تكاثر ثروت
تكاثر به معناى افزون شدن، فراوان شدن و به بسيارى مال و ثروت فخر كردن است. «1» همان گونه كه از تعريف راغب اصفهانى برداشت مىشود، تكاثر اختصاص به ثروت ندارد، «2» بلكه عدّهاى بر اثر زيادى فرزند و قوم و خويش، گرفتار اين صفت ناپسند مىشوند.
تكاثر ثروت از ديدگاه اسلام
اسلام اين صفت نكوهيده را بشدّت محكوم كرده است، تاجايى كه در قرآن مجيد، يك سوره به بيان اين صفت زشت و برحذر داشتن مردم از آن، اختصاص يافتهاست. «1»
مال و ثروت دنياكه يكى از نعمتهاى الهى است، و وجود آن در نظام خلقت، لازم است، اگر به عنوان وسيلهاى براى رسيدن به سعادت وتكامل معنوى انسان مورد بهرهبردارى قرار گيرد از هر نظر قابل ستايش است، ولى اگر ثروت به عنوان هدف- نه وسيله- مورد توجّه قرار گيرد، واز ارزشهاى معنوى و انسانى بريده شود، موجب غرور، غفلت، سركشى و ظلم ... خواهد شد كه دراين صورت، نكوهيده و مذموم است.
حضرت على على السّلام فرمود:
«مَنْ أَبْصَرَبِها بَصَّرَتْهُ، وَمَنْ أَبْصَرَ الَيْها أَعْمَتْهُ» «2»
كسى كه از دنيا وسيله بينايى جويد، او را بينا سازد، و كسى كه دراو بنگرد و خيره شود، نابينايش نمايد.
به عبارت ديگر: مَثَل دنيا، مَثَل آئينه است، همانطور كه نگاه به آئينه براى ديدن چهره، انسان را به زيباييها و زشتيهاى چهرهاش بصير و بينا مىسازد. اگر انسان دنيا را وسيله ديدن حقايق جهان خلقت و معرفت به خود ومعرفت به خالق قرار دهد دنيا او را بينا مى سازد. و همانطور كه نگاه به آيينه براى ديدن خود آيينه انسان را از ديدن چهره خود غافل مىكند و از ديدن زشتيها و زيباييهاى صورت خويش كور مىسازد، نگاه به دنيا بطور استقلالى و مشغول شدن به خود دنيا انسان را از معرفت خود، معرفت خدا و شناخت حقيقت جهان غافل و كور مىسازد.
تأثير تكاثر ثروت بر اخلاق
تكاثر ثروت براخلاق انسان، آثار ناگوار فراوانى مىگذارد و اگر انسان توجّه نداشته باشد، سبب پيدايش مسائل زير مىشود:
الف- غفلت از ياد خدا
تكاثر در اموال واولاد ومانند آن، چه بسا انسان را از ياد خدا، غافل كرده و به خود مشغول مىدارد. قرآن كريم مىفرمايد:
«وَما امْوالُكُمْ وَ لا اوْلادُكُمْ بِالَّتى تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَ نا زُلْفى ...» «1»
اموال و اولاد شما چيزى نيست كه شما را به مانزديك سازند.
وقتى قضيه چنين است كه اموال واولاد و ساير زينتهاى دنيا بدون ايمان وعمل صالح، انسان را به خدا نزديك نمىسازد، بلكه گاهى موجب غرور، تكبر، فخر فروشى وغفلت از ياد خدا مىگردد، پس به آنها باليدن و «... نَحْنُ اكْثَرُ امْوالًا وَاوْلاداً ...» «2» گفتن، چه مفهومى دارد؟ قرآن كريم به مؤمنان چنين هشدار مىدهد:
«يا ايُّهَاالَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ امْوالُكُمْ وَ لا اوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِاللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَاوُلئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ» «3»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اموال واولادتان شما را از ياد خدا به خود مشغول ندارد، كه هركه چنين كند، زيانكار است.
امام خمينى قدّس سرّه دراين باره مىفرمايد:
«اينكه مال اندوزى و ثروت اندوزى مذموم است، براى اين است كه اين مال اندوزى و ثروت اندوزى و امثال اينها، و زرق وبرق دنيا دل انسان را مىكشاند به طرف غير خدا ....» «4»
ب- رشد رذايل اخلاقى
علاقه بى حدّ و حصر به سيم و زر، گاه باعث خيلى از رذايل اخلاقى مىشود،وزمينه را براى زشت رين و ننگين ترين گناهان فراهم مىكند، دراينجا به بيان بعضى از رذايل اخلاقى كه براثر تكاثر ثروت، دامنگير انسان مىشود، اشاره مىكنيم:
1- تكبّر وغرور: انسان، هنگامى كه از نظر ثروت برديگران برترى يافت، گرفتار غرور و فخر فروشى مىشود و ثروت را وسيله برترى جويى قرار مىدهد.
