1371/5/29 امر به معروف و نهي از منكر -3 - مراحل بايگاني سالانه - 1371



بسم الله الرحمن الرحيم
إلهي أنطقني بالهدي و ألهمني التّقوي

خدمت برادران و خواهراني هستيم كه مسئول تحقيقات سازمان هستند، موضوع بحثمان راجع به بحثي است كه چند جلسه صحبت كرده‌ام و اين جلسه‌ي چهارم خواهد بود و شايد 2-3 جلسه‌ي ديگر هم توان بحث داشته باشيم. چون حرف زدني خيلي داريم راجع به اين مسأله، و آن، مسأله‌ي امر به معروف و نهي از منكر است كه مراحلي دارد و در يك جلسه ما مقداري از مراحلش را گفتيم و اين جلسه هم باز يك مقداري ديگر از مراحلش را خواهيم گفت انشاالله. يك صلوات ديگر بفرستيد. پس، مسأله‌ي امر به معروف و نهي از منكر.
يكي از نكاتي كه بايد حساب كنيم اين مسأله يك خورده غريب است چون بعضي از بزرگان ما هم توي كتابشان بحث حج و نماز و روزه و زكات و خمس و نميدانم، نذر و عقد و نكاح و طلاق و. . . خيلي از بزرگانمان همه‌ي اينها را نوشته‌اند به مسأله‌ي امر به معروف كه رسيده مثل اينكه فكر كرده چيز خيلي روشني است نيازي به گفتن ندارد. و حال كه خيلي مهم است. البته توي عروسيها و عقدها و عزاها هم اين پيش مي‌آيد. گاهي آدم به نزديكترين افراد نمي‌گويد. يعني يادش ميرود. اين مسأله يك مقداري متروك شده، حالا كتابها و بزرگاني كه اين مسأله را نگفته‌اند و به چه دليل نگفته‌اند، خيلي هستند، حالا اين را نميخواهم بگويم.
راجع به امر به معروف و نهي از منكر مسأله اين است كه يك مشكلاتي را بايد تحمل كرد، قرآن ميفرمايد كه: «إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ» اعراف/82، خارج كنيد، ، اينها را بيرون كنيد، ، اينها را از قريه‌تان بيرون كنيد، قريه يعني چه؟ همه ميگويند: قريه يعني ده، قريه ده نيست، قريه يعني مجتمع، حالا چه ده باشد، چه شهر باشد. از غلطهاي معروفي كه بين طلبه و غير طلبه هست اين است كه معمولا ً ميگويند: قريه يعني روستا، قريه يعني محلي كه يك مشت انسانها با هم زندگي ميكنند، حالا چه روستا باشد و چه شهر باشد. قرآن ميگويد: چه قريه‌هايي را ما هلاك كرديم. و حال آنكه قريه نبوده، شهر بوده خيلي هم شهر بزرگي بوده، به هر حال اين بوده كه در راه امر به معروف و نهي از منكر گاهي بايد از منطقه خارج بشويم، يعني برنامه بگذاريم كه توي اداره‌ها، ما داريم گاهي وقتها يك چند نفري‌اند ميخواهند يك دسته گلي آب بدهند ميبينند يك موي دماغ دارند. اين را برش ميدارند به عنوان هر كاري، حتي ممكن است توطئه كنند به اسم بورسيه بفرستندش خارج بگويند: آقا ادامه‌ي تحصيلات بده، جوان، حزب اللهي‌ها بايد متخصص باشيد، بفرستيدش برود ما احتمال اين شيطنت را هم مي‌دهيم به اسم اينكه چهار تا را از اين دانشگاه هل بدهيم برود، يك كلاه بورسيه، كاري ندارد كه، من خودم گاهي وقتها ميخواهم مطالعه كنم ميبينم بچه مزاحم است انگشترم را بهش ميدهم ميگويم: بيا انگشتر. اينطوري است. گاهي وقتها آدم دو سه تا 5 ريالي ميريزد آن ور اتاق ميگويد: برو دنبالش. پي نخود سياهش ميفرستد. البته نخود سياه مال كاشان است، اينجا هم ميگويند؟ پس بين المللي است يعني بين المللي است توي شهرهاي ايران! بله، گاهي وقتها يك كسي را ميخواهند دكش كنند، حالا به هر اسمي، به هر عنواني، اينها را بيرونشان كنيد. اينها يك آدمهايي‌اند كه نميخواهند. اباذر يك همچين نقشي داشت، اباذر به عثمان گفت كه: تو براي تبعيد من هيچ عيبي سراغ نداري فقط من يك عيب دارم آن هم اينكه امر به معروف و نهي از منكر ميكنم. تو ميخواهي پولها را بدهي به فاميلهايت من هم حرف ميزنم، من هم داد ميزنم. به همين خاطر اباذر را تبعيد كرد.
خوب، حالا، پس امر به معروف و نهي از منكر مسائلي كه هست:
1- تحمل مشكلات. يك مشكلاتي هم بايد تحمل كرد ولي نبايد اين مسأله از بين برود. «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ».
2- مسأله‌ي ديگر حمايت از آمر به معروف. يك كسي كه دارد امر به معروف ميكند بايد حمايتش كنيم. يك قصه برايتان بگويم؛ اباذر داد ميزد سر معاويه، چون معاويه خيلي بريز و بپاش داشت، اباذر هم ميگفت: از كجا؟ ولخرجي ميكني براي چي؟ حالا من اين را ميخواهم بگويم، شيوه‌ي امر به معروف و نهي از منكر را بايد دوره ديد! هر كسي نميتواند. مثل آمپول زدن، سوزن، هر كسي هر جايش فرو كند ميكشيدش، اگر گفتند: خانه‌ها برق ميخواهد اين معنيش اين نيست كه هر كسي دست به هر سيم برقي بگذارد. ما نگاه ميكنيم، مثلا ً عرض كنم به ديوار تهران مينويسد: مرگ بر بي‌حجاب. خوب، مثلا ً كسي با فحش با حجاب ميشود؟ خوب اگر با فحش باحجاب بشود كه! ولي حجاب متانت است. اين خوب است. درود بر باحجاب. باز هم خوب است. با فحش كسي خوب نميشود. ما چون هميشه فحش و نفرين مال كسي است كه حرف حسابي ندارد، ما حرف حسابي داريم. اصلا ً ما حرف حسابي داريم. حرفي كه بي‌حجابها هم قبول ميكنند. من كشورهاي زيادي مسافرت كردم و با آدمهاي غير مسلمان حرف زدم و منطق حجاب پذيرفته است. منطق حجاب اين است، من به نظرم توي تلويزيون گفته‌ام، حالا ببينيد منطق را، يعني اگر اصلا ً كسي دين هم نداشته باشد حرف حسابي است. اصلا ًكسي دين نداشته باشد. گيرم ما هيچ ديني نداريم اما ببينيد بيان منطق، بيان خوبيست. ميگوييم: يك كسي همسر دارد، زندگيش با همسر با نمره‌ي 14 زندگيش ميگذرد. شكلشان حالا يا خوب است يا متوسط است يا يك لوكسند يا دو لوكسند يا معموليند يا سبزه‌اند يا سفيدند. به هر حال يك زندگي دارند با نمره‌ي 14. گاهي هم خودشان را آرايش ميكنند ميشود 15. به هر حال يك زندگي خوبي دارند. شد؟ بعد مرد مي‌آيد بيرون 500 تا رنگارنگ ميبيند. يا زن ميآيد بيرون چشم چراني ميكند يا مرد ميآيد بيرون چشم چراني ميكند. يك خورده هم او بازويش را نشان ميدهد. او شكلش را نشان ميدهد. او بلوزش را نشان ميدهد، او طلايش را نشان ميدهد. به هر حال اگر بنا به جلوه گري باشد و چشم چراني، مرد اگر بيايد بيرون 500 تا رنگارنگ ديد و توي اين 500 تا چند تايشان از خانم خودش شكلش بهتر است. بالآخره توي 500 تا! يعني يك زن توي خانه بايد رقابت كند با صدها زن بيرون، خوب هر كس با صد تا زن رقابت كند شكست ميخورد. حتما ً يك عده‌شان از او بهتر است. 18 تايشان است، 19 تايشان است، 20 تايشان است، بعد وقتي برميگردد نسبت به زندگيش دلگرم نيست. پس اين شكل تو باعث شد كه دل مردي را نسبت به خانمش تكان بدهي، خوب فردا هم يك خوشگلتر از تو پيدا ميشود، زندگي تو و شوهرت را، اگر بنا باشد تو دل ببري شكلي هم دل شوهر تو را ميبرد. دست بالاي دست بسيار است. پس چه كنيم؟ هيچي، هر كسي هر شكلي دارد براي شوهر خودش، آرايش مال توي خانه، بيرون خيلي ساده، حال هر كس هم هر چه دارد، بيرون آنچه نشان ميدهد، جلوه‌ها و كرشمه‌ها و شيكي‌ها عرضه نشود. حالا اين يك كاري است، چون زن و مرد هم اصولا ً جوان، دختر و پسر دوست دارند خودشان را نشان بدهند. اين غريزه‌ي انسان است.
اسلام نسبت به غرايز سه رقم است. حالا ما يك كپسول بكشيم. من نميدانم ميتوانم درست بكشم يا نه! ؟ يك كپسول گاز، اگر با شلنگ آمد توي چراغ گاز، اگر كنترل شد، اين حرارت هست، پخت و پز هست، خطر هم نيست. اما اگر شلنگ پاره شد همه خطري، اين غرايز را اسلام گفته از مسير خودش تأمين كنند. خانواده‌ي سالم، مرد عشق هيچ كس در دلش نباشد جز همسرش. زن عشق هيچ كس در دلش نباشد جز شوهرش. وقتي هم خواسته باشد بيايد بيرون، به زن نگاه نكند، خيره نشود، نگاه مراد، نگاه خيره‌اي است. كه آدم همينطور خيز بگيرد. بقول تلويزيونها زوم كند. وگرنه خوب عمومي كه آدم خيز نگيرد و قصدي نباشد، اشكال ندارد. به خاطر بعضي از آقايان، چه ميگويم، من حرفم راجع به حجاب اين است. ميگويم بي‌حجابي و آرايش و جلوه‌هاي خياباني دلها را تكان ميدهد. دلها كه تكان داده شد دل بي‌پولي كه همسر ندارد آب ميشود. دل پولداري كه همسر دارد با همسر خودش مقايسه ميكند سرد ميشود. پس اين شكلها يا دلها را آب ميكند، دل بي‌پولها را آب ميكند، يا دلسرد ميكند. اصلا ً دين هم نداشته باشيم براي حفظ نظام خانواده بهتر است خودمان را بپوشانيم. منطق داريم. دليل ندارد كه ما نفرين كنيم. فحش بدهيم. بله، افرادي هستند لجباز، حساب لجباز جداست. آن هم هزار تا راه دارد. ما راه‌هاي زيادي داريم. خيلي راهها است. همه رئيس آموزش و پرورش بودند توي همه‌ي ايران، يا مدير كل‌ها، يا خود وزرا، اين وزير آموزش و پرورش يا مدير كل يا مسئول منطقه ميتواند مثلا ً بيست تا دبيرستان دخترانه كه هست، آن خانمي كه رئيس دبيرستان دخترانه است كه دخترهايش حجابشان بهتر است يك تشكر كند ازشان، حالا تشكر مادي يا معنوي، كتبي يا شفاهي يا جور ديگر. به هر حال ما ميتوانيم با يك شيوه‌هايي، يا مثلا ً توي كتابهاي درسي بحث حجاب يك خورده بهتر براي خواهرها باز بشود، كه واقعا ً فلسفه‌ي حجاب روشن بشود. شيوه دارد. با فحش و اينها كسي درست نميشود.
من تقاضا ميكنم. اين را كسي به من نگفته بگوها! حضرت عباسي كسي به من نگفته بگو. يك وقت نگوييد: شهردار ديده ايشان را، من كاري با شهردار ندارم ولي خوب حالا حرف خوب را آدم بايد قبول كند. حضرت عباسي حزب اللهي‌هايي كه خطشان بد است ننويسند روي ديوارها. چون ديوار ميداني، آجر ساده هم گران شده، چه برسد به سنگ و آجر سه سانت و نميدانم چه! اصلا ً آجرهاي چيچي ميگويند، آجرهاي فشاري، آجرهاي الكي هم الآن گران شده، كيلويي شده بايد ببينيم ديوار گران است، ديوار را برميداري با خط بد، يك چيزي بايد قشنگ باشد. اول برو خطت را خوب كن چون خط بد خودش يك منكر است. يك منكر است. آقا يك آدمي كه روي دماغش يك مگس نشسته بعد هم آب بياورد توي آب سوسك باشد شما ميخوري؟ بابا برو دنبال كارت. ما نهي از منكرمان بايد حسابي باشد. به همين خاطر بيان بايد نرم باشد. قلم بايد زيبا باشد. بنابراين بيان خوب، استدلال خوب، منتهي اگر هم آدم لجبازي بود، ما قانون داريم. چون قرآن ميگويد: قرآن و حديد، كتاب، اين يعني چه؟ در يك آيه آمده ميگويد: ما قرآن را فرستاديم و آهن فرستاديم. يعني منطق، قدرت، كتاب يعني منطق، حديد يعني چه؟ قدرت. ما شمشير هم داريم، كتاب هم داريم، چون قرآن ميگويد: «خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ» مريم/12، يعني قانون را بايد اجرا كني با قدرت. با صبّحكم الله مساكم الله نميشود. اما از آن ور هم ميگويد: ميخواهي حرف بزني، «قَوْلاً لَيِّناً» طه/44، هم نرم حرف بزن، هم نرمي از موضع ضعف نباشد.
بد نيست اين جمله را معنا كنم. فرق بين مدارا و مداهنه، چي است؟ مدارا و مداهنه يكيش خوب است و يكيش بد. هر دو يعني سازش، مدارا كن. ميگويند: آقا يك خورده مدارا كن، مدارا كن يعني با اينكه قدرت داري يك خورده كوتاه بيا، مداهنه يعني حالا كه نميتواني باهاش بساز، هر دو سازش است. يكي سازش از موضع قدرت مثل اين كه پدر ميتواند گوش بچه‌اش را بگيرد بياندازد توي خيابان، پدر قدرت دارد اما مدارا ميكند. يعني با اينكه قدرت داردكوتاه ميآيد. يك وقت مداهنه ميكند، يعني حالا كه زور ندارد موش پهلوي گربه، مدارا در اسلام داريم، مداهنه نداريم. اسلام ميگويد: زور داشته باش اما زورت را اعمال نكن، با مردم مدارا رفتار كن. مگر اينكه طرف خيلي خشن است. ما در اسلام پيغمبر ما 40 سالگي به پيغمبري رسيد، اولين جنگ دوم هجري بود، دوم هجري 13 سال مكه بود و 2سال هم مدينه، ميشود پيغمير ما 40 سالگي به پيغمبري رسيد، 15 سال بعد شمشير بلند كرد، يعني 15 سال نرمش بود. اين حسابش، امام حسن با بني¬اميه مدارا كرد. امام حسين برخورد كرد. اصل مدارا است منتهي عرض كردم، امتحان هوش مدارا، خوب است يا بد، مداهنه چي؟ فرقش، كوتاه بيا از موضع قدرت. كوتاه بيا از موضع ضعف. تو كه ميتواني كوتاه بيا، تا آن، مثل پدري كه ميتواند تند برود منتهي يواش ميرود كه بچه‌اش را با خودش ببرد. اين را بهش ميگويند: مدارا. ميتوانم تند بروم اما به خاطر تو يواش ميآيم. مداهنه، من كه نميتوانم بروم، بتوان بروي امام نرو، حالا. مسأله‌ي امر به معروف خيلي دقيق است. ظريف است.
حالا اباذر. البته افراد هم فرق ميكند. چون بعضيها را بايد سفت باهاشان برخورد كرد. بعضي وقتها گوشت است با چاقو، بعضي وقتها استخوان است با ساطور. من يك قصه برايتان بگويم؛ حضرت موسي وقتي مي‌آمد عصايش را ميانداخت چه ميشد؟ اژدها ميشد. سه تا آيه داريم. گاهي قرآن ميگويد: «جَانٌّ وَلَّي مُدْبِراً» قصص/31، يعني يك مار كوچكي شد كه شروع كرد رفتن، عصايش را انداخت مار كوچك شد، «جَانٌّ» يعني مار كوچك، يك آيه‌ي ديگر جاي ديگر قرآن ميگويد: «حَيَّةٌ تَسْعي‏» طه/20، «حَيَّةٌ» يعني ماري شد، نه مار كوچك، مار معمولي شد دويد رفت، يك جاي ديگر ميگويد: ثعبان، «ثُعْبانٌ مُبينٌ» اعراف/107، يك اژدهاي بزرگي شد. بالآخره مار كوچك شد، مار معمولي شد، مار بزرگ شد چيچي شد! ؟ بارها حضرت موسي عصايش را انداخت براي مردم پاك، دفعه‌ي اولشان بود، تا عصايش را انداخت، به شكل يك مار كوچك درآمد. چون دفعه‌ي اول اگر اژدها ميشد شايد خود موسي هم سكته ميكرد، و لذا جنان، بعد وقتي دو سه مرتبه مسأله معلوم شدكه معجزه‌ي ايشان چي است؟ مار معمولي شد، پهلوي فرعون كه رفت، چون فرعون ادعاي خدايي ميكرد، او از آن استخوانهايي كه با چاقو، اين بايد ساطور بشود. و لذا قرآن ميگويد: پهلوي فرعون كه رسيد عصايش را انداخت، ثعبان مبين، از اين كه يك پيغمبر و يك عصا به سه حالت درميآيد اين معلوم است كه موقع‌ها و موضع‌ها و آدم‌ها فرق ميكنند. اباذر با معاويه برخورد فرعوني ميكرد. يعني معاويه چون خيلي ميگفت: من سياستمدارم، اباذر هم حسابي حالش را ميگرفت. بالآخره گفتند: آقا! يك نامه نوشت معاويه به عثمان كه: بابا اگر ميخواهي حكومت دست ما باشد اين داد و بيداد ميكند، آبروريزي است، افشاگري ميكند. اين را بفرستش توي يك بياباني، بنا شد اباذر تبعيد بشود. وقتي اباذر تبعيد شد به خاطر امر به معروف، دستور دادند هيچ كس از ايشان حمايت نكند. كسي ايشان را بدرقه نكند، آن وقت امير المومنين علي(ع) و امام حسن و امام حسين و گروهي ديگر گفتند: حالا كه عثمان گفته كسي بدرقه نكند، ما حتما ً از ايشان بدرقه ميكنيم. ما بايد حامي و حمايت كنيم كسي را كه امر به معروف ميكند. اباذر نعره كشيد كه چرا پولها را ولخرجي ميكني؟ ما بايد حمايت كنيم ازش. وقتي رفتند بدرقه، دم دروازه جملاتي رد و بدل شد، جملات دم دروازه را ميگويم؛ كه كي بدرقه ميكند، همان تذكري كه اول به خانمها دادم دارد فراموش ميشود، يك صلوات بفرستيد، يك دانه برادر و يك دانه خواهر مواظب باشند، خواب و بيداري نباشد كه چرتتان نگيرد. دم دروازه جملاتشان را بهتان بگويم: يا اباذر، امير المومنين فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَي دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَي دِينِكَ»(نهج‏البلاغه، خطبه 130)، تو غضبت براي خدا بود. «إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَي دُنْيَاهُمْ»، اينكه تو را تبعيد ميكنند ترسيدند كه اگر تبعيدت نكنند داد بزني، افشاگري‌ كني، حكومت از دستشان برود. «وَ خِفْتَهُمْ عَلَي دِينِكَ»، تو هم ترسيدي كه اگر ساكت بشوي دينت از بين برود. چون آخر تو اگر داد بزني دنياي آنها را از دستشان ميگيري، اگر ساكت بشوي، دين خودت لق است. ميگويند كه: يك كسي ميرفت دكتر، نسخه ميگرفت، پول ميداد، بعد ميرفت داروفروشي پول ميداد دارو ميگرفت، بعد نمي‌خورد. گفتند: آقاّپول به دكتر ميدهي و پول به داروفروش ميدهي اما نسخه‌اش را عمل نميكني، چرا؟ گفت: پول به دكتر ميدهم چون دكتر بايد زندگي كند خوب بايد كاسبي كند. ميخواهد زنده بماند ما بايد پولش بدهيم زندگي كند. دارو ميخرم، داروفروش هم بايد زندگي كند، نميخورم چون من هم ميخواهم زندگي كنم و اين داروها مرا ميكشد. به دكتر پول ميدهم چون بايد زندگي كند، دارو ميخرم چون او هم بايد زندگي كند، نميخورم چون من هم ميخواهم زندگي كنم. حالا امير المومنين لب دروازه گفت: داد زدي داد تو براي خدا بود، اگر داد نزني دين خودت در خطر است، اگر داد بزني دنياي آنها در خطر است. به هر حال بايد يكي از اينها. تو داد بزني براي اينكه دين آنها دنياي آنها را لق كني، دين خودت را هم حفظ كني. خوب اباذر تبعيد شد. جايگاه تبعيد اباذر را كي بلد است؟ بلند بگوييد، زبده. هنوز هم بحمدالله هست. در تبعيدگاه، اباذر از دنيا رفت. يك دختر كوچولو بالاي سرش. اباذر گفت: دخترجان، من آخر عمرم است از دنيا ميروم. ناراحت نشو. ميروي آنجا كنار جاده يك گروهي ميآيند رئيسي دارند به نام مالك اشتر. بهش بگو اباذر كه يار پيغمبر بود كه تبعيد شده بود، به خاطر نهي از منكر از عثمان و معاويه تبعيد شده بود، و اينجا بابايم است، مرده. آن وقت مالك اشتر آمد و كفنش را داد بعد در جملاتش مالك اشتر اينطور گفت: «اللَّهُمَّ هَذَا أَبُو ذَرٍّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَبَدَكَ فِي الْعَابِدِينَ وَ جَاهَدَ فِيكَ الْمُشْرِكِينَ لَمْ يُغَيِّرْ وَ لَمْ يُبَدِّلْ لَكِنَّهُ رَأَي مُنْكَراً فَغَيَّرَهُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ حَتَّي جُفِيَ وَ نُفِيَ وَ حُرِمَ وَ احْتُقِرَ ثُمَّ مَاتَ وَحِيداً غَرِيباً»(رجال‏الكشي، ص‏65). خدايا اين جنازه‌ي اباذر است. (حالا جِنازه درست است يا جَنازه؟)به آن چوبي كه زير است ميگويند: ج ِ، چون آن چوب كسره دارد ميگويند: ج ِ. آن بدني كه رو است ميگويند: جَ، پس جِنازه مال چوب است و جَنازه آدمي است. آني كه كسر دارد مال پايين است آني كه بالا دارد مال بالاست. به جنازه ايستاد و گفت كه: «اللَّهُمَّ هَذَا أَبُو ذَرٍّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ ص». خدايا اين اباذر است. اين از ياران پيغمبر است. «عَبَدَكَ»، بنده‌ي خالص تو است. «وَ جَاهَدَ فِيكَ الْمُشْرِكِينَ»، فرياد كشيد براي امر به معروف در راه تو، «وَ لَمْ يُبَدِّلْ»، دست از حرفش هم برنداشت. مومن نبايد دست از حرفش بردارد. پيغمبر(ص) فرمود: مومن آينه‌ي مومن است، يعني آينه ميگويد: اينجايت سياه است. اگر، بزني بشكني، تا زدي شكستي خورده هايش را برداري باز ميگويد: اينجايت سياه است. يعني تكه تكه‌اش هم بكني، آينه را دست از حرفش برنميدارد، «وَ لَمْ يُبَدِّلْ»، تغيير موضع ندارد، سفت حرفش را زد. «لَكِنَّهُ رَأَي مُنْكَراً فَغَيَّرَهُ»، منكر ميديد داد ميزند منتهي داد زد و زد، «حَتَّي جُفِيَ وَ نُفِيَ»، بهش جفا شد، ، تبعيدش كردند، و حُرَم، محرومش كردند، «ثُمَّ مَاتَ وَحِيداً غَرِيباً»، تا اينكه توي اين بيابان تنهايي از دنيا رفت.
خوب حالا بعضي وقتها ميگويند: آقا، ما اگر امر به معروف كنيم بايد احتمال اثر بدهيم. احتمال اثر بدهيم. اين احتمال اثر را بايد بررسي كنيم. احتمال اثر. ميگويند: گاهي وقتها يك كسي بد است اما بهش ميگوييم گوش نميدهد. اول كه ما بدتر از شاه نداشتيم. وقتي همه‌ي مردم داد زدند مرگ بر شاه، وقتي همه‌ي مردم الله اكبر گفتند توي خيابان، همه‌ي مردم گفتند: استقلال، آزادي جمهوري اسلامي، همه باشند، آب ميشود، اين كه احتمال اثر ندارد، نخ قرقره باريك است، اما همين نخ قرقره چند تا شوند تاب بخورند كشتي را هم ميشود باهاش تكان داد، اين احتمال اثر نميدهد، ما گاهي وقتها ميگوييم: نميخواهد، اين چه فايده‌اي دارد؟ اين كه كار خودش را ميكند براي چي خودت را خسته ميكني؟
ما چند تا جمله داريم؛ من اين را اينجا 11 تا نوشته‌ام، چيزهاي قشنگي است. به نظر خودم. چون جايي نديدم. همينطور خودم نوشتم. اول اينكه فضاي تبليغات بايد باز باشد. فضاي تبليغات خودش يك ارزش است. سلمانيها يك مو كه ميخواهند بزنند، وقتي يك مو زدند الكي همچين ميكنند. هي نگاه ميكنند، چرا از سلمانيها بگويم از اذان بگويم. آقا توي خيابان ميخواهي نماز بخواني احدي هم نيست خودت هستي توي خيابان. در عين حال اسلام ميگويد: مستحب است بگويي: «حيَّ عَلي الصّلوه»، پس به كه ميخواهي بگويي، خودت كه ايستاده‌اي ميخواهي بخواني، كسي هم كه نيست. ولي فضا بايد تبليغ، فضاي تبليغات خودش ارزش است، اصلا ً بهم خوردن قيچي، قانون بايد حفظ بشود. ولو كسي نباشد، آقا لب چهارراه رسيدي، چراغ قرمز است هيچ كس هم نيست اما قانون ميگويد بايد بايستي، والله آقا هيچ كس نيست، دو بعد از نصفه شب است، درست است هيچ كس نيست ولي بايد بايستي، اگر كسي اصلا ً سرش مو ندارد به طور مادرزاد، حاجي شده مكه، مكه بايد سر را بتراشد. حالا اگر كسي مو ندارد اسلام ميگويد: يك تيغ بگيريد باز هم اين تيغ را بكشيد روي سرش. ولو مو ندارد، اِ! آخر الكي؟ بله، الكي. براي اينكه قانون بايد حفظ بشود. زنها ايامي كه واجب نيست نماز بخوانند اسلام ميگويد: سجاده‌شان را بياندازند بنشينند سي مرتبه بگويند: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اكبر». يعني سجاده رو به قبله باشد، لب چهار راه بايست اگر چه آدم نيست، قيچي را به هم بزن گر چه مويي نيست، تيغ را بكش گر چه زلفي نيست، اين فرم است، : «حيَّ عَلي الصّلوه» بگو گرچه آدم نيست، ما بايد، گاهي بايد فضا، فضاي تبليغات باشد. اين يك.
دوم اينكه شكستن سكوت فضاي تبليغات و شكستن سكوت. تلخ كردن كام منكر، شما بگو، لااقل كام او تلخ ميشود، آخر اگر يك كسي گناه بكند، اگر كسي گناه بكند هيچ كس هم هيچي بهش نگويد، اين لااقل، ديدي كه ماشينها وقتي دارند ميروند، خانه‌ها كه بچه دارند جلوتوي خيابان را يك خورده ميآورند بالا سرعت ماشين را، لااقل، اين شوفر كه براي بچه‌ي ما ترمز نميكند لااقل حالا كه ترمز نميكند ما جلوي سرعتش را بگيريم، اين همينطور يك كاريش بكنيم، دو سه تا شن بياندازيم توي اين ديگ فساد كه لااقل راحت از گلويش پايين نرود. بگوييد، اگر هم گوش نميدهد، لااقل كامش تلخ ميشود، آقا اين كار را نكن، آقا اين كار را نكن، اگر دو نفر گفتند و گوش نميدهد لااقل كوفتش ميشود. اين كامش را تلخ كنيد. نگذاريد كيف كند. فضا آرام نباشد براي كسي كه خلاف انجام ميدهد.
خوب مسأله‌ي سوم راه براي ديگران باز ميشود. سوم. تو بگو تا راه براي ديگران باز بشود. شما منكري ميبيني بگو: آقا جان اين كار را نكنيد. بگو: آقا گوش نميدهد اما شما ميبيني كه من به اين گفتم. ، تو، محله‌تان به يك كسي ميگويي، اما اگر ديدي آقاي قرائتي هم فساد ديد هيچي نگفت ميگويي: بابا اگر گناه بود آخوند بايد جلويش را. . . من خودم ديدم آخوند هيچي نگفت پس من هم هيچي نميگويم. من اگر بگويم ولو گوش ندهد ممكن است طرف من چوبش سفت باشد كه هر چه تبر ميزنم نشكند اما شما ممكن است تبرت بشكند پس بگوييد تا راه براي ديگران باز بشود. گاهي وقتها راه براي ديگران بايد باز بشود.
ميگويند: يك آقايي روحاني بود هر جا ميرفت عقد بخواند يك كله قند بهش ميدادند، قديم‌ها، نوكرش گفت: ما كه داماد شديم اين كله قند را از ما نگير، گفت: ببين تو اگر ندهي راه باز ميشود او هم ميگويد: خويش و قوميم. آن هم ميگويد: دوست و آشناييم. بالآخره ديگر ما درآمدمان از اين راه است، ما نرخمان، گفت: آخر ما نوكر تو! ميخواهي از من هم بگيري؟ گفت: پس يك كاري كن شما يك ته قند بردار بگذار، باقيش را همينطور توخالي درست كن، كادو پيچي كن، همه‌اش خالي باشد فقط تهش قند باشد ولي نرخ مرا به هم نزن. آقا عقد را خواند رفت، ديد تو ميرود گفت: آقا يك خورده پائتيزش را بده، ديد تو ميرود هر جا را گرفت ديد تو ميرود، گفت: آقا اصلا ً چيزي تويش نيست، زيرش را بگير. اصل اينكه ما، من ميگويم گرچه اثر نكند تا راه براي شما باز بشود. اين خودش يك ارزش است.
مسأله‌ي ديگر تلقين به خود، اعلام موجوديت است. اعلام موجوديت، آدم منكر كه ديد، فساد كه ديد، بگويد: آقا نكن، آقا گوش نميدهد، باشد گوش ندهد لااقل من اعلام كردم كه تو اگر يك آدم هستي من هم يك آجر نيستم كه پهلوي آجر هر كاري بكن، هيچي. من آدمم، فهميدم كار شما خلاف است، تذكر دادم، ميخواهي گوش بده ميخواهي گوش نده، من اعلام موجوديت كردم، اصلا ً اعلام موجوديت خودش يك ارزش است.
چهار رقم آدم داريم. آدمهايي هستند مگسي، آدمهايي هستند زنبوري، آدمهايي هستند سيب زميني، آدمهايي هستند آدم. مگسها فقط روي زخم مينشينند، فقط منتظر است كه كي كار بد كرد بگويد: اوهوي كار بد نكن. خوب حالا امروز كار بد كرد ميگويي: نكن. 10 روز است كار خوب ميكند، يك تشكر ازش بكن، مگس فقط روي زخم مينشيند، آدمهايي هستند عيبها را ميگويند خوبها را نميگويند. زنبور عسل برعكس است روي گل مينشيند يعني فقط خوبي را ميگويد آقا ايشان واقعا ً آدم خدمتگزاري است. بسيار آدم خوبي است. خدا انشاالله حفظش كند. بيا، چه كرد؟ حالا يك خدماتي كرد، يك كار خوبي كرد اما نميگويي: نماز نميخواند. نميداني الآن شش ماه هست با مادرش قهر كرده، دو ماه است با خانمش قهر كرده، زن داريش بد است، ارتباطش با خدا قطع شده، حالا بله، فوق تخصص است، يك كمال كه ما نداريم، همه‌ي كمالها بايد باشد، اين فقط خوبيش را ميبيند و عيبهايش را نميبيند. آدمهايي هستند خوبي را ميگويند بدي را نميگويند، آدمهايي هستند بدي را ميگويند خوبي را نميگويند، آدمهايي هستند اصلا ً كار به بدي و خوبي ندارند، سيب زميني. اصلا ً هيچ ربطي، اصلا ً مثل آجر، آدمهايي هستند آدمند. آدم كي است؟ آدم بايد بگويد: زنده باد خوب، مرده باد بد، يعني بايد خوب و بد را حساسيت نشان بدهد، جايي كه بايد بگويد: زنده باد، بگويد: زنده باد. جايي كه بايد بگويد: مرده باد، بگويد: مرده باد. خودش را نشان بدهد. اعلام موجوديت.
پنجم: عذر در قيامت، بالآخره ما معتقد به قيامتيم. اگر از ما پرسيدند: فساد ديدي، مظلومي را ميزدند چرا جلويش را نگرفتي، بگو: آقا من ديدم فايده‌اي ندارد، آخ بگو: گرچه او بزند، آقا نزن، ممكن است بگويد: به تو چه؟ البته اگر مردم عبوس كنند خيليها كه كتك كاري ميكنند چون مردم نگاهشان كنند، اگر كسي نگاهش نكند خدا ميداند اگر تصميم بگيرد مردها نگاه به زن بي حجاب نكنند آخر اين خودش را نشان ميدهد كه ببينندش، وقتي ببيند كسي نگاهش نميكند خودش را جمع ميكند. اينكه با موتور ويراژ ميدهد براي اينكه نگاهش كنند اما هر چه نگاهش كنند رويش را برگرداند تمام شد رفت. يك خورده ما برخوردهايمان، يعني ما اگر گفتند: چرا خلاف ديدي داد نزدي روز قيامت ميگويي: من گفتم. بهش گفتم. خودش ارزش است.
ششم ممكن است در آينده اثر كند. آدمي كه دعوا كند بهش ميگويي: دعوا نكن، ممكن است جوش آورده الآن گوش نميدهد، بگويي: آقا جان نكن، شما انساني، تحصيل كرده هستي، متمدني، شريفي، حيف زبانت است حرف بد ميزني، ممكن است الآن جوش آورد، گوش ندهد اما بعدا ً كه آتشش فرو نشست فكر ميكند راست ميگويد.
يك كسي بود يك چيزي ميگفت، بعد ميگفت: امام خميني گفته. گفتيم: بابا اما خميني نگفته، گفت: ميداني، در آينده خواهد گفت. گفتيم: اِ، اِ! اينطور نميشود كه در آينده خواهد گفت. گفت: نه آخر من ميدانم كه امام اين را دوست دارد حالا اگر هم نگفته، از اين به بعد. اينطور كه نميشود كه، ما گاهي وقتها ممكن است الآن اثر نكند ولي در آينده اثر بكند. تسكين وجدان. آرامش وجدان. بگو، آقا فايده ندارد، بالآخره ما وجدانمان، گاهي آدم توي ماشين مينشيند ميگويد: ‌اي يواش يواش، گرچه راننده گوش به حرف اين آقا نميدهد، اما اين وقتي ميبيند تند ميرود ميگويد: يواش يواش. با اين يواش يواش دل خودش را آرام ميكند. يك كسي چاه ميكند. آمدند گفتند: آقا اين چاه را نكن، اين چاهي كه ميكني آب ندارد براي صاحبش، گفت: ميدانم براي صاحبش آب ندارد براي من نان دارد. ما ميكنيم پولمان را بگيريم. ميخواهد آب داشته باشد، ميخواهد نداشته باشد. اگر براي صاحبش آب ندارد براي من ممكن است بگويي من حرف زدم اثر نكرد ولي اين خودش اعلام موجوديت است. عذر در قيامت است. ممكن است الآن آتشش تند باشد بعد به فكر بيافتد، آرامش وجدان است، اصلا ً تمرين جرات است.
هشت، تمرين جرات. يك كسي آمد گفت: آقاي قرائتي من ميخواهم سخنراني كنم، خجالتي‌ام. چه كنم؟ گفتم: اذان بگو. اذان. در را ببند بگو الله اكبر. گفتم: اگر پهلوي عمه‌ات، خاله‌ات، مادرت و زنت، اگر پهلوي داخليها داد زدي بعد پهلوي همسايه‌ها داد بزن. اول توي اتاق داد بزن بعد دلت سفت ميشود، ميروي توي حياط بعد ميروي راه پله، بعد ميروي پشت بام، يك ذره يك ذره داد ميزني. قربانش بروم امير المومنين، حديث ديدم، حضرت علي چنان اذان صبح ميگفت كه كل مردم كوفه صداي امير المومنين را ميشنيدند. اين تمرين جرات. بابا فساد ديدي بگو. آقا گوش نميدهد. بگو: در تو تمرين جرات است. اين تمرين جرئت يك ارزش انساني است. اصلا ً يك عبادت است.
نهم يك عبادت است. آقا بگو: شما سلام كن. بگو: آقا يك بار سلام كردم جوابم را نداد. تو اجرت را داري. من اگر امر به معروف و نهي از منكر كردم، او گوش نداد من اجر خودم را برده‌ام. معلم ميآيد سر كلاس درس ميدهد بچه‌ها درس نمي‌خوانند ايشان حقوقش را از آموزش و پرورش ميگيرد. شما اجرت.
گاهي ميگويند: آقا، مقام معظعم رهبري كه فرمود: امر به معروف و نهي از منكر، آخر آدم احتمال اثر نميگذارد. گوش نميدهد. گوش نميدهد. يك فضاي تبليغات باز ميشود. سكوت شكسته ميشود. لااقل وقتي گفتي كام اوتلخ ميشود. تو بگو، راه براي ديگران باز ميشود. تو بگو ولو اثر نكند. ديگران به ديگران ميگويند. اعلام موجوديت ميكني. در قيامت عذر داري. در آينده ممكن است ايشان بخوابد، به فكر فرو برود، به حرف ديگران فكر كند، آرامش وجدان است. تمرين جرات است. عبادت است. اينها فوايدي است كه من نوشته‌ام. ما بايد حرف خودمان را بزنيم.
حالا منكر چي است؟ كمكاري منكر است. اگر معلم بايد 24 ساعت درس بدهد، 20 ساعت درس بدهد منكر است. لقمه‌اي كه ميخورد حرام است. ساعت 8 بايد بيايي سر كار 8: 30 بيايي ساعت كار، اينها همه گناه است. ميتواني امروز امضا كني ميگويي: برو فردا بيا. دور سر گرداندن مردم بزرگترين منكر است. بزرگترين منكرها است. از بزرگترين منكرهااين است كه آدم مردم را دور سر بچرخاند و حديث داريم كه: اگر طلبكار آمد گفت: طلب مرا بده، داري بهش بدهي، اما ميگويي: برو فردا بيا. هر شبي كه ميخوابي خداوند گناه دزد را به پايت مينويسد. يك بار ديگر حديث را بخوانم: اگر بدهكاري و داري بدهي و او هم ميگويد: مالم را بده، پولم را بده، داري بهش بدهي، نميدهي، هر شبي كه ميخوابي خدا گناه دزد را به پايت مينويسد. ميتواني امضا كني ميگويي كه برو فردا بيا. از منكرات كمكاري، اذيت كردن مردم تفره رفتن.
خدايا تو را بحق محمد و آل محمد به ما توفيق بده روز قيامت پهلوي شهدا شرمنده نباشيم. خيلي زحمت كشيدند. اباذر كتك خورد. امام حسين فرمود: تكه تكه ميشوم براي امر به معروف و نهي از منكر. از شهادت امام حسين تا كتك اباذر تا زندان امام كاظم، زجرهايي كه انبياء و اولياء كشيدند تا شهداي فضيله‌ي صدهاعالم رباني شهيد شدند براي امر به معروف و نهي از منكر، «وَ يَقْتُلُونَ الَّذينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ» آل عمران/21، قرآن ميگويد: بعضي كه امر به معروف ميكردند طاغوتها ميكشتند اينها را، خيلي زحمت كشيدند تا ما به اينجا رسيديم. خدايا ما را با سكوت و ترس و بي‌عرضگي‌مان شرمنده‌ي اين خونهاي مقدس قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»