زهد

زهد و فضيلت آن‏
«زهد» در لغت يعنى «پارسايى»، «گرفتن اقلّ كفايت از حلال وترك زايد آن، ضد رغبت.» «1» به عبارت ديگر، زهد يعنى بى رغبتى و بى‏اعتنايى به چيزى، به خاطر كوچك دانستن آن. زاهد كسى است كه از دنيا و امور دنيايى، ازروى ميل و رغبت، به خاطر كوچك دانستن آن، دورى كند وبه اندك آن قناعت نمايد، تا سبكبار و سبكبال در مسير فرمانبردارى خدا قدم نهاده، انوار و تجلّيات الهى در دلش وارد شده و از نزديكان درگاه خداوند شود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله زهد را سبب محبت به خداوند مى‏شمارد و مى‏فرمايد:
«أِنْ ارَدْتَ انْ يُحِبَّكَ اللَّهُ فَازْهَدْ فِى‏الدُّنْيا» «1»
اگر مى‏خواهى خداوند تو را دوست بدارد، در دنيا زاهد باش.
پر واضح است كسى كه خداوند اورا دوست بدارد، در بالاترين درجات خواهد بود، و از اين رهگذر مى‏توان گفت، زهد از بالاترين مقامات براى انسان آرمانخواه و هدفدار است. وعلى عليه السلام مى‏فرمايد:
«الزُّهْدُ اصْلُ الدّينِ» «2» زهد، اصل و ريشه دين است.
همچنين مى‏فرمايد:
«عَلَيْكَ بِالزُّهْدِ فَانَّهُ عَوْنُ الدّينِ» «3» زهد داشته باش، بدرستى كه آن ياور دين‏است.
زهد دو جنبه دارد، جنبه روانى و جنبه عملى. «4»
بعد روانى زهد، عدم دلبستگى به دنيا و مظاهر آن است. بعد عملى زهد عبارت است از چشم پوشيدن از برخى مصارف و بهره‏منديها براى تأمين مصالح فردى و عمومى.
زهدى كه در حالات روحى انسان، متجلّى مى‏شود، از عاليترين صفات مؤمنان مى‏باشد كه درهمه حال وبراى همه كس، مطلوب است. زهد به اين معنا، آزاد شدن انسان از اسارت تمايلات نفسانى و مظاهر دنيوى است. رسيدن به درجات عالى كمال براى انسان ممكن نيست، مگر با راسخ شدن چنين روحيه‏اى در او، كه جاذبه‏هاى مادى او را اسير نكرده و جهت نبخشد. در روايات متعدّدى «5» آمده است كه زهد مورد نظر اسلام، در آيه زير خلاصه مى‏شود:
«لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِماآتاكُمْ» «1»
تاآنكه بر آنچه از دست شما رفته است، تأسّف نخوريد و بدانچه به دست شما رسيده است، شاد نشويد.
بنابراين، زهد به معناى برخوردار نشدن از دنيا نيست، بلكه برخوردارى از دنيا و نعمتهاى الهى است به طريقى كه موجب غفلت انسان نگردد. چنانكه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:
«لَيْسَ الزُّهْدُ فىِ الدُّنْيا بِاضاعَةِ الْمالِ وَ لا بِتَحْريمِ الْحَلالِ، بَلِ الزُّهْدُ فىِ الدُّنْيا انْ لا تَكُونَ بِما فى‏ يَدِكَ اوْثَقُ مِنْكَ بِما فى‏ يَدِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» «2»
زهد در دنيا ضايع كردن مال و حرام نمودن حلال نيست، بلكه زهد در دنيا به اين است كه اعتماد تو نسبت به آنچه در دستت مى‏باشد، بيشتر نباشد از اعتمادت نسبت به آنچه در دست خداوند عزوجل است.
با توجه به آنچه گذشت، اصل زهد، همين دلبسته نبودن به دنياست. البته پيدايش چنين خصلتى در انسان ونيز حفظ آن با تنعّم وبرخوردارى ازهمه لذايذ دنيا نمى‏سازد.
