اقتصاد و اخلاق‏

اقتصاد در لغت و اصطلاح‏
اقتصاد از نظر لغت به معناى راست و مستقيم است؛ طريق قصد، يعنى راه مستقيم. «1» همچنين به معناى اعتدال و ميانه روى نيز آمده است. در قرآن كريم از جمله در دو مورد زير به همين معنى به كار رفته است:
1- «وَاقْصِدْفِى مَشْيِكَ» «2»
(لقمان به پسرش گفت:) در رفتار خود ميانه رو باش.
2- «... مِنْهُمْ امَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ ...» «3»
.. بعضى از ايشان، مردمى ميانه رو هستند.
در اصطلاح، براى اقتصاد تعريفهاى مختلفى شده است، كه به نقل يكى از آنها مى‏پردازيم:
اقتصاد، عبارت است از بررسى، ارزيابى وانتخاب روشهايى كه بشر براى استفاده از منابع به منظور توليد كالاها و خدمات وتوزيع آنها جهت مصرف به كار مى‏گيرد. «1»
اهميّت مسائل اقتصادى‏
اگر چه اين مطلب كه بعضى ادّعا كرده و گفته‏اند: اقتصاد بطور كلّى، سر چشمه همه اموراجتماعى و حتّى زيربناى مسائل سياسى، علمى، اخلاقى و اعتقادى فرد و اجتماع است، «2» صحّت ندارد، امّا تأثير عميق و اساسى آن را درايجاد بسيارى از رسوم، آداب، فرهنگ، اخلاق و جريانهاى روز مرّه زندگى افراد و ملّتها نمى‏توان انكار كرد.
اقتصاد ازاهميّت زيادى برخوردار است، زيرا استقبال جامعه و قدرت مقاومت آن در مقابل حوادث طبيعى واجتماعى، همچنين شكوه و عظمت يك جامعه درمقابل جوامع ديگر و ثبات سياسى آن، بستگى به حلّ مشكلات ورفع كمبودهاى اقتصادى آن جامعه دارد.
مرحوم علّامه طباطبايى در رابطه با اهميّت اقتصاد مى‏نويسد:
«مهمّترين چيزى كه مجتمع بشرى را بر اساس خود پايدار مى‏دارد، اقتصاديات جامعه است، كه خداآن رامايه قوام اجتماعى قرار داده است، «3» وما اگر انواع گناهان و جرائم وجنايات وتعدّيات ومظالم را دقيقاً آمار گيرى كنيم، و به جستجوى علّت آن بپردازيم، خواهيم ديد علّت بروز تما مى آنها يكى ازدو چيز
است:
1- فقر مفرطى كه انسان را به اختلاس اموال مردم از راه سرقت وراهزنى و آدمكشى وگرانفروشى و كم فروشى وغصب و ساير تعدّيات وامى‏دارد.
2- ثروت بى حسابى كه انسان را به اسراف درخوردن و نوشيدن و پوشيدن و تهيّه مسكن و همسر، و بى بندوبارى در شهوات و هتك حرمتها و شكستن قرقهاوتجاوز در جان ومال ديگران وادار مى‏كند.» «1»
تأثير اقتصاد براخلاق‏
الف- آثار مثبت‏
1- تزكيه نفس: انسان مى‏تواند به كمك مال وانفاق آن در راه خدا خود را ازآتش شعله ور جهنّم حفظ كند، و با صرف مال در راه خير، باعث تزكيه نفس خويش گردد، خدا به پيامبرش مى‏فرمايد:
خُذْ مِنْ امْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكّيهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَيْهِمْ انَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» «2»
ازمالهاى ايشان صدقه بگير تابه وسيله آن، ايشان را پاك گردانى و بر ايشان درود فرست كه دعا و درود تو مايه آرامش آنهاست.
يكى از علل وجوب زكات، پاك شدن نفس از صفت زشت بخل است. در خطبه فدكيّه حضرت زهرا سلام اللّه عليها به اين اثر مثبت، تصريح شده‏است:
«فَجَعَلَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ وَالصَّلوةَ تَنْزيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ وَالزَّكوةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفسِ وَ نَماءً فِى الرِّزْقِ» «3»
خداوند، ايمان را جهت پاك شدنتان از آلودگى شرك ونماز را به خاطر پاكيزه شدن و سالم‏شدنتان از مرض كبر و زكات را به منظور پالايش نفس و افزايش و بركت در روزى‏تان قرار داد.
