علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 132
فصل 18 سؤال بدون نياز روا نيست‏
سزاوار مؤمن اين است كه بدون حاجت و نيازى كه بدان ناچار باشد از مردم چيزى نخواهد، بلكه تا آنجا كه ممكن است از سؤال و خواستن چيزى از كسى خوددارى نمايد، كه سؤال (گدايى) خود فقر و بينوائى عاجل و زودرس است و در قيامت باعث حساب طولانى خواهد بود. و حكم اصلى آن تحريم است زيرا متضمّن شكايت از خدا و موجب خوار ساختن خود در نزد غير خداست، و همچنين غالبا موجب آزردن كسى است كه از او سؤال و خواهش مى‏كند زيرا بسا هست كه با طيب خاطر نمى‏بخشد بلكه شرم و رودربايستى يا ريا و خودنمائى او را بر آن مى‏دارد كه چيزى بدهد، و معلوم است كه بخشش به روى و ريا و از ترس اينكه مبادا به بخل نسبت داده شود گرفتنش شرعا حلال نيست.
و به سبب متضمّن بودن اين مفاسد است كه در شريعت مقدّس اسلام از آن نهى شده است، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «سؤال از مردم از فواحش (كارهاى زشت) است»، و فرمود: «هر كه با وجود بى‏نيازى سؤال كند آتش دوزخ را زياد مى‏كند، و هر كه با داشتن مالى كه او را بى‏نياز مى‏كند از مردم چيزى بخواهد در روز قيامت در حالى مى‏آيد كه چهره‏اش استخوان بى‏گوشتى است كه جنبان و مضطرب است و صدا مى‏كند». و فرمود: «هر كه قوت سه روز خود را داشته باشد و از مردم سؤال كند روز قيامت با چهره‏اى كه هيچ گوشت ندارد خدا را
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 133
ملاقات خواهد كرد».«» و فرمود: «بنده‏اى نيست كه درى از سؤال بر خود بگشايد مگر اينكه خدا هفتاد در فقر بر روى او مى‏گشايد». و فرمود: «سؤال حلال نيست مگر با فقرى كه موجب هلاك است يا وامى كه به رسوائى و آبرو ريزى كشد». و فرمود: «سؤال با بى‏نيازى رنجى در سر و دردى در شكم دارد». و فرمود: «هر كه اموال مردم را براى مال اندوزى بخواهد آتش دادن به دوزخ است، كم باشد يا زياد».
روايت است كه: «گروهى از انصار به خدمت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله آمدند و سلام كردند و جواب شنيدند، سپس گفتند: يا رسول اللّه ما به تو حاجتى داريم فرمود:
بگوئيد، عرض كردند: حاجتى بزرگ است، فرمود: بگوئيد چيست، گفتند:
مى‏خواهيم بهشت را براى ما ضمانت كنى، حضرت سر به زير انداخت و با حال تفكّر به زمين مى‏نگريست، سپس سر برداشت و فرمود: اين را براى شما ضمانت مى‏كنم به شرطى كه از هيچ كس چيزى نخواهيد. پس از آن اگر يكى از آنان در سفر تازيانه از دستش مى‏افتاد، براى گريز از سؤال كراهت داشت كه به كسى بگويد تازيانه را به من بده و خود فرود مى‏آمد و بر مى‏داشت. و اگر بر سر سفره بود و آب نزديك ديگرى بود به او نمى‏گفت آب را به من ده، خود بر مى‏خاست و آن را بر مى‏داشت و مى‏آشاميد».
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم بيعت قومى را بر اسلام پذيرفت و با آنان شرط كرد كه بشنوند و اطاعت كنند، آنگاه پنهانى به آنان فرمود: «از مردم چيزى نخواهيد».
بعد از اين اگر تيشه و كلنگى از دست يكى از آنها مى‏افتاد فرود مى‏آمد و به كسى نمى‏گفت آن را به من بده. آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله غالبا به خوددارى از سؤال امر مى‏كرد، و مى‏فرمود: «هر كه از ما چيزى بخواهد به او مى‏دهيم، و هر كه بى‏نيازى نمايد خدا او را بى‏نياز مى‏كند، و هر كه از ما چيزى نخواهد نزد ما محبوبتر است». و فرمود: «سؤال هر چه كمتر بهتر» گفتند: حتى از شما يا رسول اللّه؟ فرمود: «از من نيز». و فرمود:
«اگر يكى از شما ريسمانى بردارد و بر پشت خود هيزم بكشد و بفروشد و آبروى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 134
خويش نگه دارد، براى او از سؤال بهتر است».«» سيد السّاجدين حضرت على بن الحسين عليهما السّلام فرمود: «خدا را بر اين سخن ضامن مى‏گيرم كه هيچ كس بدون نياز از كسى سؤال نكند مگر اينكه روزى ناچار شود كه از روى حاجت سؤال و گدايى كند». و در روز عرفه مردان و زنانى را ديد كه گدايى مى‏كنند، فرمود:«هؤلاء شرار خلق اللّه، النّاس مقبلون على اللّه و هم مقبلون على النّاس»
«اين‏ها بدترين خلق خدا هستند، مردم به خدا روى مى‏آورند و آنها روى به مردم مى‏آورند».
امام باقر عليه السّلام فرمود:«اقسم باللّه و هو حقّ ما فتح رجل على نفسه باب مسألة إلا فتح اللّه عليه باب فقر»
به خدا سوگند كه هيچ مردى درى از سؤال به روى خود نمى‏گشايد مگر اينكه خدا درى از فقر به روى او مى‏گشايد».
امام صادق عليه السّلام فرمود:«طلب الحوائج إلى النّاس استلاب للعزّ مذهبة للحياء، و اليأس ممّا في أيدي النّاس عزّ للمؤمن في دينه، و الطّمع هو الفقر الحاضر».
«خواستن حوائج از مردم كندن لباس عزت و از ميان بردن شرم است، و نااميدى از آنچه در دست مردم است عزت دينى مؤمن است، و طمع فقر حاضر است».
و فرمود: «اگر سائل بداند كه چه وزرى دارد هرگز از كسى سؤال نمى‏كند، و اگر كسى كه از او سؤال مى‏شود بداند ردّ سائل چقدر بد است هيچ كس سائلى را رد و محروم نمى‏كند».
و فرمود: «هر كه بدون حاجت سؤال كند چنانست كه گوئى آتش مى‏خورد».
امّا منع و تحريمى كه درباره سؤال و گدايى شده در صورتى است كه ناچار و مضطر نباشد، لكن در صورت حاجت و درماندگى، شكّى در جواز و رخصت آن نيست. خداى سبحان مى‏فرمايد:
«وَ امَّا السائِلَ فَلا تَنْهَرْ» 93: 10(ضحى، 10)
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 135
«و امّا خواهنده را از خود مران».
و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:«لا تردّوا السّائل و لو بشقّ تمرة»
«سائل را از خود مرانيد اگر چه به دادن نصف خرمائى باشد». و فرمود:«لو لا أنّ السّائل يكذب ما قدّس من ردّه»
«اگر دروغگوئى گدايان نبود هر كه نوميد و ردّشان مى‏كرد تقديس نمى‏شد». و فرمود:«للسّائل حقّ و إن جاء على الفرس»
«خواهنده حقّى دارد اگر چه بر مركبى سوار باشد و بيايد». و فرمود: «سائل را رد مكنيد اگر چه به پاچه سوخته باشد». و اگر سؤال مطلقا حرام بود خدا و رسول او اجازه نمى‏دادند كه گناهكار بر گناه يارى شود.
امّا حاجتى كه سؤال را تجويز مى‏كند: يكى آن است كه به حدّ اضطرار رسيده باشد مانند سؤال گرسنه‏اى كه اگر قوت و غذائى نيابد بيم مرگ يا بيمارى او مى‏رود، و سؤال برهنه‏اى كه تن‏پوشى ندارد و از سرما و گرما ترس از تلف شدن يا بيمارى دارد.
ديگر آنكه به اين حد نمى‏رسد، و اين نيز دو گونه است: يا حاجت مهمّى است مثل احتياج به بالاپوش در زمستان كه اگر نباشد از سرما رنج مى‏برد گو اينكه به حدّ ضرورت نرسيده باشد، و احتياج به مركب، با اينكه مى‏تواند به مشقّت و سختى پياده برود.
يا حاجت غير مهم است مثل احتياج به نان خورش با وجود نان. ظاهرا در همه اين موارد سؤال جايز است (با اينكه در صورت اول سؤال رجحان دارد، و در دوم مباح است، و در سوم مكروه است)، به شرطى كه از محذوراتى كه ذكر كرديم، يعنى اظهار شكايت و ذلّت خود و اذيّت ديگرى خالى باشد، و اين محذورات به اين نحو بر طرف مى‏شود كه احتياج خود را به كنايه و تعريض بفهماند نه به تصريح، آن هم پس از شكر و سپاس خداوند، و نزد بعضى از دوستان يا سخاوتمندان اظهار كند و از مردم بى‏نيازى نمايد، زيرا سؤال از دوست موجب خوارى و ذلّت نيست، و سخاوتمند از سؤال ناراحت و آزرده نمى‏شود بلكه شاد مى‏گردد.
نكته ديگر اين است كه آنچه ذكر شد درباره سؤالى است كه در همان وقت به آن احتياج داشته باشد، و امّا سؤالى كه در آينده به آن احتياج پيدا خواهد كرد، اگر اين نياز مربوط به يكسال بعد باشد قطعا حرام است، و اگر مربوط به قبل از آن و در عرض سال باشد، اگر سؤال بعد از رسيدن وقت احتياج ممكن باشد حلال نيست،
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 136
و اگر بداند كه در وقت نياز قدرت بر سؤال نخواهد داشت اين سؤال با اينكه مكروه است جايز است، و هر اندازه زمان حاجت ديرتر است كراهت شديدتر است.
امّا شناخت درجات حاجت و شدّت و ضعف آن و وقت احتياج موكول به خود انسان و اجتهاد و تشخيص خود اوست و بايد خدا را به ياد داشته باشد، و بنابراين بعد از آنكه در دل از مردم بى‏نياز بود بايد بر مقتضاى سلوك راه آخرت عمل كند، و هر اندازه يقينش قوى‏تر و وثوقش به رسيدن روزى تمامتر و قناعتش به قوت در وقت آشكارتر باشد درجه و مرتبه‏اش نزد خداوند بالاتر است.
پس اى دوست در انديشه رسيدن روزى، بيهوده خود را از اوج توكّل و اعتماد بر خدا به حضيض خوف و اضطراب مينداز، و گوش به تهديد شيطان مده، كه «او شما را به فقر مى‏ترساند و به كارهاى زشت و بد فرمان مى‏دهد»، و به وعده پروردگار خود مطمئن باشد كه مى‏فرمايد:
«وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلا» 2: 268(بقره، 268) «و خدا آمرزش و فزونى به شما وعده مى‏دهد».
و به سخن پيغمبرت صلّى اللّه عليه و آله و سلم گوش فراده كه فرمود: «اگر آنچنانكه بايد بر خدا توكّل كنيد همچون پرندگان روزى يابيد، بامداد گرسنه‏ايد و شامگاه سير».
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 137
و از آنهاست: