علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 257
فصل 1 مذمت حسد
حسد سخت‏ترين و دشوارترين بيماريهاى روانى و بدترين و پليدترين رذايل است، و صاحب خود را به عقوبت دنيا و عذاب آخرت گرفتار مى‏سازد. زيرا در دنيا لحظه‏اى از حزن و الم خالى نيست و به هر نعمتى كه در دست ديگران مى‏بيند رنج مى‏برد، و نعمت‏هاى خداى تعالى نامتناهى است و هرگز از بندگان بريده و منقطع نمى‏شود، پس حسود پيوسته در اندوه و رنج است. و وبال و سرانجام بد آن گريبانگير خود او خواهد شد و اصلا به محسود ضررى نمى‏رساند، بلكه موجب ازدياد حسنات و بالا رفتن درجات او مى‏شود از اين رو كه حسود بر او عيب مى‏گيرد، و آنچه در شرع جايز نيست درباره او مى‏گويد، پس نسبت به او ظالم است و قسمتى از وزر و وبال محسود را بر دوش خود مى‏گيرد، و اعمال شايسته خود را به دفتر اعمال او منتقل مى‏سازد، بنابراين حسد وى براى محسود جز خير و نفع اثرى ندارد. و با وجود اين در مقام عناد و ضديّت با آفريدگار و پروردگار بندگان است، زيرا اوست كه نعمت‏ها و خيرات را بر بندگان چنانكه اراده فرموده به مقتضاى حكمت و مصلحت خود ارزانى داشته است، پس حكمت حق و كامل او چنين اقتضا كرده كه آن نعمت بر آن بنده حاصل و باقى باشد، و حسود بيچاره زوال آن را مى‏خواهد. و آيا اين چيزى جز ناخشنودى از قضاء الهى در برترى دادن بعضى بندگان بر بعضى ديگر است؟ و اين نيست مگر آرزوى قطع فيوضات الهى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 258
كه بر حسب حكمت بالغه مقدّر و صادر شده و خواستن خلاف آنچه خداوند به مقتضاى مصلحت اراده فرموده است بلكه حسود طالب نقص بر خداى سبحان است و نمى‏خواهد خدا را متّصف به صفات كماليّه بداند. زيرا افاضه نعمت‏ها از سوى خداوند در وقت شايسته و در جاى مستعد از صفات كماليه خداى تعالى است كه عدم آنها نقص است بر او، و گر نه از او صادر نمى‏شد، و حسود ثبوت اين نقص را مى‏خواهد. از سوى ديگر حسود چون زوال نعمت‏هاى الهى را كه وجوداتند مى‏خواهد و بازگشت شرور و بديها به عدم است پس وى طالب شر و دوستدار آن است. و حكما تصريح كرده‏اند كه هر كه به شر، اگر چه براى دشمن، راضى و خشنود باشد در واقع شرير است. پس حسد بدترين رذائل و حسود شريرترين مردم است. و چه خباثت و معصيتى بالاتر از اين كه كسى از راحت مسلمانى بدون آنكه براى وى ضررى داشته باشد ناراحت و متألّم شود؟ و از اين رو در آيات و اخبار از اين صفت مذمّت شديد شده است. خداى سبحان در ناشايسته شمردن آن مى‏فرمايد:
«أمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» 4: 54(نساء 53).
«يا به مردم نسبت به آنچه خدا از فضل و كرم خويش به آنان داده حسد مى‏برند؟». و مى‏فرمايد:
«وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أنْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ ايمانِكُمْ كُفَّارا حَسَدا مِنْ عِنْدِ انْفُسِهِمْ» 2: 109(بقره 109).
«بسيارى از اهل كتاب از حسدى كه در دلشان است دوست دارند كه شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر باز گردانند».
و مى‏فرمايد:
«إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ انْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها» 3: 120.
(آل عمران 120) «اگر نيكيى به شما رسد بد حال و ناراحت مى‏شوند و اگر بديى به شما رسد از آن شادمان مى‏گردند».
