در معناى كلمه «اسم»
پس از اين بحث مناسب است كه سخنى درباره تفسير اسم بيان داريم:
تفسير اسم به «سمة» كه بمعناى علامت و نشانه است در اخبار معروف است، و اخبارى كه در زمينه حدوث اسماء پروردگار رسيده بحد تواتر و رواياتى كه در اثبات اسماء عينيهاى كه براى ذات اقدس حق است وارد شده بسيار است، همچنين روايات زيادى در اين باب كه اهل بيت معصومين عليهم السّلام اسماء حسناى خداوندى هستند وارد شده، و از اين روايات چنين استفاده مىشود كه همه افعال خداوند در اين عالم، از ابداع، و خلق، و رزق، و حفظ و غير اينها همه و همه قضيه اسماء خداوندى است، و ذات اقدس حق بعضى از مخلوقات را واسطه آفرينش بعضى ديگر نموده و آن واسطه را اسم خود دانسته است.
چنانكه از مضامين بعضى از ادعيه اين حقيقت بدست مىآيد و ما در دعاها
أسرارالصلاة ص : 352
ميخوانيم:
اسئلك باسمك الذي خلقت به البحر و باسمك الذي خلقت به الجبال.
از تو ميخواهم بآن اسمت كه دريا را با آن آفريدى، و بآن اسمت كه با آن كوهها را پديد آوردى.
و براى اسماء پروردگار مراتبى است كه مرتبه بعضى بالاتر از مرتبه بعضى ديگر است، و اعظم اسماء او همان مخلوق اول است كه واسطه بين ذات اقدس حق و بين غير او است كه با كمك بعضى از اخبار و روايات، اين مخلوق اول با نور پيامبر ما محمد ابن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و آل آن حضرت كه در اين نورانيت با او متحد هستند انطباق دارد.
و بىمناسبت نيست كه بعضى از رواياتى كه در اثبات اين مطلب رسيده بيان داريم:
از جمله در كتاب توحيد روايت شده كه از حضرت رضا عليه السّلام از تفسير «بسم اللّه» سؤال شد، حضرت فرمود:
معناى سخن كسى كه مىگويد: «بسم اللّه» يعنى خود را به نشانه و علامتى از نشانههاى خداوند كه عبادت او باشد علامت گذارى نمودم، راوى مىگويد گفتم «سمة» چيست؟ حضرت فرمود: يعنى نشانه و علامت.
مىگويم آن كس كه حقيقت تسمية را محقق سازد در واقع بمقام عبوديت حق تعالى دست يافته است، عبوديتى كه كنه و جوهره آن ربوبيت و پروردگارى است، و آن نشانه ربوبيت و مظهر آن است، زيرا عبوديت، فناء است و تبعيت، و قابليت، و سؤال و التجاء، و اعتصام،
أسرارالصلاة ص : 353
و ربوبيت كمال است و، جود، و بخشش، و اعطاء و ايجاد، و امداد، و تأثير، و اولى مظهر دومى، و زمينه ظهور و بروز آن است، بنابر اين آن كس كه نفسش را به نشانههاى بندگى كه همان جهات فقر و فناء باشد علامت بزند در حقيقت به آنچه كه از تأثير ربوبيت اراده نموده دست يافته است.
و كسى كه خود را با نشانههاى نفسانى خود علامت بزند يعنى براى خود حول و قوه و قدرتى قائل باشد و ببيند، خود حجاب خود گشته، و نفس او حجاب بين او و پروردگارش شده است، بيان مطلب اينكه براى هر ممكن موجود، زوجى تركيبى است كه براى آن نيز وجود و ماهيتى است، يعنى براى وجود خاص هر ممكنى دو جهت است، جهتى از پروردگارش كه همان جهت ايجاد و پيدايش او از ناحيه حضرت حق باشد، و جهتى از نفس خود او كه همان انانيت و ماهيت او است، كه اگر از جهت پيدايش او از ناحيه حضرت حق قطع نظر كنيم اين جهت دوم فناء و عدم خواهد بود، و كسى كه كارى انجام مىدهد اگر باين حقيقت توجه داشته باشد كه از جهت خود او جز فقر و نياز چيز ديگرى نيست، و حول و قوهاش همه و همه از جهت ايجاد حضرت حق تعالى او را ميباشد در حقيقت خود را به نشانهاى از نشانههاى خداوندى كه همان فقر و فناء خود او باشد علامت گذارى نموده، و همين امر، نشانهاى از نشانههاى خدائى است، بعبارت ديگر، هر گاه او خود را فقير و فانى، بلكه فقر و فناء ببيند، در تحصيل و دستيابى بآنچه كه در پى آن است بخدا و اسماء او توجه خواهد داشت.
روايت ديگر در كتاب كافى، و توحيد، از امام صادق عليه السّلام روايت
أسرارالصلاة ص : 354
شده كه آن حضرت فرمود: ذات اقدس حق اسمى بيافريد با حروف بدون اينكه صوتى بكار گرفته شود، و با لفظ بدون اينكه به نطق و گفتن در آيد و با شخص بدون اينكه جسد و جسمى داشته باشد و با تشبيهى كه به وصف در نيايد، و با رنگى كه رنگ نشده و ابعاد و اطراف و حدى براى آن نيست، و از حس هر توهم كنندهاى بدور و پنهان بدون اينكه چيزى او را پوشيده داشته باشد، پس آن اسم را كلمه تام و تمامى گردانيد كه شامل چهار جزء بود كه هيچيك از اجزاء آن قبل از ديگرى نبود سه اسم از آن اسماء را بخاطر نياز خلق بآنها ظاهر گردانيد و يكى را مخفى و پوشيده داشت، و آن همان اسمى است كه از غير پوشيده و در خزانه علم خداوندى است، پس اين اسمهايى كه آشكار شدند و آنكه ظاهر است آن «اللّه» تعالى است، و ذات اقدس حق براى هر يك از اين نامها چهار ركن مسخر و رام نمود كه جمعا دوازده ركن مىشود بعد براى هر ركنى سى اسم كه هر فعلى منسوب بيكى از آنها است بيافريد كه آن اسماء عبارتند از: الرحمن، الرحيم، الملك، القدوس، الخالق، البارء، المصور، الحى، القيوم، لا تأخذه سنه و لا نوم، العليم، الخبير، السميع، البصير، الحكيم، العزيز، الجبار، المتكبر، العلى، العظيم، المقدر، القادر، السّلام، المؤمن، المهيمن، البارى، المنشئ، البديع، الرفيع، الجليل، الكريم، الرزاق، المحيى، المميت، الباعث، الوارث.
و ديگر اسماء حسناى خداوند تا سيصد و شصت اسم، كه اين اسماء منسوب بآن اسماء سهگانه، و آن نامهاى سهگانه بمنزله اركان اينها هستند، و آن يك اسم مكنون به اين سه اسم پوشيده و محجوب است و اين همان سخن خداوند است كه مىفرمايد:
أسرارالصلاة ص : 355
قل ادعوا اللّه او ادعوا الرّحمن ايّا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى. 17: 110بگو بخوانيد اللّه را يا بخوانيد رحمن را، هر كدام را كه بخوانيد پس براى او است نامهاى نيكو.
