علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 434
فصل 95 دعاى استفتاح‏
و امّا دعاى استفتاح، اول كلمات آن اين است:«وجّهت وجهي للّذى فطر السّموات و الأرض»
«روى خود را به جانب آن كه آسمان‏ها و زمين را آفريده است كردم»، و معلوم است كه در اينجا مراد روى دل است نه روى ظاهر، زيرا خداى سبحان از مكان و جهت منزّه است تا روى ظاهر به او شود. پس مراد و مدّعاى تو اين است كه روى دل خود را به سوى خالق آسمان‏ها و زمين كرده‏اى، زنهار كه در آغاز مناجات سخن تو دروغ باشد، زيرا اگر دل تو متوجّه آرزوهاى خود و همّت و فكرش در خانه و بازار باشد، يا در پرتگاه وسوسه‏ها بيفتد، يا غافل باشد، متوجه خدا نخواهد بود، و تو در نخستين سخن خود با پروردگار خويش دروغگو خواهى بود. پس بكوش كه دل خود را از غير او خالى كنى، هر چند بر دوام نتوانى، تا لااقل در آغاز گفتار دروغزن نباشى.
و چون گوئى:«حنيفا مسلما،»
در خاطرات آيد كه مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان وى در امان باشند. و اگر چنين نباشى دروغگو خواهى بود، پس بكوش تا عزم آن داشته باشى كه در آينده چنين باشى، و بر احوال گذشته پشيمان شوى.
و چون گوئى:«و ما انا من المشركين،»
شرك خفى را به خاطر آر، كه آن هم داخل در شرك است، كه شرك بر اندك و بسيار اطلاق مى‏شود. پس اگر در جزئى از
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 435
عبادت خود غير خدا را قصد كنى، و ستايش مردم و طلب منزلت در دل آنها را بخواهى، مشرك و در كلام خود دروغزن باشى. پس اين شرك را از نفس خود بزداى، و در دل خود شرمگين باش كه خود را به نفى شرك موصوف كرده‏اى و در واقع متّصف به آنى.
و چون گوئى.«و محياى و مماتى للّه ربّ العالمين»
«زندگانى و مرگ من براى پروردگار عالميان است»، بدان كه اين سخن بنده‏اى است كه خود را هيچ انگارد و خدا را صاحب وجود داند، از خود فانى و به پروردگار باقى باشد، و براى خود قدرت و قوّتى نبيند، بلكه حيات و بقاى خود را از خداى تعالى بداند. و حركات و سكناتش جز براى خداى تعالى نباشد. پس گوينده اين كلام، هر گاه براى نفس خويش در اصل قوّت و اثرى ببيند، يا صدور فعل او، از خشنودى يا خشم يا ايستادن يا نشستن يا رغبت به زندگى يا ترس از مرگ، براى امور دنيا باشد، دروغگوست.