(2) جهل بسيط
دانستى كه جهل بسيط از قبيل تفريط است، و آن عبارت است از تهى بودن نفس از علم بدون اينكه خود را عالم بداند. و اين گونه جهل در آغاز مذموم نيست زيرا تعلّم و يادگيرى متوقّف بر آن است و چون نفس معتقد به جهل به معارف نباشد براى تحصيل آن جنبش و كوششى نمى‏كند. و امّا ثابت و باقى ماندن بر آن
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 152
از مهلكات بزرگ است. راه برطرف كردن آن به چند امر است: (اوّل) به ياد آوردن آنچه عقلا دلالت بر قبح و نقص جهل دارد، به اين نحو كه بداند كه جاهل براستى انسان نيست، و اطلاق نام انسان بر وى از روى مجاز است، زيرا برترى انسان بر ديگر حيوانات همانا به واسطه ادراك مفاهيم كلّى است كه از آن به علم تعبير مى‏شود، به اين دليل كه حيوانات با او در ديگر امور جسمى و قواى غضب و شهوت و صوت و جز آن مشاركت دارند. پس اگر علم او به حقايق اشياء و خواصّ آنها نباشد در حقيقت حيوان است، و از اين رو مى‏بينى كه كسى كه در مجلس گفتگوى علما حاضر است ولى درباره بحث و گفتارشان نادان است بين او و چهارپايان نسبت به اين علما فرقى نيست. و چه هلاكى بزرگتر از خروج از حدود انسانى و دخول در حدّ چهارپايان. (دوم) آنچه را در اسلام در نكوهش جهل وارد شده به ياد آورد چنانكه در حديثى آمده است كه: «شش گروه به شش علّت پيش از محاسبه به دوزخ درآيند» و صحرانشينان و روستائيان به سبب جهالت از آنان شمرده شده‏اند. (سوم) دلائل عقلى و نقلى را چنانكه ذكر خواهيم كرد به ياد داشته باشد. و چون بر همه اين‏ها آگاه شد بايد از خواب غفلت بيدار شود و در برطرف كردن جهل همّت به كار ببرد و در تحصيل علم از اهلش بكوشد و روزها و شبها در اين راه صرف كند.