علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 332
فصل 69 آماده كردن غذا به هزاران اسباب نياز دارد
آنچه از زمين مى‏رويد، و از حيوانات حاصل مى‏شود، خائيدن و خوردن آن به همان صورت ممكن نيست، بلكه در هر يك ناگزير بايد به اصلاح و پاك كردن و پختن و تركيب نمودن پرداخت، بعضى را دور افكند و پاره‏اى را نگهداشت، و ديگر اعمالى كه بيشمار است، و اصلاح هر يك از طعامها موقوف است بر امور ويژه بسيار، و بر شمردن آنها در هر طعامى به درازا مى‏كشد. پس گرده نانى را مى‏گيريم و به بعضى از آنچه نياز دارد تا گرده نان شود و شايسته خوردن گردد مى‏نگريم، زيرا بيان همه آنچه بدان نيازمند است تا يك گرده نان شود ممكن نيست، پس مى‏گوئيم:
نخستين چيزى كه اين گرده نان به آن بستگى دارد زمين است، سپس افكندن تخم در آن، سپس گاو نرى كه آن را شيار كند و آلات شخم، آنگاه پاك كردن زمين از خس و خار، و رسيدگى به آب دادن تا آن دانه بسته شود و هنگام درو فرا رسد، سپس درو كردن و دسته كردن و پاك و صاف نمودن، سپس آسيا كردن و پس از آن خمير كردن و آنگاه نان پختن. و بنگر در شمار اين افعال، و به ياد آور ديگر افعالى را كه ذكر نكرديم، سپس شمار اشخاصى را كه به اين امور مى‏پردازند متذكّر شو، و نيز عدد آلاتى كه به آنها نياز هست از آهن و چوب و سنگ و غير اين‏ها. و به كارهاى صنعتگران در ساختن و اصلاح آلات كشاورزى و گندم پاك كردن و آسيا كردن و نان
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 333
پختن از تجارت و آهنگرى و امثال اين‏ها نظر كن، و احتياج هر يك را به آلات بسيار به ياد آر. آنگاه ملاحظه كن كه چگونه خداى سبحان ميان دلهاى اين صنعتگران و تعمير كاران الفت و همسازى برقرار كرده، و بر آنها انس و محبّت را مسلّط ساخته، تا گرد هم آيند و شهرها و آبادى‏ها بسازند، و خانه‏هاى خود را در كنار يكديگر ترتيب دهند، و بازارها و كاروانسراها و امثال اين‏ها بنا كنند. و اگر آراء ايشان متفرّق بود و خوى و طبع آنان مانند سرشت و طبيعت وحوش از يكديگر متنفّر بود پراكنده مى‏شدند و دورى مى‏كردند و از يكديگر منتفع نمى‏شدند.
و چون در طبع و طينت انسان خشم و عداوت و حسد و طمع و همچشمى و انحراف از حق بود، چه بسا محبّت بين بعضى براى مال و كالا از ميان مى‏رفت و بر سر اسباب دنيوى به ايذاى يكديگر پرداخته و درباره آن رقابت و همچشمى مى‏كردند، و بسا كه به ناسازى و رميدگى و رويارو شدن منجر مى‏شد، پس خدا پيامبران را با شريعت و قوانين فرستاد تا مردم هنگام كشمكش و تنازع به آنها رجوع كنند و نزاع از ميان برخيزد. سپس علماء را كه وارثان پيغمبرانند براى حفظ شريعت و علم به آن جانشين ايشان ساخت. و فرمانروايان مقتدر را بر انگيخت تا مردم را اگر اراده تخلّف از شريعت نمايند قهرا بر آن وا دارند. و هيبت و بيم آنان را در دل مردم افكند و اصلاح حال بندگان را به ايشان نمود تا رئيسان و قاضيان و حاكمان و زندان و بازار ترتيب دهند و خلق را به قانون شرع و عدل ناگزير سازند، و آنان را به الفت و تعاون وادارند و از پراكندگى و دشمنى با يكديگر باز دارند. پس اصلاح حال رعايا و اهل صنعت و پيشه به سلاطين است، و اصلاح سلاطين به علماء و اصلاح علماء به انبياء و اصلاح انبياء به ملائكه و اصلاح ملائكه به ملائكه بالاتر، تا منتهى شود به حضرت ربوبيّت كه سرچشمه هر نظام و خاستگاه هر حسن و جمال و منشأ هر ترتيب و تأليف است.
و از آنچه گفتيم معلوم شد كه: هر كه پژوهش و كاوش كند مى‏داند كه يك گرده نان براى خوردن اصلاح نمى‏پذيرد مگر بواسطه عمل هزاران هزار ملائكه و اهل صنعت و حرفه از آدميان.