علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 85
فصل 13 مطابق هر يك از قواى چهارگانه لذتى و المى هست‏
چون دانستى كه قواى انسان چهار است - قوه نظرى يا عقلى، قوه واهمه يا خيال، قوه غضب يا درندگى، و قوه شهوت يا بهيمى - بايد بدانى كه براى هر يك از آنها لذّت و ألمى هست، زيرا لذّت (خوشى) ادراك ملائم و سازگار، و ألم (درد و رنج و ناخوشى) ادراك ناملايم و ناسازگار است. بنابر اين براى هر يك از غرايزى كه ادراك مى‏شود لذّتى وجود دارد كه همان رسيدن به مقتضاى طبع است كه براى آن آفريده شده، و المى كه عبارت است از ادراك خلاف مقتضاى طبع.
«غريزه عقل» كه براى شناخت حقايق امور آفريده شده است، لذّتش در علم و معرفت است و ألمش در جهل. و «غريزه غضب» چون براى انتقام و تسكين از خشم آفريده شده است لذّتش به مقتضاى طبع در غلبه و چيره شدن است و ألمش در عدم غلبه و چيرگى. و «غريزه شهوت» كه براى به دست آوردن غذا كه قوام بدن به آن است آفريده شده لذّتش در رسيدن به غذاست و ألمش در نرسيدن به آن، و همچنين در ديگر حوائج بدن. بنابر اين لذّات و آلام نيز بر چهار گونه‏اند: عقلى، خيالى، غضبى و بهيمى.
لذّت عقلى انبساط و ابتهاج حاصل از معرفت كلّيّات اشياء و امور و ادراك ذوات مجرّد نورى است، و ألم عقلى مانند انقباض و تيرگى حاصل از جهل است، و لذّت قوه خيال همچون شادى حاصل از ادراك صور و معانى جزئى ملائم و
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 86
سازگار است، و ألم خيال مثل ادراك ناملايمات و ناسازگاريهاست. و لذّت مربوط به قوه غضب همانند انبساط و خوشحالى حاصل از پيروزى و نيل به جاه و مقام و رياست است، و ألم وابسته به آن مثل انقباض و گرفتگى حاصل از مغلوب و معزول شدن و از دست دادن مقام است. و لذّت بهيمى ادراك خوردن و آميزش و امثال اين‏هاست، و ألم بهيمى ادراك گرسنگى و تشنگى و گرما و سرما و نظاير اين‏هاست. و اين لذّات و آلام به نفس مى‏رسند و در واقع نفس است كه از آنها لذّت مى‏برد و متألّم مى‏شود جز اينكه هر يك از آنها به واسطه قوه مخصوص خود به نفس مى‏رسد.
گاهى بين آنچه متعلّق به قوه وهم و خيال است و آنچه متعلّق به قوه غضب است اشتباه رخ مى‏دهد زيرا هر دو دسته با هم بر تخيّل عارض مى‏شوند. اين اشتباه به اين نحو رفع مى‏شود كه آنچه مربوط به غضب است اگر چه از راه تخيّل پديد مى‏آيد ليكن آن كه بعد از تخيّل لذّت مى‏برد و متألّم مى‏شود قوه غضب است كه به واسطه آن نفس متأثّر مى‏شود. پس در اين نوع از لذّت و ألم تا غضبيّه متأثّر نشود نفس متأثّر نمى‏گردد. و امّا در مورد وهم و خيال آنچه لذّت مى‏برد و متألّم مى‏شود همين دو قوه است و اين تأثّر آنها بى‏واسطه قوه غضبيّه به نفس مى‏رسد. و آنچه اين فرق و تفاوت را روشن مى‏كند اين است كه التذاذ و تألّم خيالى متوقّف بر غالب و مغلوب شدن در عالم خارج نيست، و حال آنكه لذّت و ألم غضبيّه متوقّف بر غالب و مغلوب شدن در خارج است.
سپس بايد دانست كه نيرومندترين لذّتها لذّت عقلى است زيرا جنبه فعلى داشته و ذاتى انسان است و با اختلاف احوال زوال نمى‏پذيرد، ليكن لذّات حسّى انفعالى بوده و عرضى و زوال‏پذير است. و اين لذّات (حسّى) در آغاز بر طبع آدمى خوش و گوارا است، و با فزونى نيروى حيوانى افزون مى‏شود و با سستى و ضعف آن كاهش مى‏يابد تا آنكه بكلّى زايل و منتفى مى‏شود، و قبح اين گونه لذّات نزد عقل آشكار است. و امّا لذّت عقلى در آغاز وجود ندارد، زيرا ادراك لذّت عقلى جز براى جانهاى پاك و آراسته به اخلاق پسنديده حاصل نمى‏شود، و بعد از آنكه حاصل شد زيبائى و شرف آن آشكار مى‏شود، و با رشد قوه عقل فزونى مى‏گيرد، تا آنجا كه به بالاترين مراتب
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 87
مى‏رسد و دستخوش نقصان و زوال نيست.
