علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 82
فصل 12 سعادت جز به اصلاح دائم همه صفات و قوا حاصل نمىشود (شرايط حصول سعادت)
سعادت جز به اصلاح مداوم و مستمرّ جميع صفات و قوا حاصل نخواهد شد، بنابراين با اصلاح بعضى از آنها و به طور گاهگاه حاصل نمىشود، چنانكه تندرستى و تدبير منزل و سياست مدن جز به اصلاح همه اعضاء و اشخاص و طوايف در همه اوقات حاصل نخواهد شد. پس سعادتمند مطلق كسى است كه همه صفات و افعال خويش را به نحو ثابت و دائم اصلاح كند به طورى كه دگرگونى احوال و زمانها آنها را تغيير ندهد، در برابر حدوث مصائب و فتنهها صبر و شكيبائىاش از دست نرود و سختيها و رنجها شكر و سپاس او را از ياد نبرد، و كثرت شبهات يقين وى را زايل نسازد، و بزرگترين آسيبها و بلاها رضا و خرسندى او را از ميان نبرد، و بدى كردن ديگران نيكى كردن او را به فراموشى نسپارد، و دشمنى كسان مهر و دوستى او را برطرف نكند. خلاصه آنكه تفاوتى در حالش پديد نيايد، و لو آنچه بر ايّوب پيغمبر يا بر برناس حكيم وارد شد بر او فرود آيد، زيرا او ذاتا داراى شهامت است و اخلاق و صفاتش راسخ و استوار گشته و به عوارض طبيعت اعتنائى ندارد و شادمانى و ابتهاج او به واسطه نورانيّت و ملكات شريف خويش است. بلكه سعادتمند واقعى به سبب تجرّد و تعالى خود از امور جسمانى فراتر رفته از تصرّف طبايع فلكى بيرون است و از تأثير ستارگان و
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 83
اجرام سماوى برتر و متعالى است و سعد و نحس آنها در او هيچ تأثيرى ندارد و از خورشيد و ماه منفعل نيست. اهل تسبيح و تقديس را به سهگانگى و ششگانگى چه كار. چه بسا تجرّد و قوّت نفوسشان به مرتبهاى رسد كه براى آنان ملكه توانائى بر تصرّف در موادّ كائنات، و لو در افلاك و آنچه در آنهاست، حاصل شود، چنانكه براى افضل و اشرف پيامبران و سرور اوصياء كه صلوات خداوند بر آن دو و آلشان باد از شكافته شدن ماه و بازگشت خورشيد حاصل آمد.
از آنچه گفته شد آشكار است كه كسى كه به سبب ورود مصائب دنيوى بىتابى و جزع مىكند و از ناملايمات و سختيهاى طبيعت نگران و مشوّش مىشود و خود را در معرض شماتت دشمنان و رقّت و ترحّم دوستان درمىآورد از زمره سعادتمندان بيرون است. زيرا فطرتش سست و ناتوان شده و جبن بر طبيعتش مستولى و غالب گشته و ديگر به ابتهاجات و شكفتگيهائى كه امثال اين پستيها را از نفس دفع و طرد مىكند نائل نمىشود.
و همچنين اگر كسى صبر و رضا را به تكلّف بر خود تحميل كند و در ظاهر به سعادتمندان تشبّه جويد ولى در باطن آشفته و مضطرب باشد اين حالت را نمىتوان سعادت دانست زيرا سعادت واقعى اين است كه اخلاق فاضله به صورت ملكات راسخ و ريشهدار درآمده باشد به طورى كه دگرگونيها و رخدادهاى زندگى ظاهرا و باطنا تغييرى در آنها (اخلاق فاضله) پديد نياورد. خداوند ما و همه طالبان را به اين مقام شريف برساند.
|