علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 467
فصل 22 مقدار ضرورى جاه‏
همچنانكه مقدارى از مال كه براى خوراك و پوشاك و مسكن ضرورت دارد مذموم نيست، همچنين حدّ اقلّى از جاه براى زندگى با مردم ضرورى است، زيرا انسان همچنانكه از خوردن بى‏نياز نيست و جايز است كه خوراك و مالى را كه به وسيله آن غذا خريدارى مى‏شود دوست بدارد، همين طور از خدمتگزار و رفيق و مددكار و صاحب قدرتى كه او را حفظ كند و از ستم اشرار نگهدارد بى‏نياز نيست، پس اگر دوست داشته باشد كه در دل خادم خود براى انجام خدمت، و در دل رفيقش براى حسن رفاقت و همراهى و يارى، و در دل قدرتمندى براى دفع شر منزلتى داشته باشد مذموم نيست. زيرا جاه مانند مال وسيله براى مقاصد و اغراض است، و فرقى بين آن دو نيست، جز اينكه خود مال و جاه نبايد محبوب باشند بلكه از اين حيث محبوبند كه وسيله براى رسيدن به هدف ديگرى هستند. و شكّى نيست كه هر چيزى را كه انسان براى رسيدن به محبوبى در نظر مى‏گيرد محبوب همان هدف و مقصود است نه وسيله.
و نظير اين دوستى مانند دوستى انسان نسبت به هر چيزى است كه به وسيله آن حاجات خود را برمى‏آورد، و چون چنين چيزهائى براى زندگى آدمى وسيله ضرورى است دوستى آنها (نه لذاته) مذموم نيست، و مذموم اين است كه خود آنها لذاته دوست داشته شود. پس اگر چه حب جاه و مال براى خود آنها (لذاته) مذموم و مرجوح است، دارنده آن به فسق و عصيان وصف نمى‏شود، البتّه ما دام كه اين
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 468
حبّ او را به گناه آلوده نكند و او را به دروغ و خدعه و تزوير نكشاند، مثل اينكه به گفتار و كردار تظاهر به علم و ورع يا بزرگى نسب نمايد تا مردم او را به وصفى كه در او نيست بشناسند، و از اين راه در دلهاى آنها منزلت پيدا كند، و ما دام كه نخواهد به وسيله عبادت به آن دو برسد، زيرا رسيدن به مال و جاه به وسيله عبادت جنايت بر دين است و حرام مى‏باشد، و معناى رياى حرام همين است، چنانكه شرح آن خواهد آمد.
و امّا طلب آن دو با صفتى كه در او هست مباح و غير مذموم است، مانند سخن يوسف عليه السّلام:
«اجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنّى حَفيظٌ عَليمٌ» 12: 55(يوسف، 55) «گنجينه‏هاى اين سرزمين را به من بسپار كه من نگهدار و دانايم».
كه مى‏خواست به سبب امانت و علم خود در دل پادشاه راه يابد و در گفتار خود صادق بود. و همچنين طلب آن دو از راه پنهان داشتن عيب و گناه خود، كه آگاه نكند و منزلتش از دست نرود، مباح و غير مذموم است، زيرا پرده پوشى بر زشتيها جايز است، بلكه پرده درى و فاش كردن زشتيها روا نيست، و اين كار دروغ و تلبيس نيست بلكه بستن راه علم نسبت به چيزى است كه دانستن آن سودى ندارد، مثل آنكه كسى شرابخوارى خود را پنهان نگاه دارد ولى ادعا و تظاهر به پارسائى نكند، كه ادعاى پارسا بودن تلبيس و تزوير است، و عدم اقرار به شرابخوارى موجب اعتقاد به پارسائى نمى‏شود، بلكه مانع علم به شرب خمر است، و اين شرعا و عقلا جايز است.