دنباله مزاح مذموم‏
حق اين است كه مزاح مذموم افراط و مداومت بر آن است، يا مزاحى كه به دروغ و غيبت و امثال اين‏ها بيانجامد و آدمى را از راه حق خارج كند. امّا اندك آن كه موجب گشادگى خاطر و خوشدلى شود، و متضمّن ايذاء و دروغ و باطل نباشد ناپسند نيست، به دليل سخن رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم: «من مزاح مى‏كنم ولى بجز حق نمى‏گويم». و نيز روايت است كه «به آن حضرت صلى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند: يا رسول اللّه، شما با ما شوخى مى‏كنيد فرمود: من اگر چه شوخى مى‏كنم ولى بجز حق نمى‏گويم».
و عامّه روايت كرده‏اند: «پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بسيار تبسّم مى‏كرد، و از همه مردم خوش طبعتر بود». روزى [به پيرزنى‏] فرمود: «پيرزن به بهشت نمى‏رود، پيرزن گريست فرمود: در آن روز ديگر پير نخواهى بود». زنى به خدمت آن حضرت رسيد و گفت: «شوهرم شما را دعوت مى‏كند. فرمود: شوهر تو همان است كه در چشمش سفيدى است؟ زن گفت: نه به خدا در چشمش سفيدى نيست فرمود چرا، هست.
زن گفت: نه به خدا فرمود: هيچ كس نيست مگر اينكه در چشمش سفيدى هست».
امثال اين مطايبات از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم و از ائمّه عليهم السّلام روايت شده، و طرف اين گونه شوخى‏ها نيز غالبا زنان و يا كودكان بوده‏اند، زيرا پيامبر اكرم و يا ائمّه عليهم السّلام در مواجهه با آنان متناسب با احساسات و رقّت قلب آنان، با ايشان رفتار مى‏كرده‏اند، بى‏آنكه به هزل و دروغ و باطل كشانده شود، و صدور اين مزاحها گاه گاه و به ندرت اتّفاق افتاده، و البتّه ايشان مى‏توانستند طورى شوخى كنند كه از حق و اعتدال خارج نشوند، امّا ديگران هر گاه در شوخى را بگشايند چه بسا كه به افراط و باطل افتند. پس در مورد امثال ما بهتر اين است كه مطلقا آن را ترك كنيم.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 390
و از آنهاست: