علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 149
فصل 30 عبادت آزادگان و مزدوران و بردگان‏
از آنچه گفته شد معلوم مى‏شود كه: هيچ عملى از عبادت و طاعت خدا به شمار نمى‏آيد به طورى كه پاداش و اجر اخروى بر آن مترتّب شود مگر آنچه تقرب به خدا و سراى آخرت، يعنى خشنودى و رضاى خدا، اراده شده باشد، بدون غرضى ديگر از اغراض دنيوى، يا اينكه به وسيله آن وصول به ثواب او يا رهائى از عذاب او قصد شده باشد. پس كسى كه از عبادت خدا خشنودى و رضاى محض او را اراده كند، و عبادت را خالص گرداند زيرا او را اهل و شايسته عبادت مى‏داند، و براى محبّتى كه به او دارد به سبب آنچه از جلال و جمال و عظمت و لطف او مى‏شناسد، پس او را دوست دارد و به او اشتياق مى‏ورزد، و غير او را نمى‏خواهد، و به غير حب و انس او و استغراق در درياى شهود او مسرور و شادمان نمى‏شود، بلكه به عبادت و طاعت او و دل به سوى او كردن شاد مى‏گردد: جزاى او همين است كه خدا او را دوست مى‏دارد و او را بر مى‏گزيند، و به قرب معنوى و روحانى او را به خود نزديك مى‏سازد، چنانكه در حق چنين كسى كه اين صفت دارد مى‏فرمايد:
«وَ انَّ لَهُ عِندَنا لَزُلفى وَ حُسنَ مَآب» 38: 40(ص، 25 و 40) «و او را نزد ما تقرّب و سرانجام نيك است».
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 150
و امير مؤمنان عليه السّلام با سخن خود به همين مرتبه اشاره دارد:«الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنّتك، لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك»
«خدايا تو را از ترس دوزخت و به طمع بهشتت نمى‏پرستم، ليكن از اين رو مى‏پرستمت كه تو را شايسته و درخور عبادت يافتم».
و امّا كسى كه غرض وى رسيدن به ثواب و رهائى از عذاب است، نظر به اينكه از خدا جز اين نمى‏شناسد كه او خداى صانع عالم و قادر و قاهر و عالم است، و او را بهشتى است كه به مطيعان مى‏بخشد، و دوزخى است كه گناهكاران را بدان عذاب مى‏كند، پس او را مى‏پرستد تا به بهشت برسد يا از جهنم نجات يابد: جزاى او به مقتضاى نيّتش اين است كه او را به بهشت خويش در آورد و از دوزخ نجاتش دهد، زيرا كه پاداش اعمال بر حسب نيّات است، چنانكه خداى تعالى در كتاب خود بارها از آن خبر داده است، و براى هر كس همان چيزى است كه نيّت كرده است.
و به سخن كسى گوش فرا مده (اعتنا مكن) كه عبادت را هر گاه به وسيله آن ثواب يا رهائى از عقاب قصد شود باطل مى‏داند به اين پندار كه اين قصد با اخلاص كه خواستن رضاى خدا به تنهائى است منافات دارد، و كسى كه چنان قصدى كرده به نيّت جلب نفع خود و دفع ضرر از خود است نه رضاى خداى سبحان، كه اين گفتار كسى است كه شناختى به حقايق تكاليف و مراتب مردم نسبت به آنها ندارد، بلكه حتّى معرفتى به معنى نيّت و حقيقت آن ندارد زيرا نيّت عبارت است از برانگيخته شدن نفس و ميل و توجّه آن به چيزى كه غرض و مطلبش در آن است، خواه در دنيا يا در آخرت، نه مجرّد تصور اين قول در خاطر و ملاحظه آن در دل با اينكه نفس وى به تقرّب برانگيخته نشده باشد، هيهات هيهات اين فقط گرداندن زبان و با خود سخن گفتن است، و اين جز بمانند سخن گرسنه نيست كه: اين غذا را مى‏خواهم و قصدش حصول اين اشتها باشد، و اين برانگيختگى وقتى براى نفس حاصل نباشد ايجاد و اكتساب آن به مجرّد قول و تصوّر ممكن نيست، و براى بيشتر مردم دشوار است كه عبادتشان صرفا خواستن رضاى خدا و تقرّب به او باشد، زيرا آنان از خداى تعالى جز اين نمى‏شناسند كه به او اميد دارند و از او مى‏ترسند،
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 151
پس نهايت مرتبه ايشان اين است كه دوزخ را به ياد آورند و خود را از عذاب آن بر حذر دارند، و بهشت را به ياد آورند و خود را به ثواب آن راغب نمايند، و مخصوصا كسى كه به دنيا توجّه و التفات دارد، به ندرت اتفاق مى‏افتد كه انگيزه‏اى به فعل خيرات برايش پيدا شود تا به ثواب آخرت برسد، تا چه رسد به عبادت با نيّت تعظيم و بزرگ داشتن خداى تعالى براى اينكه سزاوار طاعت و عبوديّت است، زيرا كم‏اند كسانى كه اين را بفهمند تا چه رسد به كسانى كه به آن عمل كنند، پس اگر به چنين امرى مكلّف شوند تكليف به بيش از حدّ طاقت است. و معنى اخلاص در عبادت جز اين نيست كه آميخته به آلودگى‏هاى دنيا و لذّات فورى و زودرس نفس نباشد، مانند مدح و ستايش مردم و رسيدن به مال و خلاصى از خرجى در مورد آزاد كردن بنده و امثال اين‏ها. و آشكار است كه خواستن بهشت و رهائى از دوزخ منافاتى با آنچه در آخرت وعده داده شده ندارد، اگر چه از همان نوع آشنا و مألوف در دنيا باشد، و اگر مانند اين نيّات عبادات را تباه مى‏كرد ترغيب (راغب گردانيدن) و ترهيب (ترسانيدن) و وعد (نويد خير دادن) و وعيد (نويد شر دادن) بيهوده و عبث بود، زيرا به هر چه بهشت وعده داده شده و بر آن از دوزخ ترسانده شده چيزى است كه مورد رغبت و بيم است. و آيات و اخبارى كه در ترغيب و ترهيب و وعد و وعيد وارد شده بى‏شمار است، خداى سبحان مى‏فرمايد:
«وَ يَدعُونَنا رَغَبا وَ رَهَبا» 21: 90(انبياء، 90) «و با اميد و بيم ما را مى‏خوانند».
و چگونه ممكن است كه بنده ضعيف خوار و زبونى كه مالك سود و زيان خويش نيست و زندگى و مرگش در دست خودش نيست و آنچه را كه به او نفع مى‏رساند يا آزارش مى‏دهد در اختيار ندارد، در جلب نفع براى خود يا دفع ضرر از خود از مولاى خويش بى‏نياز باشد؟ و هر كه تأمّل و تفكر كند در مى‏يابد كه قائل به بطلان عبادت با يكى از اين دو نيّت، نمى‏داند كه نيّت صحيح در عبادت به يكى از آن دو باز مى‏گردد.
و دليلى صريح بر آنچه گفتيم قول امام صادق عليه السّلام است:«العبّاد ثلاثة:
قوم عبدوا اللّه - عزّ و جلّ - خوفا، فتلك عبادة العبيد. و قوم عبدوا اللّه -
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 4 ص : 152
تبارك و تعالى - طلب الثّواب، فتلك عبادة الاجراء. و قوم عبدوا اللّه - عزّ و جلّ - حبّا له، فتلك عبادة الأحرار، و هي أفضل العبادة»«»
«عبادت كنندگان سه گروهند: گروهى كه خداى عزّ و جلّ را از ترس عبادت مى‏كنند و اين عبادت بردگان است، و دسته‏اى كه خداى تبارك و تعالى را براى ثواب عبادت مى‏كنند و اين عبادت مزدوران است، و گروهى كه خداى عز و جل را براى دوستى او عبادت مى‏كنند و اين عبادت آزادگان است و بهترين عبادت است».
و اين روايت دلالت دارد بر اينكه عبادت بر دو وجه اوّل علاوه بر اينكه صحيح است از فضيلت نيز خالى نيست. بلى، شكّى نيست در اينكه منزلت و درجه عبادت بر وجه اخير نسبتى با درجه عبادت بر دو وجه اوّل ندارد. زيرا كسى كه متنعّم به لقاء پروردگار است و نظر به وجه كريم او دارد كسى را كه به چهره حور العين نظر و التفات دارد به چيزى نمى‏گيرد چنانكه متنعمّ به نظر به وجه حور العين كسى را كه به صورتهاى ساخته شده از سنگ و گل التفات دارد مسخره مى‏كند، و چنانكه متنعّم به نظر به رخسار زنان زيبا كسى را كه از اين رخسارها رو مى‏گرداند و با خبزدو«» (جانور زشت گندبو) انس و الفت دارد مورد تمسخر قرار مى‏دهد، بلكه اين مثالها كه آورديم از روى ناچارى است، زيرا تفاوت بين جمال حضرت ربوبى و جمال حور العين يا زنان زيبا بسيار بزرگتر است از تفاوت بين جمال حور العين و صورتهاى ساخته شده از گل و بين جمال زنان زيبا و خبزدو، و چگونه چنين نباشد كه تفاوت در دومى متناهى است و در اوّلى نامتناهى، و متناهى را با نامتناهى چه نسبتى است؟