اصول عقايدى كه مورد اتفاق و اجماع است‏
اصول عقايدى كه امّت اسلامى بر آن اجماع دارند عبارت است از:
اعتقاد به وجود خداوند سبحان، و اينكه او خداى يكتاست، و بسيط مطلق است و از هر گونه شائبه تركيب مبرّاست، و از جسميّت و عوارض آن منزّه است، و اينكه وجود و صفات او عين ذات اوست [1]. و او بر زمان و مكان تقدّم دارد و برتر از آنهاست، و او حىّ و قديم و ازلى و قادر و مريد و عالم بر همه چيزهاست، و علم او بعد از ايجاد اشياء مانند علم او به آنها قبل از ايجاد است، و علم او به سبب پديد كردن آنها افزايش نمى‏يابد، و قدرت او نسبت به همه ممكنات عموميّت دارد، هر چه را بخواهد مى‏آفريند و هر چه را اراده كند انجام مى‏دهد، و هيچ چيز جز به مشيّت او پديد نمى‏آيد، و او در حكم خود عادل و در وعده خويش صادق است.
و بالجمله مستجمع همه صفات كماليّه است، و هيچ چيز مثل و مانند او نيست، و عقل و وهم نمى‏توانند مانند او را تصوّر كنند، بلكه او تامّ و فوق تمام است.
و اينكه قرآن كلام خداست، و محمّد - صلّى اللّه عليه و آله و سلّم - فرستاده اوست، و آنچه را كه آورده از امور عالم آخرت از بهشت و دوزخ و حساب و ثواب و عقاب و صراط و ميزان و شفاعت و جز اين‏ها كه در شريعت مقدّس ثابت شده حق است، و بر هر مؤمنى واجب است كه همه آنها را فراگيرد و بپذيرد و درون خود را براى آنها پاك‏
__________________________________________________
[1] با بيانى بسيار مختصر و ساده، مراد از اينكه وجود خداوند عين ذات اوست اين است كه در حالى كه مثلا وجود انسان و ذات (ماهيت و مفهوم) او دوتاست (يعنى در تعريف و تصور انسان، مفهوم وجود اخذ نگرديده و مفهوم ذات انسان بغير از مفهوم وجود است) ولى وجود و ذات خداوند يكى است. و همچنين صفات خداوند، مثلا علم و قدرت و حيات، عين ذات اوست نه مانند انسان كه اين صفات زائد بر ذات اوست (چنانكه در آغاز علم ندارد و بعد به دست مى‏آورد يا حياتى كه دارد روزى از دست مى‏دهد). م.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 169
سازد، به طورى كه اگر خلاف آنها به ذهن او خطور كند نپذيرد و دستخوش شك و شبهه نشود.
امّا افراد مكلّف در تصديق و اذعان به عقايد مذكور مختلفند، چنانكه بعضى درباره آنها به يقين رسيده‏اند، به طورى كه اگر پرده‏ها كنار رود بر يقينشان افزوده نمى‏شود [1]. و بعضى ديگر يقين دارند امّا به درجه‏اى پائين‏تر، و حدّ اقل مرتبه يقين اين است كه براى مؤمنان آرامش خاطر حاصل باشد و اضطراب وجود نداشته باشد. و بعضى به عقايد خود تصديق ظنّى دارند كه با شبهات و ايراد اشكالات متزلزل مى‏شوند. و قول امام محمّد بن على الباقر - عليهما السّلام - به اين اختلاف اشاره دارد:
«إنّ المؤمنين على منازل: منهم على واحدة، و منهم على اثنتين، و منهم على ثلاث، و منهم على أربع، و منهم على خمس، و منهم على ستّ، و منهم على سبع، فلو ذهبت تحمل على صاحب الواحدة ثنتين لم يقو، و على صاحب الثّنتين ثلاثا لم يقو... إلى آخره»«».
«مؤمنان [در درجات ايمان‏] مراتب و منازل گوناگون دارند: بعضى داراى يك درجه و بعضى دو درجه و بعضى سه و بعضى چهار و بعضى پنج و بعضى شش و بعضى هفت دارند، اگر بر صاحب مرتبه يك. حدّ صاحب مرتبه دو را تحميل كنى نمى‏تواند آن را تحمّل كند، و اگر بر صاحب مرتبه دو حدّ مرتبه سه را تحميل كنى نيروى تحمّل آن را ندارد و... تا آخر». و گفتار امام أبو عبد اللّه الصادق عليه السّلام:
«انّ للايمان حالات و درجات و طبقات و منازل، فمنه التّامّ المنتهى تمامه، و منه النّاقص البيّن نقصانه، و منه الرّاجح الزّائد رجحانه»
«ايمان حالات و درجات و طبقات و منزلها دارد، بعضى تمام و كامل است، و
__________________________________________________
[1] چنانكه امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود:«لو كشف لي الغطاء ما ازددت يقينا».

علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 170
بعضى ناقص كه نقصانش آشكار است، و بعضى رجحان دارد با فزونى».
بى‏شك تحصيل عقايدى كه قلب به آنها آرامش و اطمينان پيدا كند بر هر مكلّفى واجب است، و مجرد تصديق بدون اطمينان قلبى براى رستگارى در آخرت و رسيدن به مراتب مؤمنان كافى نيست. و با حصول اطمينان نجات و رستگارى حاصل خواهد شد اگر چه به تفصيل و از راه برهانهاى فلسفى و دلائل كلامى حاصل نشده باشد، بلكه از راه يك دليل اجمالى خواه برهانى يا اقناعى به دست آمده باشد، زيرا شرع شريف بيش از تصديق و يقين به عقايد مذكور نخواسته و ما را به بحث و بررسى و كاوش از كيفيّات و حقايق آنها و درباره نظم و ترتيب دلائل مكلّف نكرده است. پس اگر براى كسى اطمينان حاصل شود كه خدا به همه صفات كماليّه متّصف و از صفات سلبيّه مبرّى است، به همين كه عدم اتّصاف او به صفات اوّل و اتّصاف او به صفات دوم نقص است و نقص لايق ذات اقدس او نيست، براى نجات وى و داخل شدن در زمره مؤمنان كافى است. و همچنين اگر اين اطمينان از اين راه براى او حاصل شود كه انبياء و بزرگان حكما و دانشمندان بر آن اتّفاق دارند، و نيرومندى عقل و دقّت فهم آنان مانع است كه بر خطائى محض اتّفاق كنند. بنابراين از هر راهى كه اطمينان پيدا شود كافى است.
علامه طوسى [خواجه نصير الدين‏] - رحمة اللّه عليه - در يكى از كتابهاى خود مى‏نويسد: «كمترين چيزى كه اعتقاد به آن بر مكلّف واجب است معنى و ترجمه قول لا اله الا اللّه، محمّد رسول اللّه است. و چون كسى پيامبر را تصديق و قبول كرد شايسته است كه او را درباره صفات خداوند و روز قيامت و تعيين امام معصوم تصديق كند، و قرآن مشتمل بر همه اين‏هاست: امّا درباره صفات خدا، او زنده، دانا، توانا، با اراده، داراى كلام، بى‏مانند، شنوا و بيناست. و امّا درباره آخرت، ايمان به بهشت و دوزخ و صراط و ميزان و حساب و شفاعت و جز اين‏ها. و واجب نيست كه از حقيقت صفات جستجو و بحث كند، و اينكه كلام و علم و ديگر صفات حادث است يا قديم، بلكه اگر اين‏ها به خاطرش خطور نكند و بميرد با ايمان از دنيا رفته است. امّا اگر شك يا اشكالى بر دلش وارد شود، چنانچه بتواند با سخن و دليلى نزديك به فهم عامّه آن را برطرف كند، هر چند اين سخن و دليل
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 171
نزد متكلّمان قوى و خرسند كننده نباشد كافيست و نيازى به تحقيق دليل نيست زيرا دليل با ذكر شبهه و پاسخ آن تمام و كامل است. و بسا كه وقتى شبهه‏اى ذكر شود در خاطر و قلب شنونده بماند و چون نتواند پاسخ آن را ادراك كند در نتيجه شبهه را حق پندارد.
