ر حمد كردن يا طاعتى ديگر است.
م‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 349
فصل 74 تندرستى بهتر از بيمارى است‏
از آنچه در فضيلت بلاى دنيا و منتهى شدن به سعادت ابدى ذكر شد گمان مكن كه بلا و مصيبت بهتر از سلامت و عافيت در دنياست، بلكه با وجود همه آنچه گفتيم عافيت در دنيا بهتر از بلا و مصيبت است، پس زنهار از خدا طلب بلا و مصيبت در دنيا نكنى، كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در دعاى خود از بلاى دنيا و بلاى آخرت به خدا پناه مى‏جست، و او و پيامبران و اوصياء عليهم السّلام مى‏گفتند:«ربّنا آتنا في الدّنيا حسنة، و في الآخرة حسنة»
«بار خدايا در دنيا به ما نيكوئى ده، و در آخرت نيز نيكوئى عطا كن»، و از شماتت دشمنان و بدى قضا به خدا پناه مى‏بردند. و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمود:«سلوا اللّه العافية، فما اعطى عبد أفضل من العافية الا اليقين»
«از خدا عافيت طلب كنيد، كه به هيچ بنده‏اى بجز يقين چيزى برتر از عافيت عطا نشده است»، و مراد از يقين عافيت دل از جهل و شك است، كه آن بالاتر و شريفتر از عافيت بدن است. و در دعاى خود صلّى اللّه عليه و آله مى‏گفت: «و عافيت را دوستتر دارم».
و بالجمله: اين مطلب روشنتر از آنست كه نيازى به شاهد و دليل داشته باشد.
زيرا بلا تنها وقتى نعمت مى‏گردد كه در دنيا و آخرت چيزى بيشتر از آن حاصل شود، و اميد ثواب آخرت در آن باشد، و موجب تجرّد نفس و بريدن و گسستن از دنيا و ميل به آخرت گردد. پس بايد از خداوند تمام نعمت را در دنيا و ثواب را در آخرت، و كناره‏گيرى و دورى از خانه فريب و باز گشتن و رو نمودن به خانه جاويد را طلب
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 350
كرد، كه او قادر است همه اين‏ها را عطا فرمايد.
و آنچه از بعضى عرفا نقل شده كه مصيبت و بلا را مى‏خواستند، چنانكه يكى از ايشان گفته است: «دوست دارم كه پلى بر دوزخ باشم كه خلق بر من بگذرند و جملگى نجات يابند، و من در آتش باشم» و سمنون محبّ گفته: «و ليس لي في سواك حبّ، فكيفما شئت فاختبرنى» «مرا در غير تو حبّى نيست، پس هر گونه خواهى مرا بيازما»، از راه غلبه محبّت است، به طورى كه محبّ در دل خود گمان مى‏كند كه بلا را دوست دارد. و اين حالتى است كه او را فرو گرفته و حقيقتى ندارد. زيرا هر كه از جام محبّت جرعه‏اى كشيد مست مى‏شود، و هر كه مست شد گفتارش گشادگى و فراخى مى‏يابد، و چون مستى برطرف شد مى‏فهمد كه آنچه بر او غلبه داشت حالتى بود كه حقيقت ندارد.
پس هر چه از اين گونه سخنان بشنوى كلام عاشقان و از فرط محبّت است، و شنيدن گفتار عاشقان هر چند لذت مى‏بخشد و ليكن اعتماد را نشايد. و منقول است كه «جفت فاخته از او كام مى‏خواست و او مانع مى‏شد، گفت: چه چيز تو را از من مانع مى‏شود، كه اگر بخواهى ملك سليمان را زير و زبر كنم بخاطر تو چنين مى‏كنم»؟ سليمان عليه السّلام اين را شنيد و او را طلبيد و بر اين گفته عتاب نمود، گفت: «اى پيغمبر خدا كلام عاشقان حكايت كردنى نيست». و نقل شده است كه: «سمنون محب بعد از آنكه بيت مذكور را گفت، به بيمارى قبض و درد شكم گرفتار شد. پس فرياد مى‏زد و بى‏تابى مى‏نمود، و از خدا عافيت مى‏خواست، و از گفته خود اظهار پشيمانى مى‏كرد، و بر در مكتب‏خانه‏ها مى‏گشت و به كودكان مى‏گفت: براى عموى دروغگوى خود دعا كنيد». پس، اينكه بلا نزد بعضى از دوستداران محبوبتر از عافيت است، براى اين است كه مى‏دانند رضاى محبوب در آن است، و اينكه رضاى محبوب نزد ايشان محبوبتر و لذت بخش‏تر از عافيت است اين تنها هنگام شيفتگى و جوشش محبّت است، و پايدار و بر دوام نيست.
با وجود اين، بدان كه ظاهر بعضى از اخبارى كه در باب صبر خواهد آمد دلالت دارد بر اينكه: در بهشت درجاتى عالى هست كه كسى بدانها نمى‏رسد مگر به مصائب دنيوى و صبر و شكر بر آنها، و اين را ابتلاى بزرگان نوع انسان، از
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 351
انبياء و اولياء، به مصيبت‏هاى بزرگ در دنيا تأييد مى‏كند، و نيز وارد شده است كه «بزرگترين بلاها بر انبياء و سپس بر اولياء و بعد بر هر كه مرتبه‏اش بيشتر و بالاتر است گماشته شده است». و بنابر اين، آشكار است كه اصلح بودن هر يك از بلا و عافيت نسبت به اختلاف حالات و مراتب مردمان مختلف مى‏شود. پس هر كه صاحب نفس قوى و در بلا صابر و شاكر باشد، و بلا او را از ذكر و فكر و حضور قلب و انس به خدا و طاعات و رو آوردن به آنها باز ندارد، و باعث كاهش دوستى خدا نشود، بلا در بعضى اوقات براى او بهتر است، زيرا به ازاء آن در آخرت به درجات عالى مى‏رسد كه بدون آن نمى‏توان به آنها رسيد. و هر كه ضعيف النفس باشد و گرفتارى او به مصيبت‏ها موجب بى‏تابى و جزع يا كفران و ناسپاسى گردد، يا او را از آنچه ذكر شد باز دارد، عافيت در حقّ وى شايسته‏تر است، و چه بسا بلا او را از رسيدن به مراتب عالى مانع شود، پس شكّى نيست كه عافيت و نبودن بلا براى او بهتر و برتر است. چنانكه شخص بينائى كه با توسّل به چشم خود به عجايب صنع الهى پى مى‏برد، و بدان وسيله به معرفت خدا واصل مى‏شود، و با ديدگان خود به مطالعه علوم و نگارش كتابهاى بسيار در انواع علوم توانا مى‏گردد، و آثار علمى او با گذشت روزگار باقى مى‏ماند و مردم همواره از دانشهاى او بهره‏مند مى‏شوند، و بسا كه با چشم خود به بالاترين درجات معرفت و قرب و حبّ و انس و استغراق مى‏رسد، و اگر چشم نداشت به هيچ يك از اين‏ها نمى‏رسيد، پس شكّى نيست كه وجود بينائى براى مثل او از عدم آن برتر و شايسته‏تر است، و گر نه بايد رتبه شعيب مثلا - كه در ميان پيغمبران، نابينا بود - بالاتر از موسى و إبراهيم و... عليهم السّلام باشد، زيرا وى بر نابينائى صبر كرد، و موسى بر آن صبر نكرد، و بايد كمال انسان در اين باشد كه نه سر داشته باشد و نه دست و پائى و مثل تكّه‏اى گوشت بر تخته‏اى رها شود. و اين سخنى است باطل، زيرا هر يك از اعضاء وسيله و آلتى است در دين، و با نبود آن پايه‏اى از دين از دست مى‏رود. و دليل اين مطلب اخبارى است كه وارد شده كه:
«هر چه از بلا يا عافيت يا نعمت يا محنت بر مؤمن وارد شود، خير و صلاح اوست» و در حديثى قدسى رسيده است كه: «صلاح بعضى از بندگان من نيست مگر فقر و بيمارى، پس همان را به ايشان مى‏دهم، و بعضى را صلاح نيست مگر غنى و تندرستى،
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 352
پس همان را به ايشان عطا مى‏كنم». و بدين گونه مى‏توان ميان اخبار عافيت و اخبار بلا جمع كرد. و از آنهاست: