فصل 105 ذكر
امّا ذكر سودمند آنست كه بر دوام يا در اكثر اوقات باشد، با حضور قلب و فراغت خاطر، و توجّه كلّى به خالق متعال، تا اينكه ياد او در دل قرار گيرد و روشنى عظمت او بر دل بتابد، و با دميدن نور او بر دل سينه گشاده شود، و اين غايت و ثمره همه عبادات است. و براى ذكر اوّلى است و آخرى. اوّل آن موجب انس و محبّت است، و آخرش را انس و محبّت باعث مى‏شود، و مطلوب اين انس و محبّت است.
زيرا كه بنده در آغاز به زحمت و دشوارى دل خود را از وسوسه‏ها و زبان خود را از ياوه گوئى باز مى‏دارد و به ذكر خدا وا مى‏دارد، پس اگر توفيق پايدارى و مداومت يافت به آن انس مى‏گيرد و محبّت خدا در دل او ريشه مى‏كند. و هر كه چيزى را دوست دارد آن را بسيار ياد مى‏كند. و هر كه چيزى را بسيار ياد كرد، اگر چه به مشقّت و تكلّف باشد، آن را دوست مى‏دارد. و از اينجاست كه يكى از ايشان گفته است:
«بيست سال با قرآن به رنج و مشقّت بسر بردم، سپس بيست سال به آن متنعّم و بهره‏مند شدم». و نعمتها جز از انس و محبّت سر نمى‏زند، و انس و محبّت جز از پايدارى و مداومت بر رنج و مشقّت طولانى پديد نمى‏آيد، تا تكلّف موافق طبع گردد. و چگونه اين بعيد انگاشته شود و حال آنكه كسى كه ابتدا طعامى در ذائقه او ناگوار است و به زحمت آن را مى‏خورد با مواظبت و مداومت بر آن سرانجام چنان
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 455
با طبع او سازگار و به آن معتاد مى‏شود كه نمى‏تواند آن را ترك كند؟ كه نفس آنچه را كه عادت كرد تحمّل مى‏كند: «نفس به عادتى كه به او بدهى عادت و خو مى‏كند».
و چون به ياد خدا انس حاصل شد از غير خدا منقطع مى‏گردد، و ما سوى اللّه هنگام مرگ از او جدا مى‏شود و بجز ياد خدا باقى نمى‏ماند، كه اگر به او انس گرفته باشد بهره مى‏برد و به سبب جدائى و انقطاع موانع در لذت و بهجت مى‏باشد، زيرا نيازهاى ضرورى در زندگى او را از ياد خدا غافل مى‏كرد، ولى بعد از مرگ عايق و مانعى نمى‏ماند، پس گوئى ميان او و محبوب او حايلى نيست، و خوشحالى و شادمانى او عظيم خواهد بود، و از زندانى كه مانع انس دائم به محبوب بود رها و خلاص مى‏شود، و از اين انس بعد از موت در لذت و بهجت مى‏باشد تا در جوار الهى فرود آيد و از ياد به ديدار بالا رود.
امام صادق عليه السّلام فرمود: «هر كه براستى (نه به زبان تنها) به ياد خدا باشد مطيع اوست، و هر كه از او غافل باشد عاصى و گناهكار است، و طاعت نشانه هدايت است، و معصيت علامت گمراهى است، و اصل هدايت و گمراهى ياد و غفلت است، پس دل خود را قبله زبان خود ساز، و آن را حركت مده مگر به اشاره دل و موافقت عقل و رضاى ايمان، كه خداى تعالى به نهان و آشكار تو دانست، و مانند كسى باش كه در حال نزع روح باشد، يا كسى كه در روز عرض اكبر ايستاده است، و نفس خود را به غير آنچه پروردگارت به آن مكلّف ساخته از امر و نهى و وعد و وعيد مشغول مكن، و دل خود را به آب اندوه بشوى، و به ياد خداى تعالى باش كه او به ياد توست، او تو را ياد مى‏كند و حال آنكه از تو بى‏نياز است، و ياد كردن او تو را بزرگتر و مرغوبتر و ستوده‏تر و پيشتر است از ياد كردن تو او را، و معرفت تو به ذكر او بايد فروتنى و شرم و شكستگى تو را در پى آورد، و در نتيجه آن كرم و فضل پيشى گيرنده او را مى‏بينى، و در اين هنگام طاعت و عبادت خود را در جنب نعمتهاى او كم و ناچيز مى‏يابى هر چند در نظر تو بسيار باشد. و اگر ذكر خود را ببينى و در نظر تو جلوه كند اين باعث ريا و خودبينى و سفاهت و درشتخوئى تو و زياده ديدن طاعت و فراموش كردن فضل و كرم او خواهد شد، و زياد نمى‏شود به اين پندار باطل مگر دورى از خداى تعالى، و بدست نمى‏آيد از گذشت عمر تلف شده بجز وحشت. و
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 456
ذكر دو گونه است: يكى ذكر خالص با هماهنگى و موافقت دل، و ديگرى ذكر صادق كه ياد غير او را نفى مى‏كند، چنانكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «خداوندا مرا توانائى احصاى حمد و ثناى تو نيست، تو آنچنانى كه خود حمد و ثناى خويش كرده‏اى».
و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با همه علمى كه به حقيقت ذكر خداى عز و جل داشت و در اين ميدان گوى سبقت را از همگان ربوده بود براى ذكر خود ارزش و مقدارى قائل نبود. [پس: جائى كه عقاب پر بريزد - از پشّه لاغرى چه خيزد] و غير او بطريق اولى ناتوان و عاجزند، و كسى كه بخواهد خداى تعالى را ياد كند، بايد بداند كه ما دام كه خدا بنده را به توفيق ذكر خود ياد نكرده است، بنده را ياراى ياد او نيست»«».