براى ايجاد روحيه عالى عدم دلبستگى به مظاهر دنيا و حفظ اين روحيه، لازم است انسان تحت شرايط خاصّى، از برخى مصارف و لذّات دنيا چشم بپوشد و زهد عملى جهت چنين تمرينى لازم است. برخى ازدلايل و شرايط ويژه‏اى كه زهد عملى را ايجاب مى‏كند، به شرح زير است:
1- كمتر مصرف كردن يا چشم پوشى از مصرف برخى اشياء، به جهت ندرت آنها نسبت به نيازمردم؛ تا اينكه زمينه استفاده ديگران فراهم آيد. دراين گونه زهد، انسان در مصرف خود، محدوديتهايى قائل مى‏شودتا ديگران در رفاه و آسايش بيشترى قرار گيرند.
2- زهد مقام رهبرى: قرارگرفتن فرد در مقام رهبرى ايجاب مى‏كند زندگى‏
زاهدانه داشته باشد؛ تا از طرفى براى رفاه خويش در اموال مردم، دست نيفكند و آنها رابه خود اختصاص ندهد و از طرف ديگر، مردم محروم و ضعيف الحال جامعه، باديدن وضعيت زندگى حاكم خويش، دلگرم شوند و احساس حقارت واظهار ملالت نكنند.
از اميرمؤمنين عليه السلام نقل شده كه فرمود:
«أِنَّ اللَّهَ جَعَلَنى‏ اماماً لِخَلْقِهِ، فَفَرَضَ عَلَىَّ التَّقْديرَ فى‏ نَفْسى‏ وَ مَطْعَمى‏ وَ مَشْرَبى‏ و مَلْبَسى‏ كَضُعَفاءِ النَّاسِ، كَىْ يَقْتَدِىَ الْفَقيرُ بِفَقْرى‏ وَ لا يُطْغِى الْغَنّىَ غِناهُ» «1»
همانا خداوند مراامام خلقش قرار داده و بر من لازم فرموده كه در خودم، خوردن و نوشيدن و پوششم (زندگى خود را) مانند ضعفاى مردم تنظيم كنم، تا اينكه فقير به فقر من اقتدا كند وثروت، ثروتمند را به طغيان واندارد.
3- زهد عملى به عنوان وسيله‏اى براى رسيدن به زهد روحى: دوجنبه زهد بر هم اثر متقابل دارند. يعنى گاهى براى ورزيده شدن در زهد روانى لازم مى شود كه انسان از برخى لذتها و بهره‏منديها چشم بپوشد. از باب مثال لباس كهنه و مندرس بپوشد كه بواسطه آن، دل، خاضع و نفس، رام مى‏گردد.
شايد اگر اين دلايل و موجبات نمى بود زهد عملى يعنى كاهش مصرف از نظر اسلام، هيچ ضرورت مستقلّى نداشت.
ويژگيهاى زاهد
زاهد واقعى را چگونه بشناسيم؟ چه صفاتى او رااز ديگران متمايز مى‏كند؟ به عبارت ديگر اسلام چهره حقيقى زاهد را با چه ويژگيهايى ترسيم كرده است؟
در تعاليم اسلامى ويژگيهايى را براى اشخاص زاهد بر شمرده‏اند كه به بعضى از آنها مى‏پردازيم:
الف- تحقير دنيا
دنيا پيش زاهد، كوچك است وآن را تحقير و سرزنش مى‏كند. تحقير كردنش به خود دنيا، نعمتها ومواهب الهى بر نمى‏گردد، بلكه به دوستى دنيا بر مى‏گردد كه ريشه گناهان است، او از دنيا و عطاياى آن براى رسيدن به كمالات معنوى و اخروى بهره‏مى‏گيرد كه امام باقر عليه السلام فرمود:
«نِعْمَ الْعَوْنُ الْدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ» «1»
دنيا خوب كمكى براى آخرت است.
