علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 66
فصل 9 شرف علم اخلاق به سبب شرافت موضوع و غايت آن است‏
هنگامى كه دانستى كه حيات حقيقى انسان متوقّف بر تزكيه و تهذيب اخلاق از طريق معالجاتى است كه در علم اخلاق مقرّر و بيان گرديده است، در خواهى يافت كه اين علم شريفترين و سودمندترين علوم است زيرا شرف هر علمى به شرف موضوع و هدف و غايت آن است. چنانكه شرف پزشكى بر دبّاغى به اندازه شرف تن آدمى بر پوست چارپايان است، و موضوع اين علم نفس ناطقه است كه حقيقت و لبّ انسان است، كه شريفترين نوع موجودات است چنانكه در علوم عقلى اثبات شده است. و غايت اين علم كامل ساختن و رساندن وى از نخستين حدّ وجودى انسان به آخرين مرتبه رشد و كمال اوست. وجود انسان داراى چنان وسعت و دامنه‏اى است كه نخستين افق و حدّ آن به افق و حدّ چارپايان و آخرين حدّ كمال آن به افق فرشتگان متّصل است، و تفاوتى كه بين افراد نوع انسان يافت مى‏شود در ديگر انواع حيوانات يافت نمى‏شود، كه در ميان نوع انسان پست‏ترين موجودات و هم شريفترين مخلوقات وجود دارد. چنانكه گفته شده است:
و لم أر أمثال الرّجال تفاوتت لدى المجد حتّى عدّ الف بواحد
نديدم چومردان كه اندر بزرگى تفاوت، هزارى به يك تن برابرو يا اين بيت فارسى:
اى نقد اصل و فرع ندانم چه گوهرى كز آسمان بلندتر و از خاك كمترى‏
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 67
و گفتار سرور پيامبران صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اين تفاوت اشاره دارد كه مى‏فرمايد: «من با امّتم سنجيده شدم و بر آنان برترى يافتم». و شك نيست كه اين تفاوت به سبب اختلاف در اخلاق و صفات است، زيرا همگى در جسميّت و آنچه مربوط به آن است مشتركند.
و اين علم باعث رسيدن انسان به بالاترين مراتب اخلاق و صفات انسانى است و انسانيّت با آن تمام مى‏شود و از حضيض حيوانيّت به اوج مراتب فرشته بودن عروج مى‏كند. و كدام دانش و فنّى است كه پستترين موجودات را به شريفترين آنها برساند. و به همين دليل حكماى پيشين علم را به نحو حقيقى جز بر علم اخلاق اطلاق نمى‏كردند، و آن را اكسير اعظم مى‏ناميدند و در صدر تعاليم خود قرار مى‏دادند و در تدوين و تعليم آن سعى بليغ مى‏نمودند و در بحث اجمالى و تفصيلى آن مى‏كوشيدند و معتقد بودند كه هر گاه متعلّم در اخلاق مهذّب نباشد ديگر علوم او را سودى نمى‏بخشد.
و همچنانكه بدنى كه بيمار است هر چه غذايش بيشتر شود فساد و شرّش فزونتر گردد، همين گونه نفسى كه از اخلاق بد و مذموم پاك نشده است آموختن علوم جز تباهى و فسادش نيفزايد. و از اين رو بيشتر كسانى كه به زىّ علما در آمده‏اند حالشان از حال عوام بدتر است. آنان يا به سبب حرص بر جمع مال و غفلت از حقيقت مال يا به واسطه غلبه دوستى جاه و مقام از وظايف ايمانى و اسلامى منحرف مى‏شوند و در عين حال مى‏پندارند كه مروّج دين و مذهب‏اند، يا به علّت كثرت شك و شبهه در گمراهى و سرگردانى فرو مى‏روند، يا به سبب ميل و شوقى كه به مراء و جدال در انجمن‏هاى رجال دارند مى‏خواهند بر همگنان تفوّق و برترى يابند، و يا زبان بر بزرگان دانشمندان و حكما مى‏گشايند، و به آداب و رسوم شرع و آئين تعبّد نمى‏ورزند به اين پندار كه مقتضى قواعد حكمت چنين است، و نمى‏دانند كه حكمت حقيقى همان است كه قوانين الهى و شرايع نبوى عطا كرده‏اند. و گوئى نمى‏دانند كه علم بدون عمل گمراهى است، و درباره گفتار پيامبرشان صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نينديشيده‏اند كه فرمود:
«قصم ظهرى رجلان، عالم متهتك، و جاهل متنسك»
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 68
«دو نفر كمرم را شكستند، عالم پرده در، و جاهل متعبّد». و نيز قول او صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به ياد نمى‏آورند كه:
«البلاهة أدنى إلى الخلاص من فطانة بتراء»
«بلاهت و كودنى به نجات و رستگارى نزديكتر است تا تيز هوشى بى‏حاصل».
و اين همه نيست مگر به علّت كوشش نكردن در تهذيب و نيكو ساختن اخلاق و فرمان نبردن از اين امر خداى سبحان:
«وَ أتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» 2: 189(بقره، 189) «به خانه‏ها از در آنها درآئيد».