بدان كه امر به معروف و نهى از منكر را مراتبى است:
1 - انكار قلبى: به اينكه در دل منكر مرتكب معصيت باشد و او را دشمن بدارد. و اين مشروط است به اينكه نهى كننده علم داشته باشد و نهى شونده بر گناه اصرار و پا فشارى كند (نادم و پشيمان نباشد).
2 - راهنمائى و شناساندن: به اينكه مرتكب منكر و گناه بداند كه اين كار معصيت است. زيرا بعضى از مردم به سبب جهل و نادانى مرتكب بعضى از معاصى مىشوند، و اگر بدانند كه گناه است از آن خوددارى خواهند كرد.
3 - اظهار كراهت و نفرت از مرتكب گناه و كناره جوئى و دورى كردن از او.
4 - منع و انكار به زبان: ابتدا با پند و نصيحت، و اگر اثر نكرد با ترساندن، و بازداشتن تا آنجا كه نوبت به سخنان تند و درشت برسد. مثل اينكه بگويد: اى نادان اى احمق با پروردگارت مخالفت مكن در اينجا دامى بزرگ براى شيطان هست كه بسا بيشتر واعظان را شكار مىكند. بنابراين هر عالم اندرزگويى بايد اين دام را با نور بصيرت ببيند. آن دام اينست كه شيطان بهنگام وعظ و ارشاد در نزد او حاضر مىشود و خودبينى و برترى او را به سبب علمى كه دارد در دلش وسوسه مىكند و كسى را كه مورد موعظه قرار مىدهد نادان و خوار و پست مىنمايد. و چه بسا قصدش از وعظ خوار ساختن و جاهل شمردن طرف و اظهار بزرگى و شرافت خويش به داشتن علم باشد. و اين حالت آفتى است بزرگ و متضمّن كبر و ريا. و سزاوار است كه هر واعظ ديندارى از اين آفت غفلت نكند، و با نور بصيرت عيوب
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 328
خود و زشتى درون خويش را بشناسد. و نشانه پاك بودن نفس از اين آفت اين است كه اگر آن گناهكار با پند شخص ديگر پند پذيرد يا خود از معصيت باز ايستد دوستتر دارد تا به وسيله وعظ او پند گيرد.
5 - بازداشتن به قهر و تسلّط: مانند شكستن آلات لهو، و ريختن شراب، و يا كندن و گرفتن جامه و مال غصبى از وى و رد كردن آن به صاحبش، و امثال اينها.
6 - تهديد و ترساندن: مثل اينكه بگويد دست از اين كار بدار، وگر نه تورا مىزنم و سرت را مىشكنم و مانند اين از آنچه در صورت دست نكشيدن از معصيت جايز است انجام دهد. ولى جايز نيست كه به كارى تهديد كند كه انجام دادن آن جايز نيست، مثل اينكه بگويد: اين كار را رها كن وگر نه گردنت را مىزنم يا فرزندت را كتك مىزنم، يا زنت را از خانه بيرون مىكشم، و امثال اينها.
7 - زدن با دست و پا بدون اينكه سلاح بر كشد يا جراحتى وارد سازد.
8 - مجروح كردن با بعضى از سلاحها. اين را سيّد مرتضى - رضى اللّه عنه - و جمعى از علماى ما جايز دانستهاند، ولى بيشتر علما اذن امام را در اين مورد شرط دانستهاند. زيرا در اين كار بسا به تنهائى قادر نباشد و به ياران مسلّح نيازمند باشد، و آن شخص فاسق هم از اعوان خود استمداد كند و كار به جنگ و كشتار كشد و فتنهاى بزرگ پديد آيد.
|