت با يك كسي حرف ميزد، با خانمي داشت حرف ميزد، يك كسي آمد پيامبر به او گفت: آقا تشريف بياوريد. گفت: آقا خواهش ميكنم حالا مگر ما چيزي گفته بوديم؟ حالا بلكه رفتي گفتي: اين زن كي بود. من بايد به تو ياد بدهم كه بابا اين كي است كه فردا حرف مفت براي ما نزني. آقا جان بنده صبحانه نخورده‌ام. اگر نهار خوردم نگوييد: اين آخوند پرخور است، والله ما صبحانه چيزي نخورده‌ايم. خوب اگر نداني فحش ميدهي ميگويي: آقا پهلوي قرائتي نشستم، آقا دو پرس خورد. خيلي وقتها فحش ميدهند نميدانند. يك كسي فحش ميداد ميگفت: فلان آخوند رفته شمال تهران خانه خريده. گفتيم: بابا ميشناسيدش ايشان را؟ گفت: نه. گفتم: ايشان از زمان ناصر الدين شاه جد اندر جدش خانه‌اش اينجا بوده. اين خانه‌ي پدريش است برداشته ساخته. حالا شما ميگويي از جنوب، شمال نرود ولي از شمال هم توقع نداشته باش بيايد جنوب. اين مقدار حساب ممكن است پولدار باشد، بپرس از كجا آمده، بيخودي فحش نده. پس يك سري فحشها كه ميدهد، اسراف ميكند، وسواسي است، دروغ ميگويد نميداند. به همين خاطر گفته‌اند كه كانالها بايد آدم عادل باشند. خيلي وقتها يك چيزي را توي روزنامه ميگويند و پايش به جايي بند نيست.
مسأله‌ي دوم: تغافل. اين مسأله‌ي ارشاد خيلي مسأله¬ي مهمي است. مسأله‌ي دوم تغافل است. تغافل يعني چه؟ گاهي وقتها نهي از منكر اين است كه آدم شتر ديدي نديدي. و لذا داريم كه اگر ميداني بچه‌ات رفته سر كيسه‌ات پول برداشته يا شوهر سر كيسه¬ي خانم يا خانم سر كيسه¬ي شوهر، وقتي گفت: برنداشته‌ام ديگر نگو: نخير، من ديدم برداشته‌اي، حتما ً تو برداشته‌اي. حتي اگر دروغ ميگويد زير سبيلي رد كن. اگر بگويي من فهميده‌ام گاهي وقتها آدم ميفهمد قصه را اما نبايد به روي خود بياورد. آدم فهميد كه با فلاني چه رابطه‌اي است تغافل كن. چون اگر پرده را برداري خدا راضي نيست. خدا ستار العيوب است. پرده را برداري بدتر ميشود چون پرده كه برداشته شود ديگر ميزند به سيم آخر. ميگويد: آبرويمان كه رفت حالا كه ميگويند فلاني دزد است پس بگذار ما چرا برفك ماشين بدزديم، بگذار خود ماشين را بدزديم، حالا كه لو رفت. خيلي وقتها ما هل ميدهيم طرف را، يك حرفي را ميزند به انقلاب، ميگويد: ميداني اين ضد انقلاب است. ميگويد: حال كه به ما گفتند: ضد انقلاب، پس بگذار يكبارگي. و لذا اول دعاي كميل ميگوييم: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ»(مصباح‏المتهجد، ص‏844)، خدايا بيامرز گناهي را كه پرده پاره ميشود. گاهي وقتها بايد تغافل كرد. نه اينكه سكوت كنيم، فعلا ً چيزي نگو از يك راه ديگر به يك نحوي، يك زن و مرد يك جايي حرف ميزنند، دختر شما، يك كسي بهش تلفن ميكند و شما متوجه شدي كه اين تلفن، تلفن سالمي نيست. به دخترت نگو: كي بود حرف ميزدي؟ خوب، تق بزني. آقا جان بيا شما اينجا هيچي نگو بعد به يك نحوي ديگر، نگذار پرده پاره شود. گاهي آدم لازم است برود سفارش بدهد تلفن خانه‌مان را قطع كنيم. گاهي لازم است شماره‌اش را عوض كنيم، اما به دخترت اگر گفتي تو رابطه داري يا كسي با تو رابطه دارد ديگر اين پرده پاره ميشود تا الي آخر، ما دهانش ميگذاريم كه تو آدم بدي هستي، بگذار من دهانت را بوكنم ببينم بوي شراب نميدهي، اِ! وقتي ميگويد: نخوردم، چيزي نگو. اگر هم ديدي چيزي نگو، وقتي خودش ميگويد: نه، ميگويي: من دهانت را بو كنم ببينم خوردي يا نخوردي، بدتر ميشود، بعضي از جاها نهي از منكر بايد شتر ديدي نديدي باشد. خيلي كار مشكلي است. من نميدانم حالا چه جوري شما ميخواهيد نهي از منكر كنيد مثل جراحي است، نميشود گفت: آقا من ديدم چاقو پاره كرد، چاقو بدهيد من هم پاره كنم. همه چيزها يك جور نيست.
