علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 263
فصل 52 آيا دعا با رضا منافات دارد؟
بدان كه دعا منافى و مخالف رضا نيست، و همچنين است كراهت گناهان و دشمن داشتن اهل آن و بريدن و گسستن اسباب آن، و كوشش در دفع و ازاله آن بوسيله امر به معروف و نهى از منكر، و گريختن از شهرى كه در آن معاصى شايع و آشكار شده است، گروهى از اهل بطالت (بيكارى) و غرور پنداشته‏اند كه همه اين‏ها مخالف رضاست، زيرا هر چه رد كردن آن به دعا قصد شود و انواع گناهان و تبهكارى و فجور و كفر از قضا و قدر خداوند است، و براى مؤمن واجب است كه به آن راضى و خشنود باشد. و گاهى سكوت بر منكرات را يكى از مقامات رضا شمرده‏اند، و آن را خوشخويى و حسن خلق ناميده‏اند، و اين همه جهل و غفلت است از اسرار و نكته‏هاى باريك شريعت.
امّا دعاء، شكى نيست كه از جانب شريعت به آن مأموريم، و دعاهاى انبياء و ائمّه بسيار است، و حال آنكه ايشان در بالاترين مقامات رضا بودند، و آيات و اخبار در امر به دعاء و در فوائد آن و عظمت ستايش آن هم پشت و متواترند، و خداى سبحان بندگان دعا كننده را ستوده است، آنجا كه مى‏فرمايد:
«وَ يَدعُونَنا رَغَبا وَ رَهَبا» 21: 90(انبياء، 90) «و با اميد و بيم ما را مى‏خوانند».
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 264
و مى‏فرمايد:«ادعُونى أَستَجِب لَكُم» 40: 60(مؤمن، 60) «بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را».
و مى‏فرمايد:«اجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ اذا دَعانِ» 2: 186(بقره، 186) «دعوت خواننده را هنگامى كه مرا بخواند پاسخ مى‏گويم».
و آن موجب صفاى باطن، و خشوع دل، و دقّت و باريكى نظر، و روشنى نفس و تابش و جلوه آن است. و خداى تعالى آن را كليد كشف نهفته‏ها و سبب پياپى شدن لطف و احسان قرار داده است. و آن قويترين اسباب براى سرازير شدن خيرات و بركات از مبادى عاليه است.
اگر گفته شود: رنجها و سختيها و بلاهائى كه بر بنده وارد مى‏شود به قضاء و قدر الهى است، و آيات و اخبار گوياى رضا به قضاء خدا به نحو مطلق است، و آماده شدن با دعا براى رد كردن آن خلاف رضاست، گوئيم: خداى سبحان با حكمت شگرف خود، اشياء و امور را بر سبب ساختن و از پس يكديگر فرا كردن آنها ايجاد كرده است، پس مسبّبات را به اسباب مربوط ساخت، و بعضى را در پى بعضى فرا كرد و برخى را سبب و واسطه براى برخى ديگر قرار داد، و او مسبّب الاسباب (سبب ساز) است. و قدر عبارت است از حصول و تحقّق خارجى موجودات از اسباب معيّن به حسب اوقات آنها بر طبق آنچه در قضاء الهى است. و قضاء عبارت است از ثبوت صورتهاى همه اشياء در عالم عقلى بر وجه كلّى مطابق عنايت الهى موسوم به عنايت اوّلى. و عنايت عبارت است از احاطه تامّ و تمام علم خداى تعالى به كلّ موجودات، پس نسبت قضاء به عنايت مثل نسبت قدر است به قضاء.
و از جمله اسباب براى بعضى از امور دعا و تصدّق و امثال اين‏هاست، و همچنانكه نوشيدن آب سببى است كه سبب ساز براى برطرف كردن تشنگى فرا كرده، و اگر تشنه آب نياشامد عطش او باقى مى‏ماند تا به هلاك وى بيانجامد، و آشاميدن شربت مسهل سبب دفع اخلاط زيان آور مى‏شود، و اگر بيمار نياشامد بر حال خود باقى مى‏ماند، و همين طور در ديگر اسباب، همچنين دعا سببى است كه خداى تعالى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 265
براى دفع و رفع بلاها فرا كرده، و اگر آدمى دعا نكند بلا فرود مى‏آيد و دفع نمى‏گردد.
و اگر گفته شود: اگر در علم خداى تعالى و در قضاء از پيش مقدّر او اين است كه مثلا زيد خدا را مى‏خواند يا هنگام گرفتارى به فلان بلا صدقه مى‏دهد، و آن بلا براى دعا يا صدقه دفع مى‏شود، و چنين نيز بشود، و اگر در علم و قضاء مقدّر است كه او دعا نمى‏كند و صدقه نمى‏دهد و مبتلا به آن بلا مى‏گردد، و او هم دعا نكند و صدقه ندهد و گرفتاريش دفع نشود، و خلاصه: اگر آنچه عنايت كلّى و قضاء ازلى به آن تعلّق گرفته است مقتضاى آن در خارج و عالم تقدير حاصل مى‏شود، اگر خير خير و اگر شر شر، پس سعى و كوشش بنده چه فايده‏اى دارد؟ گوئيم: اين از جمله شبهه‏هاى جبريّون است كه مى‏پندارند بنده در فعل خود و نفى اختيار از خود مجبور است، و دخالت و اثرى در اين مطلب ندارد كه دعا مخالف و متناقض با رضا نيست و دعا از جمله اسبابى است كه خداى تعالى براى حصول مسبّبات آنها مرتّب ساخته است، مانند زناشوئى براى تحصيل فرزند، و خوردن و آشاميدن براى دفع گرسنگى و تشنگى، و پوشيدن جامه براى دفع گرما و سرما، و غير اين‏ها. و جواب اين شبهه و امثال آن در جاى خود مذكور است.
و امّا بد و ناپسند شمردن معاصى و مكروه داشتن آنها و دورى از گناهكاران، و گريختن از شهرى كه در آن گناه شايع است، خداوند بندگان خود را به آن فرمان داده و رضا و خشنودى به آن را نكوهش كرده و مى‏فرمايد:
«وَ رَضُوا بِالحَياةِ الدُّنيا وَ اطمَأَنُّوا بِها» 10: 7(يونس، 7) «و زندگى دنيا را پسنديده و به آن آرام گرفته‏اند».
و مى‏فرمايد:
«رَضُوا بِأن يَكُونُوا مَعَ الخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم» 9: 94(توبه، 94) «پسند كردند كه با زنان [در خانه‏ها] باشند و خداوند بر دلهاشان مهر نهاد».
و در بعضى اخبار است: «هر كه عمل زشتى را ديد و آن را پسنديد و به آن رضا داد چنانست كه آن را مرتكب شده». و در خبرى ديگر است: «اگر بنده‏اى را در مشرق بكشند و كسى در مغرب به آن رضا دهد در قتل وى شريك است». و در
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 266
خبرى ديگر است: «بنده در وقت عمل بد و ناپسندى حضور ندارد ولى مانند گناه صاحب آن بر اوست». پرسيدند اين چگونه است؟ فرمود: «خبر آن بزه به او مى‏رسد و وى آن را مى‏پسندد و به آن رضا مى‏دهد».
و امّا درباره دشمنى با كافران و تبهكاران و اهل فسق، و زشت و ناپسند شمردن عمل آنان، آنچه از شواهد قرآن و سنّت رسيده بى‏شمار است. خداى سبحان مى‏فرمايد:
«لا يَتَّخِذِ المُؤمِنُونَ الكافِرينَ اولِياءَ» 3: 28(آل عمران، 28) «مؤمنان كافران را دوست نگيرند».
و مى‏فرمايد:
«يا ايّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا اليَهُودَ وَ النَّصارى اولِياءَ» 5: 51(مائده، 51) «اى كسانى كه ايمان داريد يهود و نصارى را دوست مگيريد».
و در خبر است: «خداوند از هر مؤمنى پيمان گرفته كه هر منافقى را دشمن دارد».
و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «محكمترين دستاويزهاى ايمان حبّ و بغض براى خداست». و قسمتى از شواهد اين مطلب پيش از اين در باب دوستى و دشمنى در راه خدا و براى خدا ذكر شد.
و اگر گفته شود: معاصى اگر به قضاء و قدر الهى نباشد وقوعش محال و طعن در توحيد است، و اگر مطلقا به قضاء خدا باشد كراهت و دشمنى آن كراهت قضاء خداست، و آيات و اخبار به وجوب رضا به قضاء خدا آشكار و مصرّح است، و اين تناقض است، پس راه جمع اين دو چگونه است؟ و جمع بين رضا و كراهت در يك چيز از چه طريق حاصل مى‏شود؟ گوئيم: نزد بعضى از حكماء روشن و معلوم است كه: شرورى كه در جهان هست، از گناهان و غير آن، از عدمهاست نه از موجودات، و بنابر اين متعلّق اراده خداى تعالى و داخل در قضاء او نيست. و در نظر بعضى ديگر از ايشان شرور بالعرض داخل در قضاء اوست نه بالذّات، و در كراهت آنچه بالذّات در قضاء خداى تعالى نيست ضرر ندارد، و به نظر بعضى ديگر از آنان: شرور اندكند و باعث خيرات بسيارند، و بنا بر اين سزاوار است كه ذاتا مكروه باشند، و از اين حيث از قضاء خدا
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 267
و متعلّق رضا شمرده نمى‏شوند.
تحقيق مطلب اين است كه: اوصاف سه‏گانه براى شرور موجود در عالم ثابت است: يعنى شرور به اعدام بر مى‏گردند و بالعرض داخل در قضاء خداى تعالى هستند و اندكند و باعث خيرات بسيارند. و به اين بيان وجه جمع روشنتر و ظاهرتر است. امّا أبو حامد غزّالى را در اين مورد وجه جمع ديگرى است كه تشنه را سيراب نمى‏كند و دردمند را بهبود نمى‏بخشد.
و اگر گفته شود: دشمنى گناهكاران موقوف بر ثبوت اختيار براى آنان و داشتن قدرت بر ترك معاصى است، و اثبات اين مطلب مشكل است، گوئيم: اشكالى در آن نيست، زيرا بديهى است كه بندگان در افعال خود نوعى اختيار دارند و اين حكم ثابت است، بخصوص در آنچه متعلّق به تكليف است. و اين مسأله جاى چون و چرا نيست. پس بهتر است سخن را كوتاه كرد و به آداب شرع آراسته شد، و به آنچه از عترت پاك رسيده رجوع نمود. و ما آنچه را كه درباره اين مسأله مى‏توان گفت در كتاب خود به نام «جامع الافكار» ياد كرده‏ايم.