2- عزّت نفس: انسانى كه از نظر اقتصادى در وضعِ خوبى به سر مى‏برد، و بر اثر تلاش و زحمت، خود را از ديگران بى نياز مى‏كند، داراى عزّت و شرافت است.
امام صادق عليه‏السّلام فرمود:
«يا عَبْدَاللَّهِ احْفَظْ عِزَّكَ. قالَ: وَما عِزّى‏ جُعِلْتُ فِداكَ؟ قالَ: غُدُوُّكَ الى سُوقِكَ وَاكْرامُكَ نَفْسَكَ ...» «1»
اى بنده خدا عزّت خويش را حفظ كن. راوى سؤال كرد عزّتم چيست قربانت گردم؟
فرمود: صبح زود رفتن به بازار (و كار وتلاش) و در نتيجه گرامى داشتن خود.
ب- آثار منفى‏
همان طورى كه پيش از اين اشاره كرديم، مسائل اقتصادى، داراى آثار فراوانى است؛ اگر انسان توجّه نداشته باشد، و آنگونه كه دين اسلام دستور داده است، حركت نكند، باعث ايجاد رذايل اخلاقى فراوانى در نفس او مى‏شود كه به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:
1- طغيان و سركشى: ثروت، انسان را از ديگران بى نياز مى‏سازد، وبى نيازى از ديگران بطور معمول اين تصوّر نادرست را در فرد به وجود مى‏آورد كه در هرچيز از ديگران بى نياز است. از اين رو، در برابر ديگران سركشى مى‏كند.
بعلاوه، بى نيازى‏از انسانها بطور معمول، تصوّر بى نيازى از خدار ا نيز در پى خواهدداشت و اينجاست كه ثروت، روح استكبارى را پديد مى‏آورد و فرد در برابر خدا هم سركش مى‏شود.
گفتنى است كه طغيان ناشى از ثروت، لازمه غير قابل انفكاك ثروت نيست، بلكه‏ ممكن است ثروت براى كسى فراهم شود، ليكن باعث طغيان نشود.
آنچه در نظر اسلام، منفى است، روحيه استكبارى ناشى از ثروت است، نه خود ثروت ولى چون اغلب، ثروت، ناخواسته چنين روحيه‏اى را پديد مى‏آورد، گاهى جمع ثروت نيز مورد نكوهش قرار گرفته است.
به عنوان نمونه، قرآن كريم، قارون را مثال زده است كه مؤمنان به او گفتند:
«وَابْتَغِ فِيْما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَالآخِرَةَ وَلا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَاحْسِنْ كَما احْسَنَ‏اللَّهُ الَيكَ وَلا تَبْغِ الْفَسادَ فِى الأَرْضِ انَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الْمُفْسِدينَ» «1»
با ثروتت، آخرت را طلب كن و بهره‏ات را از دنيا فراموش مكن و به ديگران احسان كن، چنانكه خدا به تواحسان كرد و در پى فساد در زمين مباش،
اما پاسخ قارون يك جمله بود:
«انَّما اوُتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدى‏» «2»
(اين مال را خدا به من نداده است) همانا من با علم خود آن را به دست آورده‏ام.
ريشه طغيان، احساس بى نيازى از خداست و ثروت اين احساس را پديد مى‏آورد.
2- آرزوهاى طولانى: انسان فقير، آرزوى زيادى ندارد، بلكه مى‏خواهد نياز ضرورى‏اش بر طرف گردد، امّا فردثروتمند باداشتن امكانات مادّى فراوان، آرزوهاى دور و دراز پيدا مى‏كند، بلند پروازى مى‏نمايد، حرص و آز بيشتر دارد، از اين رو غرق در آرزوها مى‏گردد و از عاقبت كار، غفلت مى‏كند. حضرت على عليه‏السّلام مى‏فرمايد:
«الْمالُ يُفْسِدُ الْمَآلَ، وَيُوَسِّعُ الْآمالَ» «3»
مال، عاقبت انسان را تباه مى‏سازد و آمال و آرزوها را توسعه مى‏دهد.