قرآن كريم، گفتار يكى از ثروت زدگان متكبّر را نقل مىكند كه به ديگران مىگويد:
«أَنَا اكْثُرُ مِنْكَ مالًا وَأَعَزُّ نَفَراً» «1»
من به مال از تو بيشتر و از حيث افراد، عزيز ترم.
غرورِ ثروت، گاهى باعث مىشود كه انسان، دست به تكذيب پيامبران الهى بزند تاريخ، نشان مىدهد كه بيشتر دشمنان پيامبران، ثروتمندان عيّاش و مغرور بودهاند.
قرآن كريم مىفرمايد:
«وَما ارْسَلْنا فى قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ الَّا قالَ مُتْرَفُوها انَّا بِما ارْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ، وَ قالُوا نَحْنُ اكْثَرُ امْوالًا وَاوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ» «2»
ماهيچ بيم دهندهاى به قريهاى نفرستاديم، جز آنكه توانگران عيّاش آن گفتند: ما نسبت به آنچه براى شما فرستاده شده است، كافريم و گفتند: أموال وأولاد مااز همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.
امام خمينى قدّس سرّه مىفرمايد:
«انسان اين طورى است، وضع روحى همه انسانها اين طور است كه تايك استغنايى پيدا مىكند، طغيان پيدامىكند، استغناى مالى پيدا مىكند به همان مقدار طغيان پيدامىكند ...» «3»
2- انحصار طلبى: انسان اگر گرفتار بلاى تكاثرشود، دلش مىخواهد همه امتيازها ازآنِ او شود وتمام ثروتها مخصوص او گردد، و از ياد مردم محروم و مستضعف، غافل مىشود. حضرت على عليهالسّلام فرمود:
«مَنْ كَرَمَ عَلَيْهِ الْمالُ هانَتْ عَلَيْهِ الرِّجالُ» «1»
هر كس كه مال درنزد او ارزشمند وگرامى شد، مردمان درنظر او خوار مىگردند.
سرگرم بودن به جمع ثروت باعث مىشود كه صفت ناپسند بخل درانسان تقويت شود، وانسان درمواردى كه لازم است بذل و بخشش نمايد، امساك كند.
در روايتى نقل شده كه پيامبراكرم صلّى اللّه عليه وآله درحال طواف بودند؛ ديدند شخصى پرده كعبه را گرفته خداوند را قسم مىدهد به حقّ كعبه كه از گناهانش در گذرد ....
حضرت فرمود: گناه تو چيست؟
عرض كرد: من شخص ثروتمندى هستم. وقتى شخص سائل به طرف من مىآيد مانند آن است كه آتش به سوى من زبانه مىكشد. «2»
3- حرص و آز: نيازهاى مادّى انسان، اشباع ناپذير است. از اين رو، هرچه بيشتر مال و ثروت جمع كند، حرص و طمع وى افزون مىگردد. حضرت على (ع) فرمود:
«مَنْهُومانِ لا يَشْبَعانِ: طالِبُ عِلْمٍ، وَطالِبُ دُنْيا» «3»
دو آزمندند كه سير نمىشوند: دانش خواه و دنيا طلب.
4- تصوّر جاودانگى دردنيا وانكار قيامت: جمع ثروت، گمان جاودانه ماندن در دنيا را پديد آورده و تقويت مىكند، چنانكه قرآن كريم عدهاى راچنين توصيف مىكند:
«الَّذى جَمَعَ مالًا وَعَدَّدَهُ، يَحْسَبُ انَّ مالَهُ اخْلَدَهُ» «1»
آن كه مالى گرد كرد وحساب آن نگه داشت. مىپندارد كه دارايىاش جاويدانش گرداند.
از آنجايى كه دنياپرستى باآخرت خواهى درتضادّ است، دنيا پرست، منكر جهان آخرت مىشود. قرآن كريم مىفرمايد:
«وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما اظُنُّ انْ تَبيدَ هذِهِ ابَداً وَما اظُّنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً ...» «2»
در حالى كه به خود ستم مىكرد، در باغش گام نهاد و گفت: گمان نمىكنم هرگز اين باغ فانى شود. و باور نمىكنم قيامت بر پا گردد ....
