تكمله عدالت پيروى عقل عملى از عقل نظرى است
حق اين است كه حقيقت عدالت همان تفسير اوّل است كه در بيان اوّل ذكر شد، يعنى انقياد و اطاعت عقل عملى از قوه عاقله، و ديگر تفاسير ياد شده لازمه آن است، زيرا انقياد مذكور مستلزم اتّفاق قوا و تسلّط و سياست عقل عملى بر دو قوه خشم و شهوت است، يا خود سياست و تدبير آن دو و راه بردن و در اختيار داشتن آنها تحت فرمان عقل نظرى است. و بنابر اين تفسيرها كه لازمه بيان اوّل است لازم مىآيد كه عدالت جامع همه فضائل باشد و معناى آن در هر فضيلتى متحقّق باشد به طورى كه هر فضيلتى فردى از آن (عدالت) باشد.
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 99
و تحقيق مطلب اين است كه انقياد عقل عملى نسبت به عقل نظرى مستلزم در اختيار داشتن و مهار كردن دو قوه خشم و شهوت تحت فرمان عقل و سياست و تسلّط او بر آنهاست و اين مستلزم اتّفاق و هماهنگى و آميختگى همه قواست.
پس همه فضائلى كه از دو قوه غضب و شهوت و حتّى از عقل صادر مىشوند به توسّط عقل عملى و ضبط و مهار كردن قواست، ولى اين را نبايد كمال او دانست و از فضائل او شمرد، و دليل اين آشكار است. و ضبط و مهار كردن مذكور غير از عدالت است.
پس حقّ اين است كه حقيقت عدالت صرفا انقياد قوه عامله نسبت به قوه عاقله است، و امورى مانند مهار كردن و تسلّط و سياست از لوازم آن است و فضائلى كه توسّط عقل عملى از قواى ديگر صادر مىشود از لوازم عدالت است نه خود عدالت. بنابر اين كسى كه عدالت را شامل همه فضائل مىداند نظرش به اعتبار لوازم عدالت است و كسى كه عدالت را شامل همه فضائل نمىداند نظرش عدم چنين اعتبارى است. از اين رو مانعى ندارد كه گفته شود كه عدالت به دو معنى اطلاق مىشود: يكى عدالت به معنى اخص و ديگرى عدالت به معنى اعم.
آنگاه علماى اخلاق براى هر يك از فضائل چهارگانه انواعى ذكر كردهاند [1].
و همانگونه كه هر يك از فضائل حكمت و عفّت و شجاعت را شامل انواعى دانستهاند همچنين عدالت را نيز شامل انواعى مانند وفا [ى به عهد] و راستگوئى و عبادت و جز اينها دانستهاند.
و بعد از آنكه دانسته شد كه عدالت به تفسير اوّل عبارت است از انقياد قوه عامله نسبت به قوه عاقله در به كار گرفتن خود عقل و دو قوه غضب و شهوت، معلوم مىشود كه همه فضائل تنها در صورتى حاصل مىشود كه قوه عامله آن سه قوّه را به كار گيرد. پس حقيقت هر فضيلتى به يكى از آن سه قوّه متعلّق است، هر چند حصول آن توسّط قوه عامله و استخدام و مهار كردن آن سه قوّه است. زيرا صرف به كار گرفتن و در اختيار داشتن آنها موجب نمىشود كه فضائل حاصله را به آن قوّه نسبت
__________________________________________________
[1] يعنى هر يك از فضائل چهارگانه (حكمت، عفت، شجاعت، عدالت) را به عنوان جنس در نظر گرفته و براى آن انواعى ذكر كردهاند.
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 100
دهيم و حال آنكه صدور آن فضائل در حقيقت از ديگر قواست. و همچنين موجب استناد رذائلى كه به سبب عدم انقياد قوه عامله (عقل عملى) نسبت به عقل پديد مىآيد به اين قوه (عامله) نيست. و آشكار است كه به مجرد انقياد يا عدم انقياد آن، فضائل و رذائلى پديد نمىآيد كه به هيچ وجه به آن سه قوّه متعلّق نباشد. زيرا هر فضيلت يا رذيلتى كه به توسّط قوه عامله حاصل مىشود يا متعلّق به قوه عاقله است يا به دو قوه خشم و شهوت، و قوه عامله في نفسه فضيلت و رذيلت جداگانهاى ندارد - چنانكه اين معنى پوشيده نيست. به علاوه، اگر به كارگيرى و ضبط و مهار كردن منشأ استناد فضائل حاصله به قوه عامله است لازم مىآيد كه همه فضائل به آن قوه مستند باشد و در نتيجه لازم مىآيد كه جميع فضائل تحت عنوان عدالت داخل و مندرج باشند. و همين گونه است اگر عدالت را به طريق دوم تفسير كنيم - و اين معنى آشكار است.
بنابراين از اينكه آنان بعضى از فضائل را از انواع عدالت شمردهاند نه همه را، تخصيص بدون مخصّص (استثناء بىدليل) لازم مىآيد. پس فضائلى را كه به عنوان انواع مندرج تحت عدالت قرار دادهاند بعضى عبارت است از انواع شجاعت يا لوازم آن و بعضى عبارت است از انواع عفّت يا آثار آن، هر چند قوه عامله از اين حيث كه واسطه است در حصول همه آنها دخالت و تأثير دارد. امّا ما از عقيده آنان پيروى نمىكنيم بلكه به مقتضاى نظر كسانى مىرويم كه انواع و اصناف و نتايج فضائل و رذائل را منتسب و متعلّق به سه قوه مىدانند نه به عقل عملى. و همه آنها را بدان گونه كه شايسته است تحت اجناس آنها قرار مىدهيم بدون اينكه هيچ يك از آنها را تحت عنوان عدالت و ضدّ آن درآوريم.
مطلب ديگر اين است كه رذائل و فضائل (با دخالت قوه عمليّه در حصول آنها به سبب به كارگيرى سه قوه) يا متعلّق به يكى از اين قواى سهگانهاند يا به دو قوه يا به هر سه قوه. نمونه و مثال متعلّق به يكى از آنها مانند جهل و علم كه متعلّق به عاقلهاند، و غضب و حلم كه متعلّق به قوه غضبيّهاند، و حرص و قناعت كه متعلّق به قوه شهويّهاند. و امّا آنچه متعلّق به دو يا سه قوه است (يا اصنافى دارد كه بعضى متعلّق به بعضى ديگرند) مانند حبّ جاه يعنى طلب مقام و منزلت در دلها: پس اگر
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 101
مقصود از آن تسلّط و استيلا بر مردم و برترى و تفوّق بر آنها باشد از رذائل قوه غضب است. و اگر مقصود از آن طلب مال براى رسيدن به شهوت شكم و غريزه جنسى باشد از رذائل قوه شهويّه است. و همچنين حسد يعنى آرزوى زوال نعمت از غير:
اگر انگيزه آن دشمنى است از رذائل قوه غضب است و اگر انگيزه آن صرفا وصول نعمت به اوست از رذائل قوه شهوت است. يا اينكه دو يا سه قوه مشتركا در نوع فضيلت و رذيلت يا بعضى از اصناف آن دخالت دارد، مانند حسد كه انگيزه آن دشمنى و توقّع رسيدن نعمت به او با هم است، و مانند غرور كه عبارت است از آرامش و آسايش يافتن نفس بر وفق هوى و هوس و واداشتن نفس به رسيدن به آن از طريق خدعه و نيرنگ شيطانى.
پس اگر نفس طبعا مايل به چيزى از خواهشها و مقتضيات شهوت باشد و از روى جهل آن را براى خود خير پندارد اين صفت و انديشه (تمايل و پندار) از رذائل قوه عاقله و شهوت است، و اگر مايل به خواهشها و مقتضيات نيروى خشم باشد و به سبب نادانى آن را خير خود پندارد اين از رذائل دو قوه عاقله و غضب است. و اگر نفس به خواهشها و مقتضيات هر دو با هم مايل باشد و آنها را خير خود انگارد از رذائل هر سه قوه با هم خواهد بود.
امّا مراد ما از تعلّق صفتى به قواى متعدّد و شمرده شدن آن از رذائل يا فضائل آنها اين است كه براى هر يك از آنها تأثيرى در پيدائى و ايجاد آنها باشد، يعنى از جمله علل فاعله و موجده باشد، به طورى كه اگر از فعل يكى از آن قوا صرف نظر كنيم اين صفت پديد نيايد. مثلا غرور به ميل و اعتقاد متحقّق خواهد شد، به اين معنى كه هر يك از آن دو در پديد آمدن و ايجاد آن تأثير دارند، و اگر اعتقاد متعلّق به عاقله و ميل متعلّق به شهوت و غضب نباشد غرور پديد نخواهد آمد.
ولى اگر دخالت قوهاى در ايجاد صفتى صرفا به عنوان انگيزه باشد، يعنى انگيزهاى براى قوهاى ديگر در ايجاد و پيدائى اين صفت باشد، به طورى كه اين صفت با قطع نظر از اين قوه به انگيزه ديگرى پديد آيد متعلّق به اين قوه نخواهد بود و ما آن را از رذائل و فضائل آن قوه نمىشماريم، بلكه متعلّق به قوه ديگرى است كه مباشر و متصدّى پديد آوردن و ايجاد آن است، مانند غضب كه از نرسيدن به شهوت
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 102
شكم و ميل جنسى پديد مىآيد، هر چند انگيزه آن قوه شهوت است جز اينكه قوه شهوت و فعل آن شركت و دخالتى در احداث و ايجاد آن ندارد. بلكه احداث از جانب قوه غضب است و دخالت شهوت تنها تحريك و تهييج قوه غضبيّه براى احداث و ايجاد است. و شك نيست كه عاقله در صدور بيشتر صفات دخالت و تأثير دارد با اينكه آن صفات از رذائل يا فضائل عاقله شمرده نمىشود.
و چون اين مطلب دانسته شد مىگوئيم كه ما نخست رذائل و فضائل عاقله و سپس رذائل و فضائل قوه غضبيّه و پس از آن رذائل و فضائل قوه شهويّه و بعد آنچه را كه متعلّق به آن دو يا هر سه است ذكر مىكنيم.
|