علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 248
فصل 38 شناخت سخن بيهوده‏
سخنان بيهوده و زائد و هرزه انواع بيشمار دارد و حد و ضابطه آن اين است كه سخنى‏گوئى كه اگر آن را نگوئى و سكوت كنى گناهى بر تو نباشد و زيانى هم پديد نيايد و هيچ كارى معطّل نماند، مثل اينكه با كسانى احوال سفرهاى خود را نقل كنى و نيز آنچه در سفر ديده‏اى از كوهها و رودها و وقايعى كه برايت روى داده و چيزهاى خوبى كه ديده‏اى از خوراكها و پوشاكها، و آنچه از مردم شهرها و رويدادهاى آنها تورا به شگفت آورده است. همه اين‏ها از امورى است كه نگفتن آنها نه ضرر دينى دارد و نه زيان دنيوى، و در گفتن آنها براى هيچكس نه فايده دينى تصور مى‏رود و نه سود دنيوى. پس اگر بسيار بكوشى كه كم و زياد نقل نكنى و منظورت خودستائى و فخر فروشى در مشاهده چيزهاى بزرگ نباشد، و غيبت كسى يا مذمّت مخلوقى از مخلوقات خدا در ميان نباشد، بارى وقت خود را ضايع و تلف كرده‏اى.
امّا همچنانكه سخنان بى‏فايده گفتن مذموم است، سؤال از چيزى كه بى‏فايده است نيز مذموم و بلكه مذمومتر است. زيرا تو با سؤال خويش وقت خود را تباه مى‏سازى و هم وقت ديگرى را با پاسخ دادن تلف مى‏كنى و اين در صورتى است كه از سؤال بيجا آفتى پديد نيايد، و اگر در جواب آن آفتى پيش آيد - چنانكه در بيشتر پرسشهاى بيجا و بيهوده پيش مى‏آيد - گناهكار خواهى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 249
بود. مثلا اگر از عبادت كسى بپرسى و بگوئى: آيا روزه‏اى؟ اگر بگويد: آرى، عبادت خود را ظاهر ساخته و در معرض ريا قرار گرفته، و اگر به ريا نيفتد لااقل ثواب عبادتش كم مى‏شود زيرا فضيلت عبادت پنهانى به درجات بيشتر است از عبادت آشكار. و اگر بگويد: نه، دروغ گفته. و اگر سكوت كند، ترا تحقير كرده و آزرده خاطر ساخته. و اگر براى دفع جواب به چاره جوئى متوسّل شود دچار رنج و ناراحتى مى‏گردد. پس تو با يك پرسش بيهوده و نابجا او را يا به ريا و دروغ يا كوچك شمردن ديگران يا رنج و زحمت براى چاره جوئى گرفتار كرده‏اى.
و همچنين است سؤال از چيزهائى كه آدمى از اظهار آن شرم مى‏كند يا احتمالا از اظهار آن مانعى باشد، مثل اينكه كسى با ديگرى سخنى مى‏گويد بپرسى: چه مى‏گفت؟ و در چه سخنى بوديد؟ و مانند اينكه انسانى را در راه ببينى و بپرسى: از كجا مى‏آئى؟ زيرا گاهست كه مانعى براى اظهار آن وجود دارد. و از اين قبيل است پرسيدن از كسى كه چرا ضعف دارى؟ يا اين ضعف و لاغرى تو از چيست؟ يا چه مرض دارى؟ و مانند اين‏ها. و بدتر از همه آنكه مريضى را از شدت بيماريش بترسانى و بگوئى: چقدر مرضت شديد و حالت بد است همه اين‏ها علاوه بر اينكه لغو و سخن بيهوده است گناه و ايذاء را نيز در بردارد، و تنها سخن بيهوده و زائد نيست زيرا سخن بى‏فايده تنها آن است كه در آن ايذائى و شكستن خاطرى و شرم از جوابى نباشد، چنانكه روايت است: «لقمان به نزد داود عليه السّلام آمد در حالى كه او زره مى‏ساخت، و پيش از آن لقمان زره را نديده بود از كار وى تعجّب كرد. خواست بپرسد، دانائى و حكمت او را مانع شد، خوددارى نمود و نپرسيد.
چون داود از كار خود فارغ شد برخاست و زره را پوشيد و گفت: خوب زرهى است براى جنگ لقمان گفت: خاموشى دانش و حكمت است و كم كسى است كه آن را بجا آورد». و اين قبيل پرسشها، به شرط آنكه در آنها ضرر و پرده درى و افتادن در ريا و دروغ نباشد، از سخنان بيهوده است و ترك آن از خوبى اسلام آدمى است.