مىگويم شايد بتوان گفت مراد از اين اسم عينى همان نور محمد ميباشد كه اولين مخلوقى بود كه خداوند آن را پديد آورد و مراد از جزء مخزون و مكنون آن جهت الهيت آن، و مقصود از سه جزء ظاهرى آن عوالم ثلاثه آن باشد كه يكى عالم روح مجرد، و ديگر عالم مثال كه بصورت مقيد گرديده و سوم عالم جسم كه مقيد بماده و صورت است، و مراد از اركان چهارگانه همان چهار ملك معروف باشند كه عبارتند از اسرافيل، و ميكائيل، و جبرائيل، و عزرائيل كه موكل بزندگى و مرگ و علم و روزى مخلوقات هستند، يا اينكه مراد از اركان اربعة خود مرگ و زندگى و علم و رزق باشد، و مقصود از سيصد و شصت اسمى كه فعل منسوب بآن اركان دوازدهگانه است، همان افاضات ذات اقدس حق به وساطت آن چهار ملك در عوالم سهگانه باشد، مثلا هر چه كه در عالم ارواح و مثال و اجسام از روزى و رزق آنها باشد آن همان است كه ذات اقدس حق باسم رزق بوساطت ميكائيل افاضه نموده است، همچنين آنچه كه در اين عوالم از علم و هدايت يافت شود، آن همان است كه بوساطت جبرئيل باسم علم افاضه نموده است، و همين طور جمله تأثيراتى كه در اين عوالم سهگانه بايجاد ذات اقدس حق، و بوساطت اين ملائكهاى كه بزنده نمودن و ميراندن و رزق و علم گمارده شدهاند واقع مىشود، و مجموعه آنها سيصد و شصت نوع از مؤثرات است، باسماء عينيه ناميده شده است، و ممكن است كه تحت هر يك از اين انواع، اصناف
أسرارالصلاة ص : 356
زياد و افراد بىشمارى قرار داشته باشد و جملگى از عالم اسماء بحساب آيند و بهمين خاطر است كه گفته شده اسماء اللّه غير قابل شمارش است، و بناچار ميبايست كه بعضى فوق بعضى ديگر و محيط بآن، و بعضى در عرض بعضى ديگر باشد.
و آنكه بهمه اينها احاطه دارد او همان واحد احد و ذات اقدس حق است، و شايد مقصود مولا عليه السّلام از آن سخن كه مىفرمايد:
لكلّ شيء منها حافظ و رقيب، و كلّ شيء منها بشيء محيط و المحيط بما احاط منها الواحد الاحد الصّمد.
همين مطلب باشد.
صاحب كتاب شريف كافى باسناد خود از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه آن حضرت در تفسير اين آيه شريفه كه مىفرمايد:
و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها. 7: 180و براى خداست اسمهاى نيكوئى پس او را بآن اسمها بخوانيد.
فرموده است:
نحن و اللّه الاسماء الحسنى.
سوگند بخدا آن اسمهاى نيكو ما هستيم.
و باز صاحب كتاب وافى مىگويد: رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
اول ما خلق اللّه نورى.
و در روايت ديگر رسيده كه:
اول ما خلق اللّه روحى.
و در بعضى از دعاهاى ماه رمضان از آن حضرت، بحجاب اقرب، ياد شده است، بنابر اين آن بزرگوار طرف ممكن، و واسطه بين واجب الوجود و ساير ممكنات است كه متصل بحضرت باريتعالى، و
أسرارالصلاة ص : 357
امداد شده از ناحيه او است، بنابر اين اگر كسى توانست نفس و فكر خود را از جميع كدورتها و تاريكىهاى معاصى پاك گرداند و انواع خيالات و اوصافى كه بر او عارض شده از خود دور نمايد و از وجه روح خود اين پردهها را بر گيرد و ساير حجابها را بكنارى زند، مىتواند كه نور آنها صلوات اللّه عليهم اجمعين را بشناسد، و با اين معرفت، روحش را با رواح آنها متصل كند و از نورانيت آنها كمك بگيرد، در اين صورت است كه از شيعيان مقرب و نزديك آنها، و در زمره اولياء آنان خواهد بود - خداوند چنين مقامى را نصيب ما و جميع اولياء مؤمن خود گرداند - و احتمال دارد كه مقصود از معرفت اسم اعظم، همين باشد كه ما بيان داشتيم، پس اگر وليى از اولياء باين حقيقت معرفت پيدا نمود، و در دعاهاى خود با چنين معرفتى بخدا توجه نمود، خداوند دعايش را قبول، و او را بخواستهاش خواهد رسانيد.
|