أسرارالصلاة ص : 224
فصل «در علاج خوف»
ميگويم اصل خوف، ايمان بخدا و روز قيامت و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ است، حال اين ايمان خواه از روى تقليد و بمجرد شنيدن براى انسان پيدا شده باشد، يا از روى تحقيق و برهان و يا كشف و مشاهده اما خوف و ترسى كه برخواسته از ايمان تقليدى است شبيه ترس كودك از مار است، زيرا او چون از مادرش شنيده كه مار انسان را مى‏گزد و مى‏كشد، و پدر و مادرش را ديده كه از مار مى‏گريزند و از ديدنش وحشت مى‏كنند اين ترس براى او حاصل شده و تقويت ميشود، و خوفى كه برخواسته از ايمان تحقيقى باشد شبيه خوف عقلا از آنچه كه عقل حكم به ضرر و موجب هلاكت بودن آن مى‏كند مى‏باشد و هر چه مبادى و اصول اين ترس بحس نزديك‏تر باشد و انسان بيشتر بياد او و بفكرش باشد اين خوف بيشتر ميشود.
و خوفى كه ناشى از كشف و شهود باشد آن خوفى است كه جميع فضايل خوف را در بر دارد و هر شهوت و غضبى را كه در دل او باشد مى‏سوزاند و همه چيز را از ياد ميبرد و براى مؤمن هم و غمى جز همانچه كه از آن مى‏ترسد و نجات از آن، باقى نميماند و براى اين
أسرارالصلاة ص : 225
مرتبه از خوف هم از مراتبى است و آن كس كه مثلا آتش جهنم را شهود نموده خوفش باندازه كسيكه عذاب بعد و حجاب از لقاء پروردگار را شهود نموده نخواهد بود.
آيا نشنيده‏اى كه امير المؤمنين على عليه السّلام پس از اينكه شدت عذاب جهنم و طولانى بودن مدت آن را بيان ميكند مى‏فرمايد: بارالها اى آقا و اى مولاى من، گرفتم آنكه بر عذاب تو صبر نمودم چگونه فراق و دورى تو را تحمل نمايم.
و گرفتم آنكه بر آتش سوزانت صبر نمودم چگونه از نظر به - كرامت و بزرگواريت در گذرم. و اگر خواستى كه فرق بين عذاب آتش دوزخ، و عذاب آتش فراق را دريابى بين عالم حسى و عالم عقلى و درك حس و عقل مقايسه نما زيرا نسبت حس به عقل چون نسبت قطره با دريا بلكه هنوز هم بيشتر است، و خوف و بعد و حجاب براى مقربان درگاه الهى، قطعا مايه هلاكت آنها است ولى چون ذات اقدس حق خود سياست قلوب اوليائش را بعهده دارد هر گاه كه مبادى اين خوف در دلهاى آنها فزونى گيرد و دلهاى آنها را بسوزاند و آنها را به هلاكت نزديك سازد نفحه‏اى از نفحات رحمتش بر آنها وزيدن گيرد، و قطره‏اى چند از باران رجاء و اميدوارى بر دلهاى مرده آنان فرو بارد و آنها را دوباره زنده گرداند تا كه حكم و حكمتش را درباره آنها جارى سازد و اجلى كه براى آنها مقرر داشته نزديك شود اين زمان است كه بساط خوف و رجاء را درهم پيچد و شوق لقاء محبوب بر دلهاى آنها غلبه كند بگونه‏اى كه اشتياقشان به مرگ بيشتر از اشتياق طفل به پستان مادر گردد.
أسرارالصلاة ص : 226
و شايد آنچه كه ما گفتيم معامله او با بعضى از اوليائش باشد و با هر يك از آنها رفتارى خاص داشته باشد كه همه آنها ناشى از كرم و بخشش و رأفت و مهربانى و فضل و احسان او، و مناسب حال آن ولى در راه ترقى بآن مقامات و درجات عاليه‏اى كه بمقتضاى اسماء و صفاتش براى آنها مقرر داشته، ميباشد.
پس با توجه باين مطالب خواهى دانست كه اصل خوف و سبب اصلى آن ايمان است و هر مؤمنى ميبايست كه في الجمله آنچه كه مقتضاى خوف از خدا و روز قيامت است در وجود او باشد، حال گاهى ايمان كسى ضعيف است در نتيجه خوف او هم اندك خواهد بود و گاهى كسى ايمانش قوى است و خوف او هم بسيار است ولى از فعليت يافتن اين خوف مانعى جلوگيرى ميكند، علاج اين درد يا بتقويت ايمان است و يا به رفع آن مانع اما اولى كه تقويت ايمان باشد اين جا محل بيان آن نيست، و دومى كه رفع مانع باشد در اين جا بازگشتش به دو امر است:
يكى غفلت دل از بهشت و دوزخى كه بآن ايمان آورده است و دوم غلبه محبت دنيا بر قلب بگونه‏اى كه دل او بمرض عشق به دنيا گرفتار شده است.
اما امر اول: علاجش موعظه و ياد آورى و تذكر اسباب خوف از عذاب‏هاى دنيوى و اخروى است و چنين كسى را قرائت آيات عذاب و تكرار آنها و تفكر و تأمل در آن آيات و تصور گرفتارى خويش در آن عذاب‏ها در هر شب و روز لا اقل دو مرتبه و اگر امكان داشت بيشتر نفع زيادى خواهد داشت و اگر بخواهد كه اثر كاملى داشته باشد ميبايست كه در هر ساعتى اين امر را تكرار كند و ملازمت و هم نشينى با خائفين
أسرارالصلاة ص : 227
و مشاهده حالات آنها نيز فوز عظيمى است و اگر بچنين كسانى دسترسى نبود شنيدن احوالات آنها نيز مؤثر خواهد بود.
و اما امر دوم كه غلبه محبت دنيا بر قلب باشد علاج آن تقويت انگيزه‏هاى دينى و تضعيف انگيزه‏هاى هوى و هوس و محبت دنيا است، زيرا قلب پيوسته معركه جنگ بين اين دو لشكر است تا آنگاه كه يكى بر ديگرى غالب آيد و قلب را مالك شود و حكمران دل گردد و ساير اعضاء و جوارح را كه بمنزله سپاهيان دل هستند هر گونه كه بخواهد بكار گيرد، بيان اين مطلب كه تقويت انگيزه‏هاى دينى بر انگيزه‏هاى شهوانى و برترى دين بر هوى باشد نيازمند مثالى است، بعنوان مثال اگر خواستيم كه عقل و شرع حاكم بر شهوت شوند، ميبايست كه شهوت را تضعيف و عفت را تقويت كنيم اما تضعيف شهوت به انجام سه امر است:
اول: قطع اسباب خارجى آن كه عبارت از خوردن غذاهاى رنگارنگ و مقوى هم از حيث نوع و هم از حيث مقدار ميباشد پس مى‏بايست كه مريد از خوردن غذاهاى مقوى بپرهيزد و از پرخورى بر حذر باشد، و لذا شروع براى شكستن شهوت دستور بگرفتن روزه داده است.
دوم: قطع اسبابى كه باعث تهييج شهوت ميشود مثل نگاه كردن بمناظر شهوت انگيز، چون نگاه باعث هيجان قلب ميشود و قلب قوه شهويه را بحركت در ميآورد، و اين امر با كناره گيرى و احتراز از اماكنى كه گمان رؤيت مناظر شهوت انگيز و صورتهاى زيبا در آن ميرود ميسر ميشود، و بهمين خاطر است كه شرع از نگاه به زنها و پسران زيبا روى
أسرارالصلاة ص : 228
منع نموده است و رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود نگاه تير مسمومى از تيرهاى شيطان است، و تير نگاه از كمان صورتهاى زيبا و از راه ديده بر دل مينشيند و سپرى جز ديده بر هم نهادن و از اماكنى كه احتمال وجود مناظر شهوت - انگيز در آن است گريختن براى آن نيست.
سوم: نفس را از راه مباح كه نكاح باشد بخواسته‏اش رسانيدن.
و اما امر دوم كه تقويت عفت باشد به دو امر است: يكى تذكر فوائد و ثمرات دنيائى عفت و پاكدامنى و ثوابهاى اخروى آن كه در آيات و روايات آمده است.
و دوم در ميدان جنگ بين عفت و شهوت، عفت را غالب نمودن و اين با عمل بمقتضاى عفت تدريجا حاصل ميشود، و هر بار از مرتبه قبل آسان‏تر مى‏شود تا آنجا كه ديگر براى خصم نيروئى براى مقابله باقى نميماند.
مطلب ديگر اينكه خوف از امور اخروى بر چند قسم است: مكروه و حرام و مستحب و واجب.
اما خوف مكروه خوفى است كه از درجه اعتدال آدمى را خارج كند و اشتغال بآن انسان را از دوام ذكر و فكر باز بدارد و فراغت خاطرى را كه براى انجام اعمال ديگر لازم است از انسان سلب نمايد.
قسم دوم اينكه خوف بحدى باشد كه آدمى را به قنوط و نااميدى از رحمت پروردگار بكشاند كه اين خود از گناهان بسيار بزرگ و باعث هلاكت آدمى است.
قسم سوم خوف و ترسى است كه سبب تقوى و پرهيزگارى و عمل بيش از حد واجب شود.
أسرارالصلاة ص : 229
قسم چهارم خوف و ترسى است كه آدمى را از محرمات شرعى بدور داشته و بر عمل به واجبات شرعى وا دارد.
و به يك اعتبار خوف را مى‏توان به ناقص و معتدل و زايد وصف نمود:
خوف ناقص خوفى است كه دل را بدرد آورد و اشك را جارى سازد ولى در مقابل محرمات و شهوات نتواند مانع انسان شود و آدمى را بر مجاهده و انجام عبادات بر نينگيزاند، و هر گاه آيه‏اى يا روايتى در وصف جهنم و شدت عذاب آن بشنود بگريد و چون بگذرد اثر آن از بين برود و او را مانع و رادع نباشد مثل رقت قلبى كه در زنها هست، اين خوف خوفى ناقص است، و بخاطر ضعف اثر آن وجودش مثل عدم آن هست و عامه مردم چنين هستند.
خوف معتدل خوفى است كه انسان را به انجام اعمال نيك و تقوى و جهاد با نفس بر انگيزاند و اين خوف در همه درجات آن نافع و سودمند و براى آن ثوابهاى فراوان است.
و خوف زايد خوفى است كه به يأس و نااميدى منتهى شود و آدمى را از عمل باز بدارد و يا اينكه بمرگ و هلاكت انسان و يا اخلال عقل او منجر شود و چنين خوفى از همه اقسام آن نهى شده است و علت اين نهى اينست كه خوف في نفسه از فضايل نيست تا هر چه بيشتر شود بهتر باشد بلكه خوف يك نقص است و اگر مى‏بينيم كه در زمره فضايل قرار گرفته بخاطر اينست كه بواسطه آن نقص مهمترى رفع ميشود و چون چنين است اگر اين خوف از حد خودش تجاوز نمود بگونه‏اى كه در رفع آن نقص ديگر كار ساز نبود يا بر آن افزود قبيح خواهد بود.
أسرارالصلاة ص : 230
و خلاصه كلام آنكه آنچه كه در اعمالى كه شارع آن را نيك دانسته مثمر ثمرى باشد مطلوب و آنچه كه اين ثمر را نداشته باشد و بر خلاف آن نتيجه دهد قطعا مورد نظر شارع نخواهد بود.