و اما تكبير ركوع،
شايد مناسب اين مقام اين باشد كه باين تكبير، بزرگتر بودن خداوند متعال از اينكه كسى بتواند آنگونه كه سزاوار او است بعبادت او قيام كند قصد شود، و بلند نمودن دستها در حين گفتن اين تكبير باين نيت باشد كه از اين اعتقاد كه مى‏توان آن چنان كه شايسته او است بعبادت او قيام نمود تبرى جويد و لذا نماز گزار از حال قيام براى ركوع خم مى‏شود، و از حال قيام كه نشانه قوت و قدرت است بحال ركوع كه حكايت از تواضع و فروتنى ميكند در مى‏آيد، و با اين خضوع، ادب محضر پروردگار را بجاى مى‏آورد، و ذكر ركوع را ميگويد، و سزاوار است كه از تسبيح خداى متعال در ركوع، تنزيه او را از اينكه در اراده براى او شريكى باشد قصد نمايد.
أسرارالصلاة ص : 418
مطلب ديگر در اين باب اينكه تسبيح خداى متعال، عبارت از قضيه صفات جلال سلبى خداوند است، و اصل صفات جلال سلبى او، به سلب حدود، و سلب حدود به سلب سلوب باز مى‏گردد، و سلب سلوب در ذات اقدس حق جز سعه وجود چيز ديگرى نيست، اين بخلاف تنزيه ممكنات است زيرا سلبى كه بمخلوقات نسبت داده مى‏شود به سلب وجوداتى كه از حدود وجودات آن انتزاع شده نه از وجودات آن، ميباشد. پس تسبيح خداى متعال بهمان صفاتى است كه با آن حمد و ستايش ميشود و لذا در اغلب موارد، تسبيح او با حمد مقرون مى‏گردد، چنانكه در ذكر ركوع و سجود چنين است، و در قرآن هم ميخوانيم:
فسبح بحمد ربك. 15: 98و حقيقت تنزيه ذات اقدس حق باينستكه بنده قلبا به سلب نقايص بجميع وجوه آن از ذات باريتعالى معتقد باشد، و جوارح و اعضائش هم بمقتضاى اين اعتقاد عمل كند، و مقتضاى چنين عقيده‏اى اينست كه بنده در اغلب صفات حسنه، از اخلاص، و صدق و توكل و تسليم و رضا و توحيد و ديگر صفات نيك بمرتبه كمال رسد، زيرا بنده اگر بكمال حضرت حق در جميع وجوه معتقد باشد بناچار معتقد خواهد بود كه هيچ نفع و ضررى از ناحيه غير او نيست، و لذا ديگر در افعال و اعمال خود، غير خدا را هرگز در نظر نخواهد داشت، و اخلاص و صدق چيزى جز اين نيست، و هر گاه بعلم خداى متعال بصلاح نفس خود، و عنايت خداوند در حق او، و قدرت كامله باريتعالى بر اصلاح امور او معتقد بود توكل و تسليم و رضا فراهم مى‏آيد و هر گاه كه بكمال او از حيث اينكه نياز به شريكى ندارد، و در وهم و عقل و وجود به تقسيم و تجزيه در نمى‏آيد معتقد بود توحيد بآن دو معنائى كه نسبت بذات
أسرارالصلاة ص : 419
باريتعالى رواست، كامل مى‏شود. چنانكه در فرمايش مولا امير - المؤمنين و سيد الموحدين على عليه السّلام در تفسير وحدتى كه نسبتش بخدا جايز است مطلبى آمده كه خلاصه آن چنين مى‏شود كه آن معنائى كه مى‏توان از واحد، و، احد نسبت بخداى متعال اراده نمود دو معنا است، يكى اينكه اللّه يكى است، و براى او شريكى نيست، و ديگر اينكه او، احدى المعنا است، و هر دو معنا قضيه سلب نقايصى است كه ضد كمال است.
بنابر اين حال تسبيح عبارت از اينست كه بنده در هنگام تسبيح پروردگار، قلبش به كمال پروردگار از جميع وجوه معتقد باشد، و همه حركات و سكناتش بر خواسته از اين معرفت باشد، اين در تسبيح كامل مطلق است، و اما در تسبيح مقيد نيز، ميبايست همين معنا بحسب همان قيدى كه براى آن هست در آن لحاظ شود، مثل تسبيح در ركوع ميبايد كه باين نيت باشد كه ذات اقدس حق را از اينكه در حول و قوه و اراده برايش شريكى باشد منزه و مبرا بداند.
چنانكه از مطلبى كه در همين زمينه در كتاب مصباح الشريعة از امام صادق عليه السّلام نقل شده، اين معنا فهميده مى‏شود.
امام عليه السّلام مى‏فرمايد: نميشود كه بنده‏اى براى خدا ركوع كند، ركوعى از روى حقيقت و آنچنان كه شايسته است مگر اينكه خداوند او را به نور بهاء خود زينت بخشد، و در سايه كبرياء و بزرگى خود جاى دهد، و لباس برگزيدگان خود را بر او بپوشاند و ركوع اول است و سجده دوم و هر كس كه اول را آنچنان كه شايسته است بجاى آورد براى انجام دوم صلاحيت پيدا مى‏كند. و در ركوع ادب، و در سجده
أسرارالصلاة ص : 420
قرب و نزديكى است، و آن كس كه ادب را نيكو نگه ندارد شايسته قرب و نزديكى نخواهد گشت، پس چون ركوع مى‏كنى ركوع كسى بجاى آور كه قلبش در برابر خداوند عز و جل خاضع و به ذلت خود معترف و از سلطان خداوندى هراسان و از اينكه فوايدى كه براى ركوع كنندگان هست از او فوت شود بيمناك و محزون مى‏باشد.
و حكايت شده كه ربيع ابن خثيم شب را به يك ركوع به صبح ميرسانيد و چون صبح مى‏شد آه مى‏كشيد و مى‏گفت اى واى كه اهل اخلاص بر ما سبقت گرفتند. و حق ركوع را باينكه پشتت را راست نگهدارى ادا نما و خود را در قيام بخدمت حق تعالى مقصر بدان مگر اينكه يارى و كمك او رفيق راهت گردد، و قلبت را از وسوسه شيطان و خدعه و نيرنگ‏هاى او بر حذر دار، چرا كه خداوند بندگانش را باندازه تواضع آنها بلند مى‏گرداند، و به اصول تواضع و خضوع و خشوع بهمان اندازه كه عظمت خداوندى بر سراير و باطن انسان غلبه داشته باشد آدمى را هدايت مى‏كند انتهى. مى‏گويم در اين كلمات تأمل نما، و آنچه را كه در اين مختصر آمده محقق ساز، همين تو را در اين مقام كفايت مى‏كند، و اگر در اين فرموده امام كه ركوع اول است و سجده دوم، و در ركوع ادب است و در سجده قرب، نيك بنگرى، وجه آنچه را كه در پيش بيان داشتيم برايت معلوم خواهد شد، زيرا تبرى از حول و قوه خود، و توكل به خدا و تسليم كه از باب تنزيه حضرت حق از شريك در حول و قوه و اراده او است نشانه ادب است، و مقام فنائى كه لازمه قرب بخدا است عبارت از تنزيه سجودى است، و اينكه فرموده است «و خود را از اينكه بخدمت او قيام كنى كوچكتر
أسرارالصلاة ص : 421
بدان، مگر اينكه به يارى و كمك او باشد» صريحا اين حقيقت را بيان مى‏دارد كه مراد از ركوع، تبرى و بيزارى جستن از آنچه كه ذكر شد، و منزه داشتن حضرت حق از اينكه در اين امور براى او شريكى باشد، مى‏باشد، هم چنين پاداشى كه در صدر كلام امام براى ركوع كنندگان واقعى بيان شده، مناسب با آن مطلبى است كه ما گفتيم، زيرا كه تنزيه و تسبيح حضرت حق مناسب با نور بهاء او و در سايه كبرياء و بزرگى او قرار گرفتن مى‏باشد.
و خلاصه كلام آنكه هر كسى كه كارها را از اسباب آن ببيند، و آنها را مؤثر بداند، و در امور به تدبير و حول و قوه خود بنگرد، و به قدرت و نيروى خود متكى باشد چنين كسى هر چند هم كه ركوعش طولانى باشد و بجاى سه مرتبه صد مرتبه سبحان اللّه بگويد، حقيقت ركوع را بجاى نياورده و خدا را به تنزيه ركوعى منزه ندانسته است. و حقيقت ركوع و روح آن باينستكه قلب بنده بر صفت توكل، و عمل او عمل متوكلين باشد، و در عالم وجود مدبر و فاعل مستقلى بجز ذات پاك ذو الجلال نبيند، و از اينكه براى خود حول و قوه‏اى قائل باشد تبرى بجويد، و اگر به كسب مى‏پردازد و به اسباب روى مى‏آورد از جهت اينكه خداوند به انجام اين امور امر نموده باشد، چنين كسى، ديگر در كسب و كار خود حريص نخواهد بود، و مال حرام كه بماند كه از مال شبهه‏ناك هم حذر خواهد نمود، و جز براى غير خدا، و بامر خدا نه چيزى خواهد گرفت و نه خواهد بخشيد، بلكه انفاق و امساك براى چنين كسى يكسان، و بلكه وجود و عدم و فقر و غنا برايش مساوى خواهد بود، و در اين صورت است كه خدا خود تدبير امور چنين بنده‏اى را
أسرارالصلاة ص : 422
بعهده مى‏گيرد، و او را هرگز به غير وا نمى‏گذارد.