پس، زاهد، حب دنيا را از دل بيرون كرده است‏تا حبّ او به محبوب اصلى محفوظ باشد، چرا كه دو دوستى متضاد دريك دل نمى‏گنجد. او در دنياى خاكى و ميان مردم زندگى مى‏كند، كارو مسؤوليت و مال و ثروت هم دارد ولى دل به هيچ كس وهيچ چيز جز خدا نمى‏بندد، به عنوان نمونه على عليه السلام در موارد گوناگونى از نهج‏البلاغه دنيا را سرزنش و تحقير كرده است. ازجمله مى‏فرمايد:
«وَ اللَّهِ لَدُنْياكُمْ هذِهِ أَهْوَنُ فى‏ عَيْنى‏ مِنْ عِراقِ خِنْزيرٍ فى‏ يَدِ مَجْذُومٍ» «2»
به خدا سوگند! اين دنياى شما درچشم من خوارتر از استخوان بى‏گوشت خوكى است كه در دست بيمار جذامى باشد.
با اين حال، آن بزرگوار مثل ديگران از عطاياى دنيا بهره مى‏گرفت، در كارهاى اجتماعى از كارگرى گرفته تا رهبرى حضور فعّال داشت، دست به كارهاى توليدى همچون زراعت ومانند آن مى‏زد، ولى درآمد آن را انباشته نمى ساخت، بلكه همه را در راه خدا انفاق مى‏كرد.
امام عليه السلام بااين رفتارش نشان داد، كه تحقير دنيا به معناى رها كردن آن و گوشه نشينى نيست، بلكه به معنى دل نبستن واسير آن نشدن است.
ب- ايثار
همان طور كه ذكر شد «زهد اسلامى» لازمه انتخاب زندگى ساده و بى‏تكلّف است، وبر اساس پرهيز ازتنعّم، تجمّل و لذّت گرايى است. و زاهد از آن جهت، ساده، بى‏تكلّف و دركمال قناعت زندگى مى‏كند، و برخود تنگ مى‏گيرد، تا ديگران رابه آسايش برساند. يعنى در شرايطى كه ديگران محتاج و فقيرند، ايثار مى‏كند، خودش را فداى ديگران مى‏كند وآنچه دارد به نيازمندان مى‏بخشد، زيرا قلب حسّاس و درد- آشناى او وقتى به نعمتهاى جهان، دست مى‏يازد كه انسان نياز مندى نباشد، واز اينكه نيازمندان رابخوراند، بپوشاند و آنان رابه آسايش برساند بيش از آن لذّت مى‏برد كه خود بخورد، بپوشد و استراحت كند. او محروميت، گرسنگى، رنج و درد را از آن جهت تحمّل مى‏كند كه ديگران برخوردار، سير وبى دردسر زندگى كنند.
زاهد بر اساس «زهداسلامى» از اجتماع گريز ندارد، وايثار او زاييده علايق و عواطف اجتماعى است و جلوه عاليترين‏احساسات انسان دوستانه وموجب استوارى بيشتر پيوندهاى اجتماعى است.
ج- همدردى‏
«زاهد» در غم مستمندان و محرومان همدردى وشركت مى‏كند. او دردرجه اول مى‏كوشد كه وضع موجود مبنى بر پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم را دگرگون سازد و در درجه دوم با ايثار وتقسيم آنچه در اختيار دارد به بازسازى وضع تابسامان مستمندان مى‏كوشد؛ اما وقتى مى‏بيند كه بطور عملى راه برخوردار كردن و رفع نيازمنديهاى مستمندان بسته است، با همدردى و شركت عملى در غم مستمندان، بر زخمهاى دل آنان مرهم مى‏گذاردو دردهاى اجتماعى را تسكين مى‏دهد.
