تتميم در بيان تفكر ممنوع و مرغوب در ذات حق
ببايد دانست كه اينكه ما گفتيم تفكر در ذات و اسماء و صفات، ممكن است جاهل گمان كند كه تفكر در ذات ممنوع است به حسب روايات، و نداند كه آن تفكر كه ممنوع است تفكر در اكتناه ذات و كيفيت آن است، چنانچه از روايات شريفه استفاده مى‏شود. و گاهى نيز غير اهل را منع كردند از نظر به بعضى معارف كه مقدمات دقيقه داشته، چنانچه حكما نيز در هر دو مقام موافق‏اند. اما استحاله اكتناه ذات در كتب آنها مبرهن است [1]، و منع از تفكر آن نزد جميع مسلّم. و اما شرايط دخول در اين علوم و منع تعليم غير اهل، در كتب آنها مذكور و وصيت آنها در اوايل كتب يا اواخر آن مسطور است، چنانچه دو امام فن و فيلسوف بزرگ اسلام، شيخ ابو على سينا«»، و صدر المتألّهين [2]، در آخر اشارات«»، و اوّل اسفار«»، وصيت بليغ در اين باب فرمودند. فراجع.
و اما نظر در ذات براى اثبات وجود و توحيد و تنزيه و تقديس آن، غايت ارسال‏
__________________________________________________
[1] شرح اصول كافى، صدر المتألهين، ج 1، ص 251، «كتاب التوحيد»، «باب النهى عن الكلام في الكيفيّة». و نقد النصوص في شرح نقش الفصوص، جامى، ص 27 و 28.
[2] محمد بن إبراهيم شيرازى (979 - 1050) ملقب به «صدر الدين» و «صدر المتألهين» معروف به صدرا و ملا صدرا از بزرگان حكماى اسلامى است. وى بنيانگزار «حكمت متعاليه» است و صاحب آراء بديعى در فلسفه مى‏باشد. مكتب فلسفى صدر المتألهين پس از او بر ديگر مكاتب فلسفى برترى يافت. و بيشتر حكماى اسلامى پس از او از پيروان مكتب او بشمار مى‏روند. مهمترين اثر وى اسفار اربعه است كه در بر دارنده آراء و نظريات فلسفى او بنحو گسترده مى‏باشد. از آثار ديگر اوست: تفسير القرآن الكريم، شرح اصول كافى، مبدأ و معاد، مفاتيح الغيب، شواهد الربوبيّه، اسرار الآيات، حاشيه بر شفا. وى از شاگردان محقق داماد، ميرفندرسكى و شيخ بهائى است. ملا محسن فيض و عبد الرزاق لاهيجى (فيّاض) از شاگردان معروف او هستند.
چهل‏حديث ص : 193
انبيا و آمال عرفا بوده، و قرآن كريم و احاديث شريفه مشحون از علم به ذات و كمالات و اسماء و صفات ذات مقدس است، و ملحدين اسماء را حق تعالى تعيير فرموده. و هيچ كتابى از كتب حكما و متكلمين بيشتر از كتاب كريم الهى و كتب معتبره اخبار، مثل اصول كافى و توحيد شيخ صدوق، غور در اثبات ذات و اسماء و صفات ننمودند. و فرق بين مأثورات از انبيا و كتب حكما فقط در اصطلاحات و اجمال و تفصيل است، نه چنانچه فرق بين فقه و اخبار راجعه به فقه در اصطلاحات و اجمال و تفصيل است، نه در معنى. ليكن مصيبت در آن است كه در لباس اهل علم بعضى از جاهلان پيدا شده در قرون اخير كه نديده و نسنجيده و از كتاب و سنّت عارى و برى بوده، مجرد جهل خود را دليل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته، براى رواج بازار خود نظر در معارف را، كه غايت مقصد انبيا و اوليا، سلام اللّه عليهم، است و سر تا پاى كتاب خدا و اخبار اهل بيت، سلام اللّه عليهم، مشحون از آن است، حرام شمرده و هر ناسزايى و تهمتى را از اهل آن دريغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف كرده و اسباب تفرقه كلمه و شتاب جمعيت مسلمين گرديده، و از او اگر سؤال شود كه اين همه تكفير و تفسيق براى چيست، متشبّث شود به حديث‏لا تتفكّروا في ذات اللّه [1.]
اين بيچاره جاهل از دو جهت در اشتباه و جهالت است: يكى آنكه گمان كرده حكماء تفكر در ذات مى‏كنند، با آنكه آنها تفكر در ذات را و اكتناه آن را ممتنع مى‏دانند، و اين خود يكى از مسائل مبرهنه آن علم است. و ديگر آنكه معنى حديث را ندانسته، گمان كرده مطلقا راجع به ذات مقدس نبايد اسمى برده شود.
ما اكنون بعضى از روايات را مى‏نگاريم، و جمع بين آنها - آنچه به نظر قاصر خويش رسد - مى‏كنيم و حكم را انصاف قرار مى‏دهيم. گرچه اين از شرح حديث و قرار داد ما قدرى خارج است، ولى براى رفع شبهه و إبطال باطل شايد ضرور باشد.
كافى بإسناده عن أبي بصير، قال: قال أبو جعفر، عليه السّلام:تكلّموا في خلق اللّه و لا تتكلّموا في اللّه، فإنّ الكلام في اللّه لا يزداد صاحبه الا تحيّرا. [2]
و اين حديث شريف خود دلالت دارد بر آنكه مقصود از تكلم [تكلم‏] در اكتناه ذات و كيفيت آن است به مناسبت تعليل آن، و الا تكلم در اثبات ذات و ساير كمالات و توحيد و تنزيه آن موجب تحير نگردد. و مى‏شود كه نهى باشد از كسانى كه تكلم در اين مقامات هم براى آنها اسباب تحير شود. و مرحوم محدّث مجلسى«»،
__________________________________________________
[1] تفسير القرآن الكريم، ج 4، ص 421 و همچنين اين مفهوم با عبارات مختلف نقل شده است. اصول كافى، ج 1، ص 93، «كتاب التوحيد» باب النهى عن الكلام في الكيفيه، حديث 7. توحيد صدوق، ص 454 - 457، باب 67، احاديث 1 و 2 و 9. علم اليقين ج 1، ص 95. المحجة البيضاء، ج 8، ص 193 و 210.
[2] «كافى با سند خود از أبو بصير روايت مى‏كند كه گفت امام باقر (ع) فرمود: «از آفريده‏هاى خداوند سخن بگوييد و از [ذات‏] خدا سخن مگوييد، زيرا سخن از ذات خدا مايه سرگردانى بيشتر گوينده است.» اصول كافى، ج 1، ص 92، «كتاب توحيد»، «باب نهى عن الكلام في الكيفية»، حديث 1.
چهل‏حديث ص : 194
رحمه اللّه، اين دو احتمال را بدون بيانى كه ما تقريب كرديم احتمال داده‏اند و اوّلى را تقويت فرموده.«»و في رواية أخرى عن حريز:تكلّموا في كلّ شي‏ء، و لا تتكلّموا في ذات اللّه [1]
و به اين مضمون و قريب به آن بعض روايات ديگر وارد است كه ذكر همه ضرور نيست.
و في الكافى عن أبي جعفر، عليه السّلام، قال:إيّاكم و التّفكّر في اللّه، و لكن إذا أردتم أن تنظروا إلى عظمته، فانظروا إلى عظيم خلقه.«»

و اين روايت نيز ظاهر در اين است كه مراد از تفكر تفكر در كنه ذات است، زيرا كه در ذيل حديث فرمايد:
«اگر خواستيد عظمت حق تعالى را نظر كنيد، استدلال كنيد از عظمت خلق بر عظمت حق تعالى.» و اين بر سبيل مثال است و براى نوع مردم است كه طريق معرفت آنها تفكر در خلق است.
اين‏ها، و بعض احاديث ديگر كه قريب به اين‏هاست، احاديث وارده در نهى از تكلم و تفكر است كه معلوم شد خود آنها بنفسها دلالت بر مطلوب ما مى‏نمايد.
و چيزى كه واضح مى‏نمايد مقصد را، حديث شريف كافى است در باب تفكر:بإسناده عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال:أفضل العبادة إدمان التّفكّر في اللّه و في قدرته.«»

پس تفكر در حق و اثبات ذات، و تفكر در قدرت و ساير اسماء و صفات، علاوه بر آنكه منهى نيست، افضل عبادات است.
و در حديث شريف كافى وارد است كه‏سئل علىّ بن الحسين، عليهما السّلام، عن التّوحيد، فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ علم أنّه يكون في آخر الزّمان أقوام متعمّقون، فأنزل اللّه تعالى«قُل هُوَ اللَّه أَحَدٌ» 112: 1و الآيات من سورة «الحديد» إلى قوله:
«وَ هُوَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» 57: 6فمن رام وراء ذلك فقد هلك. [2]
پس، معلوم مى‏شود اين آيات شريفه، كه توحيد و تنزيه حق و بعث و رجوع موجودات در آن وارد است، براى متعمقين و ارباب فكرهاى دقيق نازل شده. باز هم بايد گفت فكر در حق تعالى حرام است؟ آيا كدام عارف و حكيم بيشتر از معارف وارده در اوّل سوره «حديد» آورده؟ غايت معرفت آنها رسيدن به اين است كه‏سبّح للّه ما فِي السَّمواتِ وَ الأَرْضِ. [3].آيا از آيه شريفه‏هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ 57: 3.[4] كى براى توصيف حق تعالى و جلوات ذات مقدسش بهتر بيانى دارد؟ به‏
__________________________________________________
[1] «در باب هر چيز سخن بگوييد ولى در ذات خدا گفتگو مكنيد.» اصول كافى، ج 1، ص 92، «كتاب توحيد»، «باب النهى عن الكلام في الكيفية»، دنباله حديث 1.
[2] «از على بن الحسين (ع) درباره توحيد پرسيدند فرمودند: «همانا خداوند عزّ و جلّ مى‏دانست كه در آخر زمان پاره‏اى از مردم ژرف انديش خواهند آمد، پس خداوند تعالى‏قُل هو اللّه احدو آياتى از سوره «حديد» تا آيه و هو عليم بذات الصدور را فرو فرستاد، پس هر كس فزون از آن را اراده كند هلاك شده است.» اصول كافى، ج 10، ص 91، «كتاب توحيد»، «باب النسبة»، حديث 3.
[3] «آنچه در آسمان‏ها و زمين است خدا را تنزيه مى‏كنند.» (حديد - 1).
[4] «او آغاز و پايان و آشكار و نهان است و او به همه چيز داناست.» (حديد - 3).
چهل‏حديث ص : 195
جان دوست قسم كه اگر براى حقيّت كتاب كريم الهى جز اين آيه شريفه نبود، براى اهل دل كفايت مى‏كرد. قدرى مراجعه نماييد به كتاب خدا و خطب و آثار و اخبار رسول اكرم و خلفاى معصومين او، سلام اللّه عليهم، ببينيد در هر مقصد از مقاصد معارف كه تصور مى‏شود كدام حكيم و عارف بيشتر از آنها بيانى نموده. تمام كلماتشان مشحون از توصيف حق و استدلال بر ذات و صفات ذات مقدس است، به طورى كه هر طايفه‏اى به قدر فهم خود از آن برخوردار مى‏شود.
پس، از مجموع اين اخبار معلوم مى‏شود كه تفكر در ذات به يك مرتبه ممنوع است كه آن تفكر كنه ذات و كيفيت آن است، چنانچه در حديث شريف كافى وارد است:من نظر في اللّه كيف هو هلك [1]
يا آنكه جمع بين اخبار ناهيه و آمره شود به اينكه يك دسته از مردم كه قلوبشان طاقت استماع برهان ندارد و استعداد ورود در اين گونه مباحث ندارند، وارد نشوند، چنانچه شاهد بر اين جمع در خود روايات است. و اما كسانى كه اهل آن هستند، براى آنها راجح، بلكه افضل از جميع عبادات، است.
در هر صورت، ما از مقصد و قرار داد خود بكلى خارج شديم، ولى چاره‏اى نبود جز تعرض به اين مطلب فاسد و تهمت غير مرضىّ حق، كه در اين عصرهاى اخير متداول شده در السنه، شايد تأثيرى در بعض قلوب كند. و اگر يك نفر قبول اين قول كند، براى من كفايت كند. و الحمد للّه و إليه المشتكى [2].