1371/6/26 امر به معروف و نهي از منكر-6، شيوه‌ها بايگاني سالانه - 1371



بسم الله الرحمن الرحيم.

در آستانه ماه مهر بيننده‏ها بحث را مى‏بينند. هفته دفاع مقدس است. به ياد ايثارهايى كه هشت سال عزيزان بسيجى و برادران ارتشى و امت حزب الله و سپاه ما و زن و مرد كردند باشيم و قدردان آنها باشيم. هر چه كه از تاريخ جنگ مى‏گذرد حوادث تلخ و شيرين در كشورها پيش مى‏آيد. ارزش اين دفاع بيشتر روشن مى‏شود. فشارى كه دنيا روى كشورها مى‏آورد بخاطر اسلام است. اگر در بوسنى، افغانستان، كشمير، پاكستان، فلسطين، هر كجا كه ظلم مى‏شود، بخاطر اين مسلمانان هستند و از همه مسلمانتر ما هستيم و بيشترين ظلم هم به ما شد. ولى ما بخاطر هشت سال دفاع مقدس سالم مانديم و اين لطف خدا بود و چيز سالم را بايد حفظ كرد. اصولاً حفظ چيزي، از خود آن چيز مهم‏تر است. ازدواج مدتش كم است. اما همسردارى طول مى‏كشد. بچه دار شدن مدتش كم است اما بچه دارى طول مى‏كشد. حفظ قرآن يا شعر، مدت زيادي نمى‏خواهد اما وقتى حفظ كردى، تا آخر عمر نگه دارى. در چند ماه آدم يك قالى را مى‏بافد. اما وقتى بافتى ده‏ها سال بايد اين را حفظ كرد. اصولاً هميشه حفاظت مشكل‏تر است. در كارهاى اخلاقى هم همينطور است. آدم قصد قربت مى‏كند. خيلى‏ها براى خدا جبهه رفتند و وقتى هم كه جبهه مى‏رفتند در همان سال‏هاى دفاع مقدس واقعاً هيچ نيتى نداشتند. قصد قربت بود، منتها اين قصد قربت را مى‏شود تا آخر عمر نگه داشت. يعنى وقتى كه رفت براى خدا بود اما آن كار الهى را بعداً رويش يك حركاتى انجام مى‏دهد كه آن قصد قربت را به هم بزند و لذا قرآن مى‏فرمايد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160) «جاء» يعنى چه؟ يعنى بياورد. «حسن» يعنى كار خوب، هر كس كارهاى خوبش را بردارد و بياورد. چون خيلى‏ها كار خوب مى‏كنند اما وسط راه نمى‏تواند بردارد و برود. وسط راه مى‏شكند و مى‏ريزد. مثل قاچاقچى‏ها كه مى‏گفتند: هركس قالى را در هامبورگ تحويل بدهد، چون وسط راه ممكن است كه گير گمرك و مأمورين بيفتد و نتواند رد كند. قاچاقچى‏ها به هم مى‏گويند: آقا ترياك را در تهران چند تحويل مى‏دهى؟ چون از آنجا تا به تهران خودش سى تا مرز دارد. در هر ايستگاهى، نزديك هر شهر و دروازه‏اى دل آدم مى‏ريزد. چه كسى مى‏تواند بردارد و به تهران بياورد و در تهران تحويل بدهد؟ اين تحويل دادنش مهم است. خيلى‏ها كار خوب مى‏كنند اما نمى‏توانند اين كار خوب را درست تحويل بدهند. تحويل دادنش مهم است. حالا انقلاب تحويل ما داده شده است، چگونه بايد از آن حفاظت كنيم؟ حفاظت از انقلاب با همين مسئله امر به معروف است كه چند جلسه درباره‌ي آن صحبت كرديم. امروز من فكر كردم كه براى شما مقدارى منكرات را بگويم. ديشب خودم هفت جز، ، هشت جزء قرآن را ديدم. يك مقدار منكراتى يادداشت شد. امروز هم به همكارمان گفتم: يك خرده هم شما ببين. ايشان هم امروز هفت، هشت جز را ديد، تقريباً نصف قرآن را ديده‏ايم. تقريباً دويست منكرات را كه در قرآن هست در آورديم. البته باقى قرآن را هم بايد ببينيم. ببينيم اصلش چه چيزهايى در قرآن منكر است؟ كسى كه مى‏خواهد نهى از منكر كند بايد منكر را بشناسد. امر به معروف چيست؟ منكر چيست؟ خيلى چيزها نزد ما منكر نيست. از چيزهايى كه در همه خانه‏ها هست و منكر نيست، در همه پادگان‏ها هست و منكر نيست، مسئله اسراف است. حضرت عباسى چقدر نان‏ها را بد مى‏پزند و دور مى‏ريزند؟ چقدر غذاى پخته را دور مى‏ريزند؟ چقدر پتوى تميز را روى خاك مى‏اندازند؟ مى‏تواند با يك ليوان آب وضو بگيرد، اما شير را باز مى‏گذارد. چه اسراف هايى حتى در مساجد مى‏شود. ديگر مساجد هم كه مقدس‏تر از پادگان هاست. در مسجد ما اسراف مى‏شود. در محراب ما اسراف مى‏شود. در خانه‏هاى ما حزب اللهى‏ها اسراف مى‏شود. شما ميوه را تا آخرش مى‏خورى. كسى ميوه خورد و نصفش را دور ريخت. امام رضا(ع) داد زد و فرمود: چرا اينطور مى‏كنى؟ در لباس خانم‏ها اسراف مى‏كنند. بچه مدرسه‏اى‏هاى ما همه مسرف هستند. بخاطر اينكه كتاب‏ها را يك بار كه خواندند دور مى‏ريزند. مى‏دانيد كه در كشورهايي كه كاغذ توليد مى‏كنند يك كتاب را سه سال مى‏خوانند؟ يعنى اين آقا كه كلاس دوم راهنمايى است كتاب را مى‏خواند و به يك نفر ديگر مى‏دهد. سال ديگر هم آن آقا به يك دوم راهنمايى ديگر مي‌دهد. اسراف يك گناهى است كه تقريباً نود و نه درصد ما به آن گرفتار هستيم و هيچ كس هم نمى‏گويد كه اين منكر است. تا مى‏گوييم: نهى از منكر، خيال مى‏كنيم نهى از منكر آن است كه او انجام مي‌دهد. سيگار كشيدن منكر نيست. حزب اللهى‏هاى ما سيگارى نيستند؟ نمى‏شود گفت: كه سيگار اسراف است؟ نمى‏شود گفت كه سيگار تبذير است؟ نمي‌شود ‏گفت: سيگار ظلم در جان است؟ نمى‏شود گفت كه سيگار آتش زدن مال است؟ بنده كه دير مى‏آيم، در منبر منكر انجام نمى‏دهم. اما يك ساعت وقت مردم را مى‏گيرم. در يك ساعت چقدر چيز بايد ياد مردم بدهم. در يك ساعت يك استاد دانشگاه چقدر چيز ياد مى‏دهد؟ يك دبير خوب چقدر چيز ياد مى‏دهد؟ من اگر روى منبر كم بگذارم و با يك سرى حرف هايى كه فايده‏اش كمتر است سر مردم را گرم كنم، خوب من هم منكر هستم. يك مقدارى منكر را باز كنيم. ببينيم واقعاً منكر چيست؟ پرخورى منكر نيست. پارك نابجا منكر نيست. خيابان را جارو مى‏كنيم و خاكروبه‏ها و آشغال هايش را در جوي مى‏ريزيم. اين منكر نيست؟ در حمام سدر مى‏زنيم، جايش را نمى‏شوييم. يك كسى مى‏آيد و مى‏افتد. اين منكر نيست؟ در جاده خاكى گاز مى‏دهيم و گرد و خاك به لباس مردم و به حلق مردم مى‏رود. اين منكر نيست؟ بوق مى‏زنيم و يك كسى از ترس بالا مى‏پرد. بعد هم مى‏گوييم: آقا يك بوقى براى ماشينم خريده‏ام كه وقتى مى‏زنم مردم دو متر بالا مى‏پرند. اين منكر نيست؟ شما فكر مي‌كني خيلى آدم خوبى هستى. خودت كه منكر هستي، بوق ماشينت هم منكر است. ترساندن منكر نيست؟ ژست هايى كه ما مى‏گيريم. اين ژست‏ها منكر نيست؟ ما گاهى وقتها كه مى‏گوييم: نهى از منكر، شما مى‏گوييد: ما در بست آدم خوبى هستيم. آن هم در بست آدم بدى است. او در بست بد است و ما در بست خوب هستيم. يك خرده منكرات را باز كنيم. آمارى كه بلف مى‏زنيد و به مسئولين مى‏دهيد اين منكر نيست؟ آقا پادگان‏هاى ما نود و نه درصد، مدارس ما هشتاد و پنج درصد، بنده خدمت مقام معظم رهبرى مى‏روم و مى‏گويم: ما پارسال چند ميليون را باسواد كرديم. راست مى‏گوييم؟ بلف نمى‏زنيم؟ در آمارها بلف نيست. به هرحال منكر چيست؟ من اين منكرات را دسته بندى كردم، تيترهايش را مى‏نويسم و هرچه را كه رسيدم مى‏گويم.
انواع منكرات؛ به نظر من اين دهمين بحث امر به معروف و نهى از منكر است. اگر خدا توفيق بدهد ما اين را به صورت يك كتابى در بياوريم. دنباله بحث امر به معروف و نهى از منكر است. موضوع اين برنامه آشنايى با منكرات است. منكرات چند رقم است؟ منكرات سياسى داريم. منكرات فرهنگى داريم. منكرات اخلاقى داريم. منكرات خانوادگى داريم. منكرات نظامى داريم. مواردش مختلف است. منكرات دانشمندان داريم، دانشمندان به چه گرفتارى هايى مبتلا مى‏شوند؟ منكرات عقيدتى داريم. منكرات حقوقى داريم و غيره.
حالا منكرات سياسى را بگويم. سقوط‌ها؛ بسيارى از وقتهادر دنيا، مثلاً مسلمان‏هاى اروپا، يك گوشه‏اى از يك كشور سه، چهار ميليونى مسلمان درست شده است. حالا آمريكا و اروپا و صدام و همه كمك مى‏كنند كه اين كشور سه، چهار ميليونى در بوسنى را نابود كنند و سازمان‏هاى بين الملل و سازمان‏هاى حقوق بشر هم يك قهوه خانه‏هاى قنبرى هستند. در قم يك قهوه خانه‏هاى صنفى است. مثلاً نانواها غروب در يك قهوه خانه جمع مى‏شوند. مى‏گويد: چقدر پخت مى‏كنى؟ كجا پخت مى‏كنى؟ چند كيلو پخت مى‏كنى؟ بحث پخت است. آهن فروش‏ها يك قهوه خانه ديگر دارند. آجرفروش‏ها يك قهوه خانه ديگر دارند. يك قهوه خانه هم در دنيا است كه قهوه خانه‌ي سياسيون است. دور هم مى‏نشينند و گپ مى‏زنند. قهوه خانه قنبر است. مثلاً فرض كنيد يك كارى كه سكوت‏ها، جاسوسى‏ها، ارعاب‌ها، افشاى اسرار، اينها همه از منكرات است. آيه داريم كه قرآن درباره جاسوسى مى‏فرمايد: «سماعون للكذب» يك عده هستند عامل نفوذى هستند و مى‏آيند و جاسوسى مى‏كنند. حرف‏ها را مى‏شنوند و مى‏روند گزارش مى‏دهند. درباره ارعاب قرآن مى‏گويد: « إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً»(آل عمران/173) يك وقت دست از پا خطا نكنى. دشمن نيرويش زياد است. اخيراً ناوگانش از فلان دريا حركت كرده است. اف 16 آن مى‏خواهد چه كار كند؟ گروه فلان چه كار كرده‏اند؟ فلان راديو چه تحليلى داشت؟ فلان روزنامه و مجله چه نوشت؟ يك سرى ارعاب‏ها. افشاى اسرار، « وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُم‏»(نساء/83) قرآن انتقاد مى‏كند و مى‏گويد: بعضى از مردم تا يك خبر خوش و يا ناخوشى آمد و محرمانه هست اين را زود لو مى‏دهند. گفتن اخبارى كه نبايد گفت، قطعاً منكر است. ممكن است كه يك كسى در طول عمرش نماز شب بخواند اما يك منكرى را انجام بدهد كه هيچ بى حجابى آن را انجام نمى‏دهد. گاهى وقت‏ها يك تلفن، يك نامه، يك چيز نگفتنى را مى‏گويند. وقتى نگفتنى را گفتى، يك وقت مى‏بينى صدها ميليون خرج شده بود بخاطر اين افشاگرى لو رفت. گاهى طرح و عملياتي تأخير مى‏افتد و ضررهاي بسياري ايجاد مي‌كند. روابط با استكبار، تسليم استكبار. ترس و تسليم، اينها از منكرات است. يك كسى نمى‏رفت پشت سر يك نفر نماز بخواند. گفتيم: پسر خوبى است. جوان خوبى است. اين مرد خوبى است. چرا پشت سرش نماز نمى‏خوانى؟ گفت: آقا خوب است كه فقط غيبت نمى‏كند. نگاه به نامحرم نمى‏كند ولى از جنگ و جبهه فرار مي‌كند. آدم ترسو نمى‏تواند خيلى وقت‏ها مومن باشد. گاهى وقت‏ها آدم بايد جگر داشته باشد. ما يك پيغمبر داريم كه با يك مشت يك نفر را كشت. «فوكده» يعنى مشت به آن زد. «فوكده و قضا» حضرت موسى يك مشت زد. حالا اين چه مشتى بود؟ چه طور زد و با چه قدرتى و به كجا زد؟ قرآن مى‏گويد: «فوكده و قضا» يك مشت زد و طرف مرد. آدم خوبى است، ولى منكر انجام مى‏دهد. آدم ترسو، بسيارى از جاها عمل به اسلام نياز به شجاعت دارد. گوشت كه همه‏اش دنبه نيست كه با هر چاقويى بريده شود. گاهى آدم در گوشت به يك استخوان هايى مى‏رسد كه ساتور مى‏خواهد. خوب اين قصاب چون ساتور ندارد، قطعاً در كشيدن گوشت دچار مشكل مى‏شود. آدم خوب اگر شهامت نداشته باشد به درد نمي‌خورد. آدم خجالتى در بسيارى از وقت‏ها گرفتار منكر مى‏شود. چون بايد سفت حرف بزند و رويش نمى‏شود. چون رو ندارد، منكر مى‏بيند و جگر برخورد ندارد. همينطور مى‏نشيند. آدم ترسو نمى‏تواند صد در صد مومن باشد. چون چند در صد از ايمان نياز به جرأت دارد و اين كم مى‏آورد. مثل آخوندى من! من چون صدا ندارم نمي‌توانم روضه بخوانم. شب عاشورا كم مى‏آورم. يعنى بايد آقاى كوثرى كنار من بايستند و دو نفري بخوانيم. آخوند بايد بتواند روضه بخواند. ما يك جا رفتيم كه نماز بخوانيم. نمي‌دانستم نماز مرده چه طوري است؟ از رو خواندم. گفتند: تو چه آخوندى هستى كه نمي‌تواني نماز مرده بخواني؟ گفتم: آخر تا به حال نخوانده‏ام. من صيغه عقد را از رو مى‏خوانم. چون آدم يك كارى را كه زياد انجام داد، خوب ياد مى‏گيرد. من صيغه عقد نمى‏خوانم. نماز مرده نمى‏خوانم. در عمرم دو يا سه بار خوانده‏ام. آدم هم كه با دو، سه بار ياد نمى‏گيرد. پس ببينيد من در آخوندى كم مى‏آورم. يعنى نمى‏توانم بگويم: آخوند خوب قرائتى است. نه آخوند خوب قرائتى نيست. براى اينكه در بسيارى از جاها كم مى‏آورد. حزب اللهى كيست؟ آدم كم رو است؟ نه خير! بعضى جاها كم مى‏آورد و لذا من به آدم‌هاي حزب اللهى‏ سفارش مى‏كنم كه حتماً اذان بگويند. كارى به ثوابش نداريم. حالا خواهم گفت كه چقدر ثواب دارد. همين مقدار بدانيد كه اذان اينقدر ثواب دارد كه وقتى پيغمبر ثواب‏هاى آن را مى‏فرمود، يك نفر گفت: يا رسول الله اينقدر نگو. اينقدر ثواب دارد. مردم براى اذان گفتن چاقوكشى خواهند كرد. يك نفر خواهد گفت: بگذار من بگويم. يك نفر ديگر مي‌گويد: بگذار من بگويم. اينقدر ثواب دارد كه اميرالمومنين نزد پيغمبر آمد و چانه زد. گفت: مى‏شود كه شما بگذاريد كه اذان را ما بگوييم؟ فرمود: نه! اذان را همان بلال بايد بگويد. اين چه مقامى است كه اميرالمومنين به سراغش مى‏رود و براى آن چانه مى‏زند. پيداست كه اذان يك چيز مهمي است. حالا من غير از ثواب‏هاى قيامتى آن، مي‌گويم: براى تمرين جرأت هر كس يك اذان بگويد. در دبيرستان‌ها، سعى كنيد كه اين گروه‏هاى سرود يك اذان هم بگويند. اگر مسلمان شهامت گفتن الله اكبر را نداشته باشد، اين مسلمان فلج است. مسلمان فلج به درد نمي‌خورد. طاغوت گرايى، از گناهان سياسى است. قرآن مى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا» اين انقلاب ما اين منكرات را از بين برد. سى، چهل هزار مستشار خارجى در دل و اندرون ما بودند. خوب اينها منكرات بودند كه خود انقلاب نهى از منكر كرد. يعنى مثل سيلى كه مى‏آيد و ته سيگارها را مى‏برد. اين انقلاب آمد و اين مستشارها خودشان فرار كردند. اين انقلاب ما نهى از منكر بود. بى حجابى منكر بود. خدا حاج كافى را رحمت كند، مى‏گفت: آقاى قرائتى يك كار مهمى كرديم. گفتم: چه كار كردى؟ گفت: كنار مهديه تهران يك عرق فروشى بود. ما مومنين را دعوت كرديم و آنقدر پول به اين داديم تا اينكه رفت و در يك خيابان ديگر عرق فروشى باز كرد. اين آخرين زورى بود كه مومنين تهران در زمان شاه داشتند كه با زور اسكناس جاى عرق فروش را تغيير دهند. نمى‏دانم اين هم شد كار. بيش از اين در آن زمان نمى‏شد كار كرد؟ باز هم خوب خدا رحمتشان كند اين مقدار جنبيدند كه چسبيده به مسجد نباشد. يك خرده آنطرف‏تر برود. ولى الان انقلاب كه شد، ديگر حتى ارمنى‏ها هم جرأت عرق فروشى علنى ندارند. اينها منكراتى بود كه انقلاب برداشت. در همين تهران جمعيتى از دبيران تعليمات دينى بهائى و يهودى بودند. بعضي هم مسلمان بودند كه كمى از مسيحى‏ها و يهودى‏ها نداشتند. يك سمينارى دبيران تعليمات دينى داشتند كه مرحوم بهشتى به من گفت: برو و صحبت كن. ما وارد سالن كه شديم، ديديم كه همه بى حجاب هستند. انقلاب يك منكراتى را حذف كرد، اما همه كه حذف نشدند. با سكوت ما دو مرتبه برمى گردد. اگر مى‏بينيم كه كسى يك نوار بدى را گذاشته است، هركسي اين را ديد، بوق بزند. تا اين احساس نكند كه خيلى آزاد است. اصلاً اگر گفتن ما هم اثر نكند، لااقل آن كوفتش مى‏شود. چون آن مى‏خواهد كه كيف كند، مى‏بيند كه همه بوق مى‏زنند و حالش را مى‏گيرند. اين مثل يك كسى است كه مى‏رود پشت ديوار و مى‏خواهد مثلاً يك سيگارى بكشد و يا يك كار غلطى بكند و همه چراغ قوه مى‏اندازند اين حالش گرفته مى‏شود. نگذاريد كه آب خوش از گلوى آن پايين برود. آدم گاهى وقت‏ها بايد حالگيرى كند. حتى در استدلال حال طرف را بگيريد. يكى از خلفاى بنى عباس يك نامه به موسى بن جعفر نوشت. چون از امام كاظم به بعد همه امامان ما مادرانشان كنيز بودند. امام كاظم(ع) مادرش كنيز بود. امام رضا(ع) مادرش كنيز بود. امام جواد(ع) مادرش كنيز بود. همينطور تا آخر مادرانشان كنيز بوده‌اند. اين خودش يك درس است كه مى‏خواهد بگويد: بسيارى از زنان گمنام مى‏توانند مادر فرزندان خوب باشند. بسياري از زن‌ها هستند كه بچه هايشان خيلي بد هستند. بسيارى از زنان گمنام هم بچه هايشان خيلي خوب هستند. اين خودش يك درسى است. بني عباس براى اينكه امام كاظم را بكوبد، به امام كاظم گفت: شما كه نمى‏توانيد رهبر باشيد. كسى كه مادرش كنيز است نمى‏تواند رهبر جامعه باشد. امام كاظم فرمود: مادر حضرت اسماعيل هم كنيز بوده است. شما چطور حضرت اسماعيل را به رهبرى قبول دارى؟ يك كسى آمد و شكايت امام هفتم را به امام صادق كرد و گفت: آقازاده شما، موسى بن جعفر دارد نماز مى‏خواند ولى در باز بود و آدم‏ها مى‏آمدند و مى‏رفتند و حواسش پرت مى‏شد. اين آقازاده شما دلش به نماز نبود. امام صادق(ع) فرمود: شما وقت نماز دلت به مردم مسلمان است؟ امام كاظم(ع) فرمود: به اين آقاى كه آمده و شكايت من را كرده است بگو: درست است كه در باز بود و مردم مى‏آمدند و مى‏رفتند. ولى آنكه از مردم به من نزديك‏تر بود، خدا بود و من چنان محو خدا بودم كه توجه به مردم نداشتم. مردم از سه مترى من رد مى‏شدند و خدا «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ(ق/16)» به هرحال ما تك و پاتك هايى بايد داشته باشيم. سازش از گناهان سياسى است. آيه سازش را مى‏دانيد چيست؟ «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ(قلم/9)»، مى‏خواهيد كوتاه بيايد. با هم كوتاه بياييم. يك خرده تو كوتاه بيا. آمدند و به پيغمبر گفتند: آقا يك خرده نسبت به بت‏هاى ما كوتاه بيا. ما هم نسبت به خداى تو كوتاه مى‏آييم. «قُلْ يَأَيهَُّا الْكَفِرُونَ(1) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ(2) وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ(3) وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمُ‏ْ(4)» نه من كوتاه مى‏آيم و نه شما كوتاه بياييد. «لَكمُ‏ْ دِينُكُمْ وَ لىِ‏َ دِينِ(6)» كوتاه بيايم. از چه كوتاه بيايم؟ گير ما اين است كه ديگران در كارهايشان سفت هستند ولى ما شل هستيم. حالا چون بحث در هفته دفاع مقدس پخش مى‏شود، اين را هم بگويم. در زمان جنگ، دفاع مقدس، به يك دانشگاهى رفتيم. برق رفت، گفتند: جلسه تعطيل مى‏شود. گفتم: اگر اينطور است پس زنده باد لبو فروش‏ها، درود بر شلغم فروش‏ها! گفتند: چرا؟ گفتم: لبو فروش‏ها و شلغم فروش‏ها وقتى برق مى‏رود يك چراغ تورى روشن مى‏كنند و دست از شلغمشان برنمى دارند، شما دانشجوها تا برق مى‏رود، كلاس را تعطيل مي‌كنيد. معلوم مى‏شود كه درس به اندازه شلغم پيش شما ارزش ندارد. خيلى به آنها بر خورد. من مسئول مملكتى نيستم اما وقتى نيش مى‏زنم خيلى مى‏سوزند. بقيه مى‏گويند: حالا اين كوك شده است و خطى است. عقده‏اى است. من هيچ نيستم. ولى آدم نبايد به خاطر اينكه برق مى‏رود درس را تعطيل كند.
نفوذ پذيرى از منكرات سياسى است. قرآن مى‏فرمايد: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً(نساء/141)» كفار نبايد راه نفوذ داشته باشند. يك قانونى در اتريش ديدم، دلم سوخت. خيلى غصه خوردم. قانون براي اسلام است ولى آنها عمل مى‏كنند. اسلام مى‏گويد: اگر كفار خواستند كه در كشورهاى اسلامى كليسا بسازند، حق ندارد كه منار و سقف و گنبدش از گنبد مسجد بلندتر باشد. اين قانون اسلام است. ديدم حكومت اتريش مى‏گويد: مسلمان‏ها اگر خواستند كه در اتريش مسجد بسازند حق ندارند كه منارش از منار كليسا بلندتر باشد. درست قانونى كه ما براى اسلام داشتيم. مسواك از ماست اما آنها قيدشان بيشتر است. نظافت از ماست. يك چيزى بگويم كه شايد باور نكنيد. تاريخ حمام در كل اروپا دويست سال است. يعنى شما دويست و ده سال پيش ساختمانى، آثار باستانى، در كتاب لغت آنها چيزى به نام حمام پيدا نمى‏كنى. اصلاً حمام در اروپا براى دويست سال پيش است. ولى در اسلام حمام براى هزار و چهارصد سال پيش است. نظافت براي ما است. آنها عمل مى‏كنند. خوب غصه آدم مى‏خورد. نمى‏خواهند كه ما رشد كنيم. چون اول مهر بحث را گوش مى‏دهند، يك چيزى براى دانشجوها بگويم. ما بايد باورمان بيايد كه كسى دوستمان ندارد. البته در ايام دفاع مقدس گاهى مى‏گفتيم: برادر فلاني! ولى حضرت عباسى ما نه برادر و نه خواهري داشتيم. يكي از برادرهاى ما ديوانه بود و يكى از آنها فقير بود. ديگر حالا از بى كسى ما مى‏گفتيم: برادر! ولى دستمان به جايى بند نبود. در ايام دفاع مقدس هيچ كس با ما نبود، جزء خدا. ما خودمان بوديم. الان هم بايد بدانيم كه كسى دوستمان ندارد. يك مثلى است كه براي شهرهاى كاشان است. نمى‏دانم در شهرهاى ديگر هم مى‏گويند يا نه؟ كاشانى‏ها مى‏گويند: هركسى را كه دوست ندارى، ماهى به آن بده بخورد و بخوابد. هركسى را كه دوست دارى تور به آن بده كه خودش برود و ماهي بگيرد. هر كسى را كه خيلى دوست دارى تور هم به آن نده. توربافى را به او ياد بده. يعنى شغل كليدى را به او ياد بده. اين مثل مهمى است. كلام حكيمانه‏اى است. اروپا و آمريكا ما را دوست نداشتند و به همين دليل، پنجاه، شصت سال است كه دانشجو داريم، هواپيماى ساخته تحويل ما مى‏دهد. يعنى ماهى به ما مى‏دهند. هواپيماسازى را به دانشجوهاى ما ياد نمى‏دهد. اگر گاهى هم تور بدهند، توربافى ياد نمى‏دهند. اين را بايد دانشگاه ما بداند كه اگر مى‏خواهد علم و صنعتى را ايجاد كند، بايد روى پاى خودش باشد. آنوقت رشد علمى هم با عياشى نمى‏خورد. دانشگاه ما بايد يك مكتب مقدسى باشد. آقاجان از نظر علمى آدم تمركز مى‏خواهد. دختر و پسر در دانشگاه ادغام باشند، اينها تمركز فكر ندارند. من كارى به حلال و حرامش هم ندارم. حالا فرض كنيد، گفتند: هركسى به هر كس مى‏خواهد نگاه كند، حلال است. بر فرض حلال شد، تو نگاه نكن. مگر همه حلال‏ها را بايد انجام داد. مى‏گويند: يك كسى بچه سيدهاى خوشگل را مى‏گرفت و مى‏بوسيد. گفتند: چرا چنين مى‏كنى؟ گفت: من بخاطر جدش مى‏بوسم. اينها سيد اولاد پيغمبر هستند. يك سيد كچل را آوردند، گفتند: اين هم جدش پيغمبر است. گفت: من همه ثواب‏ها را نمى‏كنم. مگر لازم است كه همه ثواب‏ها را من انجام بدهم؟ حالا بر فرض كه همه خواهر و برادر شديم. مگر بايد هر حلالى را انجام داد؟ شما اگر مى‏خواهى كه خوب درس بخوانى بايد تمركز فكر داشته باشى و با اين چشم چرانى‏ها فكر متمركز نيست. اسلام به قاضى مى‏گويد: اگر ادارار دارى حق ندارى كه قضاوت كنى. براى اينكه ادرار نمى‏گذارد كه درست فكر كنى. حديث داريم اگر قاضى كفشش تنگ است، قضاوت نكند. چون كفش تنگ نمى‏گذارد قاضى درست فكر كند. اگر كفش تنگ جلوى فكر را مى‏گيرد، قضاوت نكند. پيغمبر فرمود: فاطمه جان اين پرده را بردار. اين پرده گل دارد و گل آن حواس من را پرت مي‌كند. ما نبايد از كنار اين مسائل، ساده عبور كنيم. بگوييم: ما حواسمان پرت نمي‌شود. به على گفتند: چرا به زن‌ها سلام نمى‏كنى؟ پيغمبر سلام مى‏كند. فرمود: من سى سال جوان‏تراز پيغمبر هستم. مى‏ترسم كه به يك دخترى سلام كنم و آن جواب بدهد و على تكان بخورد. جواب سلام او على را تكان مى‏دهد. ما نگوييم: اينكه چيزى نيست. ما از اين حرف‏ها گذشته‏ايم. اينقدر جانماز آب نكش. من جوانى تو را يادم نرفته است. پهلوى من ديگر از اين حرف‏ها نزن. برو اين حرف‌ها را به عمه‌ات بزن كه پير شده است. اينطور نيست كه ما از اين حرف‏ها بگذريم. اميرالمومنين مى‏فرمود: مى‏ترسم به زن جوان سلام كنم و يك طورى جواب بدهد كه على تكان بخورد. امام زين العابدين لباس شيك پوشيد و در كوچه آمد. يك خرده راه رفت و برگشت به خانمش گفت: همان لباس ديروز را بياور. گفتند: چرا؟ گفت: اين لباس را پوشيده‏ام «انى لست بالعلى بن الحسين» انگار من طور ديگري شده‏ام. احساس مى‏كنم كه لباس روح من را تكان داد. اگر گل پيغمبر را تكان مى‏دهد، پس ما خيلي بايد دقت كنيم. البته اينها براي ما درس است و اگر نه آنها به حق معصوم بودند و به حق تكان نمى‏خوردند. بين ماشين و هواپيما تفاوت است. اگر احتمال بدهيم كه ماشين ما پنچر مي‌شود ممكن است كه رفت وآمد را تعطيل نكنيم. اما خلبان اگر يك درصد، نيم در صد احتمال بدهد، فلان اتفاق مي‌افتد، پرواز نمي‌كند. راننده تا سى درجه خطر هم باز مسافركشى مى‏كند. ولى خلبان در دنيا يك درصد هم حق پرواز ندارد. چون خلبان‌ها پرواز كنندگان دنياى عرفان هستند. آنها يك درصد هم پرواز نمى‏كنند. منكرات چيست؟ همين قطع كردن درخت منكر است. اگر شهردارى تهران، قبلاً اجازه نمى‏داد كه كسى درخت را قطع كند، الان اينطور نمي‌شد. در كشورهاى اروپايى اگر كسى درخت را قطع كند جريمه‏اش مى‏كنند. جريمه‌اش هم سنگين است. اين درخت براى ما اكسيژن مى‏فرستد. قطع درخت خيلى مهم است. از روي چمن‏ها عبور مي‌كنيم. شاخه‌ها را مى‏گيريم و مى‏شكنيم. اينها منكر نيست؟ اصلاً گاهى وقت‏ها بچه‏هاى ما اينطور تربيت شده‏اند. يك كسى مى‏گفت: چقدر ايرانى‏ها غذاهاي پر حجم مي‌خورند. اينقدر از بچگى آبگوشت و‌اش رشته خورده‌اند، شكمشان كش آمده است. ما از بچگى گاهى با منكر عادت پيدا كرده‏ايم. از مدرسه بيرون مي‌ايد همينطور يك پاشنه كش يا سيخ برمي دارد و به ديوار مردم مي‌كشد و مى‏رود. آقا اين ديوار خانه مردم است. اين منكر نيست؟ پدر بزرگ شما مرحوم شد. خدا رحمتش كند. چه حقى داشتى كه اعلاميه‏اش را به ديوار خانه ما چسباندى؟ خوب من راضى نيستم كه ديوار خانه ما پر از كاغذ بشود. اين منكر نيست؟ اين اگزوز ماشين را تغيير نمى‏دهى، دودش به حلق مردم مى‏رود. اين منكر نيست؟ جالب اين است كه گاهى بعضى از حزب اللهى‏ها يك ماشينى دارند كه آدم هر چه نگاه مى‏كند لجن مى‏بيند. ماشين كهنه عيب ندارد. ماشين كهنه را هم مى‏شود تميز كرد. دستش را به ماشين نمى‏مالد. انگار ماشين براي زمان ناصرالدين شاه است. اگزوزش را هم درست نمى‏كند. تميز هم نيست. آنوقت در ماشين نشسته و مي‌گويد: آقاى قرائتى فساد غوغا مى‏كند. خوب اين فساد يكى از آنها هم ماشين تو است. يكى از آنها اگزوز تو است. اينها هم منكرات است. اصلاً اين منكرشناسى يك چيزى است. حيف ما كه هميشه منكر را از زاويه چشم ديگران مى‏بينيم. منكرات خودمان را نمى‏بينيم. چقدر الان جوان حزب اللهي پاى تلويزيون نشسته است كه نامه به پدر و مادرش ننوشته است؟ قرآن چهار بار گفته است: «و بالوالدين احساناً» خوب چرا مثلاً شما كه دانشجو هستى، شما كه سرباز هستى، شما كه پدر و مادرت در شهر ديگر هستند، چرا نامه نمى‏نويسى؟ مي‌گويد: من نامه نمى‏نويسم كه خوب دل تنگ بشوند و عوضش وقتى به وطن مى‏روم، بگويند: الهى به قربانت بروم. ديدى اسرا وقتى كه آزاد شدند چه هيجانى بود؟ من يك مدتى نامه ننويسم و تلفن نكنم تا خوب اينها را در عطش نگه دارم كه وقتى به آنجا رفتم هيجانى با من برخورد كنند. خوب اين منكر نيست كه آدم دل مادرش را بسوزاند بخاطر اينكه خودش را لوس كند. اين منكر نيست؟ هجرت نكردن منكر نيست؟ اگر روز قيامت عشاير آمدند و گردن من آخوند را گرفتند و گفتند: ما دو ميليون عشاير ايرانى از شخص جناب قرائتى شكايت داريم. ايشان چرا سرى به ما عشاير نزد؟ چطور مى‏شد كه مى‏آمد و براى ما هم يك حديثى، يك مسئله‏اى مي‌گفت؟ چرا فقط به شهرهاى بزرگ رفت؟ من جواب ندارم. براى اينكه من در قم تربيت شدم. در قم هم بعضى هجرت نمى‏كنند در نجف درس خواندم. البته يك سال درس خواندم. در نجف مى‏بينى كه بعضى از آقايان سى سال، چهل سال هجرت نمى‏كنند. همان زمانى كه صدام جوان‏ها را مى‏گرفت و حزب بعث درست مى‏كرد، مى‏ديدى كه ما هم مشغول يك كار ديگرى بوديم. من هجرت نكردم، او نماز خواندن و غسل كردن را نمي‌داند. هجرت نكردن گناه نيست؟ اتفاقاً گناه است. قرآن مى‏گويد: تمام گناه‏ها را روز قيامت حال‏گيرى مى‏كنيم. هجرت نكردن را هنگام مردن، لحظه‏اى كه انسان مى‏خواهد بميرد و فرشته مى‏آيد، مي‌گوييم. قرآن مى‏گويد: فرشته لحظه جان كندن مى‏آيد و مى‏گويد: «فيمن كنتم» تو در جامعه چه كاره بودى؟ مى‏گويد: «كنا مستضعفين» ما طبقه دوازده بوديم و حناى ما رنگى نداشت. مى‏گويد: «او أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا(نساء/97)» تو نمى‏توانستى هجرت كنى؟ نمى‏شد هجرت بكنى؟ اينهايى كه مي‌توانند قرآن بخوانند هجرت كنند. همه اينهايى كه نمي‌توانند قرآن بخوانند، قرآن خوان مى‏شوند. هجرت از گناهان مهم ما است. حالا من عرض كردم تقريباً چهارصد تا گناه يادداشت كرده‏ام. گناهانى كه با آنها درگير هستيم و توجه‏ نداريم كه اين چه گناهي است؟ خيال مى‏كنيم گناه فقط غيبت است. دروغ است. غذاى داغ خوردن هم گناه است. اصلاً وقتي شما يك بادام را با دندانت مى‏شكنى، البته اين مثال براي قديم است. الان كه بادام گير كسى نمى‏آيد. ديگر گردو و بادام را بايد در موزه‏ها گذاشت. اما همين شكستن با دندان باعث مي‌شود كه تو به آمريكا وصل شوي. چرا؟ براى اينكه فشارى كه با دندان روى اين پوست بادام مى‏آورى، اين دندان شما ترك برمى دارد. غذا هم بين آن مى‏رود و كرم مى‏خورد و سياه مى‏شود. بعد از مدتى دندانسازى مى‏روى و مى‏تراشد. وقتى تراشيد بايد با موادى پر كند كه آن مواد از آمريكا مى‏آيد. يعنى شما امروز بادام مى‏شكنى. هشت سال ديگر دستت جلوي آمريكا دراز است. منكر كه فقط يك كار و دو كار نيست. حرف‏هاى زشتى كه پدر و مادر مقابل بچه‌ها به هم مى‏زنند از بزرگترين منكرات است. گيرم كه پدر و مادر با هم مسئله‏اى دارند، بچه را در اتاق ديگر بگذارند و در يك اتاق ديگر با هم صحبت كنند. بگويند: من از شما اين گله را دارم. رو به روى بچه نگويد كه تو اينطور هستى. فحش دادن رو به روى بچه از بزرگترين منكرات است. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ما را آشنا با منكرات قرار بده و ايمان و تقوايى بده كه آنها را ترك كنيم. ما را با معروف‏ها آشنا كن و ايمانى بده كه آنها را انجام بدهيم. ما را دچار خيال نكن كه منكر را يكى، دو تا بدانيم. ما را از كسانى كه يك مرتبه غافلگير بشويم و متوجه بشويم همه‏‌ي عمر ما تلف شده است، قرار نده. قرآن مى‏گويد: «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»(كهف/104)خدايا به ما توفيق بده، همين طور كه انقلاب ما يك سرى منكرات را از بين برد، به ما توفيق بده كه ما هم كه فرزندان انقلاب هستيم، قدم به قدم نسل‏هاى انكار و منكرات را پاره كنيم. رهبر ما، كشور ما، ناموس ما، نسل ما حفظ بفرما. مسلمان‏ها را در سراسر جهان تأييد بفرما. روح تمام عزيزانى كه در هشت سال دفاع مقدس با خون خود جلوى بزرگترين منكر جهان اسلام، صدام ايستادند و بزرگترين منكرات، حمله به نظام اسلامى را با خون و جان خودشان دفع كردند و با خون خودشان نهى از منكر كردند و جلوى فساد و هجوم به اسلام را كه بزرگترين فساد است گرفتند، از ما شاد بگردان. روح امام را از ما شاد بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»