فصل‏
ليبلوكم اشاره است به قول خداى تعالى‏:تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ المُلْكُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ. الَّذي خَلَقَ الموتَ وَ الْحَيوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا 17: 1 - 2.«» «فرخنده است آنكه به دست اوست ملك و سلطنت. و او بر هر چيز تواناست. آن كس كه آفريد مردن و زندگانى را تا امتحان كند شما را كداميك نيكوتريد در عمل».
محقق مجلسى، قدّس سرّه، فرمايد: «اين آيه شريفه دلالت دارد بر آنكه موت امر وجودى است. و مراد از آن يا موت طارى بر حيات است، يا عدم اصلى است.» - انتهى.«»
__________________________________________________
[1] بلوته، بلوى (آن را تجربه كردم و آن را به معرض آزمايش و امتحان آوردم)، و بلاه اللّه بلاء و ابلاه ابلاء حسنا و ابتلاه (او را آزمايش كرد).
چهل‏حديث ص : 323
دلالت نمودن آيه شريفه مبنى بر آن است كه خلق متعلق به آن باشد بالذات. و اما اگر بالعرض مورد تعلق باشد، دلالتى ندارد، چنانچه محققين گويند. و بر فرض دلالت، احتمال آنكه موت عدم اصلى باشد وجهى ندارد. زيرا كه وجودى بودن عدم اصلى جمع نقيضين است، با آنكه موت را به معنى عدم اصلى دانستن خود في حدّ ذاته صحيح ننمايد.
بالجمله، تحقيق آن است كه «موت» عبارت است از انتقال از نشئه ظاهره ملكيه به نشئه باطنه ملكوتيه. يا آنكه موت عبارت است از حيات ثانوى ملكوتى بعد از حيات اولى ملكى. و بر هر تقدير، امر وجودى است، بلكه اتمّ از وجود ملكى است، زيرا كه حيات ملكى دنيوى مشوب به مواد طبيعيه ميّته است و حيات آنها عرض زايل است، به خلاف حيات ذاتى ملكوتى كه در آنجا از براى نفوس استقلال حاصل شود. و آن دار دار حيات و لوازم حيات است، و ابدان مثالى برزخى قيام صدورى به نفوس دارند، چنانچه در محل لايق مقرر است. بالجمله، حيات ملكوتى - كه از آن تعبير به موت شود تا به سمع شنوندگان سنگين نيايد - متعلّق جعل و خلقت، و در تحت قدرت ذات مقدس است.