زندگى زاهدانه پيغمبر اكرم صلى‏اللّه عليه وآله واميرالمؤمنين عليه‏السلام و ساير ائمّه گواه بر اين مطلب است كه چگونه‏با محرومان جامعه همدردى‏و درغم آنان شركت مى‏كردند. به عنوان نمونه اميرمؤمنان على (ع) در نامه خود به عثمان بن حنيف‏
مى‏نويسد:
«أَاقْنَعُ مِنْ نَفْسى‏ بِانْ يُقالَ اميرُ الْمُؤْمِنينَ وَ لا اشارِكَهُمْ فى‏ مَكارِهِ الْدَّهْرِ؟ اوْ اكوُنَ اسْوَةً لَهُمْ فى‏ جُشُوبَةِ الْعَيْشِ» «1»
آيا باعنوان ولقب اميرالمؤمنين كه روى من نهاده ومرا با آن خطاب مى‏كنند، خودم راقانع سازم، ودر سختيهاى روزگار با مؤمنان شركت نداشته باشم، يا براى آنان در خشونت وسختى زندگى سرمشق نباشم؟
و نيز در همان نامه مى فرمايد:
«... هَيْهاتَ أَنْ يَغْلِبَنى‏ هَواىَ وَ يَقوُدَنى‏ جَشَعى‏ أِلى‏ تَخَيُّرِ الْاطْعَمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ اوِ الْيَمامَةِمَنْ لا طَمَعَ لَهُ فىِ الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشَّبَعِ، اوْ أَبيتَ مِبْطاناً وَ حَوْلى‏ بُطُونٌ غَرْثى‏ و اكْبادٌ حَرّى‏» «2»
چگونه ممكن است هواى نفس بر من غلبه كند، ومرا به سوى انتخاب بهترين غذاها بكشاند، در صورتى كه شايد در «حجاز» يا «يمامه» افرادى يافت شوند، كه اميد همين يك قرص نان را هم ندارند، و دير زمانى است كه شكمشان سير نشده است، آيا سزاوار است شب رابا سيرى صبح كنم، در صورتى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه و جگرهاى سوزان قرار دارد؟!
د آزادى و آزادگى‏
انسان زاهد، نيازها را كم مى كند تا از قيد اسارت اشياء واشخاص رها گردد.يك سلسله قيدها هست كه بشر خودش، براى خودش به وجود مى آورد، و در نتيجه، خواه ناخواه دست و پايش بسته مى‏شود، وبه مقدار متناسب باآن قيدها آزادى از او سلب مى‏شود. به طور مثال افرادى را در زندگى مى‏بينيد كه به نوعى غذا، لباس، اتومبيل، منزل، دخانيات وامثال آن دل بسته وخوگرفته‏اند به گونه اى كه اگر زمانى يكى‏از دلبستگى هايشان فراهم نشود، زندگى براى آنان تلخ وغير قابل تحمّل مى شود.
در مقابل، افرادى رامى بينيد كه در دنيا ساده زندگى مى‏كنند بدون اينكه لذّتهاى خدايى را بر خود حرام كرده باشند، و فكر كنند كه اينها حرام است، وبدون اينكه از كارهاى زندگى دست بكشند، در متن زندگى واقعند، ولى دلشان مى‏خواهد ساده زندگى كنند، ساده ترين لباسها را بپوشند، ساده‏ترين غذاها را بخورند و منزل و مركبشان ساده باشد؛ براى اينكه نمى‏خواهند آزادى خود را به چيزى بفروشند؛ زيرا به هر اندازه خود را به اشيا وابسته كنند، اسير آنها خواهندبود، مثل كسى كه هزار بند به او بسته شده است و در اثر اين قيد و بندها نمى‏تواند سبكبار باشد، و راه برود، و همين اسارت، مايه سقوط از درجات انسانى و هلاكت آنها مى‏گردد.
