پيوست اخلاص و حقيقت آن
ضدّ ريا اخلاص است، و آن عبارت است از پاك و خالص ساختن قصد و نيّت از غير خدا. پس هر كه از روى ريا طاعت كند مطلقا رياكار و مرائى است، و اگر كسى طاعتى را بجا آورد و قصد قربت داشته باشد و ليكن با آن غرضى دنيوى بياميزد عملش مشوب و غير خالص است، مثل اينكه در روزه قصد فايده از پرهيز داشته باشد، يا براى خلاصى از خرج برده يا بد خلقى او وى را آزاد كند، يا در حج قصد صحّت مزاج يا خلاصى از بعضى از گرفتاريهاى وطن و شرور بدخواهان داشته باشد، يا در تعلّم علم قصد برترى و عزت در ميان مردمان يا سهولت طلب مال، يا در وضو و غسل قصد خنك شدن يا پاكيزگى، يا در صدقه دادن قصد رهائى از اصرار و ابرام سائل داشته باشد. بنابراين در اين گونه موارد انگيزه طاعت تقرب است و ليكن بعضى از خواطر و انديشهها اضافه مىشود و عمل او را از اخلاص خارج مىكند و مشوب مىسازد. پس اخلاص آنست كه عمل از همه اين شائبهها، زياد يا كم، خالى باشد. و مخلص كسى است كه عملش فقط براى تقرّب به خداى سبحان باشد، بدون قصد و نيّت ديگر.
بالاترين مراتب اخلاص - يعنى اخلاص مطلق و اخلاص صدّيقين - آنست كه در عمل صرفا رضاى خداى سبحان خواسته شود، بدون هر گونه غرض دنيوى و اخروى.
و اين مرتبه تحقّق نمىيابد مگر براى كسى كه خداى تعالى را محبّ عاشق صادق و مستغرق درياى عظمت و جلال الهى باشد، و مطلقا توجّه و التفاتى به دنيا نكند.
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 531
و كمترين درجه اخلاص، اخلاص نسبى است و آن به قصد ثواب و نجات از عذاب است، و سرور رسولان صلى اللّه عليه و آله و سلّم به حقيقت اخلاص با اين گفتار خود اشاره فرموده است كه: «اخلاص اين است كه بگوئى پروردگار من اللّه است و آنگاه چنانكه فرمانت دادهاند استوار بمانى [1]، براى خدا عمل كنى، و دوست نداشته باشى كه تو را براى آن بستايند يعنى هواى نفس خود را نپرستى، و جز پروردگارت را عبادت نكنى، و در عبادت خود چنانكه دستورت دادهاند استقامت ورزى». و اين حديث اشاره است به قطع نظر از ما سوى اللّه، و اخلاص حقّا همين است و تحصيل آن به اين است كه لذات نفسانى و هوى و هوس شكسته شود و از دنيا طمع بريده گردد و تنها آخرت مورد توجّه باشد، بطورى كه اين حالت بر قلب انسان غالب شود و به تفكر درباره صفات و افعال خداى تعالى پردازد و به مناجات او اشتغال ورزد تا نور جلال و عظمت او بر ساحت دلش پرتو افكند و حب و انس با او در جان وى جاى گيرد.
و چه بسيار اعمالى كه انسان در آنها خود را به تعب مىافكند و گمان مىكند كه خالص براى خداست، و حال آنكه به سبب پى نبردن به آفات آنها مغرور و فريفته شده است، چنانكه يكى را حكايت مىكنند كه گفت: «سى سال نماز خود را كه در مسجد به جماعت در صف اول گزارده بودم قضا كردم، زيرا يك روز به واسطه عذرى دير به مسجد رسيدم و [چون در صف اول جا نبود] در صف دوم ايستادم، در اين حال در درون خود از مردم خجالت كشيدم كه مرا در صف دوم مىديدند، پس دانستم كه نگاه مردم به من در صف اول مرا خوشحال مىكرده و سبب خوشدلى و اطمينان خاطر من چيزى بوده كه از آن آگاه نبودم». و اين معنى دقيق و درك آن دشوار است و كم است اعمالى كه از اين آفات سالم باشد، و كماند كسانى كه از خواب غفلت بيدار شوند، و غافلان از اين دقايق همه حسنات خود را در آخرت سيّئات مىبينند، چنانكه خداى تعالى مىفرمايد:
«وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا» 45: 33(جاثيه، 33) «اعمال بدى كه كردهاند برايشان هويدا شود».
«وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» 39: 47(زمر، 47)
__________________________________________________
[1] اشاره است به قول خداى متعال خطاب به پيغمبر اكرم (ص): «فاستقم كما امرت».
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 532
«از جانب خدا چيزهائى كه به حساب نمىآوردند برايشان آشكار شود».
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأخْسَرينَ أَعْمالا؟ الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا» 18: 103 - 104(كهف، 103 و 104) «بگو مىخواهيد شما را از آنها خبر دهم كه به عمل زيانكارترند؟ همان كسان كه كوشش آنان در زندگى دنيا تباه شده و پندارند كه كردارى نيكو دارند».
|