فصل در بيان آنكه منشأ عجب حب نفس است.
بدان كه رذيله عجب از حب نفس پيدا شود، چون كه انسان مفطور به حب نفس است و سر منشأ تمام خطاهاى انسانى و رذايل اخلاقى حب نفس است. و از اين جهت است كه انسان اعمال كوچك خودش به نظرش بزرگ آيد و خود را به واسطه آن از خوبان و خاصان درگاه حق شمارد، و خود را به واسطه اعمال ناقابل مستحق ثنا و مستوجب مدح داند، بلكه قبايح اعمالش گاهى در نظرش نيكو جلوه كند، اگر از غير اعمال بهتر و بزرگتر از اعمال خود ديد، چندان اهميت نمى‏دهد و هميشه انسان كارهاى خوب مردم را تأويل به يك مرتبه از بدى مى‏كند، و كارهاى زشت و ناهنجار خود را تأويل به يك مرتبه از خوبى مى‏كند. نسبت به خلق خدا بدبين است، ولى نسبت به خودش خوش‏بين. به واسطه اين حب نفس با يك عمل‏
__________________________________________________
[1] «هر نيكويى به تو رسد از جانب خداست، و هر زشتى به تو رسد از خود تو است.» (نساء - 79).
چهل‏حديث ص : 72
كوچك مخلوط به هزار كثافت و مبعّدات خود را طلبكار حق تعالى و مستوجب رحمت داند. خوب است اكنون ما قدرى در اعمال حسنه خود تفكر كنيم و افعال عباديه كه از ما صادر مى‏شود قدرى در تحت اعتبار عقل آورده با نظر انصاف به آنها نظر كنيم ببينيم آيا به واسطه آنها ما مستوجب مدح و ثنا و مستحق ثواب و رحمت هستيم، يا لايق لوم و عقاب و غضب و نقمت. و اگر حق تعالى ما را به واسطه همين اعمالى كه در نظر ما حسنه است به آتش قهر و غضب بسوزاند بجا است و موافق عدل است.
من اكنون خود شما را در اين سؤالى كه مى‏خواهم بكنم حكم قرار مى‏دهم و از شما به نظر انصاف، بعد از فكر و تأمّل، تصديق مى‏خواهم. و آن سؤال اين است كه اگر نبى اكرم، صلوات اللّه عليه و آله، كه صادق و مصدّق است، به شما خبر دهد كه اگر در تمام عمر عبادت خدا كنيد و اطاعت اوامر او نماييد و ترك شهوات و خواهش نفس نماييد، يا در تمام عمر خلاف گفته او كنيد و مطابق ميل نفسانى و شهوات خود رفتار كنيد، در درجات آخرت شما فرقى نمى‏كند و در هر صورت شما اهل نجات هستيد و بهشت خواهيد رفت و از عذاب ايمن خواهيد بود، نماز كنيد يا زنا كنيد تفاوتى ندارد، ولى رضاى حق تعالى فقط در اين است كه شما عبادت او كنيد و ثنا و مدح او نماييد و ترك شهوات خود و ميلهاى نفسانى را در اين عالم نماييد، در مقابل اين هم اجرى نمى‏دهند و ثوابى عطا نمى‏كنند، آيا شما از اهل معصيت مى‏شديد يا اهل عبادت؟ شما ترك شهوات مى‏كرديد، و لذات نفسانى را بر خود براى رضاى حق تعالى و خاطر خواهى او حرام مى‏كرديد يا نه؟ شما باز مواظبت به مستحبات و جمعه و جماعات مى‏نموديد يا منغمر در شهوات و ملازم لهو و لعب و تغنيات و غير ذلك مى‏گرديديد؟ با يك نظر انصاف بدون ظاهر سازى و رياكارى جواب دهيد. بنده از خودم و كسانى كه مثل خودم هستند خبر مى‏دهم كه اهل معصيت مى‏شديم و اطاعات را تارك و فاعل مشتهيات نفسانى مى‏شديم.
پس، از اين نتيجه حاصل شد كه تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن و فرج است. ما شكم پرست و شهوت پرستيم: ترك لذت براى لذت بزرگتر مى‏كنيم. وجهه نظر و قبله آمال ما راه انداختن بساط شهوات است.
نماز كه معراج قرب الهى است ما به جا مى‏آوريم براى قرب به زنهاى بهشت ربطى به تقرب حق ندارد، مربوط به اطاعت امر نيست، با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است.
چهل‏حديث ص : 73
اى بيچاره بيخبر از معارف الهيه كه جز اداره شهوت و غضب خود چيز ديگر نمى‏فهمى، تو مقدس مواظب به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرمات و متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سيّئات اخلاق، در ترازوى انصاف بگذار كارهايى را كه مى‏كنى از براى رسيدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تختهاى زمردين و هماغوش شدن با لعبتهاى شوخ و شنگ بهشتى و پوشيدن لباسهاى حرير و استبرق و سكنى كردن در قصرهاى نيكو منظر و رسيدن به آرزوهاى نفسانى، آيا بايد اين‏ها را، كه تمام براى خودخواهى و پرستش نفس است، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست؟ آيا شما با عمله‏اى كه براى مزد كار مى‏كند چه فرقى داريد كه اگر او بگويد من محض صاحب كار اين عمل را كردم، او را تكذيب مى‏كنيد؟ آيا شما دروغگو نيستيد كه مى‏گوييد نماز مى‏كنم براى تقرب به خدا؟ آيا اين نماز شما براى نزديكى به خداست، يا براى تقرب به زنهاى بهشت است و رسيدن به شهوات است؟ فاش بگويم، پيش عرفاى باللّه و اولياء خدا تمام اين عبادات ما از گناهان كبيره است. بيچاره، در حضور حضرت حق جل جلاله و در محضر ملائكه مقربين او بر خلاف رضاى حق رفتار مى‏كنى، و عبادتى كه معراج قرب حق است براى نفس اماره و شيطان مى‏كنى، آن وقت حيا نكرده در هر عبادت چندين دروغ در محضر ربوبيت و ملائكه مقربين مى‏گويى و چندين افترا مى‏زنى و منت گذارى هم مى‏كنى و عجب و تدلّل هم مى‏نمايى و خجالت هم نمى‏كشى. اين عبادت من و تو با معصيت اهل عصيان، كه اشد آنها ريا است، چه فرقى دارد؟ زيرا كه ريا شرك است و بدى و بزرگى آن از جهت آن است كه عبادت را براى خدا نكردى. تمام عبادات ما شرك محض است و شائبه، خلوص و اخلاص در آن نيست، بلكه رضاى خدا به طريق اشتراك هم در آن مدخليت ندارد، فقط براى شهوات و تعمير [و] اداره بطن و فرج است.
اى عزيز، نمازى كه براى خاطر خواهى زن باشد - چه زن دنيايى يا بهشتى - اين نماز براى خدا نيست، نمازى كه براى رسيدن به آمال دنيا باشد يا آمال آخرت به خدا ارتباط ندارد، پس چرا اين قدر ناز و غمزه فروشى مى‏كنى و عشوه و غنج و دلال مى‏كنى، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى‏كنى، خود را از خاصّان درگاه حق حساب مى‏كنى؟ بيچاره، تو با همين نماز مستحق عذابى و مستوجب زنجير هفتاد ذراعى [1] هستى پس چرا خود را طلبكار مى‏دانى، و براى خود در همين طلبكارى و تدلّل و عجب عذابى ديگر تهيه مى‏كنى؟ تو اعمالى را كه مأمورى بكن و متوجه باش‏
__________________________________________________
[1] اشاره به آيه مباركه‏خذوه فغلوه ثمّ الجحيم صلوة ثمّ في سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه.(بگيريدش، پس برگردنش غلّ در افكنيد، سپس در دوزخش اندازيد، سپس او را در زنجيرى كه درازايش هفتاد ذراع است در آريد) (حاقه - 31، 33).
چهل‏حديث ص : 74
كه از براى خدا نيست، و بدان كه خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مى‏برد، و يك قسمت از شرك را خداى تعالى براى ضعف بندگانش به آنها تخفيف داده و به واسطه غفران و رحمتش پرده ستاريت به روى آنها پوشيده است. بگذار اين پرده دريده نشود، و حجاب غفران حق به روى اين سيّئات، كه اسمش را عبادت گذاشتيم، افتاده باشد، كه خداى نخواسته اگر اين ورق برگردد و ورق عدل پيش آيد، گند عبادات ما كمتر از گند معصيتهاى موبقه اهل معصيت نيست.
ما اشاره كرديم پيش از اين به حديثى كه ثقة الاسلام، كلينى«»، در كافى سند به حضرت صادق، عليه السلام، رسانده، و اينجا بعضى از آن حديث را به عين عبارت نقل مى‏كنيم تبرّكا و تيمّنا.
عن أبي عبد اللّه في حديث، قال (أى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله):قال اللّه عزّ و جلّ لداود: يا داود، بشّر المذنبين و أنذر الصّدّيقين قال: كيف ابشّر المذنبين و انذر الصّديقين؟ قال: يا داود، بشّر المذنبين أنّى أقبل التّوبة و أعفو عن الذّنب، و أنذر الصّدّيقين أن لا يعجبوا بأعمالهم، فإنه ليس عبد أنصبه للحساب إلا هلك.»«»

«جناب امام صادق، سلام اللّه عليه، از جناب رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله، نقل مى‏فرمايد كه گفت خداى عز و جل به داود فرمود: «اى داود بشارت ده گناهكاران را و بترسان صدّيقين را گفت: چگونه بشارت دهم گناهكاران را و بترسانم صدّيقين را؟ گفت: «اى داود بشارت ده گناهكاران را كه من همانا توبه قبول مى‏كنم و از گناه مى‏گذرم، و بترسان صديقان را كه عجب نكنند به اعمالشان، زيرا كه نيست بنده‏اى كه من به پا دارم براى حساب مگر آنكه هلاك گردد».
بعد از آنكه صدّيقين در حساب هلاك‏اند، با آنكه آنها از گناه و معصيت پاك‏اند، من و تو چه مى‏گوييم؟ اين‏ها همه در صورتى است كه اعمال من و شما از رياء دنيايى، كه از موبقات و محرّمات است، خالص باشد، و كم اتفاق افتد براى ما عمل خالى از ريا و نفاق. بگذار نگفته ماند. اكنون اگر باز جاى عجب است و تدلّل و ناز و غمزه، بكن، و اگر انصافا جاى خجلت و سر افكندگى و اعتراف به تقصير است، بعد از هر عبادتى كه كردى از روى جدّ و واقع از آن عبادت و از آن دروغها كه در محضر حق تعالى گفتى، از آن نسبتها كه بى‏جهت به خود دادى، استغفار و توبه كن. آيا توبه ندارد كه در مقابل حق مى‏گويى قبل از ورود در نمازوَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرضَ حَنيفا 6: 79مسلماوَ ما أنا مِنَ الْمُشْرِكينَ 6: 79،إنَّ صَلاتى و
چهل‏حديث ص : 75
نُسُكي و مَحْياىَ و مَماتي للَّه رَبّ العالَمينَ. 6: 162«»آيا وجهه قلب شما به فاطر سماوات و ارض است؟ آيا شما مسلميد و از شرك خالصيد؟ آيا نماز و عبادت و محيا و ممات شما براى خداست؟ آيا خجالت ندارد در نماز مى‏گويى‏الْحَمْدُ للَّه رَبِّ الْعالَمينَ 1: 2؟آيا شما جميع محامد را از آن حق مى‏دانيد، يا اينكه براى بندگان، بلكه براى دشمنان او محمدت ثابت مى‏كنيد؟ آيا دروغ نيست قول تو كه مى‏گويى ربّ العالمين، با اينكه ربوبيت را در همين عالم براى غير ثابت مى‏كنى؟ آيا توبه ندارد؟ خجلت نداردإيّاكَ نَعْبُدُ و إيّاكَ نَسْتَعين؟آيا تو عبادت خدا مى‏كنى يا عبادت بطن و فرج خود؟ آيا تو خدا خواهى يا حور العين خواه؟ آيا تو استعانت از خدا فقط مى‏طلبى، يا در كارها چيزى كه در نظر نيست خدا [است‏]؟ آيا تو به زيارت بيت اللّه كه مى‏روى، مقصد و مقصودت خداست و مطلب و مطلوبت صاحب خانه است و قلبت مترنم است به قول شاعر: و
ما حبّ الدّيار شغفن قلبى؟ [1]خدا جو هستى؟ آثار جمال و جلال حق را مى‏طلبى؟ آيا تو براى سيد مظلومان اقامه عزا مى‏كنى به سر و سينه براى او مى‏زنى، يا براى رسيدن به آمال و آرزوى خودت؟ شكمت تو را وادار مى‏كند مجلس عزادارى بر پا كنى؟ شهوت وقاع تو را وادار مى‏كند نماز جماعت بروى؟ هواى نفس تو را به مناسك و عبادات مى‏كشد؟ اى برادر، در مكايد نفس و شيطان دقيق شو. بدان كه نمى‏گذارند تو بيچاره يك عمل خالصى بكنى، و همين اعمال غير خالصه را كه خداوند به فضلش از تو قبول كرده نمى‏گذارند به سر منزل برسانى. كارى مى‏كنند كه به واسطه اين عجب و تدلّل بيجا همه اعمالت به باد فنا برود، اين نفع هم از جيبت برود. از خدا و رضاى او كه دورى، به بهشت و حور العين هم نمى‏رسى، سهل است، مخلّد در عذاب و معذب در آتش قهر هم مى‏شوى. تو گمان كردى به واسطه اين اعمال پوسيده گنديده سر و دست شكسته مخلوط به ريا و سمعه و هزار مصيبت ديگر، كه هر يك مانع از قبولى اعمال است، استحقاق بر حق تعالى پيدا كردى؟ يا از محبين و محبوبين شدى اى بيچاره بيخبر از حال محبّين، اى بدبخت بى‏اطلاع از دل محبّين و آتش قلب آنها، اى بى‏نواى غافل از سوز مخلصين و نور اعمال آنها، تو گمان كردى آنها هم اعمالشان مثل من و توست تو خيال مى‏كنى كه امتياز نماز حضرت امير المؤمنين، عليه السلام، با ما اين است كه «مدّ»«و لا الضّالين» 1: 7را طولانيتر مى‏كند؟ يا قرائتش صحيحتر است؟ يا طول سجود و ركوع و اذكار و اورادش بيشتر است؟ يا امتياز آن بزرگوار به اين است كه شبى چند صد ركعت نماز مى‏خواند؟ يا
__________________________________________________
[1] مصرع نخست از اين بيت است:
و ما حبّ الدّيار شغفن قلبى و لكن حبّ من سكن الدّيارا.(دوستى ديار دلم را نبرده است، بلكه دل در گرو دوستى ساكن آن داده‏ام.) در جامع الشواهد (ج 3، ص 244، «باب الواو بعده الميم») آمده كه شاعر اين شعر ناشناخته است.
چهل‏حديث ص : 76
مناجات سيد الساجدين، عليه السلام، هم مثل مناجات من و تو است؟ او هم براى حور العين و گلابى و انار اين قدر ناله و سوز و گداز داشت؟ به خودشان قسم است - و إنَّهُ لَقَسمٌ عظيم [1] كه اگر بشر پشت به پشت يكديگر دهند و بخواهند يك لا إلهَ إلا اللَّه امير المؤمنين را بگويند نمى‏توانند خاك بر فرق من با اين معرفت به مقام ولايت على، عليه السلام به مقام على بن ابى طالب قسم كه اگر ملائكه مقرّبين و انبياء مرسلين - غير از رسول خاتم كه مولاى على و غير اوست - بخواهند يك تكبير او را بگويند نتوانند. حال قلب آنها را جز خود آنها نمى‏داند كسى.
اى عزيز، اين قدر لاف خدا مزن اين قدر دعوى حب خدا مكن. اى عارف، اى صوفى، اى حكيم، اى مجاهد، اى مرتاض، اى فقيه، اى مؤمن، اى مقدّس، اى بيچاره‏هاى گرفتار، اى بدبختهاى دچار مكايد نفس و هواى آن، اى بيچاره‏هاى گرفتار آمال و امانى و حب نفس - همه بيچاره هستيد همه از خلوص و خداخواهى فرسنگها دوريد. اين قدر حسن ظنّ به خودتان نداشته باشيد. اين قدر عشوه و تدلّل نكنيد. از قلوب خود بپرسيد ببينيد خدا را مى‏جويد يا خودخواه است؟ موحد است و يكى طلب، يا مشرك است؟ پس اين عجبها يعنى چه؟ اين قدر به عمل باليدن چه معنى دارد؟ - عملى كه فرضا تمام اجزاء و شرايطش درست باشد و خالى از ريا و شرك و عجب و ساير مفسدات باشد، قيمتش رسيدن به شهوات بطن و فرج است چه قابليتى دارد كه اين قدر تحويل ملائكه مى‏دهيد؟ اين اعمال را بايد مستور از چشمها داشت. اين اعمال از قبايح و فجايع است بايد انسان از آنها خجلت بكشد و ستر آنها كند.
خداوندا به تو پناه مى‏بريم ما بيچاره‏ها از شرّ شيطان و نفس اماره. تو خودت ما را از مكايد آنها حفظ فرما بحق محمد و آله، صلّى اللَّه عليهم.
__________________________________________________
[1] برگرفته شده از آيه‏و إنّه لقسم لو تعلمون عظيم 56: 76»(و اگر بدانيد آن سوگندى بزرگ است.) (واقعه - 76)