علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 51
فصل 6 عمل همان سزا و پاداش است‏
هر نفسى در آغاز آفرينش از خويها و ملكات عارى و خالى است، و هر خوى و ملكه‏اى از راه تكرار فعل و آثار مخصوص آن تحقّق مى‏يابد. بيان اين مطلب اين است كه هر گفتار يا كردار انسان ما دام كه در مرحله وجود حسّى است بهره‏اى از ثبات و پايدارى ندارد زيرا دنيا و جهان مادى سراى تغيّر و دگرگونى و زوال است، و ليكن از هر سخن و عملى اثرى در نفس آدمى حاصل مى‏شود، و چون مكرّر شد آن اثر استوار و ثابت باقى مى‏ماند و ملكه و صفت راسخ و ريشه‏دار مى‏گردد. مثلا زغالى كه در كنار آتش قرار گيرد در آغاز گرماى اندكى در آن پديد مى‏آيد و چون حرارت شدّت يافت آتش مى‏گيرد و روشن مى‏شود، آنگاه صورت و حقيقت آتش به خود مى‏گيرد يعنى آنچه را در كنارش باشد مى‏سوزاند و به چيزهائى كه قابل باشند روشنى مى‏بخشد. حالات نفسانى نيز چنين است كه چون نيرو و قوّتش افزون شود به صورت خويها و ملكات راسخ و صورتهاى باطنى در مى‏آيد كه خود مبدأ و منشأ آثار مناسب و ويژه خود خواهد بود.
بنابراين نفوس انسانى در آغاز خلقت و فطرت خود همچون صفحه‏هاى خالى از نقشها و صورتهاست كه هر خلقى را به آسانى مى‏پذيرد، و هنگامى كه هر اخلاقى در آن ريشه‏دار و محكم گرديد قبول اخلاق ضدّ آنها دشوار و سخت مى‏شود، و از اين رو تعليم و تربيت كودكان و نقش بستن هر صورت و صفتى در
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 52
نفس آنها آسان است ولى تعليم بزرگسالان و بار گردانيدن آنان از صفاتى كه پيدا كرده‏اند به سبب استحكام و استوارى آنها مشكل و بلكه بسيار دشوار است.
علماى اخلاق را در اين معنى اختلافى نيست كه اين ملكات و افعالى كه ملازم و همراه آنهاست اگر مقرون به فضيلت باشد براى نفس موجب التذاذ و بهجت و شادى مى‏شود و رفاقت فرشتگان و نيكان و پاكان را در پى دارد. و اگر خويهاى پست و ناشايسته باشد درد و رنج و عذاب به دنبال مى‏آورد و در خور همنشينى با شياطين و اشرار خواهد بود. آنچه مورد اختلاف است كيفيّت و نحوه ثواب يا عذابى است كه آن خويها و ملكات به دنبال دارند. كسى كه سزا و پاداش را مغاير با آن عمل مى‏داند مى‏گويد هر ملكه و فعلى منشأ مى‏شود براى ثواب يا عقابى كه مغاير با آن است و از طريق فعل خداى سبحان به تفصيلى كه در شريعت معيّن شده است بر آن مترتّب خواهد شد.
و كسى كه معتقد است كه عمل همان جزاء و پاداش است مى‏گويد حالات و كيفيّات نفسانى چون شدّت و قوّت يابد و به صورت ملكه درآيد در عالم باطن و ملكوت به صورتى مناسب و همانند خود متصوّر و پديدار مى‏شود، زيرا هر چيزى در هر عالمى صورت خاص و مناسب آن عالم را خود مى‏گيرد. مثلا علم در حال بيدارى امرى عرضى است كه به وسيله عقل يا وهم ادراك مى‏شود و در حال خواب به صورت سير جلوه مى‏كند [1]. آنچه در اين دو عالم آشكار مى‏شود يك چيز است و آن همان علم است لكن در هر عالمى به صورتى ظهور و جلوه مى‏كند.
و سرور و شادمانى در عالم خواب به صورت گريه نمودار مى‏شود. و از اين رو گاهى آنچه در يك عالم تورا خوشحال مى‏كند در عالم ديگر بدحالى مى‏آورد.
بنابراين لذّات جسمانى كه در اين عالم تورا شادمان مى‏سازد در سراى جزاء به صورتى ظاهر مى‏شود كه براى تو أسف انگيز و ناخوشايند و مايه رنج و آزار است و ترك لذّات جسمانى و تحمّل مشقّتهاى عبادات و طاعات و صبر بر مصيبتها و بلاها با اينكه در اين عالم ناملايم و رنج آور است در عالم آخرت تورا مسرور و شاد مى‏كند.
__________________________________________________
[1] چنانكه اگر كسى در خواب ببيند كه شير مى‏نوشد به عالم شدن تعبير مى‏كنند. م.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 53
آنگاه معتقدان به اين نظريّه گاهى بر اين صورت [برزخى‏]، اگر از فضائل اخلاق و اعمال باشد، نام فرشته مى‏نهند و اگر از رذائل اخلاق و اعمال باشد نام شيطان مى‏گذارند. و گاهى بر اوّلى نام غلمان و حور و امثال اين‏ها مى‏گذارند و بر دومى نام مار و عقرب و مانند اين‏ها مى‏نهند. و فرق و تفاوتى بين اين دو كار برد و اطلاق در معنى نيست، اختلاف در نامگذارى است.
و اين نظريّه همان قول به تجسّد اعمال به صورت مأنوس و شادى بخش يا به صورت وحشتناك و رنج‏آور است، و درباره صحّت اين عقيده احاديث متعدّد رسيده است: از جمله، روايتى است كه اصحاب ما از قيس بن عاصم از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده‏اند كه فرمود: «اى قيس عزّت را ذلّت و زندگى را مرگ و دنيا را آخرت همراه است، و براى هر چيزى نگاهبانى و بر هر كارى حسابرسى هست، و براى هر اجلى وقتى معيّن شده است. و ناگزير با تو قرينى هست كه همراه تو دفن خواهد شد و او زنده است و تو در حالى كه مرده‏اى با او دفن خواهى شد.
پس اگر او گرامى و بزرگوار باشد تورا گرامى و بزرگوار خواهد كرد و اگر پست و لئيم باشد تورا پست و خوار خواهد ساخت. سپس جز با تو محشور نخواهد شد و تو نيز جز با او محشور نخواهى شد و جز درباره او از تو نخواهند پرسيد. پس بكوش تا قرين و همراه تو شايسته باشد كه اگر صالح باشد مونس تو خواهد بود و اگر ناشايسته و فاسد باشد جز از او ترس و وحشت به تو نخواهد رسيد، و او همان عمل تو است».
و روايتى ديگر حديثى است كه مضمون آن به طور مستفيض [1] از ائمّه عليهم السّلام به ما رسيده است: «هر كه فلان عمل را انجام دهد خداى تعالى فرشته‏اى بيافريند كه تا روز قيامت براى او استغفار كند». و اين حديث نيز رسيده است: «بهشت زمين نرم هموارى است كه درختان كاشته شده‏اش [گفتن‏] سبحان اللّه است». و نيز روايت شده است: «كافر از گناه مؤمن خلق مى‏شود». و نيز: «انسان در گرو عمل خويشتن است». و ديگر حديثى است از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «كسى كه در ظرف طلا و نقره بنوشد آتش دوزخ در شكمش راه مى‏يابد». و بر اين نكته اين قول خداى‏
__________________________________________________
[1] حديث مستفيض، حديث شايع و مشهور را گويند.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 54
سبحان دلالت دارد:
«وَ إنّ جَهَنّمَ لَمُحِيطَة بِالكافِرينَ» 9: 49(توبه 49) «و دوزخ فراگير كافران است».
و اين گفتار خداى تعالى به آن معنى اشاره دارد:
«وَ لا تُجْزَوْنَ الا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 36: 54(يس، 54).
«جز آنچه عمل كرده‏ايد سزا نخواهيد ديد».
و همچنين«انّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 52: 16(طور، 16).
«فقط سزاى آنچه كرده‏ايد خواهيد ديد».
زيرا كه فرمود:«ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 52: 16«آنچه مى‏كرديد» و نفرمود «بما كنتم تعملون» «به سبب آنچه مى‏كرديد» [يعنى جزا و پاداش را خود عمل قرار داد نه نتيجه عمل‏].
فيثاغورس، فيلسوف يونانى، گفته است: «در افعال و اقوال و افكار تو چيزهائى بر تو نمودار مى‏شود و از هر حركت فكرى يا قولى يا عملى صورتى روحانى براى تو پديدار خواهد شد. اگر آن حركت از روى خشم يا شهوت باشد مايه و مادّه شيطان مى‏شود و تورا در زندگى از دريافت نور و روشنى پوشيده و در پرده نگه مى‏دارد، و اگر آن حركت از روى عقل باشد فرشته‏اى گردد كه در دنيا از همدمى و همگامى با او لذّت برى و در آخرت به وسيله او به جوار رحمت و كرامت الهى نائل آيى».
اين كلمات صراحت دارد بر اينكه موادّ اخروى بدنهاى اشخاص تحقّق همان تصوّرات باطنى و نيّات قلبى و ملكات نفسانى است كه به صورتهاى روحانى متصوّر مى‏شود و وجود آنها جنبه ادراكى به خود مى‏گيرد. و انسان وقتى كه علاقه‏اش از اين دنياى ناپايدار بريده شد و هنگام مسافرتش به سراى پايدار فرا رسيد و از كارها و سرگرميهاى دنياى دون رها گشت و پرده طبيعت از جلوى ديدگانش كنار رفت، و چشم جانش بر رخسار ذات حقيقى‏اش افتاد و به صفحه باطن و نامه نفس خود و لوح دل خويش نظر افكند - كه گفتار خداى سبحان:
«وَ اذَ الصّحُفُ نُشِرَتْ» 81: 10.(تكوير، 10).
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 55
«و چون نامه‏ها پراكنده شود» و نيز:
«فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءكَ فَبَصَرُكَ اليَوْمَ حَديد» 50: 22(ق، 22) «پرده‏ات را از تو برداشتيم و امروز ديده‏ات تيزبين است».
ناظر به همين معنى است - ادراك او فعليّت يابد و علمش عينى شود و رازش آشكار گردد. آنگاه ثمرات افكار و اعمال خود را ببيند، و نتايج انديشه‏ها و كارهاى خويش را مشاهده كند و بر سزاى نيكيها و بديهاى خود آگاهى يابد، و همه حركات و سكنات در برابرش حاضر شود، و حقيقت اين قول خداى را، سبحانه، ادراك كند:
«وَ كُلّ إنْسان ألْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتابا يَلقاهُ مَنْشُورا إقْرَأ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبا» 17: 13 - 14(اسراء، 13 - 14) «هر انسانى را، اعمالش [يا سرنوشتش‏] را به گردنش آويخته‏ايم و روز قيامت نامه‏اى براى او بيرون خواهيم آورد. نامه خويش بخوان كافى است كه امروز خود حسابگر خود باشى».
آنگاه كسانى كه در دنيا از حالات خود غافل بوده و ساعات عمر خويش را تباه ساخته‏اند مى‏گويند:
«ما لِهذَ الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَة وَ لا كَبيرَة الا أَحصاها، وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرا، وَ لا يَظْلِمُ رَبَّكَ أَحَدا» 18: 49(كهف 49).
«اين چه نامه‏اى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر آن را به شمار آورده، و هر چه كرده‏اند حاضر يابند، كه پروردگارت به هيچ كس ستم نمى‏كند».
يَوْمَ تَجِدُ كُلّ نَفْس ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْر مُحْضَرا وَ ما عَمِلَت مِنْ سُوء تَوَدّ لَوْ انّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَدا بَعيدا» 3: 30(آل عمران، 30).
«روزى كه هر كس آنچه كار خوب كرده و آنچه كار بد كرده حاضر بيابد و دوست دارد كه ميان او و كارهاى بدش فاصله‏اى بس دور باشد».
و آنچه عقيده تجسّم أعمال را تأييد مى‏كند اين است كه ملكات اخلاقى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 56
صورتهاى روحانى باقى و جاويدان به خود مى‏گيرد و موجب ابتهاج و التذاذ يا احساس وحشت و درد مى‏شود، چنانكه اگر اين ملكات و نيّات باقى و ابدى نباشد براى خلود در بهشت و دوزخ دليل صحيحى نداريم. زيرا اگر پاداش يا عذاب را به اقتضاى خود كردار و گفتار بدانيم، با توجّه به اينكه كردار و گفتار [در مدّت كوتاهى پديد آمده و] زوال پذيرند لازم مى‏آيد كه مسبّب با از ميان رفتن سبب باقى بماند و حال آنكه چنين چيزى باطل است. و چگونه رواست كه خداوند حكيم بندگان خود را براى معصيت و نافرمانى در مدّتى كوتاه تا ابد عذاب كند.
پس موجب و منشأ خلود همان بقا و ثبات نيّات و رسوخ و پابرجائى در ملكات است، و با اين وصف است كه هر كس به اندازه ذرّه‏اى نيكى يا بدى كند اثر آن را در نامه نفس خود يا در نامه‏اى كه عاليتر و برتر از ذات اوست هميشه و تا ابد خواهد يافت، چنانكه خداى سبحان مى‏فرمايد:
«فى صُحُف مُكَرّمَة، مَرْفُوعَة مُطَهّرَةِ، بِأيْدى سَفَرَة كرام بَرَرَةِ» 80: 13 - 16(عبس، 13 - 15) «در صحيفه‏هاى ارجمند، والا و پاك، به دست نويسندگان گرامى نيك».
راز اين مطلب اين است كه چيزى كه هنگام مرگ و مفارقت نفس از دنيا با نفس باقى بماند و در اين سراى تكليف از آن زدوده و برطرف نشود تا ابد با آن باقى مى‏ماند و هرگز از آن جدا نشود، زيرا بعد از جدائى از عالم تكليف آنچه موجب زايل و برطرف شدن آن است ديگر در كار نخواهد بود.
آشكار است كه اين عقيده - نزد ديندارانى كه معتقد به آنند - بيان چگونگى ثواب و عقاب روحانى است با اينكه به بهشت و جهنّم جسمانى معترفند. زيرا اگر مراد از آن صرفا و منحصرا لذّت و ثواب و درد و عقاب و باغها و كاخها و حور و غلمان و آتش و دوزخ و درخت زقّوم و خار خشك و ديگر چيزهائى كه در شريعت مقدّس درباره امور قيامت ذكر شده است بود آنگاه آن عقيده مخالف ضرورت دين اسلام بود.
(تنبيه): دنيا و آخرت با يكديگر تضاد دارند، يعنى هر چه آدمى به يكى از آن دو نزديك شود از ديگرى دور مى‏شود و به عكس، چنانكه برهانهاى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 57
فلسفى و شواهد ذوقى و دلائل نقلى [قرآن و حديث‏] بر اين مطلب دلالت دارند.
بنابر اين هر ملكه يا حركت يا گفتار يا كردارى كه بنده را به سراى طبيعت و دنياى فريبنده نزديك كند از عالم بهجت و سرور دور مى‏سازد، و بالعكس. پس بدترين حال را مردمى دارند كه حقيقت دنيا و آخرت و تضادّ آن دو را نشناخته‏اند و از بدى پايان كار نمى‏هراسند و عمر خويش يكسره در طلب دنيا و امر معاش صرف مى‏كنند و كوشش خويش در جلب منافع مادّى و رسيدن به شهوت و لذّت يا به دست آوردن برترى دنيوى يا رياست خواهى يا مال‏اندوزى، بى‏آنكه درباره فايده‏اى كه از آن حاصل مى‏شود بينديشند، منحصر مى‏سازند، چنانكه اين عادت بيشتر دنياداران است. و غير از اين امور چيزى از معارف حقيقى و فضائل اخلاقى و أعمال شايسته كه موجب نزديكى به عالم جاودانى است نمى‏شناسند، گوئى خود را در دنيا مخلّد مى‏دانند، و اميدى به پاداش عمل و سزاى كردار ندارند و به آنچه مؤمنان و پرهيزكاران اميدوارند، يعنى خير هميشگى و لذّاتى مخالف اين لذّات زودگذر و فانى كه درندگان و چهارپايان در آن شريكند، اعتقادى ندارند. و چون مرگ آنان را دريابد باحسرت و پشيمانى نااميد از رحمت خداوند مى‏گويند:
«يا حَسرَتى‏ عَلى‏ ما فَرّطتُ في جَنْبِ اللّهِ» 39: 56(زمر، 56).
«اى دريغ از قصورى كه درباره خدا كردم».
از بدى پايان كار به خدا پناه مى‏بريم و از او توفيق كسب سعادت جاويد مى‏خواهيم.