يك كسي گوشش درد ميكرد، گفت: گوشت درد ميكند؟ گفت: آره. گفت: برو بكش. چون من دندانم در ميكرد كشيدم. خوب بابا دندان درد ميكرد كشيدي ولي گوش درد ميكند نميشود كشيد! بعضيها بايد از قانون تغافل باشد. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» فرقان/63، قرآن ميگويد: مردان مومن كساني هستند كه گاهي هم يك برخورد بدي باهاشان ميشود، «قالُوا سَلاماً»، زير سبيلي رد ميكنند. به روي خود نميآورند. رشوه گرفت، وقتي رشوه گرفت شغلش را عوض كن. نخها را پاره كن بعد از طريق غير مستقيم ارشادش كن، چون افراد را، ما شهرهايمان را بازسازي ميكنيم، مخروبه‌هاي جنگ را بازسازي ميكنيم، آن وقت آدمها را هم بايد بازسازي كنيم، گاهي يك آدم است كه با يك بازسازي حل ميشود. قصه، تغافل.
اشاره، پيرمردي وضويش غلط بود، امام حسن و امام حسين دو تا بچه‌ي كوچولو بودند، ديدن اگر صاف بهش بگويند وضويش غلط است خوب يخ ميكند، اينها يك جنگ زرگري راه انداختند نمايشي، از اين حديثهايي است كه به من يك كسي گفت: در اسلام تئاتر هم داريم؟ گفتم: آره. اين يكي از حديث‌هاي تئاتر است كه در اسلام تئاتر هم ميشود، آن گفت: آقا من وضو ميگيرم تو ببين، آن گفت: آقا من وضو ميگيرم. يك جنگ زرگري، يك وضوي نمايشي، تئاتري، فيلمي. اينها دو تا روبروي هم وضو گرفتند، پيرمرد گفت: وضوي شما درست است، وضوي من غلط است. گاهي بايد با اشاره، با نمايش نشان داد. خدا رحمت كند شهيد هاشمي نژاد را، شهيد هاشمي نژاد گفت: رفتم روي منبر سخنراني كنم، زمان طاغوت، يكي از اين ساواكيهاي نامرد مثل اينكه پول گرفته بود گفت: براي سلامتي شاهنشان عليحضرت آريا مهر صلوات ختم كنيد. آقاي هاشمي نژاد گفت: ما روي منبر بوديم، فكري شديم چه كنيم بياييم پايين، همه بلايي سر ما درميآورند، هيچي نگوييم اين بزرگترين منكر شد. چون داريم: «ِاذَا مُدِحَ الْفَاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرْشُ وَ غَضِبَ الرَّبُّ»(تحف‏العقول، ص‏46)، ستمگر كه ستايش بشود عرش خدا تكان ميخورد. خيلي دو تا چيز عرش خدا را ميلرزاند: 1- گريه‌ي يتيم، آه مظلوم 2- مدح ظالم. از آن ور رفتم بگويم: خفه شو. ديدم دور منبر من پر ضبط صوت است يعني تكان بخورد لب من نوار است و ساواك است سين جيم. ميگفت: روي منبر نشستم يك مدتي با قيافه به ايشان اشاره كردم، اين آقايي كه گفته بود: صلوات، همچين كردم. يك چند لحظه‌اي. ميگفت: له شد. بعد گفتم بسم الله الرحمن الرحيم، شروع كردم سخنراني، يعني اورا كنفش كردم، چيزي هم توي ضبط صوت ضبط نشد حالش را هم گرفتم. گاهي وقتها آدم بايد ژست بگيرد. فرمول دارد. حالا آنجا كتكش بزني بدتر ميشود، حرف بزني بدتر ميشود. چه بايد كرد، گاهي اشاره است.
زمان شاه يك هيئتي از اهواز راه افتاد، هيئت سكوت. روز عاشورا همينطور هيچي نگفتند راه رفتند. ساواك اينها را گرفت. گفت: بابا سكوتتان پدر ما را درآورد، فحش ميداديد ميفهميديم چه ميخواهيد بگوييد. همينطور روز عاشورا راه رفتيد چيزي نگفتيد ما سوختيم. گاهي وقتها سكوت طرف را بيشتر ميسوزاند. توي خانواده‌ها هم هست‌ها! گاهي غذا شور است مرد هيچي نميگويد اين زن هي ميسوزد. هي نگاه ميكند، اين مرد هيچي نميگويد. خيلي حالگيري است سكوت. اگر بگويي شور شد تمام است. همين، هيچي نگو، سكوت.
بسيار خوب، بعد از نگاه. نگاهي كه ميكنيد. با نگاه افرادي را ميشود نهي از منكر كرد. پا شدن، نگاه كردن، وقتي مثلا ً دارند، چون داريم كه وقتي گناه ديديد «بوجوه ٍ». حديث اين است كه. . . حديث نيست‌ها، يك هيئت حديث است. ميگويد: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: «أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ نَلْقَي أَهْلَ الْمَعَاصِي بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ»(كافي، ج‏5، ص‏58)، يعني وقتي، ببينيد يك گناهكاررا هر كه ديد عبوس كند. اين ميداند آخر اين كه اين كار را ميكند ميخواهد يك كفي برايش بزنند اما وقتي ديد كسي محلش نميگذارد خودش را جمع ميكند. ما گاهي وقتها ميتوانيم با عبوسمان، با سكوتمان، لبخند كه ميزنيم خراب ميكنيم. حديث داريم: روز قيامت افراد در صحنه‌ي قيامت يك مرتبه يك مقدار خون ميريزد پيش سينه‌اش، اِ! چي بود اين؟ ميگويند: اين خون، در يك خون ريخته شده تو شريكي. ميگويد: آقا من كي شريك بودم؟ ميگويند: وقتي خبرش را شنيدي كه فلاني فلاني را كشت يك لبخند زدي. تو به خاطر همين لبخندت در قتل او شريكي! لااقل يك فرقي بگذاريم بين مشتريهايمان، يك فرق بگذاريم بين مشتريهايمان، «بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ».
گاهي اوقات بايد محبت كرد. چون درباره‌ي محبت توي قرآن داريم: «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» رعد/22، «يَدْرَؤُنَ» يعني «يَدْرَؤُنَ»، دفع ميكند «بِالْحَسَنَةِ»، به كار خوب از سيّئه. آيه¬ي قرآن است، يعني كار بد را با خوبي دفع كنيد. داريم: «صِلْ مَنْ قَطَعَكَ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏4، ص‏177)، او با تو قطع رابطه كرده، او قطع رابطه كرده تو نگو: آقا او ديدن ما نيامد. تو برو بازديدش، «صِلْ»، وصل شو. «مَنْ قَطَعَكَ»، آقا او براي ما چي آورده كه ما برايش ببريم؟ آقا جان مگر معامله ميكني؟ او عيد قربان گوسفند كشت، گوشت براي تو نياورد. تو كشتي برايش ببر، او سلام كرد، نكرد، تو سلامش كن. امام زين العابدين ميگويد: خدايا ايمان و روحيه‌اي به من بده كه، «مَنِ اغْتَابَنِي»، عتابني او پشت سر من حرف بد زده، «وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَي حُسْنِ الذِّكْرِ»(صحيفه سجاديه، دعاي‏20)، من حرف خوبش را بزنم. نگويم: حالا كه او آبروي مرا ريخته، من هم آبرويش را بريزم. او ميكشيد و من ميكشيدم كه نخير. او غيبت كرد تو خوبي كن. اينها هم در اخلاق ائمه‌ي ما زياد بوده. يك كسي به امام حسن مجتبي جسارت كرد. امام بردش خانه بهش محبت كرد طرف واخورد.
