علماخلاقاسلامى ج : 4 ص : 58
فصل 9 مراتب مردم در ياد كردن مرگ
مردم به سه گونهاند: فرو رفته در شهوتها و لذّتهاى دنيا، و روى آورنده به توبه، و عارف كامل.
اول: از مرگ ياد نمىكند، و اگر ياد كند، براى نكوهش است كه چرا از دنياى محبوب او بازش مىدارد، و بنابر اين از آن مىگريزد، خداى تعالى درباره وى مىفرمايد:
«قُل انَّ المَوتَ الَّذى تَفِرّونَ مِنهُ فَانَّهُ مُلاقيكُم...» 62: 8(جمعه، 8) «بگو مرگى كه از آن مىگريزيد شما را در مىيابد...».
چنين كسى ياد مرگ او را از خدا دورتر مىكند، مگر آنكه براى كناره گيرى از دنيا از آن بهره گيرد و نعمتهاى دنيا بر او ناگوار شود و صفاى لذت آن تيره و تار گردد، و در اين صورت است كه او را سود مىبخشد، زيرا هر چه لذات را بر انسان تيره و تار كند از اسباب نجات او بشمار مىرود.
و دوم (توبه كننده): ياد مردن بسيار مىكند تا بيم و خشيت در دلش بر انگيخته شود و در توبه ثابت قدم گردد، و گاهى مرگ را ناخوش دارد زيرا از آن مىترسد كه پيش از آمادگى او را بربايد و در اين كراهت معذور است و مشمول اين سخن پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيست: «هر كه ملاقات خدا را دوست ندارد خدا نيز ديدار او را دوست ندارد»، زيرا وى از مرگ و لقاى پروردگار كراهت ندارد، بلكه به سبب
علماخلاقاسلامى ج : 4 ص : 59
قصور و تقصيرش مىترسد كه لقاى خداوند را از دست بدهد، و بنا بر اين ديدار دوست را به تأخير مىخواهد تا خود را براى لقاى او به وجهى كه از آن خشنود است آماده سازد، پس لقاى او را كاره نيست. و نشانه اين آنست كه پيوسته خود را براى مرگ آماده مىسازد و به كار ديگرى نمىپردازد، ولى اگر در حال آماده شدن و در كار ساختن آنچه در آخرت برايش سودمند است نباشد به گروه اول مىپيوندد.
و امّا سوم (عارف): همواره در ياد مردن است، زيرا وعده ديدار دوست پس از مرگ است، و دوستدار هرگز زمان وعده ديدار دوست را فراموش نكند، و هميشه چشم بر آن دارد و بلكه در آرزوى آن باشد، تا از خانه گناهكاران رهائى يابد و به جوار ربّ العالمين برسد، چنانكه روايت شده است كه: «حذيفه در وقت مرگ گفت: دوست بهنگام حاجت آمد و از رد كردن آن رستگار نشوم، بار خدايا اگر دانى كه فقر را دوستتر دارم از توانگرى، و بيمارى را دوستتر دارم از تندرستى، و مرگ را دوستتر دارم از زندگى، مرگ را بر من آسان كن تا به ديدار تو نائل شوم».
و درجه بالاتر از آن كسى است كه كار خود به خدا واگذارد و خود چيزى از مرگ يا زندگانى، و درويشى و توانگرى، و بيمارى و تندرستى اختيار نكند، بلكه آن را دوستتر دارد كه خداوندش دوستتر دارد، و اين منتهاى ولاء و دوستى است و به درجه تسليم و رضا رسيده است.
|