پيوست ستايش و موارد حسن و قبح آن‏
چون غيبت بدگوئى است، پس ضدش مدح و ستايش و دفع مذمّت است،
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 419
و بهتان چون دروغ است، پس ضدش راستگوئى است. و همچنان كه براى هر يك از آفات زبان ضدّ خاصّى هست، همچنين براى همه آنها يك ضد عام و كلّى هست و آن خاموشى است، چنانكه قبلا به آن اشاره شد. و ضد بهتان - راستگوئى - در بيان دروغگوئى خواهد آمد. و امّا ضدّ عامّ همه آفات زبان، در جاى خود كه دلالت بر ذمّ همه اين آفات دارد خواهد آمد. پس در اينجا به بيان مدح و آنچه از آن ستوده است اشاره مى‏كنيم، تا ضدى براى بهتان و فضيلتى براى قوه غضب يا شهوت باشد، و نيز از مدح و ستايشى كه ناپسنديده است و رذيلت يكى از اين دو قوه به شمار مى‏آيد ياد خواهيم كرد، بنابراين مى‏گوئيم:
شكّى نيست كه مدح و ستايش مؤمن در غيبت و حضور او پسنديده و مستحب است، زيرا نوعى شادمان ساختن اوست، و مدح و ثواب شادمان كردن مؤمن قبلا دانسته شد، و به علاوه در حديث است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله اصحاب خود را مى‏ستود و تحسين مى‏كرد، و به جماعتى كه بعضى از مردگان خود را تعريف و تمجيد مى‏كردند فرمود: «بهشت براى شما واجب شد، و شما گواهان خداوند در زمين هستيد».
و در خبر است «كه هر يك از فرزندان آدم را همنشينانى چند از ملائكه هست، كه وقتى برادر مسلمان خود را به نيكوئى ياد كند، فرشتگان گويند: مثل اين براى تو باد، و هر گاه به بدى ياد كند، گويند: اى فرزند آدم كه عيوب تو پوشيده است، مشغول خود باش، و خدا را شكر كن كه عيب تو پوشيده داشت».
و ليكن هر گونه مدح و ستايشى خوب و پسنديده نيست، بلكه در صورتى نيك و ستوده است كه از آفات آن مصون باشد، بدين نحو كه آن ستايش، راست باشد و ستاينده راه افراط نپويد كه به دروغ بيانجامد، و رياكار و دورو نباشد، به اين صورت كه اظهار دوستى كند در حالى كه در واقع دلش خالى از محبّت باشد خواه در مدحى كه مى‏كند راستگو باشد يا نباشد، و ظالم و فاسق را نستايد هر چند در آنچه درباره وى مى‏گويد صادق باشد، زيرا وى به مدح او شاد مى‏شود، و شادمان ساختن ظالم يا فاسق جايز نيست.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:«انّ اللّه ليغضب اذا مدح الفاسق»
«هر گاه فاسق را بستايند خداوند خشمناك مى‏شود». بلكه ظالم فاسق را بايد با مذمّت غمگين
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 420
ساخت و ستايش نكرد تا شاد و خوشحال گردد. و نيز چيزى را كه تحقيق نكرده و راهى براى اطلاع از آن نيست نگويد.
اين آفت، در ستايش از اوصاف مطلق و پنهان پديد مى‏آيد، چنانكه گويى:
فلانى متّقى و پارسا و زاهد و خيّر است، يا اينكه فلانى عادل و راضى است، و مانند اين‏ها، كه راست بودن مدح در اين موارد متوقّف است بر وجود دلائل و آگاهى از درون اشخاص، و تحقّق اين دو بسيار نادر است. و غالبا ستايش به امثال اين امور بدون تحقّق و درنگ و تأنّى است.
