فصل در بيان جمع اخبارى كه حثّ بر عبادات و ترك معاصى نموده با بعض اخبار كه صورتا مخالف با آن است.
بدان كه اگر كسى مراجعه كند به اخبار وارده و در حالات رسول اكرم (ص) و ائمه هدى (ع) و كيفيت عبوديت و اجتهاد آنها و تضرع و زارى و ذل و مسكنت و خوف و حزن آنها در پيشگاه مقدس ربّ العزة و كيفيت مناجات آنها در محضر قاضى الحاجات، كه از حد تواتر بيرون است و از صدها افزون، و همين طور مراجعه كند به وصيتهايى كه رسول اكرم (ص) به حضرت امير المؤمنين، عليه السلام، مى‏كردند، و وصيتهاى ائمه بعضى به بعضى، و وصيتهايى كه به خواص شيعيان و خلص مواليان مى‏فرمودند و تأكيدات و سفارشهاى خيلى بليغى كه مى‏فرمودند و آنها را از معصيت خداى تعالى تحذير مى‏نمودند، كه در اصول و فروع تكاليف كتب اخبار از آن مشحون است، علم قطعى حاصل مى‏كند كه اگر بعض روايات
چهل‏حديث ص : 569
به حسب صورت و ظاهر مخالف با آن احاديث وارد شده است، ظاهر آنها مراد نيست. پس، اگر طورى ممكن بود تأويل آن كه منافات با آن احاديث قطعيه صريحه، كه از ضروريات دين است، نداشته باشند، آن را تأويل كنيم، يا جمع عرفى داشت جمع كنيم، و الا ردّ علم آن به قائلش مى‏نماييم. و ما اكنون در اين اوراق نمى‏توانيم جميع اخبار، يا عشرى از اعشار آن را، ذكر كنيم و بيان توفيق آنها نماييم، ولى از ذكر بعض روايات طرفين ناچاريم تا حقيقت حال معلوم شود.
كافى بإسناده عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال:شيعتنا [هم‏] الشّاحبون الذّابلون النّاحلون الّذين إذا جنّهم اللّيل استقبلوه بحزن.«»

فرمود: «شيعيان ما كسانى هستند كه داراى حزن و اندوه‏اند، و لاغر اندام‏اند از شدت حزن و عبادت، آنهايى هستند كه چون فرو گيرد آنها را تاريكى شب، استقبال كنند آن را به حزن.» و روايت به اين مضمون كه علامت شيعيان را بيان فرمايد بسيار است.
وعنه، عن المفضّل قال قال أبو عبد اللّه، عليه السّلام:إيّاك و السّفلة، فإنّما شيعة علىّ، عليه السّلام، من عفّ بطنه و فرجه، و اشتدّ جهاده، و عمل لخالقه، و رجا ثوابه و خاف عقابه. فإذا رأيت أولئك، فأولئك شيعة جعفر.«»

فرمود: «بر حذر باش از اين مردم پست. جز اين نيست كه شيعه على كسى است كه عفيف باشد بطن و فرج او، و شديد باشد جهاد او، و عمل كند براى آفريدگارش، و اميد ثواب او را داشته باشد و خوف عقاب او را داشته باشد. وقتى اين جماعت را ديدى، آنها شيعه جعفر بن محمد هستند».
وعن الأمالى، للحسن بن محمّد الطوسيّ، شيخ الطائفة، رحمه اللّه، بإسناده عن الرّضا، عليه السّلام، عن أبيه، عن جدّه، عن أبي جعفر، عليه السّلام،أنّه قال لخيثمة: أبلغ شيعتنا [أنّا لا نغني من اللّه شيئا. و أبلغ شيعتنا أنّه لا ينال ما عند اللّه إلا بالعمل. و أبلغ شيعتنا] أنّ أعظم النّاس حسرة يوم القيامة من وصف عدلا ثمّ خالفه إلى غيره. و أبلغ شيعتنا أنّهم إذا قاموا بما أمروا أنّهم هم الفائزون يوم القيامة.«»

چهل‏حديث ص : 570
«فرمود جناب باقر العلوم عليه السّلام، به خيثمه كه ابلاغ كن به شيعيان ما كه ما بى‏نياز نمى‏كنيم از خداوند چيزى را. (يعنى به اعتماد به ما از عمل باز نمانيد) و برسان به شيعيان ما كه نرسد آنچه پيش خدا هست مگر به عمل. و به شيعيان ما ابلاغ كن بزرگترين مردم در حسرت روز قيامت كسى است كه وصف كند عدلى را، پس از آن مخالفت كند او را و عدول كند به سوى غير آن. و ابلاغ كن به شيعيان ما كه اگر قائم شدند به آنچه به آنان مأمورند، (يعنى اگر اطاعت خداوند را كردند) آنها اهل نجات هستند فقط».
كافى بإسناده عن أبي جعفر، عليه السّلام، قال:لا تذهب بكم المذاهب.
فو اللّه، ما شيعتنا إلا من اطاع اللّه.«»
يعنى عذر تراشى نكنيد در معاصى خدا، و رأيهاى باطل را متابعت نكنيد كه ما شيعه هستيم و انتساب به اهل بيت اسباب نجات ماست، «به خدا قسم كه نيست شيعه ما مگر كسى كه اطاعت خداى تعالى كند».
وبإسناده عن جابر، عن أبي جعفر، عليه السّلام، قال‏قال لي: يا جابر، أ يكتفي من ينتحل التّشيّع أن يقول بحبّنا أهل البيت؟ فو اللّه، ما شيعتنا إلا من اتّقى اللّه و أطاعه. إلى أن قال: فاتّقوا اللّه و اعملوا لما عند اللّه، ليس بين اللّه و لا بين أحد قرابة، أحبّ العباد إلى اللّه تعالى و أكرمهم عليه أتقاهم و أعملهم بطاعته. يا جابر، و اللّه، ما يتقرّب إلى اللّه تعالى إلا بالطّاعة. ما معنا براءة من النّار و لا على اللّه لأحد من حجّة. من كان للّه مطيعا، فهو لنا ولىّ، و من كان للّه عاصيا، فهو لنا عدوّ. و ما تنال ولايتنا إلا بالعمل و الورع.«»

فرمود: «اى جابر، آيا كفايت مى‏كند كسى را كه مدعى تشيع است اينكه دعوى كند دوستى ما اهل بيت را؟ به خدا قسم كه شيعه ما نيست مگر كسى كه از خدا بترسد و اطاعت او كند.» تا آنكه فرمود: «بترسيد از خدا و عمل كنيد براى آنچه پيش خداوند است. (يعنى از ثوابها). نيست ميانه خدا و كسى خويشاوندى، و دوستترين بندگان پيش خداى تعالى و اكرم آنها بر او پرهيزگارتر آنها و عمل كننده‏تر از آنهاست به فرمايشات او. اى جابر، به خدا قسم كه تقرب به خداوند تعالى حاصل نشود مگر به اطاعت. نيست با ما آزادى از آتش، و نيست براى كسى حجت
چهل‏حديث ص : 571
بر خداوند. كسى كه مطيع خداوند است، او دوست ماست، و كسى كه عصيان خداوند كند، او دشمن ماست. و ولايت ما نيل نشود مگر به عمل و پرهيزگارى».
و هم در كافى شريف سند به حضرت باقر العلوم، عليه السلام، رساند كه فرمود: «اى جماعت شيعيان آل محمد، صلّى اللّه عليه و آله، شماها در حد وسط باشيد كه غاليان به شما رجوع كنند، و تاليان به شما ملحق شوند.» يكى از انصار كه اسمش سعد بود عرض كرد: «فدايت شوم، غالى چيست؟» فرمود: «قومى هستند كه درباره ما چيزهايى گويند كه ما درباره خود نگوييم، پس آنها از ما نيستند و ما از آنها نيستيم.» عرض كرد: «تالى چيست؟» فرمود: «كسى است كه طالب هدايت است، و طريق آن را نمى‏داند و مى‏خواهد كه خير به او برسد و عمل كند.» پس از آن رو به شيعيان فرمود و گفت: «به خدا قسم كه با ما برائت و آزادى از خداوند نيست (يعنى از سخط و عذاب او)، و بين ما و خداوند خويشاوندى نيست، و ما بر خداوند حجتى نداريم، و تقرب به خدا حاصل نكنيم مگر به اطاعت و فرمانبردارى. و هر كس از شما مطيع خداوند باشد، فايده دارد به [حال‏] او ولايت و دوستى ما، و هر كس فرمانبردار خدا نباشد از شماها، ولايت ما به او نفعى نرساند. واى بر شما مغرور نشويد، واى بر شما مغرور نشويد.» [1] و هم در كافى شريف است كه حضرت باقر العلوم، عليه السلام، فرمود:
«رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، ايستاد بر «صفا» پس فرمود: «اى اولاد هاشم، اى اولاد عبد المطلّب، من رسول خدا هستم به سوى شما و من شفقت دارم نسبت به شما، و همانا عمل من براى خود من است، و از براى هر يك از شما عمل اوست.
نگوييد كه محمد از ماست و زود است كه ما داخل شويم در آنجايى كه او داخل شود. نه به خدا قسم، اى بنى عبد المطلب، دوستان من از شما و غير شما نيست مگر پرهيزگاران. آگاه باشيد كه من نمى‏شناسم شما را روز قيامت در صورتى كه بياييد و حمل كرده باشيد دنيا را به پشتهاى خود، و مردم ديگر بيايند نزد من در صورتى كه آخرت حمل آنهاست.» [2] و هم در روايت جابر متقدم است كه فرمود حضرت باقر العلوم، عليه السلام:
«اى جابر، مذاهب باطله و رأيهاى فاسده تو را گول نزند كه گمان كنى حبّ على، عليه السلام، تو را بس است. آيا كفايت مى‏كند براى مرد كه بگويد من دوست مى‏دارم على، عليه السلام، را و داراى ولايت او هستم، و مع ذلك فعّال و داراى كثرت عمل نباشد؟ اگر بگويد من رسول خدا را دوست مى‏دارم (با آنكه رسول خدا
__________________________________________________
[1]عن أبي جعفر (ع) قال:يا معشر الشّيعة، شيعة آل محمّد، كونوا النّمرقة الوسطى، يرجع إليكم الغالى، و يلحق بكم التّالى. فقال له رجل من الأنصار، يقال له سعد، جعلت فداك ما الغالى؟ قال: قوم يقولون فينا ما لا نقوله في أنفسنا، فليس أولئك منّا و لسنا منهم. قال: فما التّالى؟ قال: المرتاد يريد الخير، يبلغه الخير يوجر عليه ثمّ أقبل علينا، فقال: و اللّه ما معنا من اللّه براءة و لا بيننا و بين اللّه قرابة و لا لنا على اللّه حجّة. و لا نقرّب إلى اللّه إلا بالطّاعة، فمن كان منكم مطيعا للّه تنفعه ولايتنا. و من كان منكم عاصيا للّه لم تنفعه ولايتنا ويحكم لا تغترّوا ويحكم لا تغترّوااصول كافى، ج 2، ص 75، «كتاب ايمان و كفر»، «باب الطاعة و التقوى»، حديث 6.

در متن اربعين اين جمله به «مفهوم» معنى شده است.
[2]عن أبي جعفر (ع) قال:قام رسول اللّه (ص) على الصفاء، فقال: يا بنى عبد المطلّب، إنّى رسول اللّه إليكم، و إنّى شفيق عليكم، و إنّ لي عملى و لكلّ رجل منكم عمله. لا تقولوا إنّ محمّدا منّا و سندخل مدخله. فلا و اللّه، ما أوليائى منكم و لا من غيركم يا بنى المطلّب إلا المتّقون. ألا فلا أعرفكم يوم القيامة تأتون تحملون الدّنيا على ظهوركم و يأتون النّاس يحملون الآخرة... الحديث.روضة كافى، ج 8، ص 182، حديث 205

.
چهل‏حديث ص : 572
از على بهتر است) پس از آن متابعت سيره او نكند و عمل به سنّت او ننمايد، از حب او نفعى براى او حاصل نشود.» [1] و در حكايت معروف طاووس است كه ديد صداى ناله و تضرع و زارى مى‏آيد، تا آنكه صاحب آن ناله خاموش شد و گويى غشوه‏اى براى او دست داد.
چون به بالين او آمد، ديد جناب على بن الحسين، عليهما السلام، است سر آن بزرگوار را به دامن گرفت و كلماتى مشتمل بر آنكه تو فرزند رسول خدا و جگر گوشه فاطمه زهرايى، و بالاخره بهشت از شماست، عرض كرد. آن سرور فرمود:
«خداوند بهشت را خلق فرموده از براى كسى كه عبادت و اطاعت او كند، اگر چه غلام حبشى باشد، و آتش را خلق فرموده براى كسى كه معصيت او كند، گرچه اولاد قريش باد.» (يا سيّد قريش باشد).«» اين است چند حديث از احاديث شريفه صريحه به اينكه اين اشتهاى كاذبه كه ما اهل دنيا و معصيت داريم غلط و باطل است، و از هوسهاى شيطانى و مخالف با عقل و نقل است. و ضميمه نما به آن آيات شريفه قرآنيه را، مثل قول خداى تعالى:
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ. 74: 38[2] و مثل قوله تعالى:فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرا يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّا يَرَهُ 99: 7 - 8.[3] و مثل قوله تعالى:لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ. 2: 286[4] و غير اين‏ها از آيات شريفه كه در [هر] صفحه از كتاب الهى موجود است، كه تأويل و تصرف در آن خلاف ضرورت است.
و در مقابل اين‏ها احاديث ديگرى است كه آنها هم در كتب معتبره مذكور است، ولى نوعا جمع صحيح عرفى دارد. و اگر جمع نيز پسند نيفتد و قابل تأويل نباشند، مقاومت با اين همه حديث صحيحه صريحه متواتره مؤيّده به ظواهر قرانيه و نصوص فرقانيه و عقل سليم و ضرورت مسلمين ننمايد. فمن ذلك مارواه ثقة الإسلام الكلينيّ بإسناده عن يوسف بن ثابت بن أبي سعيدة، عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال:الإيمان لا يضرّ معه عمل، و كذلك الكفر لا ينفع معه عمل.«»

