علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 32
فصل 1 انقسام حقيقت انسان و حالات اعتبارى او
بايد دانست كه انسان داراى دو جنبه يا دو ناحيه است، يكى پنهان و باطن و ديگرى آشكار و ظاهر، يكى روح (روان) و ديگرى بدن (تن)، و براى هر يك از اين دو جنبه ناسازگاريها و سازگاريها، و آلام و لذّات، و مهلكات و منجيات هست.
ناسازگاريها و دردها و رنجهاى بدن بيماريهاى جسمانى است و سازگاريهاى آن تندرستى و لذّتهاى جسمانى است. شرح و بيان جزئيات اين بيماريها و معالجه و درمان آنها به عهده علم پزشكى است، و ناسازگاريها و درد و رنجهاى روح رذائل اخلاقى است كه موجب هلاكت و بدبختى اوست، و سلامت آن بازگشت به فضائل آن است كه باعث سعادت و رستگارى اوست و او را به جوار و مصاحبت خداشناسان و خداپرستان و مقرّبان درگاه الهى مى‏رساند، و علمى كه عهده‏دار بيان اين رذائل و نشان دان راه مداوا و درمان آنهاست «علم اخلاق» ناميده مى‏شود.
مطلب ديگر اين است كه بدن مادّى و فناپذير است و روح مجرّد و فنا ناپذير است، پس اگر روح به صفات شريف و عالى متّصف شود در خوشى و سعادت جاودانى است، و اگر رذائل اخلاقى در او جايگير شود در عذاب و بدبختى هميشگى ماندگار و مخلّد خواهد بود. از اين روى ناگزير بايد به تجرّد و
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 33
بقاى روح بعد از ويرانى و تباهى تن اشاره كنيم [1] تا خواستاران به سعى در تزكيه آن راغبتر شوند و در نگاهداشت آن از شقاوت جاودانى كوشاتر باشند.
__________________________________________________
[1] از نخستين مقدمات و اركان علم اخلاق بخصوص اخلاقى كه مبتنى بر ايمان دينى است اثبات تجرد و فنا ناپذيرى نفس است. زيرا در اين نظام اخلاقى اوامر و نواهى الهى و آثار و نتايج آنها همراه با اعتقاد به معاد و زندگانى در عالم ديگر اساس اخلاق و عامل مؤثر در اجرا و مواظبت بر آنهاست. و البته اين عقيده منافاتى با حسن و قبح ذاتى اعمال يا تكليف وجدانى اخلاقى يا وجود انگيزه‏هاى خير در انسان يا آثار و نتايج اعمال نيك و بد در اين دنيا ندارد و بلكه آن را تأييد و تقويت مى‏كند. و حتى مى‏توان گفت كه بدون آن عقيده (عقيده به تجرد و بقاى نفس) اخلاق از ارزش ذاتى و تعالى و قداست برخوردار نيست و تنها بر حسب منافع و مصالح فردى و اجتماعى كه نسبى و ناپايدار است ملحوظ است و ممكن است دستخوش سودجوئى ناروا و دوروئى و ريا گردد كه اين همه خود بر خلاف حقيقت اخلاق است.
و اما با عقيده مادى بودن نفس و انكار تجرد و غير مادى بودن آن ديگر جائى براى اخلاق به معنى ذاتى و حقيقى آن باقى نمى‏ماند. زيرا در اين عقيده نفس جوهريت و استقلالى ندارد و تنها پديده‏اى فرعى يا نمود و شبه پديده است كه وابسته به زندگى و مرگ تن و در خدمت تمايلات و لذات و شهوات آن است، و روشن است كه با اين عقيده فضايل اخلاقى:
مانند عدالت و نوعدوستى و عفت و راستگوئى، بخصوص فضيلت عالى ايثار و فداكارى كه مورد تحسين همه آدميان است، توجيهى ندارد.
به اين مناسبت و نيز بدين سبب كه شناخت نفس و قواى آن براى اصلاح و بهبود اخلاق ضرورى است علماى اخلاق اسلامى، ابن مسكويه (در گذشته در سال 421 ه.) در «تهذيب الاخلاق»، محمد غزالى (در گذشته در سال 505 ه.) در «كيمياى سعادت»، خواجه نصير الدين طوسى (در گذشته در سال 672 ه.) در «اخلاق ناصرى» و مؤلف ما، مهدى نراقى، (در گذشته در سال 1209 ه.) در كتاب حاضر (و پسر وى احمد نراقى در كتاب «معراج السعادة») در آغاز به بحث درباره شناخت نفس و قواى آن و تجرد و بقاى آن پرداخته‏اند. م.