روايت شده كه حضرت عيسى (ع) از منطقه‏اى گذشت، ساكنين آن همراه چارپايان و ماكيانشان يكجا مرده بودند، به خواهش همراهانش ازآن مردگان پرسيد:
از چه روبه هلاكت رسيديد؟
يكى از آنان (با اذن خدا) پاسخ داد:
بندگى طاغوت، دوستى دنيا، كمى خوف، آرزوى طولانى، همراه غفلت و لهو ولعب مار ابه اين روز انداخت،
آن حضرت پرسيد:
علاقه شمانسبت به دنيا چگونه بود؟
پاسخ داد:
مانند علاقه كودك به مادرش بود، هرگاه به ماروى مى‏آورد، شاد و خرسند مى‏شديم، و چون از ما، رو مى‏گردانيد، گريان وغمناك مى‏شديم. «1»
يعنى اسير دنيا و زرق وبرق و زينتهاى آن بودند، وخود را به آنها فروختند، و برده‏دنيا شدند و سرانجام نابود گرديدند. على عليه السلام مى‏فرمايد:
«الدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ، وَ النَّاسُ فيها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ فيها نَفْسَهُ فَاوْبَقَهُ، وَ رَجُلٌ اشْتَرى‏ نَفْسَهُ فَاعْتَقَهُ» «1»
دنيا گذرگاه است نه قرارگاه، ومردم دراين گذرگاه دودسته اند: برخى خود را مى‏فروشند و برده مى سازند، وخويشتن راتباه مى‏كنند، وبرخى خويشتن را مى خرند وآزاد مى‏سازند.
دسته دوم همان زاهدانى هستند، كه هيچ گاه روحيه آزادى وآزادگى را از دست نداده، و به جز خدادل نبسته‏اند.
ه- برخوردارى از مواهب معنوى‏
«زاهد» لذّت گرايى راترك مى‏كند تا از عطاياى روحى ومعنوى برخوردار شود. او مى داند كه تا انسان از قيد هوا پرستى آزاد نشود وتا طفل جان از پستان طبيعت گرفته نشود وتا مسائل مادى از صورت هدف بودن خارج نشود وبه صورت وسيله در نيايد، سرزمين دل براى رشد و نمو احساسات پاك، انديشه‏هاى تابناك وعواطف ملكوتى آماده نمى‏شود. على (ع) مى فرمايد:
«طوُبى‏ لِلزَّاهِدينَ فِى الدُّنْيا الرَّاغِبينَ فِى‏الْآخِرَةِ، اوُلئِكَ قَوْمٌ أِتَّخَذوُا الْارْضَ بِساطاً، وَ تُرابَها فِراشاً، وَ ماءَها طيباً، وَ الْقُرْآن شِعاراً، وَ الدُّعاءَ دِثاراً، ثُمَّ قَرَضوُا الدُّنْيا قَرْضاً عَلى‏ مِنْهاجِ الْمَسيحِ ...» «2»
خوشا آنانكه دل ازاين جهان گسسته و بدان جهان بسته‏اند، آنان مردمى هستند كه زمين را فرش، وخاك آن را بستر، وآب آن را عطر خود قرار داده‏اند. قرآن را به جانشان بسته‏اند، و دعا را ورد زبان. سپس دنيا را به شيوه مسيح، نوعى قرض داده‏اند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«... أِنَّما ارادوُا الزُّهْدَ فىِ‏الدُّنْيا، لِتَفْرُغَ قُلُوبُهُمْ لِلْآخِرَةِ» «1»
از اين جهت، زهد را برگزيدند كه دلهايشان براى آخرت فارغ باشد.
بنابراين «زاهد» از لذّتهاى مادّى وجسمانى كم مى‏كند تا دراين دنيا لذّتهاى معنوى والهى را درك كند. آن لذتى كه او از نماز، طلب آمرزش، تلاوت قرآن و دعا مى‏برد، هيچ وقت يك آدم وابسته به دنيا احساس نمى‏كند، زيرا لذّت او براى سرگرم شدن به خواسته‏هاى نفسانى است وكارهاى حيوانى براى رسيدن به مقامات معنوى ناسازگار است. از اين رو، على عليه السلام مى‏فرمايد:
«كَيْفَ يَصِلُ‏الى‏ حَقيقَةِ الزُّهْدِ مَنْ لَمْ تَمُتْ شَهْوَتُهُ» «2»
كسى كه شهوتش نمرده است، چگونه به حقيقت زهد دست مى‏يابد؟