فرمود حضرت صادق، عليه السلام: «ايمان ضرر نرساند با آن عملى، و كفر نيز نفع نرساند با آن عملى.» و چند حديث ديگر به اين مضمون وارد است.«» و جناب محدّث جليل، مجلسى، عليه الرحمة، اين دسته اخبار را حمل فرمودند به اينكه مراد از «ضرر» دخول نار يا خلود در نار است. - انتهى.«» و بنابر اينكه مراد دخول نار باشد، منافات ندارد با عذابهاى ديگرى كه در برزخ و مواقف قيامت از آنها بشود.
__________________________________________________
[1]فقال:يا جابر لا تذهبنّ بك المذاهب. حسب الرّجل أن يقول: أحبّ عليا و أتولاه. ثمّ لا يكون مع ذلك فعّالا؟ فلو قال: إنّى أحبّ رسول اللّه - فرسول اللّه، صلى اللّه عليه و آله خير من علىّ عليه السلام - ثمّ لا يتّبع سيرته و لا يعمل بسنّته، ما نفعه حبّه إيّاه شيئا.اصول كافى، ج 2، ص 74، «كتاب ايمان و كفر»، «باب الطاعة و التقوى»، حديث 3.


[2] «هر كه در گرو چيزى است كه اندوخته است.» (مدّثر - 38)
[3] «پس هر كه به قدر ذره‏اى نيكى كرده باشد، آن را مى‏بيند، و هر كه به قدر ذره‏اى بدى كرده باشد آن را خواهند ديد. «(زلزال - 7 - 8)
[4] «هر چه (از نيكى) كرده، از آن اوست، و هر چه (از بدى) كرده، به زيان اوست.» (بقره - 286)
چهل‏حديث ص : 573
و نويسنده گمان مى‏كند كه ممكن است اين اخبار را حمل كرد به آنكه ايمان قلب را طورى منوّر مى‏كند كه اگر فرضا گاهى خطايا گناهى از انسان صادر شود، به واسطه آن نور و ملكه ايمان جبران كند به توبه و رجوع إلى اللّه نمايد، و صاحب ايمان باللّه و يوم الآخرة نگذارد اعمالش به روز حساب افتد. پس، در حقيقت اين اخبار حثّ بر تمسك به ايمان و بقاى به آن است. چنانچه نظير اين حديثى است كه در كافى شريف از حضرت صادق، عليه السلام، نقل فرموده كه «حضرت موسى، عليه السلام، به جناب خضر، عليه السلام، گفت: «من از رفاقت با تو داراى شرافت و حرمت شدم، پس وصيتى به من فرما.» فرمود به او كه ملازم باش با چيزى كه ضرر نرساند به تو با آن چيزى، چنانچه با غير آن به تو چيزى نفع نرساند.» [1] و من ذلك مارواه بإسناده عن محمّد بن الرّيان بن الصّلت، رفعه عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال‏كان أمير المؤمنين، عليه السّلام، كثيرا ما يقول في خطبته: يا أيّها النّاس، دينكم دينكم فإنّ السّيّئة فيه خير من الحسنة في غيره، و السّيّئة فيه تغفر، و الحسنة في غيره لا تقبل.«»

«مى‏فرمود حضرت امير المؤمنين، عليه السلام، در خطبه بسيارى از اوقات:
اى مردم، حفظ كنيد دين خود را و دست از آن بر نداريد، زيرا كه گناه در آن بهتر از حسنه در غير آن است، و گناه در آن آمرزيده شود، و در غير آن عبادات و حسنات قبول نگردد».
و اين حديث شريف و امثال آن كه در مقام ترغيب به ملازمت ديانت حقه است دلالت بر آن دارد كه سيّئات مؤمنين و صاحبان دين حق بالاخره آمرزيده شود، چنانچه خداوند فرمايد:إنَّ اللَّه يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعا. 39: 53[2] و از اين [جهت‏]، سيّئات آنها را توان گفت كه بهتر از حسنات ديگران است كه هيچ وقت قبول نشود، بلكه شايد حسناتى كه شرايط قبول، مثل ايمان و ولايت، در آن نباشد خود داراى ظلمتى باشد كه از سيّئات مؤمنين، كه به واسطه نور ايمان در خوف و رجا هستند، ظلمت و كدورتش بيشتر باشد. بالجمله، اين حديث دلالت ندارد بر آنكه اهل ايمان بر سيّئات خود مأخوذ نيستند، چنانچه ظاهر است.
و از جمله احاديث مشهوره كه گويند بين فريقين مشهور است اين است كه‏حبّ عليّ حسنه لا يضرّ معها سيّئة، و بغضه سيّئة لا ينفع معها حسنة.«»
«دوستى‏
__________________________________________________
[1]عن أبي عبد اللّه (ع) قال‏قال موسى للخضر، عليهما السلام، قد تحرّمت بصحبتك فأوصنى، قال [له‏]: الزم ما لا يضرّك معه شي‏ء كما لا ينفعك مع غيره شي‏ء.اصول كافى، ج 2، ص 464، «كتاب ايمان و كفر»، «باب أن الإيمان لا يضرّ معه سيئة»، حديث 2.


[2] «بدرستى كه خداوند تمام گناهان را مى‏آمرزد (زمر - 53)
چهل‏حديث ص : 574
على (ع) حسنه‏اى است كه با آن هيچ گناهى ضرر نمى‏رساند: و بغض آن سرور گناهى است كه هيچ نيكويى با آن نفع نبخشد».
و اين حديث شريف در سلك حديثى است كه درباره «ايمان» پيش از اين مذكور شد. و معنى آن يا به طورى است كه مرحوم مجلسى در آن اخبار احتمال دادند، كه مقصود از «ضرر» خلود در نار يا دخول در نار است، يعنى، حبّ آن سرور، كه سرمايه ايمان و اكمال و اتمام آن است، موجب شود كه به شفاعت شافعين از نار مستخلص شود. و اين چنانچه گفتيم منافات ندارد با آنكه عذابهاى گوناگون برزخ را داشته باشد، چنانچه در حديث است كه فرمودند شماها برزخ خود را اصلاح كنيد، ما در قيامت از شما شفاعت مى‏كنيم.«» و يا آنكه آن طور كه ما ذكر كرديم مقصود باشد كه حبّ آن سرور نورانيت و ملكه [ايمان‏] در قلب حاصل كند كه احتراز از گناهان كند، و اگر گاهى به گناهى مبتلا شد، آن را به توبه و انابه ترميم نمايد، و نگذارد كه رشته كار از دستش بيرون رود و مهار نفس گسيخته گردد. و از جمله، يك دسته اخبارى است كه در ذيل آيه شريفه در سوره فرقان مذكور شده: قال تعالى:«وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّه إلها آخَرَ وَ لا يَقْتُلونَ النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللّه إلا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاما. يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيْهِ مُهانا. إلا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صالِحا فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّه سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّه غَفورا رَحيما.» 25: 68 - 70«»فرمود: «آنهايى كه نمى‏خوانند با خداوند خداى ديگرى، و نمى‏كشند نفسى را كه خداوند حرام كرده است كشتن او را، مگر بحق (در موارد مقرّره)، و زنا نمى‏كنند، اين‏ها بندگان خاص خداوند هستند. و كسى كه چنين كارهايى كند به جزاى تامّ خود مى‏رسد، مضاعف شود عذاب براى او روز قيامت، و مخلّد شود در آن عذاب با خوارى، مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل نيكو بكند. آنها را تبديل مى‏فرمايد خداوند سيّئاتشان را به حسنات. و مى‏باشد خداوند آمرزنده و مهربان.» در ذيل اين آيه اخبار كثيره هست كه ما به ذكر يكى از آن [ها] اكتفا مى‏كنيم، زيرا كه همه قريب به هم هستند در معنى و مضمون.
عن الشّيخ في أماليه بإسناده عن محمّد بن مسلم الثّقفي، قال‏سألت أبا جعفر، محمّد بن علىّ، عليهما السّلام، عن قول اللّه عزّ و جلّ:«فأولئك يبدّل اللّه سيّئاتهم حسنات و كان اللّه غفورا رحيما.» 25: 70فقال، عليه السّلام: يؤتى بالمؤمن‏
چهل‏حديث ص : 575
المذنب يوم القيامة حتّى يقام بموقف الحساب، فيكون اللّه تعالى هو الّذي يتولّى حسابه لا يطلع على حسابه أحدا من النّاس، فيعرّفه ذنوبه حتّى إذا أقرّ بسيّئاته. قال اللّه عزّ و جلّ للكتبة: بدّلوها حسنات و أظهروها للنّاس. فيقول النّاس حينئذ: ما كان لهذا العبد سيّئة واحدة ثمّ يأمر اللّه به إلى الجنّة. فهذا تأويل الآية. و هي في المذنبين من شيعتنا خاصّة.«»
محدّث جليل القدر، محمد بن مسلم ثقفى، رضوان اللّه عليه، مى‏فرمايد:
«سؤال [كردم‏] از حضرت باقر العلوم، عليه السلام، از معنى قول خدا:
فأولئك... الآية فرمود: «آورده شود مؤمن گناهكار در روز قيامت تا [قرار گيرد] در موقف حساب، پس ذات مقدس حق خود حساب او را بكشد، و هيچيك از مردم [را] بر حساب او آگاه نگرداند. پس از آن، گناهان او را به او معرفى فرمايد، تا آنكه اقرار به گناه خود كند. خداى تعالى به نويسندگان امر فرمايد كه گناهان او را مبدّل به حسنات كنند و به مردم اظهار كنند. پس مردم مى‏گويند: براى اين بنده يك گناه هم نبود پس از آن، امر فرمايد كه او را به بهشت ببرند. اين است تأويل اين آيه. و اين در گناهكاران از شيعيان ماست خاصتا».
اينكه آيه شريفه را بالتمام نوشتم و كلام را طولانى كردم براى آن است كه مطلب چون از مهمات است، و بسيارى از اهل منبر به مردم عامه بد فهماندند اين قبيل اخبار را، و ربط آنها به آيه شريفه جز به ذكر آيه معلوم نمى‏شد، از اين جهت معذورم از طول مملّ. كسى كه صدر و ذيل آيه شريفه را ملاحظه كند، مى‏فهمد كه مردم مطلقا به اعمال خود گرفتارند و مؤاخذ در زشتيها هستند، مگر آنهايى كه ايمان آورند و توبه از گناهان كنند و عمل صالح به جا آورند. و اين سه در هر كس جمع شود، رستگار و مورد الطاف خداوند است و در پيشگاه مقدس حق محترم است، و سيّئات و گناهان [او] مبدل به حسنات شود. و جناب باقر العلوم، عليه السلام، نيز تأويل همين را فرمودند كه كيفيت حساب و موقف چنين اشخاصى به اين ترتيب است. منتها آنكه اين خاص به شيعيان اهل بيت است و ديگر مردم از آن محروم هستند، زيرا كه ايمان حاصل نشود مگر به ولايت على و اوصياى او از معصومين طاهرين، عليهم السلام، بلكه ايمان به خدا و رسول قبول نشود بدون ولايت، چنانچه در فصل بعد از اين ان شاء اللّه مذكور شود. پس، اين آيه شريفه و اخبار مفسّره را بايد از ادله اوليه شمرد، زيرا كه دلالت دارد بر آنكه اگر شخص ايمان داشته
چهل‏حديث ص : 576
باشد و جبران گناهان را با توبه و عمل صالح نكند، مشمول اين آيه نخواهد بود.
پس اى عزيز، شيطان تو را مغرور نكند و هواهاى نفسانيه تو را گول نزند. البته انسان تنبل مبتلا به شهوات و حب دنيا و جاه و مال، مثل نويسنده، هميشه دنبال بهانه است از براى تأييد تنبلى خود، و هر چه موافق با شهوات او باشد و مؤيد هواهاى نفسانيه و خيالات شيطانيه او باشد، اقبال به آن نمايد و چشم و گوش خود را به آن باز كند، بدون آنكه فحص از مغزاى آن نمايد يا به مقابلات و معارضات آن نظر نمايد.
بيچاره گمان مى‏كند به مجرد دعوى تشيع و حب اهل بيت طهارت و عصمت جواز ارتكاب هر محرّمى را خداى نخواسته دارد و قلم تكليف، نعوذ باللّه، از او برداشته شده بدبخت نمى‏داند كه شيطان بر او تعميه كرده، و در آخر عمر بيم آن است كه محبت بيمغز بيفايده نيز از دستش برود و با كف تهى در صف نواصب اهل بيت محشور گردد. آخر دعوى محبت كسى [كه‏] بيّنه نداشته باشد پذيرفته نيست.
ممكن نيست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم، و بر خلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام كنم. درخت محبت ثمره و نتيجه‏اش عمل بر طبق آن است، و اگر اين ثمره را نداشته باشد، بايد دانست كه محبت نبوده، خيال محبت بوده.
پيغمبر اكرم و اهل بيت مكرم او، صلوات اللّه عليهم، تمام عمر خود را صرف در بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و يگانه مقصد آنها نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده و هر قتل و غارت و ذلت و اهانتى را در راه اين مقصد شريف سهل شمردند و از اقدام باز نماندند، پس محبّ و شيعه آنها كسى است كه در مقاصد آنها با آنها شركت كند و پيروى از آثار و اخبار آنها كند. اينكه در اخبار شريفه اقرار به لسان و عمل به اركان را از مقوّمات ايمان شمرده بيان يك سرّ طبيعى و سنّة اللّه جاريه است، چونكه حقيقت ايمان ملازم با اظهار و عمل است. عاشق در جبلّه طبيعيه اوست اظهار عشق و تغزّل در شأن معشوق، و عمل به لوازم ايمان و محبت خدا و اولياى او. [اگر] عمل نكرد مؤمن نيست و محبت ندارد. و اين صورت ايمان و محبت بى مغز و معنى نيز با جزئى حوادث، و في الجمله فشار، از بين مى‏رود و صفر اليد به دار جزاى اعمال منتقل شود.
فصل در بيان جمع اخبارى كه حثّ بر عبادات و ترك معاصى نموده با بعض اخبار كه صورتا مخالف با آن است.
بدان كه اگر كسى مراجعه كند به اخبار وارده و در حالات رسول اكرم (ص) و ائمه هدى (ع) و كيفيت عبوديت و اجتهاد آنها و تضرع و زارى و ذل و مسكنت و خوف و حزن آنها در پيشگاه مقدس ربّ العزة و كيفيت مناجات آنها در محضر قاضى الحاجات، كه از حد تواتر بيرون است و از صدها افزون، و همين طور مراجعه كند به وصيتهايى كه رسول اكرم (ص) به حضرت امير المؤمنين، عليه السلام، مى‏كردند، و وصيتهاى ائمه بعضى به بعضى، و وصيتهايى كه به خواص شيعيان و خلص مواليان مى‏فرمودند و تأكيدات و سفارشهاى خيلى بليغى كه مى‏فرمودند و آنها را از معصيت خداى تعالى تحذير مى‏نمودند، كه در اصول و فروع تكاليف كتب اخبار از آن مشحون است، علم قطعى حاصل مى‏كند كه اگر بعض روايات
چهل‏حديث ص : 569
به حسب صورت و ظاهر مخالف با آن احاديث وارد شده است، ظاهر آنها مراد نيست. پس، اگر طورى ممكن بود تأويل آن كه منافات با آن احاديث قطعيه صريحه، كه از ضروريات دين است، نداشته باشند، آن را تأويل كنيم، يا جمع عرفى داشت جمع كنيم، و الا ردّ علم آن به قائلش مى‏نماييم. و ما اكنون در اين اوراق نمى‏توانيم جميع اخبار، يا عشرى از اعشار آن را، ذكر كنيم و بيان توفيق آنها نماييم، ولى از ذكر بعض روايات طرفين ناچاريم تا حقيقت حال معلوم شود.
كافى بإسناده عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال:شيعتنا [هم‏] الشّاحبون الذّابلون النّاحلون الّذين إذا جنّهم اللّيل استقبلوه بحزن.«»

فرمود: «شيعيان ما كسانى هستند كه داراى حزن و اندوه‏اند، و لاغر اندام‏اند از شدت حزن و عبادت، آنهايى هستند كه چون فرو گيرد آنها را تاريكى شب، استقبال كنند آن را به حزن.» و روايت به اين مضمون كه علامت شيعيان را بيان فرمايد بسيار است.
وعنه، عن المفضّل قال قال أبو عبد اللّه، عليه السّلام:إيّاك و السّفلة، فإنّما شيعة علىّ، عليه السّلام، من عفّ بطنه و فرجه، و اشتدّ جهاده، و عمل لخالقه، و رجا ثوابه و خاف عقابه. فإذا رأيت أولئك، فأولئك شيعة جعفر.«»

فرمود: «بر حذر باش از اين مردم پست. جز اين نيست كه شيعه على كسى است كه عفيف باشد بطن و فرج او، و شديد باشد جهاد او، و عمل كند براى آفريدگارش، و اميد ثواب او را داشته باشد و خوف عقاب او را داشته باشد. وقتى اين جماعت را ديدى، آنها شيعه جعفر بن محمد هستند».
وعن الأمالى، للحسن بن محمّد الطوسيّ، شيخ الطائفة، رحمه اللّه، بإسناده عن الرّضا، عليه السّلام، عن أبيه، عن جدّه، عن أبي جعفر، عليه السّلام،أنّه قال لخيثمة: أبلغ شيعتنا [أنّا لا نغني من اللّه شيئا. و أبلغ شيعتنا أنّه لا ينال ما عند اللّه إلا بالعمل. و أبلغ شيعتنا] أنّ أعظم النّاس حسرة يوم القيامة من وصف عدلا ثمّ خالفه إلى غيره. و أبلغ شيعتنا أنّهم إذا قاموا بما أمروا أنّهم هم الفائزون يوم القيامة.«»

چهل‏حديث ص : 570
«فرمود جناب باقر العلوم عليه السّلام، به خيثمه كه ابلاغ كن به شيعيان ما كه ما بى‏نياز نمى‏كنيم از خداوند چيزى را. (يعنى به اعتماد به ما از عمل باز نمانيد) و برسان به شيعيان ما كه نرسد آنچه پيش خدا هست مگر به عمل. و به شيعيان ما ابلاغ كن بزرگترين مردم در حسرت روز قيامت كسى است كه وصف كند عدلى را، پس از آن مخالفت كند او را و عدول كند به سوى غير آن. و ابلاغ كن به شيعيان ما كه اگر قائم شدند به آنچه به آنان مأمورند، (يعنى اگر اطاعت خداوند را كردند) آنها اهل نجات هستند فقط».
كافى بإسناده عن أبي جعفر، عليه السّلام، قال:لا تذهب بكم المذاهب.
فو اللّه، ما شيعتنا إلا من اطاع اللّه.«»
يعنى عذر تراشى نكنيد در معاصى خدا، و رأيهاى باطل را متابعت نكنيد كه ما شيعه هستيم و انتساب به اهل بيت اسباب نجات ماست، «به خدا قسم كه نيست شيعه ما مگر كسى كه اطاعت خداى تعالى كند».
وبإسناده عن جابر، عن أبي جعفر، عليه السّلام، قال‏قال لي: يا جابر، أ يكتفي من ينتحل التّشيّع أن يقول بحبّنا أهل البيت؟ فو اللّه، ما شيعتنا إلا من اتّقى اللّه و أطاعه. إلى أن قال: فاتّقوا اللّه و اعملوا لما عند اللّه، ليس بين اللّه و لا بين أحد قرابة، أحبّ العباد إلى اللّه تعالى و أكرمهم عليه أتقاهم و أعملهم بطاعته. يا جابر، و اللّه، ما يتقرّب إلى اللّه تعالى إلا بالطّاعة. ما معنا براءة من النّار و لا على اللّه لأحد من حجّة. من كان للّه مطيعا، فهو لنا ولىّ، و من كان للّه عاصيا، فهو لنا عدوّ. و ما تنال ولايتنا إلا بالعمل و الورع.«»