3- غفلت از ياد خدا: حضرت عيسى عليه‏السّلام مى‏فرمايد:
در مال، سه آفت است، يكى آنكه از غير حلال به دست آيد؛ پرسيدند: اگر از حلال به دست آيد؟ فرمود: آفت ديگر دارد كه درغير حقّ، مصرف شود گفتند:
اگر در راه حق صرف گردد؟ فرمود: نگاهدارى و پرداختن به آن آدمى را از خدا باز مى‏دارد. «1»
4- زياد شدن گناه: انسانى كه فقير است زمينه گناه دراو كمتر است زيرا يكى از مقدّمات گناه، قدرت بر انجام گناه است و شخص ثروتمند، قدرت انجام گناهان بيشترى را دارد، چرا كه توانايى مالى و امكانات او بيشتر است، در حالى كه انسان فقير از چنين امكاناتى برخوردار نيست. حضرت على عليه‏السّلام مى‏فرمايد:
«ثَرْوَةُ الْمالِ تُرْدى‏ وَتُطْفى وَ تُفْنى» «2»
فراوانى مال، پست مى‏كند و سركش مى‏نمايد و نابود مى‏گرداند.
رابطه اقتصاد واخلاق‏
با توجّه به مطالب قبل و آثار مسائل اقتصادى بر اخلاق، وجود رابطه بين مسائل اقتصادى و اخلاقى بخوبى، روشن مى‏گردد.
استاد شهيد مرتضى مطهّرى دراين باره مى‏نويسد:
«اسلام دو پيوند با اقتصاد دارد: مستقيم و غير مستقيم؛ پيوند مستقيم اسلام با اقتصاد ازآن جهت است كه مستقيماً يك سلسله مقرّرات اقتصادى درباره مالكيّت، مبادلات، مالياتها، حَجْرها، ارث، هبه‏ها (بخششها) صدقات، وقف، مجازاتهاى مالى يا مجازاتهايى در زمينه ثروت و غيره دارد .... پيوند غير مستقيم اسلام با اقتصاد، از طريق اخلاق است. در اين جهت برخى مذاهب ديگر نيز كم وبيش چنين مى‏باشند. اسلام مردم را توصيه مى‏كند به امانت، عفّت،عدالت، احسان، ايثار، منع دزدى، خيانت، رشوه، همه اينها در زمينه ثروت است و يا قسمتى از قلمرو اين مفاهيم ثروت است. تا حدودِ مسائل اقتصادى روشن نشود، حدود عدالت وامانت وعفّت و احسان و همچنين حدود دزدى و خيانت و رشوه روشن نمى‏شود.» «1»
مسائل اخلاقى به مقدار قابل توجّهى، تحت تأثير عوامل اقتصادى قرار دارند، ممكن است اين سخن براى بعضى از علماى اخلاق، گران آيد كه اين گونه مسائل معنوى چه ارتباطى مى‏تواند با مسائل اقتصادى داشته باشد؟ و چه رابطه‏اى بين مسائل مادّى و معنوى است؟!
ولى با توجّه به اين نكته تجربى و حسّى كه «نگهدارى مبانى اخلاقى همچون شهامت، صراحت، مناعت طبع، راستگويى، امانت، و استقلال شخصيّت، و ساير صفات نيكوى اخلاقى، براى يك انسان گرسنه، كار بسيار دشوارى است» جاى هيچ گونه شگفتى باقى نمى‏ماند.
بطور مثال: وقتى اقتصاد يك مملكت، خوب باشد، مى‏تواند بخش مهمّى از درآمد خود را به مطالعات و تحقيقات فضايى اختصاص دهد و به اسرار عالم آفرينش بيشتر پى ببرد، يا وقتى اقتصاد كشورى خوب باشد، و درآمد ساليانه بيش از ميزان مخارج باشد، افراد مى‏توانند مقدارى از وقت خود را صرف تحقيق علم و دانش نمايند، و يا علم و دانش را تشويق كنند، و سطح انديشه و فرهنگ جامعه را بالا ببرند، به عبادت و ستايش الهى و تهذيب اخلاق و كسب فضايل اخلاقى و بهداشت و سلامتى و حفظ نيروى بدنى خود بپردازند.
از اين رو مى‏توان گفت:
اقتصاد و اخلاق با يكديگر رابطه نزديك و تنگاتنگ دارند.