مراء و جدال و خصومت‏
مراء عبارت است از ايراد و اعتراض به سخن ديگرى و اظهار نقص و خلل در آن به قصد تحقير و اهانت وى، و اظهار برترى و هوشمندى خود. و جدال همان مراء است كه مورد و متعلّق آن مسائل اعتقادى و بيان و تقرير آنها باشد. و خصومت نوعى مجادله و لجاج در گفتار است براى به دست آوردن مالى يا مقصودى ديگر، و اين گاهى با ابتدا و شروع به سخن است و گاهى به نحو اعتراض، و مراء جز به صورت اعتراض بر كلام ديگرى نيست. پس مراء نوعى ايذاء است، و ناشى از عداوت و حسد مى‏باشد. ولى جدال و خصومت، زمانى از يكى از اين دو و زمانى از غير اين دو ناشى و صادر مى‏شود.
بدين گونه، جدال اگر بحق باشد - يعنى به اثبات يكى از عقايد حقّه متعلّق باشد - و قصد و غرض از آن ارشاد و هدايت باشد، و طرف مجادله دشمنى و عناد نداشته باشد، اين «جدال احسن» است و مذموم نيست، بلكه ستوده و پسنديده است و از ثبات در ايمان كه از نتايج نيرومندى معرفت و بزرگى نفس است شمرده مى‏شود. خداى سبحان مى‏فرمايد:
«وَ لا تُجادِلُوا أهْلَ الْكِتابِ الا بِالَّتى هِىَ أحْسَنُ» 29: 46(عنكبوت، 46) «با اهل كتاب جز به طريق نيكو مجادله مكنيد».
و اگر جدال به حق نباشد، مذموم و همراه با عصبيّت يا غلبه جوئى يا طمع مالى است، و از رذائل قوه غضب يا شهوت است، و چه بسا كه موجب شك و شبهه‏هائى شود كه اعتقادات حقّه را ضعيف سازد، و لذا خداى سبحان آن را نهى كرده و مورد مذمّت قرار داده، و فرموده:
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 378
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِى اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ» 22: 8(حج، 8) «از مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون علم و هدايت و كتاب روشنى بخش مجادله مى‏كنند». و فرموده:
«وَ اذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فى حَديثٍ غَيْرِهِ» 6: 68(انعام، 68) «و چون كسانى را ببينى كه در آيات ما به ياوه گوئى فرو مى‏روند از آنها روى بگردان تا در سخنى غير از آن گفتگو كنند».
و خصومت نيز اگر به حق باشد، يعنى براى استيفاى مال يا حق مسلّمى باشد، آن نيز ستوده و پسنديده است و از فضائل قوه شهويّه به شمار مى‏آيد، و اگر به باطل باشد، يعنى متعلّق به مدّعائى باشد كه دروغ يا بدون علم و يقين است مذموم است و از رذائل به شمار مى‏رود. پس خصومت مذموم در مورد مخاصمه‏اى است كه شخص مى‏داند حق با او نيست، و امّا در آنچه نمى‏داند حق با اوست يا نه، مانند خصومت وكيل قاضى (وكيل تسخيرى)، كه پيش از آنكه بداند كه حق با كدام طرف است از هر طرفى وكيل مى‏شود، و بدون علم و يقين به مخاصمه مى‏پردازد، چنين شخصى مانند كسى است كه با حالت سرگشتگى مرتكب لغزشها و شبهات مى‏شود كه بى‏قصد و غرض به مسلمين زيان مى‏رساند، و بدون عوض و زر و بال غير را متحمّل مى‏گردد، و چنين كسى زيانكارترين مردم و بدبخت‏ترين آنها در آخرت است.
همچنين خصومت مذموم شامل مخاصمه كسى مى‏شود كه حق خود را مى‏طلبد ولى به قدر حاجت و ضرورت اكتفا نمى‏كند، بلكه در خصومت به قصد تسلّط و ايذاء لجاج و عناد مى‏كند، و سخنان خود را با كلام ايذائى كه در اظهار حق و بيان دليل نيازى به آن نيست مى‏آميزد، و نيز شامل كسى مى‏شود كه صرفا براى غلبه بر خصم و شكست او به مخاصمه برخاسته و حال آنكه آن مقدار از مال در نظر او كوچك و ناچيز است، و بسا هست كه مى‏گويد قصدش عناد و غلبه بر وى و ريختن آبروى اوست، و چون اين مال را بگيرم دور مى‏اندازم، و بنا بر اين غرض او عناد و لجاج است.
پس خصومتى كه جايز است منحصر است به خصومتى كه مظلوم حق خود
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 379
را بطلبد آن هم از راه مشروع و بدون قصد عناد و ايذاء، و در مخاصمه قدر حاجت را رعايت كند و زياده از آن سخنى نگويد. بدين‏سان كار وى حرام نيست، اگر چه بهتر است طريق مخاصمه را ترك كند و راه ديگرى براى استيفاى حق خود بجويد، زيرا نگاهداشت زبان در وقت مخاصمه ناممكن يا بسيار مشكل است. كه مخاصمه موجب برافروختن و تحريك خشم است، و چون خشم به هيجان آيد مطلب اصلى از ميان مى‏رود، و كينه بين دو طرف مستحكم مى‏شود تا جائى كه هر يك از خوشى و سرور ديگرى اندوهگين و از ناخوشى و ضرر ديگرى شاد مى‏گردد. بدين گونه خصومت خاستگاه همه شرها و بديهاست، و سزاوار است كه جز به وقت ضرورت و به اندازه ضرورت در خصومت را نگشايند و اگر ضرور باشد از حد واجب تجاوز نكنند، زيرا كمترين درجه آن از پريشانى خاطر و مشغولى دل خالى نيست، تا مى‏رسد به اينكه در نماز نيز مشغول مخاصمه با او مى‏گردد، و نيز خصومت موجب طعن و اعتراض بر خصم، و نسبت دادن جهل و كذب به او مى‏گردد، زيرا كسى كه با ديگرى مخاصمه مى‏كند يا او را نادان و يا دروغگو مى‏شمارد، و بنا بر اين سخنان بد و ناشايست به وى خواهد گفت، و گفتار خوش و سخن نيك را از دست خواهد داد. و همچنين است در مورد مراء و جدال.
و بالجمله: مراء و جدال و خصومت، جز در موارد استثنايى، از كارهاى ناپسند و سرچشمه بيشتر شرها و فتنه‏هاست، و از اين رو در اخبار از آنها ذم شديد شده است.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:«من جادل في خصومة بغير علم، لم يزل فى سخط حتّى ينزع».
«هر كه در مخاصمه‏اى بدون علم مجادله كند در خشم و ناخشنودى خداست تا دست بردارد».
و فرمود:«انّ ابغض الرّجال إلى اللّه الألدّ الخصم».
«منفورترين مردم در نزد خداوند لجوج خصومتگر (سخت خصومت) است».
و فرمود:«ما أتاني جبرئيل قطّ إلا و عظنى، فآخر قوله لي: إيّاك و مشادّة النّاس، فانّها تكشف العورة و تذهب بالعزّ».
«هيچگاه جبرئيل نزد من نيامد مگر مرا موعظه كرد و آخرين سخنش اين
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 380
بود كه: زنهار از لجاج و سختگيرى بر مردم بپرهيز، كه اين خوى عيب آدمى را آشكار مى‏كند و عزت او را از ميان مى‏برد».
و امير مؤمنان عليه السّلام فرمود:«ايّاكم و المراء و الخصومة، فانّهما يمرضان القلوب على الاخوان، و ينبت عليهما النّفاق».
«از ستيزه و خصومت بپرهيزيد كه اين‏ها دلهاى برادران را بيمار مى‏كند و نفاق را مى‏روياند».
و حضرت امام على بن الحسين عليهما السّلام فرمود: «بدا به حال امّتى كه پيوسته در مراء و ستيزه باشد واى بر مردم فاجرى كه همواره در مخاصمه باشند و بد امّت گناهكارى است كه درباره غير خدا پرگو باشد».
و حضرت امام صادق عليه السلام فرمود:«لا تمارينّ حليما و لا سفيها، فانّ الحليم يقليك و السّفيه يؤذيك».
«هرگز با شخص حليم مجادله و مراء مكن و نه با سفيهى، كه حليم دشمن تو مى‏شود و سفيه به تو آزار مى‏رساند».
و فرمود:«إيّاك و المشادّة، فانّها تورث المعرّة و تظهر العورة.»
«از غلبه جوئى و سختگيرى بپرهيز، كه اين موجب گزند و آسيب است و عيب پوشيده را آشكار مى‏كند».
و فرمود:«إيّاكم و الخصومة، فانّها تشغل القلب، و تورث النّفاق، و تكسب الضّغائن»«».
«از خصومت بپرهيزيد، كه دل را مشغول و گرفتار مى‏كند، و باعث نفاق مى‏شود، و كينه‏ها پديد مى‏آورد».
پس هر كس در آنچه دلالت بر ذم و بد فرجامى اين صفات (مراء و خصومت) عقلا و شرعا دارد بينديشد - و در نظر بگيرد كه فايده‏اى بر آنها مترتّب نيست، و به ياد آورد كه ترك آنها ممدوح و ضد آنها، يعنى گفتار خوش، سودمند است - ترك آنها بر او آسان مى‏گردد و گرد آنها نمى‏گردد.