علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 103
دفع اشكال تقسيم حكمت
اگر اشكال و گفته شود كه: دانشمندان حكمت را نخست به نظرى و عملى، و حكمت عملى را به سه قسم تقسيم كردهاند كه يكى از آنها علم اخلاق است كه مشتمل بر فضائل چهارگانه است كه يكى از آنها حكمت است، پس لازم مىآيد كه حكمت قسمتى از خودش باشد، مىگوئيم: حكمتى كه مقسم (تقسيم شونده) است علم به اعيان موجودات است، اعمّ از موجودات الهى كه به قدرت بارى سبحانه و تعالى موجودند يا موجودات انسانى كه در قدرت و اختيار ما قرار دارند و چون اين علم يعنى حكمت كه مقسم است قسمتى از موجودات به معنى دوم (اعمال و اخلاق انسان) است، بحث از آن در علم اخلاق اشكال و مانعى ندارد [1]. بنابر اين نهايت آنچه لازم مىآيد اين است كه حكمت موضوعى باشد براى مسألهاى كه اين مسأله يك جزء از آن (حكمت) است به اين نحو كه عنوانى در قلمرو آن قرار گيرد و آنگاه به عنوان ملكه پسنديده يا طريق اكتساب آن به آن نسبت داده شود.
خلاصه آنكه مانعى ندارد كه علمى كه در آن از احوال موجودات بحث مىشود موضوعى براى مسألهاى قرار گيرد، و در آن علم از صفتى درباره خود آن علم بحث شود براى اينكه آن نيز از موجودات است، چنانكه در علم أعلى كه در آن از موجودات از حيث وجودشان بحث مىشود، از خود علم (شناخت) نيز كه يكى از موجودات است بحث مىشود و موضوعى براى مسألهاى از مسائل آن قرار مىگيرد. و از اينجا لازم نمىآيد كه چيزى جزء خودش باشد. و نيز مىگوئيم همانطور كه حكمت عملى قسمى از مطلق حكمت است زيرا عمل به تفكّر و نظر وابسته است، همين طور اين (مطلق حكمت) قسمى از آن (حكمت
__________________________________________________
[1] به عبارت ديگر حكمت به معنى اول مقسم و اعم است از حكمت به معنى دوم كه يكى از اقسام (يعنى علم اخلاق) است. پس مقسم با قسم يكى نيست.
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 104
عملى) است زيرا نظر به عمل وابسته است. و در اين صورت همانگونه كه عدالت به يك اعتبار از حكمت است، همينگونه حكمت به اعتبارى ديگر از عدالت است.
بنابراين، حيثيّت و اعتبار مختلف مىشود و محذورى لازم نمىآيد.
و بعضى در پاسخ گفتهاند كه مراد از حكمتى كه يكى از فضائل چهارگانه است عبارت است از به كار بردن عقل بر وجه نيكوتر و شايستهتر، و در اين صورت اصلا اشكال وارد نيست زيرا حكمت به اين معنى عين مقسم نيست بلكه جزء آن است. و در اين حال بايد گفت كه حكمت به اين معنى همان عدالت است كه بيان شد، با اينكه عدالت نيز يكى از فضائل چهارگانه است.
آگاهى: علماى اخلاق تصريح كردهاند كه صاحب فضائل چهارگانه مادام كه فضائلش به ديگران نرسد سزاوار مدح و ستايش نيست، و از اين رو داراى ملكه سخاوت بدون بذل و بخشش سخى خوانده نمىشود بلكه شخص بسيار نفقه و پر خرج (منفاق) خوانده مىشود و داراى ملكه شجاعت بدون ظهور آثار شجاعت شجاع خوانده نمىشود بلكه غيور خوانده مىشود و صاحب ملكه حكمت بدون بروز آن حكيم خوانده نمىشود بلكه مستبصر (طالب بصيرت، بينادل) خوانده مىشود.
و آشكار است كه مراد از استحقاق و شايستگى مدح و تحسين، حكم عقل است به وجوب و لزوم آن. پس كسى كه اثر و ثمرش به ديگران مىرسد و مردم به نفع او اميدوار و از ضررش ايمناند عقل ستايش او را به دليل جلب نفع و دفع ضرر لازم مىداند و امّا كسى كه به خير او اميدى نيست و از شرّش ايمنى نيست عقل به وجوب مدح و ستايش او حكم نمىكند هر چند در طريق كمال مراتبى را پيموده باشد.
|