و از جمله شك و حيرت است:
اين رذيلت از فساد و پستى كيفيّت است، و آن عجز نفس از تحقيق حق و ابطال باطل در مسائل پوشيده و پنهان است. و اين حالت غالبا وقتى پديد مى‏آيد كه ادلّه با يكديگر تعارض دارند [يعنى يك دليل مطلبى را اثبات مى‏كند و دليل ديگر آن را رد مى‏كند]. ترديدى نيست كه اين بيمارى نفس را فاسد و هلاك مى‏كند زيرا شك‏
__________________________________________________
[1]
آن كس كه نداند و نداند كه نداند در جهل مركب ابد الدهر بماند.

[2] اين سخن را جلال الدين مولوى در مثنوى معنوى طى داستانى مشروحا بيان كرده است: عيسى مريم به كوهى مى‏گريخت...
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 174
منافى يقين است و ايمان بدون يقين تحقّق نمى‏يابد. امير مؤمنان - عليه السّلام - در خطبه‏اى مى‏فرمايد:
«لا ترتابوا فتشكّوا و لا تشكّوا فتكفروا».
«مواظب باشيد كه به ريب - دودلى و ترديد - نيفتيد كه به دنبال ريب شك مى‏كنيد و شك نكنيد كه كافر خواهيد شد». گوئى در گفتار او - عليه السّلام - ارتياب (دو دلى و ترديد) مقدّمه و مبدأ شك است. و امام باقر - عليه السّلام - فرمود:
«لا ينفع مع الشّكّ و الجحود عمل».
«با شك و انكار هيچ عملى سودمند نيست». و امام صادق - عليه السّلام - فرمود:
«انّ الشّكّ و المعصية في النّار ليس منّا و لا إلينا».
«شك و گناه در آتش است و از ما و مربوط به ما نيست». و از آن حضرت درباره اين قول خداى تعالى پرسيدند:
«الّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبَسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ» 6: 82(انعام، 82) «كسانى كه ايمان آورده و ايمان خويش به ظلم نياميخته‏اند».
مراد از ظلم چيست؟ فرمود: يعنى شك. (كه ايمان خود را به شك نياميزند).
و نيز فرمود:
«من شكّ في اللّه تعالى بعد مولده على الفطرة لم يفئ إلى خير أبدا».
«كسى كه بر فطرت اسلام متولّد شود و درباره خداى تعالى شك كند هرگز به هيچ خيرى نمى‏رسد». و نيز فرمود:
«من شكّ أو ظنّ فأقام على أحدهما أحبط اللّه عمله، إنّ حجّة اللّه هى الحجّة الواضحة».
«هر كه به شك يا ظنّ گرايد و بر آن دو باقى بماند خداوند عملش را نابود سازد كه برهان و حجّت خدا واضح و روشن است». و نيز فرمود:
«من شكّ في اللّه تعالى و في رسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فهو كافر».
«هر كه در خدا و پيامبر او شك كند كافر است». و اخبار ديگرى با اين مضمون وارد شده است. و آشكار است كه مراد از شك اين است كه اعتقاد را سست و
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 175
ضعيف كند و يقين را زايل سازد. و مجرّد وسوسه و حديث نفس شك نيست، زيرا خواهيم گفت كه اين‏ها با ايمان منافات ندارد، بلكه از بعضى از اخبار ظاهر است كه شك وقتى موجب كفر است كه به انكار منجر شود، چنانكه روايت شده است كه ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام پرسيد كه در مورد كسى كه درباره خداى تعالى شك كند چه مى‏فرمائيد؟ امام فرمود: «كافر است»، پرسيد: اگر درباره رسول اللّه شك كند؟ فرمود: «كافر است». آنگاه رو به زراره كرد و فرمود: «وقتى كافر است كه انكار كند».
امّا علاج شك و حيرت اين است كه نخست اين قضيّه بديهى را به ياد آورد كه: اجتماع و ارتفاع نقيضين محال است [1] (دو نقيض نه با هم جمع مى‏شوند و نه هر دو برداشته مى‏شوند). و از اين قضيّه اجمالا مى‏فهمد كه يكى از شقوقى كه عقل در مورد عقيده‏اى تصوّر مى‏كند ثابت و مطابق با واقع و نفس الامر است و بقيّه باطلند. آنگاه مقدّمات مناسب با مطلوب (عقيده منظور) را تحقيق و جستجو كند و آنها را بر قياسهاى منطقى با احتياط تمام و استقصاء كامل عرضه دارد تا به جاى خطا پى برد و حقّانيّت يكى از شقوق و بطلان شقوق ديگر را دريابد. و غرض از وضع منطق بخصوص مباحث قياسهاى سوفسطائى كه مشتمل بر مغالطات است برطرف كردن همين بيمارى است. و اگر توانائى اين كار را ندارد، معالجه درباره او اين است كه بر عبادت و قرائت قرآن مواظبت نمايد، و به مطالعه احاديث و شنيدن آنها از اهلش اشتغال ورزد و با صالحان و متّقيان و پارسايان و اهل يقين همنشين شود تا نفس او كسب نورانيّتى كند كه به وسيله آن ظلمت شك از ميان برود.