امام خمينى قدّس سرّه مىنويسد:
«... اگر محبّت دنيا صورت قلب انسان گردد وانس به او شديد شود، در وقت مردن كه براى او كشف شود كه حقّ تعالى او را از محبوبش جدا مىكند، ومابين او و مطلوباتش افتراق مىاندازد با سخطناكى و بغض به او (خدا) از دنيا برود.» «3»
ج- خرابى آخرت
چنان كه گذشت پرداختن به كارهاى مادّى، وجمع كردن ثروت باعث مىشود تا انسان مرگ را فراموش كند، و معلوم است كسى كه تنها همّ وغمش تكاثر ثروت باشد، هيچ گاه به فكر آخرت خويش نمىافتد تا سراى جاويد را آباد سازد.
زيانهاى اخروى افزون طلبى از اين قرار است:
1- سختى حساب: قرآن كريم بصراحت ثروت اندوزى و گنجينه سازى اموال را تحريم كرده است و به مسلمانان دستور مىدهد كه اموال خود را در راه خدا، و در راه بهرهگيرى بندگان خدا به كار اندازند، و از اندوختن و ذخيره كردن آنها بپرهيزند وگرنه
گرفتار عذاب دردناكى خواهند شد.
«... وَالَّذينَ يَكْنِزوُنَ الذَّهَبَ والْفِضَّةَ وَلا يُنْفِقُونَها فى سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ» «1»
وآنها را كه طلا و نقره ذخيره مىكنند، وآن را در راه خدا انفاق نمىكنند، به مجازات دردناك بشارت ده.
همچنين مىفرمايد:
«يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فَى نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَذا ماكَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذوُقُوا ماكُنْتُمْ تَكْنِزُون» «2»
و پهلوها و روزى كه بر اين طلا و نقره ها در آتش دوزخ بگذارند و با آنها صورتها پشتهايشان را داغ كنند. وبه آنها گوينداين همان چيزى است كه براى خود گنجينه ساختيد، پس بچشيد چيزى كه براى خود اندوختيد.
2- كمىِ زاد و توشه: كسى كه فقط براى دنيا و انباشتن ثروت، كار مىكند، دستش درآخرت خالى است و عملِ خيرش كمتر است. حضرت على عليهالسّلام فرمود:
مردم دنيا دو گونهاند: آنكه فقط براى دنيا كار مىكند، و دنيا او را از آخرتش باز مىدارد، بر بازماندگانش از فقر، ترسان است و خود از دنيا برخويشتن درامان، پس زندگى خود را در سود ديگران صرف مىكند و آنكه در دنيا براى آخرت كار مىكند وبى آنكه (صرفاً به خاطر دنياى خود) كار كند آنچه براى او مقدّر است از دنيا مىرسد، پس هر دو بهره را جمع نموده و هر دو سرا را به دست آورده است .... «3»
استاد شهيد مطهرى قدّس سرّه مىفرمايد:
«دنيا وآخرت تابع و متبوعند، ودنياگرايى، تابع گرايى است و باعثمحروميت ازآخرت است، وامّا آخرت گرايى، متبوع گرايى است و خود به خود دنيا را به دنبال خود مىكشد ...» «1»
3- جهنّمى شدن: ثروت زياد و علاقه به آن، گاهى باعث مىشود كه انسان، دست از عبادت بردارد وحتّى با احكام الهى به مخالفت برخيزد.
«ثعلبة بن حاطب» مردى فقير بود كه مرتّب به مسجد پيامبر صلّىاللّه عليه و آله مىآمد و اصرار داشت كه پيامبر (ص) دعا كند تا خداوند، مال فراوانى به او بدهد! پيغمبر به او فرمود:
«قَليلٌ تُؤَدّى شُكْرَهُ خَيْرٌ مِنْ كَثيرٍ لا تُطيقُهُ»
مالِ كمى كه شكرش را اداكنى، بهتر از ثروت زيادى است كه نتوانى حقّش را اداكنى.
با اصرار زيادِ ثعلبه، پيامبر (ص) برايش دعاكرد. مدّتى نگذشت كه ثعلبه داراى گوسفندان فراوانى شد بحدّى كه به خاطر رسيدگى به آنها نتوانست به مسجد بيايد، وحتى ناچار شد ازمدينه خارج شود.
پس از مدّتى رسول خدا (ص) مأمور جمع آورى زكات را نزد ثعلبه فرستاد، ولى او از زكات دادن امتناع كرد، ونه تنها زكات نداد، بلكه به اصلِ واجب بودن زكات نيز اشكال گرفت. «2»
|