زيرا شبهه‏گاهى هويدا و آشكار است و جواب آن چنان دقيق و دشوار است كه عقل شنونده آن را در نمى‏يابد. و از اين رو از كند و كاو در مسائل كلامى منع شده است، و اين منع براى عوام مردم است و امّا پيشوايان دين مى‏توانند در ژرفاى درياى اشكالات فرو روند. منع عوام از غور در مسائل كلامى همانند منع كودكان از شناورى در رود عميق پهناور از ترس غرق شدن آنهاست، و رخصت به جوانان شناور نيرومند نيز اجازه دادن به ماهر در فنّ شناست. جز اينكه اينجا موضع غرور و لغزشگاه است، و هر ضعيف عقلى مى‏پندارد كه بر ادراك همه حقايق توانا و نيرومند است و بسا در شبهات فرو مى‏رود و ناآگاهانه در درياى جهالت خويش غرق مى‏شود. بنابراين مصلحت همان منع همه مردم است (مگر افراد نادرى كه در هر عصرى بيش از يك يا دو تن يافت نمى‏شود) از تجاوز از رفتار اهل علم در ايمان به فرستاده خدا و تصديق اجمالى به هر چه رسول خدا - صلّى اللّه عليه و آله و سلّم - خبر داده است. و هر كس كه به فرو رفتن در شبهات مشغول شود خود را گرفتار آنها مى‏سازد. چنانكه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هنگامى كه ياران خويش را ديد كه در بحث در شبهات فرو رفته‏اند، چنان به خشم آمد كه چهره‏اش برافروخته شد و فرمود: «آيا شما به اين كار مأمور شده‏ايد؟ بعضى از كتاب خدا را به بعضى ديگر مى‏زنيد بنگريد كه خداوند به شما چه امر كرده آن را انجام دهيد و از آنچه نهى فرموده باز ايستيد». و اين گفتار آگاهى و هشدارى است بر راه و روش حق.
ترديدى نيست كه نورانيّت و روشنى يقين، بلكه اطمينان و آرامش دل، تنها از فنّ جدل و كلام حاصل نمى‏شود، همان گونه كه صرفا از تلقين و تقليد عوام به دست نمى‏آيد. بلكه روشن شدن به نور يقين متوقّف است بر ملازمت پارسائى و تقوى و بازداشتن نفس از هوى و هوس و زدودن تيرگى و زنگار آن:
«قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» 91: 9(شمس، 9) «هر كه نفس خويش تزكيه كرد رستگار شد» و نيز پاكسازى نفس از صفات مذموم و اشتغال به رياضتها و مجاهدتهاى سخت،
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 172
تا وقتى كه نور الهى در دل بتابد كه به وسيله آن پرده‏ها از حقايق اين عقايد كنار رود، و اين آخرين مقصد طالبان و مايه روشنى چشم صدّيقان و مقرّبان است. و اين مقام خود درجات و مراتبى دارد، و مردم بر حسب اختلاف در نيرو و استعداد و سعى و اجتهاد مختلفند، چنانكه در ادراك انواع علوم و صنايع متفاوتند و«كلّ ميسّر لما خلق»
[حديث نبوى‏] «هر كس براى آنچه آفريده شده آمادگى دارد».
و امّا مجرّد اعتقاد جزمى به ظواهر اين عقايد با كمتر از ورع و رياضت و مجاهده نيز حاصل مى‏شود، از اين راه كه - پس از تلقين اين عقايد و تصديق به آنها - به طاعات روى آورد، و بخشى از وقت خود را در عبادات شريفه بگذراند، و بر تلاوت و تفسير قرآن و درس حديث و فهم آن مواظبت كند، و از آميزش با صاحبان مذاهب فاسد و دارندگان آراء باطل دورى جويد، بلكه از رفاقت با مردم هوى‏پرست و شرير و شقى اجتناب كند، و مصاحبت اهل ورع و يقين و همنشينى با اهل تقوى و صلاح را برگزيند. و رفتار و روش آنان را در خضوع و خشوع براى خدا سرمشق قرار دهد، كه تلقين مانند افشاندن بذر در سينه است، و اين كارها همچون آبيارى و پرورش بذر است، يعنى نموّ اين بذر و تقويت و استوارى ريشه آن به وسيله آنهاست، تا سرانجام درختى پاك و استوار گردد كه ريشه‏اش ثابت و پايدار باشد و شاخه‏هايش در آسمان سر بر آورد.
امّا اين نكته هست كه هر كسى كه به عقيده جازم دست يابد اگر گرفتار سرگرميهاى دنيوى شود و رياضت و مجاهده را رها كند غير از آن عقيده چيزى بر او كشف نمى‏شود، ولى هنگام مرگ حقّا مؤمن مى‏ميرد و در آخرت در سلامت و امان است. امّا اگر زنگار از رخ آئينه نفس بزدايد و به رياضت و مجاهده روى آورد شرح صدر پيدا مى‏كند و فيض الهى به روى او در مى‏گشايد و به مرتبه اوّل يعنى رهيابى به نور يقين نائل مى‏گردد.