فرمود: «اى جابر، آيا كفايت مى‏كند كسى را كه مدعى تشيع است اينكه دعوى كند دوستى ما اهل بيت را؟ به خدا قسم كه شيعه ما نيست مگر كسى كه از خدا بترسد و اطاعت او كند.» تا آنكه فرمود: «بترسيد از خدا و عمل كنيد براى آنچه پيش خداوند است. (يعنى از ثوابها). نيست ميانه خدا و كسى خويشاوندى، و دوستترين بندگان پيش خداى تعالى و اكرم آنها بر او پرهيزگارتر آنها و عمل كننده‏تر از آنهاست به فرمايشات او. اى جابر، به خدا قسم كه تقرب به خداوند تعالى حاصل نشود مگر به اطاعت. نيست با ما آزادى از آتش، و نيست براى كسى حجت
چهل‏حديث ص : 571
بر خداوند. كسى كه مطيع خداوند است، او دوست ماست، و كسى كه عصيان خداوند كند، او دشمن ماست. و ولايت ما نيل نشود مگر به عمل و پرهيزگارى».
و هم در كافى شريف سند به حضرت باقر العلوم، عليه السلام، رساند كه فرمود: «اى جماعت شيعيان آل محمد، صلّى اللّه عليه و آله، شماها در حد وسط باشيد كه غاليان به شما رجوع كنند، و تاليان به شما ملحق شوند.» يكى از انصار كه اسمش سعد بود عرض كرد: «فدايت شوم، غالى چيست؟» فرمود: «قومى هستند كه درباره ما چيزهايى گويند كه ما درباره خود نگوييم، پس آنها از ما نيستند و ما از آنها نيستيم.» عرض كرد: «تالى چيست؟» فرمود: «كسى است كه طالب هدايت است، و طريق آن را نمى‏داند و مى‏خواهد كه خير به او برسد و عمل كند.» پس از آن رو به شيعيان فرمود و گفت: «به خدا قسم كه با ما برائت و آزادى از خداوند نيست (يعنى از سخط و عذاب او)، و بين ما و خداوند خويشاوندى نيست، و ما بر خداوند حجتى نداريم، و تقرب به خدا حاصل نكنيم مگر به اطاعت و فرمانبردارى. و هر كس از شما مطيع خداوند باشد، فايده دارد به [حال‏] او ولايت و دوستى ما، و هر كس فرمانبردار خدا نباشد از شماها، ولايت ما به او نفعى نرساند. واى بر شما مغرور نشويد، واى بر شما مغرور نشويد.» [1] و هم در كافى شريف است كه حضرت باقر العلوم، عليه السلام، فرمود:
«رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، ايستاد بر «صفا» پس فرمود: «اى اولاد هاشم، اى اولاد عبد المطلّب، من رسول خدا هستم به سوى شما و من شفقت دارم نسبت به شما، و همانا عمل من براى خود من است، و از براى هر يك از شما عمل اوست.
نگوييد كه محمد از ماست و زود است كه ما داخل شويم در آنجايى كه او داخل شود. نه به خدا قسم، اى بنى عبد المطلب، دوستان من از شما و غير شما نيست مگر پرهيزگاران. آگاه باشيد كه من نمى‏شناسم شما را روز قيامت در صورتى كه بياييد و حمل كرده باشيد دنيا را به پشتهاى خود، و مردم ديگر بيايند نزد من در صورتى كه آخرت حمل آنهاست.» [2] و هم در روايت جابر متقدم است كه فرمود حضرت باقر العلوم، عليه السلام:
«اى جابر، مذاهب باطله و رأيهاى فاسده تو را گول نزند كه گمان كنى حبّ على، عليه السلام، تو را بس است. آيا كفايت مى‏كند براى مرد كه بگويد من دوست مى‏دارم على، عليه السلام، را و داراى ولايت او هستم، و مع ذلك فعّال و داراى كثرت عمل نباشد؟ اگر بگويد من رسول خدا را دوست مى‏دارم (با آنكه رسول خدا
__________________________________________________
[1]عن أبي جعفر (ع) قال:يا معشر الشّيعة، شيعة آل محمّد، كونوا النّمرقة الوسطى، يرجع إليكم الغالى، و يلحق بكم التّالى. فقال له رجل من الأنصار، يقال له سعد، جعلت فداك ما الغالى؟ قال: قوم يقولون فينا ما لا نقوله في أنفسنا، فليس أولئك منّا و لسنا منهم. قال: فما التّالى؟ قال: المرتاد يريد الخير، يبلغه الخير يوجر عليه ثمّ أقبل علينا، فقال: و اللّه ما معنا من اللّه براءة و لا بيننا و بين اللّه قرابة و لا لنا على اللّه حجّة. و لا نقرّب إلى اللّه إلا بالطّاعة، فمن كان منكم مطيعا للّه تنفعه ولايتنا. و من كان منكم عاصيا للّه لم تنفعه ولايتنا ويحكم لا تغترّوا ويحكم لا تغترّوااصول كافى، ج 2، ص 75، «كتاب ايمان و كفر»، «باب الطاعة و التقوى»، حديث 6.

در متن اربعين اين جمله به «مفهوم» معنى شده است.
[2]عن أبي جعفر (ع) قال:قام رسول اللّه (ص) على الصفاء، فقال: يا بنى عبد المطلّب، إنّى رسول اللّه إليكم، و إنّى شفيق عليكم، و إنّ لي عملى و لكلّ رجل منكم عمله. لا تقولوا إنّ محمّدا منّا و سندخل مدخله. فلا و اللّه، ما أوليائى منكم و لا من غيركم يا بنى المطلّب إلا المتّقون. ألا فلا أعرفكم يوم القيامة تأتون تحملون الدّنيا على ظهوركم و يأتون النّاس يحملون الآخرة... الحديث.روضة كافى، ج 8، ص 182، حديث 205

.
چهل‏حديث ص : 572
از على بهتر است) پس از آن متابعت سيره او نكند و عمل به سنّت او ننمايد، از حب او نفعى براى او حاصل نشود.» [1] و در حكايت معروف طاووس است كه ديد صداى ناله و تضرع و زارى مى‏آيد، تا آنكه صاحب آن ناله خاموش شد و گويى غشوه‏اى براى او دست داد.
چون به بالين او آمد، ديد جناب على بن الحسين، عليهما السلام، است سر آن بزرگوار را به دامن گرفت و كلماتى مشتمل بر آنكه تو فرزند رسول خدا و جگر گوشه فاطمه زهرايى، و بالاخره بهشت از شماست، عرض كرد. آن سرور فرمود:
«خداوند بهشت را خلق فرموده از براى كسى كه عبادت و اطاعت او كند، اگر چه غلام حبشى باشد، و آتش را خلق فرموده براى كسى كه معصيت او كند، گرچه اولاد قريش باد.» (يا سيّد قريش باشد).«» اين است چند حديث از احاديث شريفه صريحه به اينكه اين اشتهاى كاذبه كه ما اهل دنيا و معصيت داريم غلط و باطل است، و از هوسهاى شيطانى و مخالف با عقل و نقل است. و ضميمه نما به آن آيات شريفه قرآنيه را، مثل قول خداى تعالى:
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ. 74: 38[2] و مثل قوله تعالى:فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرا يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّا يَرَهُ 99: 7 - 8.[3] و مثل قوله تعالى:لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ. 2: 286[4] و غير اين‏ها از آيات شريفه كه در [هر] صفحه از كتاب الهى موجود است، كه تأويل و تصرف در آن خلاف ضرورت است.
و در مقابل اين‏ها احاديث ديگرى است كه آنها هم در كتب معتبره مذكور است، ولى نوعا جمع صحيح عرفى دارد. و اگر جمع نيز پسند نيفتد و قابل تأويل نباشند، مقاومت با اين همه حديث صحيحه صريحه متواتره مؤيّده به ظواهر قرانيه و نصوص فرقانيه و عقل سليم و ضرورت مسلمين ننمايد. فمن ذلك مارواه ثقة الإسلام الكلينيّ بإسناده عن يوسف بن ثابت بن أبي سعيدة، عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال:الإيمان لا يضرّ معه عمل، و كذلك الكفر لا ينفع معه عمل.«»

فرمود حضرت صادق، عليه السلام: «ايمان ضرر نرساند با آن عملى، و كفر نيز نفع نرساند با آن عملى.» و چند حديث ديگر به اين مضمون وارد است.«» و جناب محدّث جليل، مجلسى، عليه الرحمة، اين دسته اخبار را حمل فرمودند به اينكه مراد از «ضرر» دخول نار يا خلود در نار است. - انتهى.«» و بنابر اينكه مراد دخول نار باشد، منافات ندارد با عذابهاى ديگرى كه در برزخ و مواقف قيامت از آنها بشود.
__________________________________________________
[1]فقال:يا جابر لا تذهبنّ بك المذاهب. حسب الرّجل أن يقول: أحبّ عليا و أتولاه. ثمّ لا يكون مع ذلك فعّالا؟ فلو قال: إنّى أحبّ رسول اللّه - فرسول اللّه، صلى اللّه عليه و آله خير من علىّ عليه السلام - ثمّ لا يتّبع سيرته و لا يعمل بسنّته، ما نفعه حبّه إيّاه شيئا.اصول كافى، ج 2، ص 74، «كتاب ايمان و كفر»، «باب الطاعة و التقوى»، حديث 3.


[2] «هر كه در گرو چيزى است كه اندوخته است.» (مدّثر - 38)
[3] «پس هر كه به قدر ذره‏اى نيكى كرده باشد، آن را مى‏بيند، و هر كه به قدر ذره‏اى بدى كرده باشد آن را خواهند ديد. «(زلزال - 7 - 8)
[4] «هر چه (از نيكى) كرده، از آن اوست، و هر چه (از بدى) كرده، به زيان اوست.» (بقره - 286)
چهل‏حديث ص : 573
و نويسنده گمان مى‏كند كه ممكن است اين اخبار را حمل كرد به آنكه ايمان قلب را طورى منوّر مى‏كند كه اگر فرضا گاهى خطايا گناهى از انسان صادر شود، به واسطه آن نور و ملكه ايمان جبران كند به توبه و رجوع إلى اللّه نمايد، و صاحب ايمان باللّه و يوم الآخرة نگذارد اعمالش به روز حساب افتد. پس، در حقيقت اين اخبار حثّ بر تمسك به ايمان و بقاى به آن است. چنانچه نظير اين حديثى است كه در كافى شريف از حضرت صادق، عليه السلام، نقل فرموده كه «حضرت موسى، عليه السلام، به جناب خضر، عليه السلام، گفت: «من از رفاقت با تو داراى شرافت و حرمت شدم، پس وصيتى به من فرما.» فرمود به او كه ملازم باش با چيزى كه ضرر نرساند به تو با آن چيزى، چنانچه با غير آن به تو چيزى نفع نرساند.» [1] و من ذلك مارواه بإسناده عن محمّد بن الرّيان بن الصّلت، رفعه عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال‏كان أمير المؤمنين، عليه السّلام، كثيرا ما يقول في خطبته: يا أيّها النّاس، دينكم دينكم فإنّ السّيّئة فيه خير من الحسنة في غيره، و السّيّئة فيه تغفر، و الحسنة في غيره لا تقبل.«»

«مى‏فرمود حضرت امير المؤمنين، عليه السلام، در خطبه بسيارى از اوقات:
اى مردم، حفظ كنيد دين خود را و دست از آن بر نداريد، زيرا كه گناه در آن بهتر از حسنه در غير آن است، و گناه در آن آمرزيده شود، و در غير آن عبادات و حسنات قبول نگردد».
و اين حديث شريف و امثال آن كه در مقام ترغيب به ملازمت ديانت حقه است دلالت بر آن دارد كه سيّئات مؤمنين و صاحبان دين حق بالاخره آمرزيده شود، چنانچه خداوند فرمايد:إنَّ اللَّه يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعا. 39: 53[2] و از اين [جهت‏]، سيّئات آنها را توان گفت كه بهتر از حسنات ديگران است كه هيچ وقت قبول نشود، بلكه شايد حسناتى كه شرايط قبول، مثل ايمان و ولايت، در آن نباشد خود داراى ظلمتى باشد كه از سيّئات مؤمنين، كه به واسطه نور ايمان در خوف و رجا هستند، ظلمت و كدورتش بيشتر باشد. بالجمله، اين حديث دلالت ندارد بر آنكه اهل ايمان بر سيّئات خود مأخوذ نيستند، چنانچه ظاهر است.
و از جمله احاديث مشهوره كه گويند بين فريقين مشهور است اين است كه‏حبّ عليّ حسنه لا يضرّ معها سيّئة، و بغضه سيّئة لا ينفع معها حسنة.«»
«دوستى‏
__________________________________________________
[1]عن أبي عبد اللّه (ع) قال‏قال موسى للخضر، عليهما السلام، قد تحرّمت بصحبتك فأوصنى، قال [له‏]: الزم ما لا يضرّك معه شي‏ء كما لا ينفعك مع غيره شي‏ء.اصول كافى، ج 2، ص 464، «كتاب ايمان و كفر»، «باب أن الإيمان لا يضرّ معه سيئة»، حديث 2.


[2] «بدرستى كه خداوند تمام گناهان را مى‏آمرزد (زمر - 53)
چهل‏حديث ص : 574
على (ع) حسنه‏اى است كه با آن هيچ گناهى ضرر نمى‏رساند: و بغض آن سرور گناهى است كه هيچ نيكويى با آن نفع نبخشد».
و اين حديث شريف در سلك حديثى است كه درباره «ايمان» پيش از اين مذكور شد. و معنى آن يا به طورى است كه مرحوم مجلسى در آن اخبار احتمال دادند، كه مقصود از «ضرر» خلود در نار يا دخول در نار است، يعنى، حبّ آن سرور، كه سرمايه ايمان و اكمال و اتمام آن است، موجب شود كه به شفاعت شافعين از نار مستخلص شود. و اين چنانچه گفتيم منافات ندارد با آنكه عذابهاى گوناگون برزخ را داشته باشد، چنانچه در حديث است كه فرمودند شماها برزخ خود را اصلاح كنيد، ما در قيامت از شما شفاعت مى‏كنيم.«» و يا آنكه آن طور كه ما ذكر كرديم مقصود باشد كه حبّ آن سرور نورانيت و ملكه [ايمان‏] در قلب حاصل كند كه احتراز از گناهان كند، و اگر گاهى به گناهى مبتلا شد، آن را به توبه و انابه ترميم نمايد، و نگذارد كه رشته كار از دستش بيرون رود و مهار نفس گسيخته گردد. و از جمله، يك دسته اخبارى است كه در ذيل آيه شريفه در سوره فرقان مذكور شده: قال تعالى:«وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّه إلها آخَرَ وَ لا يَقْتُلونَ النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللّه إلا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاما. يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيْهِ مُهانا. إلا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صالِحا فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّه سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّه غَفورا رَحيما.» 25: 68 - 70«»فرمود: «آنهايى كه نمى‏خوانند با خداوند خداى ديگرى، و نمى‏كشند نفسى را كه خداوند حرام كرده است كشتن او را، مگر بحق (در موارد مقرّره)، و زنا نمى‏كنند، اين‏ها بندگان خاص خداوند هستند. و كسى كه چنين كارهايى كند به جزاى تامّ خود مى‏رسد، مضاعف شود عذاب براى او روز قيامت، و مخلّد شود در آن عذاب با خوارى، مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل نيكو بكند. آنها را تبديل مى‏فرمايد خداوند سيّئاتشان را به حسنات. و مى‏باشد خداوند آمرزنده و مهربان.» در ذيل اين آيه اخبار كثيره هست كه ما به ذكر يكى از آن [ها] اكتفا مى‏كنيم، زيرا كه همه قريب به هم هستند در معنى و مضمون.
عن الشّيخ في أماليه بإسناده عن محمّد بن مسلم الثّقفي، قال‏سألت أبا جعفر، محمّد بن علىّ، عليهما السّلام، عن قول اللّه عزّ و جلّ:«فأولئك يبدّل اللّه سيّئاتهم حسنات و كان اللّه غفورا رحيما.» 25: 70فقال، عليه السّلام: يؤتى بالمؤمن‏
چهل‏حديث ص : 575
المذنب يوم القيامة حتّى يقام بموقف الحساب، فيكون اللّه تعالى هو الّذي يتولّى حسابه لا يطلع على حسابه أحدا من النّاس، فيعرّفه ذنوبه حتّى إذا أقرّ بسيّئاته. قال اللّه عزّ و جلّ للكتبة: بدّلوها حسنات و أظهروها للنّاس. فيقول النّاس حينئذ: ما كان لهذا العبد سيّئة واحدة ثمّ يأمر اللّه به إلى الجنّة. فهذا تأويل الآية. و هي في المذنبين من شيعتنا خاصّة.«»
محدّث جليل القدر، محمد بن مسلم ثقفى، رضوان اللّه عليه، مى‏فرمايد:
«سؤال [كردم‏] از حضرت باقر العلوم، عليه السلام، از معنى قول خدا:
فأولئك... الآية فرمود: «آورده شود مؤمن گناهكار در روز قيامت تا [قرار گيرد] در موقف حساب، پس ذات مقدس حق خود حساب او را بكشد، و هيچيك از مردم [را] بر حساب او آگاه نگرداند. پس از آن، گناهان او را به او معرفى فرمايد، تا آنكه اقرار به گناه خود كند. خداى تعالى به نويسندگان امر فرمايد كه گناهان او را مبدّل به حسنات كنند و به مردم اظهار كنند. پس مردم مى‏گويند: براى اين بنده يك گناه هم نبود پس از آن، امر فرمايد كه او را به بهشت ببرند. اين است تأويل اين آيه. و اين در گناهكاران از شيعيان ماست خاصتا».
اينكه آيه شريفه را بالتمام نوشتم و كلام را طولانى كردم براى آن است كه مطلب چون از مهمات است، و بسيارى از اهل منبر به مردم عامه بد فهماندند اين قبيل اخبار را، و ربط آنها به آيه شريفه جز به ذكر آيه معلوم نمى‏شد، از اين جهت معذورم از طول مملّ. كسى كه صدر و ذيل آيه شريفه را ملاحظه كند، مى‏فهمد كه مردم مطلقا به اعمال خود گرفتارند و مؤاخذ در زشتيها هستند، مگر آنهايى كه ايمان آورند و توبه از گناهان كنند و عمل صالح به جا آورند. و اين سه در هر كس جمع شود، رستگار و مورد الطاف خداوند است و در پيشگاه مقدس حق محترم است، و سيّئات و گناهان [او] مبدل به حسنات شود. و جناب باقر العلوم، عليه السلام، نيز تأويل همين را فرمودند كه كيفيت حساب و موقف چنين اشخاصى به اين ترتيب است. منتها آنكه اين خاص به شيعيان اهل بيت است و ديگر مردم از آن محروم هستند، زيرا كه ايمان حاصل نشود مگر به ولايت على و اوصياى او از معصومين طاهرين، عليهم السلام، بلكه ايمان به خدا و رسول قبول نشود بدون ولايت، چنانچه در فصل بعد از اين ان شاء اللّه مذكور شود. پس، اين آيه شريفه و اخبار مفسّره را بايد از ادله اوليه شمرد، زيرا كه دلالت دارد بر آنكه اگر شخص ايمان داشته
چهل‏حديث ص : 576
باشد و جبران گناهان را با توبه و عمل صالح نكند، مشمول اين آيه نخواهد بود.
پس اى عزيز، شيطان تو را مغرور نكند و هواهاى نفسانيه تو را گول نزند. البته انسان تنبل مبتلا به شهوات و حب دنيا و جاه و مال، مثل نويسنده، هميشه دنبال بهانه است از براى تأييد تنبلى خود، و هر چه موافق با شهوات او باشد و مؤيد هواهاى نفسانيه و خيالات شيطانيه او باشد، اقبال به آن نمايد و چشم و گوش خود را به آن باز كند، بدون آنكه فحص از مغزاى آن نمايد يا به مقابلات و معارضات آن نظر نمايد.
بيچاره گمان مى‏كند به مجرد دعوى تشيع و حب اهل بيت طهارت و عصمت جواز ارتكاب هر محرّمى را خداى نخواسته دارد و قلم تكليف، نعوذ باللّه، از او برداشته شده بدبخت نمى‏داند كه شيطان بر او تعميه كرده، و در آخر عمر بيم آن است كه محبت بيمغز بيفايده نيز از دستش برود و با كف تهى در صف نواصب اهل بيت محشور گردد. آخر دعوى محبت كسى [كه‏] بيّنه نداشته باشد پذيرفته نيست.
ممكن نيست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم، و بر خلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام كنم. درخت محبت ثمره و نتيجه‏اش عمل بر طبق آن است، و اگر اين ثمره را نداشته باشد، بايد دانست كه محبت نبوده، خيال محبت بوده.
پيغمبر اكرم و اهل بيت مكرم او، صلوات اللّه عليهم، تمام عمر خود را صرف در بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و يگانه مقصد آنها نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده و هر قتل و غارت و ذلت و اهانتى را در راه اين مقصد شريف سهل شمردند و از اقدام باز نماندند، پس محبّ و شيعه آنها كسى است كه در مقاصد آنها با آنها شركت كند و پيروى از آثار و اخبار آنها كند. اينكه در اخبار شريفه اقرار به لسان و عمل به اركان را از مقوّمات ايمان شمرده بيان يك سرّ طبيعى و سنّة اللّه جاريه است، چونكه حقيقت ايمان ملازم با اظهار و عمل است. عاشق در جبلّه طبيعيه اوست اظهار عشق و تغزّل در شأن معشوق، و عمل به لوازم ايمان و محبت خدا و اولياى او. [اگر] عمل نكرد مؤمن نيست و محبت ندارد. و اين صورت ايمان و محبت بى مغز و معنى نيز با جزئى حوادث، و في الجمله فشار، از بين مى‏رود و صفر اليد به دار جزاى اعمال منتقل شود.