و همچنين مدح كسى باعث كبر و خودبينى او نشود كه اين‏ها موجب هلاك است، و سبب نگردد كه ممدوح از خود راضى شود و همين او را در عمل سست كند، زيرا كسى كه زبانها به مدح و ستايش وى گشوده شود خودپسند مى‏گردد و مى‏پندارد به اوج رسيده، و اين موجب سستى در عمل مى‏شود، آن كه دامن عمل به كمر مى‏بندد خود را مقصّر و كوتاه مى‏بيند، و از اين رو رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم به مردى كه در خدمت حضرت ديگرى را مدح كرد فرمود: «واى بر تو گردن رفيقت را شكستى، اگر به آن گوش دهد [و باورش آيد] رستگار نخواهد شد». و فرمود: «هر گاه برادر خود را در حضور او بستائى، گويا تيغ بر گلوى او كشيده‏اى». و نيز به كسى كه مردى را مدح مى‏كرد فرمود: «آن مرد را پى كردى [1] خدا تورا پى كند» و فرمود: «اگر مردى با كارد تيز به ديگرى حمله كند، براى او بهتر است از اينكه روياروى وى را مدح و ثنا گويد».
رازى كه در اين اخبار هست اين است كه: مدح و ستايش موجب سستى در عمل مى‏شود، و يا كبر و عجب پديد مى‏آورد و همانند گردن زدن و پى كردن و تيغ بر كشيدن كشنده است. پس اگر مدح از آفات مربوط به ستاينده و ستايش شده سالم و در امان بماند پسنديده است و اگر نه ناپسند است. و با اين بيان مى‏توان بين اخبارى كه در مدح آن وارد شده - چنانكه گذشت - و آنچه در مذمّت آن رسيده جمع كرد.
__________________________________________________
[1] عقر، پى كردن مرد يا حيوان، يعنى به يك ضربت شمشير پاى او را قلم كردن، كنايه از كشتن و هلاك كردن است.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 421
پس ستاينده بايد از آفات مربوط به خود بر حذر باشد، و ممدوح نيز بايد از كبر و عجب و سستى و ريا احتراز كند، به اين كه خود را بشناسد و خطر سرانجام كار را به ياد داشته باشد، و از نكات باريك ريا غافل نماند، و كراهت و ناخوشايندى خود را از مدح نشان دهد، و سخن پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم به اين معنى اشاره دارد كه فرمود:«أحثوا التّراب في وجوه المدّاحين»
«بر روى ستايشگران خاك بپاشيد».
و بالجمله: كسى كه او را مدح گويند نبايد حالش به واسطه مدح تفاوت كند، و اين امر فرع بر خود شناسى و تذكّر اين نكته است كه ستاينده لغزشهاى او را نمى‏داند. و سزاوار است كه اظهار كند كه او آن طور كه معرفى مى‏كنند نيست.
يكى از صالحان وقتى او را مدح كردند گفت: «خدايا اين‏ها مرا نمى‏شناسند و تو مرا مى‏شناسى». و امير مؤمنان عليه السّلام هنگامى كه او را مدح و ثنا گفتند فرمود: «خدايا آنچه اينان نمى‏دانند بر من ببخشاى، و به آنچه مى‏گويند مرا بازخواست مكن، و مرا بهتر از آنكه مى‏پندارند قرار ده».
نكته ديگر اينكه ظاهرا گشادگى خاطر و سرور و شادمانى به سبب شنيدن مدح مؤاخذه و بازخواستى ندارد، زيرا اين طبيعى و جبلّى آدميان است كه اگر كمالى به آنان نسبت داده شود شاد و خوشحال مى‏شوند، ولى شرط است كه از اين شاد شدن خوشش نيايد، و خود را بر اين شادمانى مورد عتاب و سرزنش قرار دهد، و در بر طرف كردن آن بكوشد، زيرا مقتضاى عقل اين است كه آدمى با وجود كمال شاد و خوشحال باشد نه به سبب نسبت دادن آن به وى. پس آنچه به وى نسبت داده مى‏شود اگر در او باشد، بايد شادى و سرورش از داشتن آن باشد نه از نسبت دادن آن به وى، كه شادمانى به سبب گفتن كسى به اينكه تو صاحب اين كمالى حماقت و سفاهت است.
و اگر در او وجود نداشته باشد، بايد اندوهناك و خشمگين شود، زيرا آن مدح در واقع استهزاء و مسخره است.
حاصل اينكه: عاقل نبايد به مدح و ستايش ديگران خوشدل و شادمان شود و يا از مذمّت آنها محزون و اندوهگين گردد، زيرا كسى كه ياقوت سرخ نفيسى دارد او را چه زيان كه كسى بگويد خر مهره‏اى است، و اگر مهره‏اى دارد چه سود كه ديگرى بگويد ياقوت است.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 422
و از آنهاست: