علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 165
فصل 22 معالجه بيمارى بخل
درمان بيمارى بخل از دو راه كامل مىشود، علمى و عملى.
راه علمى آن است كه آدمى آفت بخل و فايده جود و سخاوت را بشناسد، و طريق عملى آن است كه بذل و بخشش كند هر چند با تكلّف و مشقّت باشد تا اينكه صفت جود و كرم براى او طبيعى شود.
پس هر كه خواستار معالجه بخل و بر طرف كردن اين بيمارى است و بخواهد صفت جود و سخاوت را كسب كند بايد در اخبارى كه در ذمّ بخل و مدح سخاوت رسيده بسيار بينديشد، و وعده و وعيد عذابى را كه خداوند بر صفت بخل داده به نظر آورد، و احوال بخيلان و نفرت طبع را از ايشان ملاحظه كند، تا به نور معرفت دريابد كه در دنيا و آخرت بذل و احسان براى او از امساك بهتر است. آنگاه خود را بر بذل و گذشت از مال وادار سازد، و پيوسته چنين كند تا ميل و رغبت او به بذل و بخشش برانگيخته شود، و چون اين رغبت در وى پديد آيد بايد از حالت نخست اجتناب نمايد و در عطا و بخشش درنگ نكند، زيرا شيطان او را از فقر مىترساند و در مقام وسوسه از جود و بذل باز مىدارد.
و اگر مرض بخل مزمن شده باشد و به آنچه گفته شد دفع نشود، از راههاى علاجش اين است كه خود را به نام نيك و اشتهار به جود و كرم بفريبد و حتى به قصد ريا و شهرت بذل و بخشش كند تا نفس خود را به طمع شهرت به صفت جود و سخاوت
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 166
راغب نمايد و مطيع سازد، و به اين ترتيب رذيلت بخل را از خود بزدايد و خبث ريا را به دست مىآورد، و لكن بعد از آن بايد به علاج ريا پردازد. و اين مانند آن است كه چون كودك را مىخواهند از شير بگيرند و پستان را از ياد او ببرند وى را به گنجشك و امثال آن سرگرم مىكنند، نه براى اينكه گنجشك بازى بذاته مطلوب است، بلكه براى اينكه از پستان منصرف شود و آنگاه از آن نيز با تدبيرى ديگر دست بدارد، پس طلب شهرت و نام آورى به منزله دلدارى نفس است هنگام باز داشتن او از مال، و سپس به اصلاح قصد و نيّت پرداخته مىشود. بنابراين اين صفات رذيله و پست را بايد با تسلّط يكى بر ديگرى از ميان برد تا همگى دفع و ريشه كن شود، چنانكه شهوت بر غضب مسلّط مىشود و از شدت آن مىكاهد، و غضب بر شهوت مسلّط مىشود و هيجان آن فرو مىنشيند. و سنّت خداوند به دفع بعضى از امور زيان آور و هلاك كننده به وسيله بعضى ديگر جارى است تا آنكه همگى از ميان برود، خواه اين موذىها از قبيل صفات باشند يا اشخاص ستمكار و شرير. مگر نمىبينى كه ظالمان و اشرار را بر يكديگر مسلّط مىكند تا سرانجام همگيشان نابود شوند؟ مثال اين - چنانكه گفتهاند - آن است كه همه اجزاء بدن ميّت به كرم مبدّل مىشود، سپس كرمها يكديگر را مىخورند، تا دو كرم نيرومند باقى مىماند، آنگاه اين دو پيوسته به مقابله و تعارض مىپردازند تا يكى بر ديگرى غالب مىشود و او را مىخورد. اين يكى هم سرانجام گرسنه مىماند و مىميرد. همچنين است آن صفات رذيله كه ممكن است بعضى را بر بعض ديگر مسلّط سازد تا آن را قلع و قمع كند، يعنى ضعيفتر خوراك قويتر شود تا تنها يكى بماند، آنگاه آن يكى را با مجاهده محو و نابود كند، به اين نحو كه خوراك او را ببرد، يعنى به مقتضاى آن عمل نكند، و در نتيجه مخالفت خاموش مىشود و مىميرد. مثلا مقتضاى بخل نگاهداشتن مال است، و چون از مقتضاى آن جلوگيرى شود و مال را اگر چه با كوشش و مشقّت مكرّرا بذل كند، صفت بخل مىميرد و صفت بذل و بخشش به صورت طبع و ملكه در مىآيد و رنج و مشقّت پيشين از ميان مىرود.
امّا راه عمده در علاج بخل از بين بردن سبب آن است و سبب آن دوستى
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 167
مال است، و سبب دوستى مال: يا دوستى خواهشها و شهوات است كه به وسيله مال به آنها مىتوان رسيد و معمولا با آرزوى دراز همراه است، زيرا اگر آرزوى دراز نداشته باشد و بداند كه بعد از اندك زمانى مىميرد شايد نسبت به مال خود بخل نورزد، يا ذخيره كردن و نگاهدارى براى فرزندان است، كه آدمى بقاء فرزندان را بقاء خود مىشمارد، يا خود مال را از اين حيث كه مال است دوست دارد، چنانكه پيرى را مىبينيم كه چندان مال دارد كه براى آنچه اميد به عمر خود دارد كافى است، و باز هم اموال بسيار مىماند، و فرزندى هم ندارد كه در انديشه او باشد، مع ذلك نفسش اين اندازه گذشت ندارد كه زكات مال خود را بيرون كند يا هنگام بيمارى به معالجه خود پردازد، بلكه عاشق پول است كه از داشتن آن لذت مىبرد، با اينكه مىداند مرگ او نزديك است، و حاصل عمر او بر باد مىرود يا دشمنانش مال او را غارت مىكنند، و با اين همه راضى نمىشود كه خود بخورد و بهره برد يا قسمتى از آن را تصدّق و احسان كند. و اين مرضى است كه معالجه آن در نهايت دشوارى است بخصوص در ايّام پيرى، زيرا در اين زمان بيمارى مزمن شدة و قوّت گرفته و بدن ضعيف گشته و در دفع مرض ناتوان است. مثل او مانند كسى است كه عاشق شخصى است و به خاطر او فرستاده وى را نيز دوست دارد، آنگاه محبوب خود را فراموش كند و به اين فرستاده پردازد. پول و زر و سيم همچون رسولى است براى برآوردن حاجات، و از اين رو محبوب است نه از اين حيث كه درهم و دينار است، پس كسى كه نيازها را از ياد ببرد و پول في نفسه محبوب او شود در نهايت گمراهى و زيانكارى است، بلكه هر كه بين مال زياده از قدر حاجت و سنگ فرق و تفاوت قائل شود در غايت نادانى و بى خبرى است.
و چون راه قطع و ريشه كنى سبب هر بيماريى اين است كه بر ضدّ آن سبب بكوشد، بنابراين دوستى شهوات را بايد به قناعت به اندك و با صبر و شكيبائى معالجه كند، و درازى آرزو را به ياد آورى بسيار از مرگ همكاران و همقطاران و درازى رنج و زحمت آنها در گردآورى مال و بر باد رفتن آن بعد از آنان علاج نمايد، و انديشه و التفات دل به فرزندان را با اين اعتقاد معالجه كند كه آفريدگار آنها روزى آنان را نيز خلق كرده است، و چه بسيار فرزندانى كه مالى از پدر به ارث نبردند و
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 168
حالشان از ميراث بران بهتر بوده، و بداند كه فرزندش اگر صالح و با تقوا باشد خداوند او را كافى و كارساز است، و اگر فاسق و تبهكار باشد از مال پدر در راه گناه و معصيت كمك مىگيرد و مظلمه آن به پدر برمىگردد.
و معالجه حبّ مال از حيث مال بودن به اين طريق است كه در مقاصد مال و اينكه براى چه خلق شده بنگرد، و در نتيجه جز به قدر حاجت نگاه ندارد و باقى را بر مستحقّان بذل كند تا به ثواب جاويد آخرت برسد.
|