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:«الحسد يأكل الحسنات كما تأكل النّار
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 259
الحطب».
«حسد كارهاى نيك را مى‏خورد همچنانكه آتش هيزم را مى‏خورد».
و نيز فرمود:«قال اللّه عزّ و جلّ لموسى بن عمران: يابن عمران لا تحسدنّ النّاس على ما آتيتهم من فضلى و لا تمدّنّ عينيك إلى ذلك و لا تتبعه نفسك، فانّ الحاسد ساخط لنعمى، صادّ لقسمى الّذى قسمت بين عبادى. و من يك كذلك فلست منه و ليس منّى».
«خداى عز و جل به موسى بن عمران وحى فرمود كه به مردم بر آنچه از فضل خود به آنها داده‏ام حسد مبر، و چشمهاى خود را بر آن مدوز، و دلت را دنبال آن مكن، كه حسود نسبت به نعمت‏هاى من خشمگين است، و از تقسيمى كه ميان بندگان خود كرده‏ام جلوگير است. و هر كه چنين باشد من از او نيستم و او از من نيست».
و فرمود:«لا تحاسدوا و لا تقاطعوا و لا تدابروا و لا تباغضوا، و كونوا عباد اللّه اخوانا».
«حسد مورزيد و از هم مگسليد و به يكديگر پشت مكنيد (راه مخالفت مپوئيد) و دشمنى منمائيد، بندگان خدا با هم برادر باشيد».
و فرمود:«دبّ إليكم داء الأمم قبلكم: الحسد و البغضاء هي الحالقة، لا اقول حالقة الشّعر، و لكن حالقة الدّين. و الّذى نفس محمّد بيده لا تدخلون الجنّة حتّى تؤمنوا، و لن تؤمنوا حتّى تحابّوا.
ألا أنبّئكم بما يثبت ذلك لكم؟ أفشوا السّلام بينكم»
«بيمارى امّتهاى پيش در شما راه يافته: حسد و دشمنى كه سترنده است، نه سترنده موى بلكه سترنده دين. به خدائى كه جان محمّد به دست اوست، به بهشت نمى‏رويد تا ايمان آوريد، و ايمان نخواهيد آورد تا يكديگر را دوست بداريد.
آيا مى‏خواهيد شما را به چيزى خبر دهم كه مهربانى و دوستى را ميان شما برقرار كند؟ به همديگر سلام كنيد».
و فرمود:«كاد الفقر ان يكون كفرا، و كاد الحسد ان يغلب القدر».
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 260
«فقر نزديك است كه به كفر انجامد، و حسد نزديك است كه بر قدر غلبه كند [1]».
و فرمود: «به زودى به امّت من بيمارى امّتها خواهد رسيد. پرسيدند:
بيمارى امّتها چيست؟ فرمود: «خود پسندى و ستيزندگى، و سركشى، و زياده جوئى، و همچشمى در دنيا، و دورى نمودن و حسد ورزيدن، تا آنكه ستم و تعدى و سپس آشوب و فتنه پديد آيد».
و فرمود: «ترسناكتر چيزى كه بر امّتم مى‏ترسم اين است كه مالشان زياد شود پس با يكديگر حسد ورزند و يكديگر را به قتل رسانند».
و فرمود: «براى نعمت‏هاى خدا دشمنانى هست. پرسيدند: آنها كيانند؟ فرمود: كسانى كه به مردم بر آنچه خدا از فضل خود به ايشان داده حسد مى‏برند».
و در يكى از احاديث قدسى وارد شده است كه: «خداوند فرمود: حسود دشمن نعمت من است و از قضاء من خشمگين است و به قسمتى كه در ميان بندگانم كرده‏ام راضى و خشنود نيست».
امام باقر عليه السّلام فرمود:«انّ الرّجل ليأتي باىّ بادرة فيكفر. و انّ الحسد ليأكل الايمان كما تأكل النّار الحطب».
«گاهى مرد شتابزدگى و تندى مى‏كند و كافر مى‏شود. و حسد ايمان را مى‏خورد همچنانكه آتش هيزم را مى‏خورد».
و حضرت صادق عليه السّلام فرمود:«آفة الدّين: الحسد و العجب و الفخر»
«آفت دين حسد و خودبينى و فخر فروشى است».
__________________________________________________
[1] مجلسى (در شرح اصول كافى) درباره جمله اول اقوالى ذكر مى‏كند كه خلاصه‏اش اينست كه: مراد از فقر احتياج و نياز به مردم و عدم توجه و اعتماد به خداوند است. چنين فقيرى به خدا نسبت بى‏عدالتى مى‏دهد و بسا مرتكب گناهانى مانند دزدى و خيانت و رشوه ستانى و امثال اين‏ها مى‏شود و اين اعمال به كفر نزديك است. اما در شرح جمله دوم اقوالى ذكر مى‏كند از جمله: حسد گاهى موجب زوال نعمت و يا موجب ازدياد نعمت محسود مى‏شود و بر مقدرات او غلبه مى‏كند. و قول ديگر اينكه ممكن است اشاره به چشم زخم باشد زيرا حسد سبب چشم‏زدن است، چنانكه بعضى از مفسران آيه كريمه«و من شرّ حاسد اذا حسد»را به چشم زدن تفسير كرده‏اند. م.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 261
و فرمود:«انّ المؤمن يغبط و لا يحسد، و المنافق يحسد و لا يغبط«»».
«مؤمن غبطه مى‏برد و حسد نمى‏ورزد، ولى منافق حسد مى‏ورزد و غبطه نمى‏برد».
و فرمود: «حسود پيش از آنكه ضررى به محسود برساند به خود زيان مى‏زند، چنانكه ابليس به سبب حسد براى خود لعنت به ارث برد، و براى آدم برگزيدگى و هدايت و بالا رفتن به مقام حقايق عهد و اصطفاء الهى را حاصل كرد.
پس محسود باش و حسود مباش، كه ترازوى حسود هميشه سبك است به واسطه سنگينى ترازوى محسود [2]، و روزى قسمت شده است، پس حسد چه نفعى به حسود و چه ضررى به محسود مى‏رساند. و ريشه حسد از كورى دل و انكار فضل و كرم خداى تعالى است، و اين‏ها دو بالند براى كفر. و به واسطه حسد فرزند آدم در حسرت جاويد افتاد، و به درّه هلاكتى سقوط كرد كه هرگز نجاتى براى او نيست. و حسود را توبه نيست، زيرا بر آن مصرّ و به آن معتقد است و حسد سرشت اوست كه بدون معارض و بى‏سبب ظاهر مى‏شود، و سرشت از ريشه تغيير نمى‏پذيرد، هر چند كه معالجه شود«»».
يكى از حكما گفته است: «حسد زخمى است بهبود ناپذير».
و يكى از خردمندان گفته است: «ظالمى شبيه‏تر به مظلوم از حسود نديدم، كه نعمت تورا نقمت خود مى‏داند».
و يكى از بزرگان گويد: «حسود از مجالس و مجامع جز مذمّت و ذلّت بهره‏اى نمى‏برد، و از ملائكه جز لعنت و دشمنى به او نمى‏رسد، و از خلق جز غم و اندوه عايدش نمى‏شود، و در وقت مردن جز سختى و هراس نصيبى ندارد، و در قيامت جز رسوائى و عذاب به او نمى‏رسد».
__________________________________________________
[2] شايد به اين معنى باشد كه اعمال نيك حسود به ترازوى اعمال محسود نهاده مى‏شود. م.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 262
اخبار و روايات در نكوهش حسد بيرون از حدّ شمار است، و آنچه ياد شد براى حق جو كافى است. و نيز بايد دانست كه ناپسند داشتن نعمت و حبّ زوال آن نسبت به كافر و فاجر كه دستاويز فتنه و آزار خلق و افساد بين مردم مى‏شود مانعى ندارد، از اين رو كه وسيله فساد است نه از آن جهت كه نعمت است.