علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 157
فصل 32 نيّت اختيارى نيست‏
نيّت تحت اختيار در نمى‏آيد، زيرا چنانكه دانستى نيّت برانگيخته شدن نفس و توجه و ميل آن است به آنچه براى آن سازگار است و غرض زودرس يا ديررس نفس در آن است، و اين ميل و كشش اگر براى نفس حاصل نباشد اختراع و اكتساب آن به مجرّد آنكه به خاطر خطور كند و بر زبان جارى شود ممكن نيست، بلكه اين مانند سخن شخص سير است: نيّت كردم كه گرسنه باشم و به غذا اشتها و ميل داشته باشم، يا آن كه دل از محبّت كسى خالى دارد گويد: نيّت كردم كه فلانى را دوست دارم. پس راهى براى اكتساب كشش و گرايش دل به چيزى و ميل و توجه به آن چيز نيست مگر به تحصيل اسباب آن، و بر اين كار گاهى توانائى دارد و گاهى توانائى ندارد. و نفس به فعل برانگيخته مى‏شود از جهت اجابت غرضى كه انگيزه آن است و موافق و سازگار با نفس است. و ما دام كه انسان معتقد نشود كه غرض او به فعلى بسته است قصد و اراده‏اش متوجه آن نمى‏شود، و اين اعتقاد نمى‏تواند دائم باشد، و چون معتقد شد دل هنگامى توجه پيدا مى‏كند كه از آن به غرضى قويتر مشغول نشده باشد، و اين در همه وقت ممكن نيست. و انگيزه‏ها را اسباب بسيار است، كه به واسطه اشخاص و احوال و اعمال جمع و پراكنده مى‏شوند، مثلا چون شهوت نكاح غلبه كرد و به غرض درستى براى فرزند معتقد نشد ممكن نيست كه بر نيّت فرزند ازدواج كند، بلكه جز به نيّت بر آوردن شهوت
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 158
ممكن نيست، زيرا نيّت اجابت انگيزه است، و انگيزه‏اى جز شهوت در كار نيست، پس چگونه نيّت فرزند دارد. و از اين رو سالكان پيشين از طاعاتى كه نيّت در آنها حاضر نبود امتناع مى‏ورزيدند و مى‏گفتند: نيّت نمى‏يابم، و اين براى آن بود كه مى‏دانستند نيّت روح و قوام اعمال است، و عمل بدون نيّت راستين رياء و تكلّف و سبب دورى و دشمنى است نه سبب نزديكى و دوستى.
روايت است كه: «يكى از مواليان حضرت صادق عليه السّلام نزد او آمد و سلام كرد و نشست، و چون اما برخاست برود آن مرد نيز همراه او رفت، و وقتى امام به در خانه خود رسيد داخل خانه شد و آن مرد را واگذاشت، اسماعيل پسر امام عرض كرد: پدر چرا به او تعارف نكردى كه داخل شود؟ فرمود: در وضعى نبودم كه او را به خانه داخل كنم. اسماعيل گفت: او كه داخل نمى‏شد، حضرت فرمود:
پسرم: دوست ندارم كه خدا مرا از اهل تعارف (به تكلّف كسى را به چيزى خواندن) بنويسد».