در همين اول انقلاب يك آيت اللّهي بود در جهرم به نام آيت الله حق شناس. خيلي عالم وارسته‌اي بود اما خوب بعضي از اين داغها، داغ مذهبيان است، بعضي داغ هوسي، دو تا سه تايشان از اين داغهايي بودند كه هم بچه‌هاي خوبي بودند هم گاهي از هوس خودشان، مثلا ً ميگفتند: بايد همچين كرد. ميگفت: آقا آخر ببينيم امام چه ميگويد، دستور از امام بيايد، ما جلوتر از امام كه نميتوانيم حركت كنيم. ميگفت: نه، بايد همچين كرد. خلاصه دو سه تا از اين جوانهاي جهرمي ميگفتند: ما ميرويم حال اين آيت الله را ميگيريم. برويم در خانه يك دو تا متلكش بگوييم. اين را در هم بشكنيمش. آمدند در خانه و در را زدند، اين عالم بزرگوار آقاي حق شناس آمد، پيرمرد است، محترم است، 80-90 ساله، در را باز كرد و ديد يك مشت از اين جوانهاي جهرمند. گفتند: آقا. گفت: بفرماييد. گفتند: تو ميداني به درد چي ميخوري؟ گفت: نه نميدانم به درد چي ميخورم. گفتند: تو اصلا ً آخوند انقلابي نيستي به درد زمان مظفر الدين شاه ميخوري تو آخوند 100 سال پيشي. گفت: به جدم قسم به درد 100 سال پيش هم نميخورم. بياييد تو چاي بخوريد. اينها به هم نگاه كردند و هيچي خلع لباس شدند. چون آخرين ضربه‌اي كه ميخواستند بزنند اين بود كه بگويند: تو به درد الآن نميخوري. اين خودش گفت نميخورم. البته تواضع كرد، تمام شد رفت. گاهي وقتها آن طرف ميخواهد حساس كند. شما گاهي وقتها با محبت ميتوانيد جلوي او را بگيريد. رسول اكرم داشت ميرفت يك عربي از پشت سر عباي پيغمبر را كشيد. اين نوك عبا كشيده شد به گردن مبارك خراشيده شد. گفت: يا رسول الله پولها را بده ببينم. هي پول جمع كرده‌اي بده ببينم. اصحاب گرفتند بزنندش، فرمود: نه نزنيدش آقا چه پولي، من پول دارم، از كجا آورده‌ام؟ خوب حالا به نظر تو پول دارم، چقدر پول ميخواهي يك محبتي كرد و بعد گفت: اينطوري بهتر نبود؟ گفت: چرا، اينطوري بهتر بود.
يك كسي عصباني است از يك مديري، اين مدير ميگويد: آقا چيچي شما ميگويي؟ بهش بگويد كه: آقا اينطور كه هست، اگر اشتباه كرده من معذرت ميخواهم، اگر هم نه كه تو اشتباه ميكني. اين خيلي بهتر از اين است كه خيلي خوب ما الآن شما را دست حفاظت و حراست و پوستت را ميكنم. من معلمم وارد ميشوم بچه‌ها ميگويند: برپا. يك بچه بلند نميشود. يك بايگاني در ذهنم درست ميكنم روزي كه ميخواهم انضباط بدهم يك صفرش ميدهم قدّ در قوري كه چي؟ آن وقت اين خوش بين به من ميشود؟ كمال اينجا اين است كه با اينكه من فهميدم جلوي پايم بلند نشد بهش اعتنا نكنم. اگر ديدم توي سربازخانه يك سرباز بي وضو آمده نماز ميخواند و آن هم وسط نماز چرت و پرت ميگويد اين را سياسي و عقيدتي، عقيدتي و سياسي بخواهد بگيردتش زندانش كند، اين كه با آخوند و اسلام ميانه‌اش خوب نميشود، اين كينه‌اش بيشتر ميشود. اين را بايد ديد چرا نميآيد نماز بخواند. لابد يك گيري دارد. پدر و مادرش نماز نميخواند، دليل نماز را نميداند. مسجد موكتهايش كثيف است بو ميدهد، از نمازخوانهايش خيري نديده، ببينيد چه‌اش است؟ ما گاهي وقت‌ها يك كسي مريض است نميدانيم چه‌اش است. بايد راهش را پيدا كرد. يك كسي كه تب دارد تق بزنيم توي گوشش خوب اين تبش خوب شد؟ مثلا ً اگر كسي تب دارد بايد سيليش زد؟
اصلا ً قرآن ميگويد: اگر خواستيد مردم را به خير دعوت كنيد؛ ببينيد چه آيه‌ي قشنگي! ميگويد: «يُصَلِّي»، عجب آيه ايست! «وَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً» احزاب/43، اگر ميخواهيد مردم را از ظلمات به سوي نور دعوت كنيد «يُصَلِّي عَلَيْكُمْ». با درود بايد مردم را از ظلمات به نور دعوت كرد. خوب حضرت امام(رضوان الله) وقتي در نفل لوشاتو بودند در فرانسه، روز تولد حضرت عيسي فرمود: تمام آجيلها و گزها و گلهايي كه دوستان ما و علاقمندان ما آورده‌اند، همه را در خانه‌ي مسيحيها تقسيم كنند و با اين كار توانست افرادي را جذب كند.
گاهي موعظه‌ي مستقيم. يك شخصي بود به نام شقراني. اين آقاي شقراني شراب خورد، بعدا ً به امام صادق گفتند: فلاني بستگان شماست ولي شراب خورده وقتي ديد بهش نگفت: خوب شراب هم كه ميخوري! فرمود: «يَا شَقْرَانِيُّ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا»(المناقب، ج‏4، ص‏236)، كسي كار خوب بكند، هر كس كار خوب بكند ارزش دارد اما تو اگر كار خوب بكني ارزشش بيشتر است چون بستگي با ما داري. مواظب باش كارهاي خوبت روز به روز بيشتر شود. نكند تو كه آخوندي، تو كه انجمن اسلامي هستي، تو كه حزب اللهي هستي، تو كه امام حسيني هستي، با اين دستي كه به سينه براي امام حسين زدي، خوب با اين دست حلقه‌ي طلا دستت نكن. نگفت: شقرانيتو اين كار را كرده‌اي، گفت: مواظب باش كار خوبت بيشتر شود چون تو بند به ما هستي و فاميل ما هستي، «لِمَكَانِكَ مِنَّا»، گاهي غير مستقيم ميگويد «ازْجُرِ الْمُسِي‏ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِن»(نهج‏البلاغه، حكمت 177)، ميگويد: اگر ميخواهي آدم بد را گوشماليش «بِثَوَابِ الْمُحْسِن»، آدم خوب را تشويق كن آن آدم بد خودش ميسوزد.
يكي از راههاي نهي از منكر اين است. دو نفرند. يكي نماز مي¬خواند، يكي نماز نمي‌خواند. شما به آنكه نماز ميخواند بگوييد: بيا امروز با هم نهار بخوريم، توي اتاق من نهار بخوريم. در ديد و بازديد در صحبتها، يعني اين جمله مال حضرت امير است، حضرت امير ميگويد: بدكار را اذيتش كن، نه با كتك، چه جوري¬اذيتش كنم؟ اين كه خوبها را تشويق ميكني. اگر خوب را تشويق كني، اگر مثلا ً يك سكه يا يك سفر سوريه و حج، يك بليط هواپيما و گذرنامه آوردند گفتند: چون اين فيلم را ساخته اين فيلمت خوب بود اين تشويقي، آن وقت آن آقاياني كه فيلمشان نقطه‌ي منفي داشته حواسشان را جمع ميكنند. ما دايره‌ي تشويقمان خيلي كمرنگ است، خلاصه‌اش آقا يعني خوب باشد بد باشد كسي به كسي نيست و حال آنكه بايد دايره‌ي تشويق قوي باشد. دايره‌ي تشويق بايد قوي باشد.
الآن محرم و صفر مداحهاي عزيز ما شعرهاي خوبي براي عزاي امام حسين گفته‌اند. اگر مثلا ً حالا ارشاد يا اوقاف يا مسئولين تبليغات بيايند به يك شاعر و مداحي كه بهترين شعر را گفته بگويند: آقا شما چون بهترين شعر را گفته‌اي ما اين جايزه را به شما ميدهيم. تمام شاعرها شعرش را ميگيرند و حساب ميكنند كه چرا الآن اين پارچه‌ها كه اينجاست شعرهاي محتشم است؟ به خاطر اينكه خواب ديدند كه رسول اكرم فرمود: من از شعرهاي محتشم راضي هستم و لذا تمام اين كتيبه‌ها باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است، باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است، در خواب تشويق شد. يك عبا بدهند به اين آقا يك ماشين بدهند، الآن چرا فوتبال اين قدر طرفدار دارد؟ چون هر كه گل بزند يك ماشين پيكانش ميدهند حالا شما برو بگو آقا بنده يك دور تاريخ ايران را حفظ يا همه‌ي قرآن را حفظم. همه‌ي قرآن را حفظي، خوب موفق باشي! خوب مگر خل است بيايد قرآن را حفظ كند؟ ! ميرود فوتباليست ميشود.
اگر خواستيد كتابخانه شلوغ بشود بايد اين كار را حساب كنيد، بگوييد: آقا هر جواني هر دانشجويي كه توانست دو تا سه تا كوچه‌هاي محله‌شان را كه تجديد شده‌اند، اين دانشجو توانست تابستان كمك كند تجديديهاي آنرا، اين يك امتياز توي كنكور دارد. اين خوابگاهش يك امتيازي دارد. به هر حال يك جوري است كه الآن من جان بكنم و جان نكنم، من اگر ديدم فايده‌اي ندارد، اگر ميخواهيد رشد بشود، خوبها را تشويق كنيد بد وضع خودش را ميفهمد.
وقت تمام شد حرفهاي ما تمام نشد. ولي بالآخره امر به معروف و نهي از منكر واجب است. ما بايد مراحل و فرمولهايش را يك ذره با هم صحبت كنيم. به اين اميد كه روزنامه‌ها و راديو و تلويزيون هم روي ريز مسائل يك ذره، يك ذره. . . و انشاالله جامعه‌ي ما جامعه‌اي باشد كه بتوانيم توي خودمان مفاسد را برداريم و به قول مقام معظم رهبري فساد همه‌اش هم بيحجابي نيست. آن آقايي كه دير ميآيد سر جلسه، او هم «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» مطففين/1، او هم كم فروش است، دير آمد. آن آقايي هم كه درست حرف نزد او هم مينطور، او همينطور، همه با هم. در تمام ابعاد انشاالله فساد را برطرف كنيم.
خدايا تو را بحق محمد و آل محمد به ما توفيق بده آمر به معروف و ناهي از منكر با قول و عمل با بهترين شيوه باشيم. خدايا تو را بحق محمد و آل محمد رفتار ما را، پدر و مادري كه توي خانه به هم فحش ميدهند توقع نداشته باشند كه پسرشان فحش ندهد. نهي از منكر يعني بابا تو حرف زشت نزن. مادر توي خانه حرف بد نزن. اين رقمي كه مادر و پدر در خانه حرف زشت ميزنند بچه‌شان اهل منكر است. داريم: اگر بچه توي قنداق باشد پدر و مادر اگر خواسته باشند آميزش جنسي كنند بچه توي قنداق توي گهواره ببيند، دختر باشد زناكار، پسر باشد زنا كننده در مي‌آيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»