شگفتا كه بعضى گمان مى‏كنند كه لذّت منحصر در لذّات حسّى است و آن را آخرين مرتبه كمال و بالاترين درجه سعادت مى‏پندارند. و [بسيارى از] متشرّعان لذّات آخرت را به باغهاى بهشت و حور و غلمان و امثال اين‏ها منحصر مى‏دانند و آلام اخروى را به آتش دوزخ و مار و عقرب و مانند اين‏ها محدود مى‏كنند، و رسيدن به اوّلى و رهائى از دومى را غايت و هدف زهد و عبادت خويش قرار مى‏دهند، گوئى نمى‏دانند كه اين گونه عبادت عبادت مزدوران و بردگان است، لذّات و مشتهيات كمتر را براى رسيدن به بيشتر ترك مى‏كنند. كاش مى‏دانستم كه چنين پندار و كردارى چگونه بر كمال حقيقى و قرب به خداى سبحان دلالت مى‏كند و نمى‏دانم كه گريان از ترس آتش دوزخ و صاحب شوق به لذّات جسمانى كه مطلوب نفس بهيمى است چگونه از مقرّبان درگاه خداى متعال به شمار مى‏آيد و به عنوان بلند پايه وصف مى‏شود گويا اينان سرور و ابتهاج روحانى و لذّت معرفت به خدا و حبّ و انس به او را ادراك نمى‏كنند و گفتار سرور موحّدان [يعنى امير المؤمنين على عليه الصّلاة و السّلام‏] را نشنيده‏اند كه:
«إلهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنّتك و لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك».
«خدايا تو را از ترس آتش دوزخ يا طمع به بهشت نمى‏پرستم بلكه تو را شايسته پرستش يافتم و پرستش كردم».
خلاصه آنكه انسان بى‏شك در لذّت حسّى و جسمى با حشرات و كرمها و حيوانات پست شريك است، و در بصيرت درونى و اخلاق فاضله به فرشتگان شبيه است، و چگونه شخص عاقل راضى مى‏شود كه نفس ناطقه شريف و بزرگوار خود را خدمتگزار نفس پست بهيمى قرار دهد.
و شگفتا از اين گروه [كسانى كه لذّات را به لذّات حسّى منحصر مى‏كنند] با اين اعتقاد كه مع ذلك كسى را كه از شهوات حيوانى كناره مى‏گيرد و لذّات حسّى را حقير و خوار مى‏نگرد بزرگ مى‏دانند و در برابر او فروتنى و خضوع مى‏كنند و خود را نسبت به او بدبخت مى‏شمارند و اعتراف مى‏كنند كه وى نزديكترين مردم
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 88
به خداى سبحان و بلند پايه‏ترين آنان است زيرا خود را از شهوات طبيعى پاك و منزّه ساخته‏است. و همه آنها در اين قول متّفقند كه مبدع كلّ عالم هستى از امور جسمى و حسّى منزّه و متعالى است و چنين استدلال مى‏كنند كه اگر خداوند از آنها منزّه نباشد در او نقص لازم مى‏آيد و اين با رأى و عقيده اوّلشان متناقض خواهد بود.
راز اين نكته اين است كه آنان اگر چه بر آن رأى فاسد (قول به انحصار لذّات حسّى) رفته‏اند لكن چون غريزه عقل، هر چند ضعيف، در آنها وجود دارد به كمال حقيقى كه ذاتا و جوهرا كمال است معتقدند و به نورانيّت ذاتى آن حكم مى‏كنند، و آنچه را در واقع فضيلت است فضيلت و آنچه را در واقع رذيلت است رذيلت مى‏دانند. و ناگزير كسانى را كه از شهوات منزّه و بركنارند بزرگوار و كسانى را كه در آنها فرو افتاده‏اند خوار و حقير مى‏شمارند.
و دليل زشتى و قبح لذّات حيوانى اين است كه اهل اين گونه لذّات آنها را پنهان مى‏كنند و به طور مخفى به آنها دست مى‏يازند و از آشكار ساختن آنها شرم دارند. و وقتى به چنين لذّاتى وصف شوند چهره و رخسارشان دگرگون شود چنانكه اين حال در مورد كسى كه به كثرت خوراك و آميزش وصف مى‏شود ظاهر است، در صورتى كه فاش و آشكار كردن كار نيكو و زيبا مطلقا نيك و زيباست، و صاحب آن دوست دارد كه آن را آشكار كند و به آن وصف شود. به علاوه، بديهى است كه اين لذّات لذّات حقيقى نيست، بلكه در واقع دفع و رفع آلام و رنجهاى بدن است [1]. پس آنچه هنگام خوردن و آميزش، لذّت تصوّر مى‏شود فقط راحتى‏
__________________________________________________
[1] حق اين است كه هر لذتى خواه بدنى يا نفسانى عبارت است از اشباع شهوت يا غريزه‏اى كه خواهان اشباع است، حتى جستجوى علم و معرفت در واقع اشباع غريزه حبّ آگاهى و اطلاع است. جز اينكه طلب علم هرگز به حدّ اشباع نمى‏رسد. و لذا پيغمبر (ص) فرمود:«منهومان لا يشبعان طالب علم و طالب مال»
(دو گرسنه‏اند كه هرگز سير نمى‏شوند: دانشجو و طالب مال). اما غريزه جنسى و غريزه دوست داشتن خوراك و امثال اين‏ها وقتى به حدّ سيرى رسيد باز مى‏ايستد. (حاشيه سيد محمد كلانتر، ناشر متن عربى كتاب). نظريه مؤلف و نظر ناشر متن عربى را نمى‏توان تمام دانست و نظريه‏هاى ديگرى نيز درباره اين مطلب هست كه براى آگاهى از آنها بايد به كتابهاى روان‏شناسى و فلسفى مراجعه كرد. م.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 89
از درد گرسنگى و سوزش و حرارت منى است و از اين رو شخص سير از خوردن لذّتى نمى‏برد. و معلوم است كه راحتى از درد و رنج كمال و خير نيست، زيرا كمال حقيقى و خير مطلق براى هميشه كمال و خير است.