علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 110
فصل 3 اجناس و انواع رذائل
از آنچه گفته شد آشكار است كه در برابر هر فضيلتى رذائل نامتناهى از دو طرف افراط و تفريط وجود دارد، و براى هر يك نام خاصّى نيست و شمارش همه امكان ندارد و در وظيفه عالم اخلاق هم نيست، بلكه وظيفه وى اين است كه اصول و قوانين كلّى را بيان كند نه اينكه موارد جزئى را احصا كند.
و بيان قانونى كه لازم و ضرورى است اين است كه انحراف از حدّ وسط، به طرف افراط و يا به طرف تفريط است. پس در برابر هر فضيلتى دو جنس رذيلت قرار دارد. و چون شمار اجناس فضائل چهار است اجناس رذائل هشت است.
در برابر حكمت دو رذيلت است: جربزه (زيركى و استعداد فريفتن و گول زدن) و بلاهت (كودنى). اوّلى در طرف افراط است و به كار بردن فكر در آنچه سزاوار و شايسته نيست يا بيش از اندازه شايسته. و دومى در طرف تفريط است و عبارت است از تعطيل و به كار نبردن نيروى فكر در آنچه سزاوار است يا كمتر به كار بردن آن. بهتر است به جاى جربزه «سفسطه» يعنى حكمت آميخته به دروغ و اندوده به تزوير، و به جاى بلاهت «جهل» بسيط تعبير كنيم. زيرا حقيقت حكمت عبارت است از علم به حقايق اشياء و امور چنانكه هستند و اين متوقّف بر اعتدال قوه عاقله است. و چون عقل شدّت و حدّتى خارج از حدّ اعتدال پيدا كند از حدّ
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 111
شايسته خود بيرون مىرود و به استخراج امور بسيار باريكى كه با واقع مطابق نيست مىپردازد و علم به اين امور ضدّ حكمت در طرف افراط است، و چون براى آن (عقل) كندى و كودنى پيدا شود چيزى در نمىيابد و علم به حقايق براى او حاصل نمىشود و اين همان جهل است كه ضدّ حكمت در طرف تفريط است.
و در برابر شجاعت دو رذيلت هست: تهوّر (بىباكى) و جبن (ترسوئى).
تهوّر در جانب افراط و عبارت است از اقدام در امورى كه بايد از آنها پرهيز كرد.
و جبن در طرف تفريط است و آن ترس و اجتناب از كارهائى است كه بايد به آنها اقدام كرد.
و در برابر عفّت (خويشتندارى) دو رذيلت هست: شره (آزمندى و هرزگى) و خمود (افسردگى و بىحسّى). اوّلى در طرف افراط است و عبارت است از فرو رفتن در لذّات و شهواتى كه بنابر شرع و عقل نيكو و پسنديده نيست، و دومى در طرف تفريط است و عبارت است از بازداشتن نفس از طلب آنچه براى بدن ضرورى است.
و در برابر عدالت دو رذيلت قرار دارد: ظلم (ستم كردن) و انظلام (ستم كشيدن). ظلم در طرف افراط است و به معنى تصرّف در حقوق و اموال مردم به ناحق است، و انظلام در طرف تفريط است و به معنى ظلم پذيرى و ستمكشى از ظالم و انقياد و مذلّت نسبت به وى در آنچه از تعدّى و جور مىخواهد.
حقّ اين است كه عدالت با ملاحظه لوازم انفكاك ناپذيرش، يك طرف دارد به نام جور و ظلم و آن شامل صفات مذموم است، و اختصاص به تصرّف در حقوق و اموال مردم، بدون جهت شرعى، ندارد. زيرا عدالت به اين معنى - چنانكه قبلا دانستى - عبارت است از اينكه عقل عملى همه قوا را تحت اشاره و فرمان عقل در اختيار و در ضبط خود داشته باشد و بنا بر اين جامع همه كمالات است. پس ظلم كه مقابل و ضدّ آن است جامع همه نقائص است، زيرا ظلم عبارت است از وضع و قرار دادن شيء در غير موضعش، و اين تعريف شامل همه صفات و افعال زشت و ناپسند مىشود. پس ظلمپذيرى چون خود صفتى مذموم و نكوهيده است ظلم است، علاوه بر اينكه كسى كه به ظالم فرصت ستم كردن مىدهد و از روى خوارى و زبونى
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 112
به اطاعت و انقياد او گردن مىنهد به خود ستم مىكند و ظلم به خويشتن نيز از اقسام ظلم است.
اين بود بيان طرفين (افراط و تفريط) هر يك از اجناس چهارگانه فضيلت.
امّا هر يك از اجناس رذائل و فضائل اخلاقى را انواع و لوازمى است كه علماى اخلاق در كتابهاى خويش ياد كردهاند، و براى عدالت نيز انواعى ذكر كردهاند.
و از آنچه گذشت دانستى كه تخصيص بعضى از صفات به اندراج تحت عنوان عدالت دليل و وجهى ندارد، زيرا همه رذائل و فضائل به قواى سهگانه، يعنى عقل و غضب و شهوت، متعلّقاند، هر چند قوه عامله از اين حيث كه واسطه است در همه آنها دخالت دارد. بنابراين ما همه را تحت اجناس قواى سهگانه درمىآوريم بدون آنكه هيچ يك را تحت عنوان عدالت مندرج سازيم. و دانستى كه بعضى از آنها تنها به عقل مربوط و متعلّق است و بعضى فقط به قوه غضب و بعضى فقط به قوه شهوت، و برخى به دو يا سه قوه باهم. و ما آنها را در چهار مقام ذكر مىكنيم.
و براى آگاهى و احاطه بيشتر در اينجا اجمالا به نامهاى اجناس و انواع و لوازم هر جنس اشاره مىكنيم و نخست آنچه را به قوه عاقله متعلّق است، سپس آنچه را متعلّق به غضب است و آنگاه متعلّق شهوت و بعد آنچه را متعلّق به دو يا هر سه قوه است ذكر مىكنيم. نخست به ذكر رذيلت مىپردازيم، آنگاه به فضيلتى كه ضدّ آن است، اگر نامى داشته باشد، اشاره مىكنيم. سپس در باب معالجه، علاج هر يك از اجناس و انواع و نتايج رذايل را شرح مىدهيم و در ذيل آن فضيلتى را كه ضدّ آن است بيان مىكنيم.
نخست دو جنس رذيلت را براى هر قوه و بعد ضدّ آن دو را كه جنس فضيلت آنهاست ذكر مىكنيم. سپس انواع و نتايج را به نحو مذكور توضيح مىدهيم، يعنى در آغاز احكام و معالجه رذيلت را بيان مىكنيم، آنگاه به ضدّ آن اشاره مىكنيم و آنچه را در ستايش آن براى ترغيب طالبان تحصيل فضيلت و اجتناب از ضدّش وارد شده ذكر مىكنيم. بنابراين از روش علماى اخلاق در جداسازى رذائل و فضائل و ذكر جداگانه هر يك از آن دو پيروى نمىكنيم.
نكته ديگر اين است كه بيان انواع رذائل و لوازم آنها (تعريف و تفسير،
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 113
فرق و تمييز و غيره) چنانكه علماى اخلاق ذكر كردهاند خالى از آشفتگى و اختلال نيست، و مادر اين مورد از روش آنان پيروى نمىكنيم و آنچه را نظر صحيح اقتضا مىكند بيان مىكنيم. پس مىگوئيم:
دو جنس رذيلت براى قوه عقليّه عبارتند از: «جربزه و سفسطه» كه در طرف افراط است و «جهل بسيط» كه در جانب تفريط است. و ضدّ آن دو علم و حكمت است. امّا انواع و لوازم مترتّب بر آن دو عبارتند از: «جهل مركّب» كه از پستى كيفيّت است، و «حيرت و شك» كه در طرف افراط است، و ضدّ جهل مركّب ادراك حقّ است يا لا اقل زوال علم به اينكه خود را عالم مىپندارد [1]. و ضدّ حيرت، جزم به يكى از دو طرف شك است و از اينجا معلوم مىشود كه يقين ضدّ هر يك از آن دو (جهل مركّب و حيرت) است. زيرا يقين اعتقاد جازمى است كه مطابق واقع باشد. پس به اعتبار جزمى كه در آن است ضدّ حيرت است و به اعتبار مطابقت با واقع ضدّ جهل مركّب است. و منشأ حصول يقين، راست و درست بودن ذهن و صفاى آن است همراه با مراعات شرايط استدلال. و منشأ جهل مركّب كجى و اعوجاج ذهن يا خطاى در استدلال است، يا وجود مانعى از رسيدن به حقّ مانند تعصّب جاهلانه يا تقليد كوركورانه و امثال اينها. و منشأ حيرت قاصر بودن يا تيرگى ذهن است، يا اضطراب و تشويشى كه موجب تجاوز از مطلوب يا عدم احاطه به مقدّمات آن است. و از آن جمله «شرك» است و ضدّ آن توحيد است.
و از جمله «وسوسههاى» ى نفسانى و خيالات باطل شيطانى است و اين نيز از پستى كيفيّت است، و ظاهرا اين از رذائل دو قوه و هم و متخيّله به شمار مىآيد نه قوه عاقله، زيرا غالبا عاقله از اختلال آن دو بر كنار نيست. امّا عذر آن را در اين باره قبلا دانستى، و ضدّ آن انديشهها و خيالات پسنديده است كه از آن جمله فكر درباره نو آوردهها و شگفتيهاى صنع خداى سبحان است، و از جمله «استنباط مكر و حيله» است براى رسيدن به خواهشها و مقتضيات شهوت و غضب، و اين در جانب افراط است.
__________________________________________________
[1] چون جهل مركّب. از جهل و از جهل بر جهل تركيب شده است زوال آن يا به وسيله علم حقيقى است يا لا اقل با زوال جهل بر جهل (يعنى بداند كه نمىداند). م.
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 114
امّا دو جنس رذائل در مورد قوه غضب عبارتند از: «تهوّر» و «جبن» و دانستى كه ضدّ اين دو رذيلت، «شجاعت» است. و امّا انواع و لوازم و نتايج مترتّب بر آنها، از جمله «خوف» (ترس) است و آن حالت آزار دهنده نفسانى است كه از انتظار مكروه و ناگوار يا زوال مرغوب و مطلوب پديد مىآيد. ترس صفتى است ناپسند و مذموم مگر در مورد معصيت و خيانت يا ترس از خداوند و عظمت او. و ضدّ خوف، امن و آرامش خاطر است، و فضائل آن به دليل اينكه مقتضاى عقل است ممدوح است و ضدّ آن امن از مكر خداوند است، و آن خوفى كه ممدوح است ملازم رجاء (اميد) است و ضدّ آن يأس و نااميدى است.
و از جمله «كوچكى و ضعف نفس» است يعنى ملكه عجز و ناتوانى از تحمّل حوادث ناگوارى كه بر آدمى وارد مىشود و اين از نتايج جبن است، و ضدّش بزرگى و قوّت نفس است يعنى ملكه تحمّل آنچه بر او وارد مىشود، و از جمله تحمّل تحمّل حوادث هول انگيز و دست يازيدن به كارهاى سخت و توانائى مقاومت با شدائد و آلام است و «ثبات و پايدارى» ناميده مىشود. و ضدّ آن اضطراب هنگام رو آوردن شدائد و مشكلات و ناملايمات است. و از جمله ثبات، ثبات و پايدارى در ايمان است.
و از جمله «دون همّتى» است يعنى كوتاهى از طلب امور شريف و عالى و اين از لوازم ضعف و كوچكى نفس است، و ضدّ آن «بلند همّتى» است كه از لوازم بزرگى و شجاعت نفس است، يعنى سعى در تحصيل سعادت و كمال، و جستجو و طلب امور عالى بدون ملاحظه نفع و ضرر دنيوى. و از نمونهها و افراد «بلند همّتى» شهامت است كه تفسيرش خواهد آمد.
و از جمله «عدم غيرت و حميّت» است يعنى كوتاهى و اهمال در حفظ آنچه بايد حفظ كرد، و اين نيز از نتايج كوچكى و ضعف نفس است، و ضدّش غيرت و حميّت است.
و از جمله «عجله» (شتابزدگى) است و آن معناى ثابت و دائمى است در دل كه باعث مىشود انسان به هر كارى كه به خاطرش خطور كند بىدرنگ اقدام كند، و اين نيز از نتايج كوچكى و ضعف نفس است، و ضدّش درنگ و تأنّى (آهستگى)
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 115
است. و «تعسّف» (بدون تدبير و رويّه كار كردن) نزديك به عجله است، و ضدّش يعنى «توقّف» نزديك به درنگ و آهستگى است، و بيان فرق بين آنها خواهد آمد. و وقار (آهستگى و بردبارى) شامل تأنّى و توقّف است و آرامش و سكون نفس است در حركات و افعال چه در آغاز كار و چه در اثناى آن، و اين خوى از لوازم بزرگى و شجاعت نفس است.
و از جمله «سوء ظنّ (بدگمانى) به خداى تعالى و به مؤمنان» است و اين خوى از لوازم جبن و ضعف نفس است، و چه بسا از پستى كيفيّت باشد، پس ضدّش يعنى حسن ظنّ (خوش گمانى) به خدا و مؤمنان از آثار شجاعت و بزرگى نفس است.
و از جمله «غضب» است و آن حركتى است نفسانى كه موجب حركت روح از درون به بيرون براى غلبه مىشود و در طرف افراط قرار دارد و ضدّ آن حلم است.
و از جمله «انتقام» است كه از نتايج غضب است و ضدّ آن عفو و گذشت است.
و از جمله «عنف» (درشتى و سختگيرى) است كه آن نيز از نتايج خشم است و ضدّش رفق (مدارا) است.
و از جمله «كينهتوزى» است و آن دشمنى ريشهدار است، يعنى بدخواهى و طلب زوال خير از مسلمين، و اين نيز از آثار غضب است.
و از جمله «عداوت» آشكار است و ضدّ آن «نصيحت» است يعنى خير خواهى و دفع شرّ و فساد از هر مسلمانى. غضب و كينهتوزى لوازمى دارد از قبيل زدن و دشنام دادن و نفرين و عيب كردن.
و از جمله «عجب» يعنى خود بزرگ بينى است و ضدّ آن شكسته نفسى و خود كوچكبينى است.
و از جمله «كبر» يعنى خود را از ديگران بزرگتر شمردن است و ضدّ آن تواضع است يعنى براى خود برترى و مزيّتى بر غير نديدن.
و از جمله «افتخار» است يعنى مباهات و فخر فروشى به كمالى كه در خود مىپندارد و آن از شاخههاى كبر است.
و از جمله «بغى» يعنى تجاوز و ستم است و سركشى و عدم انقياد نسبت به
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 116
كسى كه اطاعت از او واجب است، و آن نيز از شاخههاى كبر است. و ضدّ آن تسليم و انقياد است نسبت به كسى كه اطاعت از او واجب است.
و از جمله «ستودن خويش» است يعنى خود را از عيب و نقص پاك دانستن. و ضدّ آن اعتراف به نقائص خويش است.
و از جمله «عصبيّت» است يعنى حمايت از خود و منسوبان خود به ناروا و برخلاف حق.
و از جمله «كتمان حق» (پنهان داشتن حق) است و ضدّ اين دو خوى اخير انصاف و بر حق بودن است.
و از جلمه «قساوت» (سنگدلى) است و آن متأثّر نشدن از مشاهده درد و رنجهاى همنوعان است. و ضدّ آن رحمت است.
و امّا دو جنس رذائلى كه به قوه شهوت مربوط است يكى «شره» (آزمندى و هرزگى) و ديگرى «خمود» (افسردگى و بىحسّى) است و ضدّ آن دو «عفّت» (خويشتندارى) است. و امّا انواع و نتايج و لوازم متعلّق به آنها عبارتند از:
«دنيا دوستى» و «مال دوستى» و ضدّ آن دو «زهد» (بىميلى به دنيا و مال) است، و «غنى» (بىنيازى) و ضدّ آن فقر است و «حرص» و ضدّ آن قناعت است، و «طمع» و ضدّ آن «استغناء» (بىنيازى خواستن) از مردم است، و «بخل» و ضدّ آن سخا (بذل و بخشش) است كه همه انفاقها تحت اين عنوان مندرج است، و «طلب حرام» و اجتناب نكردن از آن، و ضدّ آن پارسائى و تقوا به معنى خاصّ است، و «غدر و خيانت» و ضدّ آن دو امانت است، و «انواع فسق و فجور» از قبيل زنا و لواط و شرابخورى و اشتغال به لهو و لعب و مانند آن است، و از جمله «فرو رفتن در باطل» است و از جمله «بيهودهگوئى و زيادهگوئى» است و ضدّ آن دو خاموشى يا به قدر ضرورت سخن گفتن است.
و امّا رذائل و فضائلى كه به دو يا سه قوه متعلّق است، مهمترين آنها عبارتند از: «حسد» و ضدّ آن خيرخواهى است، و «اهانت و تحقير و ايذاء» و ضدّ اينها بزرگ شمردن و خوددارى از آزار و اذيّت ديگران است، و ايذاء نزديك است به ظلم به معنى اخصّ، يا اعمّ از آن است، و ضدّ ظلم به معنى اخصّ عدالت
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 117
به معنى اخصّ است، و «ترساندن و اندوهگين كردن مسلمان» و ضد آن دو برطرف كردن ترس و اندوه از اوست، و «ترك كمك به مسلمين» و ضد آن برآوردن نياز ايشان است، و «خوشامدگوئى» در امر به معروف و نهى از منكر، و ضد آن كوشش در اين كار است، و «دورى و كنارهگيرى از برادران» و ضد آن الفت گرفتن و ديدار كردن است، و «قطع رحم» و ضدّ آن صله رحم است، و «عاقّ والدين شدن» و ضد آن نيكى كردن به پدر و مادر است، و «عيب جوئى» و ضد آن پردهپوشى است، و «فاش كردن راز» و ضد آن نگهدارى راز است، و «فسادانگيزى بين مردم» و ضد آن اصلاح ميان آنهاست، و «شاد شدن به غم مسلمين»، و «ستيزه و جدال و خصومت» و ضد اينها سخن خوب و خوش است، و «استهزاء و مسخره كردن» و ضد آن مزاح (لطيفهگوئى و شوخ طبعى) است، و «غيبت» (بدگويى) مردم و ضد آن ستودن آنان و جلوگيرى از نكوهش و بدگويى است، و «دروغگوئى» و ضد آن راستگويى است، و براى همه آفات زبان، چه آنها كه ضد خاصّى دارد و چه آنها كه ضد خاصّى ندارد، ضدى به معنى عام هست و آن خاموشى است، و «حبّ جاه و شهرت» و ضد آن حبّ گمنامى است، و «دوست داشتن مدح و ستايش ديگران و بدحال شدن از ذمّ و نكوهش آنان» و ضد آن مساوى شمردن آن دو است، و «ريا» و ضد آن اخلاص است، و «نفاق» (دورويى) و ضد آن يكسان بودن پنهان و آشكار است، و «غرور» (فريفتگى) و ضد آن هوشيارى و دانائى و زهد است، و «درازى آرزو» و ضد آن كوتاهى آرزوست، و «مطلق گناه» و ضد آن ورع و تقوا به معنى اعمّ است، و «بىحيائى» و ضد آن حياء است، و «اصرار بر گناه» و ضد آن توبه است و بالاترين مراتبش انابه و محاسبه و مراقبه در ضدّيّت با «اصرار بر گناه» به توبه نزديك است، و «غفلت» و ضد آن نيّت و اراده داشتن است، و «بىرغبتى» و ضد آن شوق است، و «كراهت» و ضد آن حبّ است، و «جفا» و ضد آن وفاء است و آن از كمال حبّ است، و «دورى» [از خدا] و ضد آن انس [به خدا] است و از لوازم آن حبّ خلوت و عزلت است، و «سخط» (ناخشنودى خدا) و ضد آن رضا (خشنودى) است، و نزديك به اين معنى «تسليم» است كه تفويض ناميده مىشود، بلكه بالاتر از رضاست چنانكه خواهد آمد، و «حزن» و ضد آن سرور است، و «ضعف وثوق و اعتماد به خدا» و ضدّ آن
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 118
توكّل است، و «كفران» (ناسپاسى) و ضد آن شكر (سپاسگزارى) است، و «جزع و بىتابى» و ضد آن صبر است، و «فسق» و آن خروج از طاعت و عبادت خداوند است و ضد آن طاعت و عبادت است. و تحت اين عنوان «عبادات مقرّر در شرع» مندرج است از قبيل طهارت، نماز، ذكر و تلاوت قرآن و زكاة و خمس و روزه و حجّ و زيارتها، و ما زكاة و خمس را در بخش انفاق و بقيّه را در بخش عبادات ذكر خواهيم كرد.
آگاهى: علماى اخلاق متعرّض برشمارى فضائل و رذائل و داخل كردن بعضى را ضمن بعضى ديگر و اشاره به قوه برانگيزنده آنها به نحوى كه ما تفصيل داديم نشدهاند بلكه فقط بعضى را ذكر كردهاند و از گفتار آنان در بعضى جاها بر مىآيد كه با چنين ادخالى مخالفند.
سرّ اين مطلب اين است كه بسيارى از صفات داراى جهات مخالف است كه هر يك از آنها مناسب قوهاى است، چنانكه به آن اشاره كردهايم. پس اختلاف در ادخال به سبب اختلاف اعتبار جهات است. و دانستى كه آنچه جهات مختلف دارد متعلّق به قواى متعدّدى است كه ما همه را مبدأ آن قرار مىدهيم و از رذائل يا فضائل آن مىشمريم و به هيچ يك از آن قوا اختصاص نمىدهيم. نكته ديگر اين است كه بسا هست كه بعضى صفات از جهتى ستوده و پسنديده است و از فضائل به شمار مىآيد و از جهت ديگر از رذائل محسوب مىشود، مثلا محبّت و خوف و رجاء. حبّ اگر متعلّق به دنيا و امور دنيوى باشد ناپسند و از رذائل به شمار است، و اگر متعلّق به خدا و اولياء او باشد ستوده است و از فضائل شمرده مىشود. خوف اگر از چيزى باشد كه عقلا نبايد از آن ترسيد از رذائل قوه غضب است، و اگر از معاصى خويش يا از عظمت خداوند باشد از فضائل است. و رجاء اگر نابجا باشد از رذائل و اگر بجا باشد از فضائل است، و بر همين قياس آنچه جهات و اعتبارات مختلف دارد.
|