علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 121
فصل 14 موازنه فقر و غنا
شكى نيست كه فقر با صبر و قناعت و خرسندى و به قصد آسودگى خاطر از غناى با حرص و بخل و امساك برتر است، چنانكه بىترديد غناى با انفاق و به قصد مدد گرفتن براى عبادت و كمك به بندگان خدا از فقر با حرص و ناخرسندى و جزع بهتر است، آنچه مورد ترديد است ترجيح بين فقر و غنا در دو موضع است:
اول - در ترجيح بين فقر با صبر و قناعت، و غناى همراه با انفاق و قصد كمك گرفتن براى عبادت:
بعضى اول را برتر مىدانند به دليل اين روايت كه: «رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: «كداميك از مردم بهترند؟ گفتند: مالدارى كه حقّ خداى تعالى را از مال خود بپردازد، فرمود: اين خوب مردى است ولى مراد من او نيست.
گفتند: يا رسول اللّه پس بهترين مردم كيست؟ فرمود: فقيرى كه حاصل كوشش خود را عطا كند». و نيز روايت است كه: «فقرا نمايندهاى نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرستادند، وى آمد و عرض كرد: من فرستاده فقيرانم به نزد شما، فرمود: مرحبا به تو و به كسانى كه از نزد ايشان آمدهاى، از نزد كسانى آمدهاى كه آنان را دوست دارم، عرض كرد: فقرا مىگويند اغنيا به بهشت مىروند زيرا حج مىكنند و ما قدرت نداريم، و عمره مىگزارند و ما نمىتوانيم، و چون بيمار شوند زيادتى اموال خود را انفاق و ذخيره آخرت مىكنند، پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: از من به فقرا
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 122
اين پيام را برسان كه هر كه از شما صبر كند و مواظب اعمال خود باشد سه خصلت دارد كه اغنيا ندارند: (اول) آنكه در بهشت غرفه (بالا خانه) هائى هست كه اهل بهشت به آنها نظاره مىكنند چنانكه مردم زمين ستارههاى آسمان را مىنگرند، به آنها داخل نمىشود مگر پيغمبر فقير يا شهيد فقير يا مؤمن فقير، (دوم) آنكه فقرا نصف روز كه پانصد سال است پيش از اغنيا به بهشت مىروند. (سوم) هر گاه غنى بگويد: سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر، و فقير نيز اين را بگويد، غنى به ثواب فقير نمىرسد هر چند ده هزار درهم انفاق كند، و همچنين همه كارهاى نيك. فرستاده بازگشت و آنان، با شنيدن آن سخن، گفتند راضى شديم».
و بعضى، شقّ دوم (يعنى غناى همراه با انفاق و استعانت بر عبادت) را برتر مىدانند، زيرا غنا از صفات خدائى و فقر از لوازم بندگى است، و وصف حق برتر از وصف بنده است.
از اين استدلال پاسخ دادهاند كه غناى خداى سبحان با اسباب و اغراض نيست، و حال آنكه غناى بنده به وسيله اينهاست، زيرا بنده به وجود مال غنى است و به بقاء آن نيازمند است، پس چگونه غنائى كه بنده به آن متّصف است مىتواند از صفات ربوبى باشد. بلى غنا به معنى بىنيازى از وجود و عدم مال به اين نحو كه هر دو در نزد او يكسان باشد به اوصاف حق شباهت دارد، جز اينكه چنانكه دانستى خود اين نوعى فقر است. و نيز تكبّر از صفات ربوبى است، پس بايد - به زعم شما - از تواضع برتر باشد، با اينكه چنين نيست. بلكه حق اين است كه براى بنده صفات بندگى مانند خوف و رجا برتر است، زيرا سزاوار نيست كه صفات ربوبى مشارك و منازع داشته باشد، و به همين دليل خداى سبحان مىفرمايد: «عظمت، ازار (زيرپوش) من، و كبريا، رداء (روپوش) من است [1]، پس هر كه در اين دو با من منازعه كند او را درهم خواهم شكست». و بنا بر اين فقر از غنا بهتر و افضل است.
حق اين است كه ترجيح يكى از صفات ربوبيّت و صفات عبوديّت بر ديگرى درباره بنده به طور مطلق نادرست است، زيرا همان طور كه ترجيح اوّلى بر دومى
__________________________________________________
[1] زيرپوش و روپوش استعاره است براى اختصاص عظمت و بزرگ منشى به خداى تعالى چنانكه زيرپوش و روپوش هر كسى به خود او اختصاص دارد و ديگرى را در آن شركت نمىدهد. م.
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 123
[در مورد بنده] به واسطه تكبّر نقض مىشود عكس آن (يعنى ترجيح صفات بندگى بر صفات الهى در مورد او) به سبب علم و معرفت و جهل و غفلت قابل نقض است، زيرا علم از صفات ربوبى و جهل از صفات بنده است، و بالضرورة اوّلى (علم و معرفت) از دومى (جهل و غفلت) افضل است.
در حقيقت از فقر و غنا آن افضل است كه بنده را از خدا به چيز ديگر مشغول نكند، پس اگر فقر او را مشغول مىسازد غنا در مورد او بهتر است و اگر غنا او را به خود مشغول و از خدا غافل مىگرداند فقر براى او برتر است. زيرا غنا به خودى خود ممنوع و حذر كردنى نيست بلكه از اين جهت كه مانع از وصول به پروردگار مىشود بد است. و فقر بذاته مطلوب نيست، بلكه از اين رو كه مانع از وصول به خداوند نيست مطلوب است. و البتّه مانعيّت غنا و عدم مانعيّت فقر كلّى و عام نيست، زيرا چه بسيار فقيرانى كه فقر آنها را از مقصد و وصول به اللّه باز مىدارد، و بسا اغنيائى كه غنا آنان را از او منصرف نمىگرداند. پس مشغول كننده اصلى چيزى جز دوستى دنيا نيست كه با دوستى خداى تعالى تضاد دارد، و دوستدار چيزى مشغول به آن است، خواه در وصال آن باشد يا در فراق آن.
بنابراين برترى و فضيلت درويش و توانگر به حسب دلبستگى آنهاست به وجود يا عدم مال. اگر نسبت به آن مساوى باشند مرتبه آن دو يكسان است، و اگر تفاوت داشته باشند هر كدام كه دلبستگيش كمتر باشد درجهاش برتر و افضل است، بلكه با وجود دلبستگى به مال و تساوى آن دو در اين امر داشتن مال به قدر حاجت از نداشتن آن بهتر و افضل است، زيرا گرسنه راه مرگ را مىپيمايد نه راه معرفت و طاعت را. و در صورتى كه دل آن دو اصلا به مال علاقه و بستگى نداشته باشد به نحوى كه وجود و عدم مال در نظرشان يكسان باشد مال نزد آن دو مانند هوا و آب درياست - و براى آنها آخرين مرتبه فقر يعنى استغناء و رضا حاصل شده است - و دارنده مال از فاقد آن افضل است، زيرا در عدم التفات به مال يكسانند، و حال آنكه مالدار با كمك و احسان به فقرا و مساكين از دعاهاى آنها برخوردار است.
امّا نكته اينجاست كه دل برداشتن و انقطاع از مال - وجود و عدم آن - تنها درباره افرادى بسيار نادر قابل تصور است و صبر بسيار ببايد تا روزگار يكى مانند
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 124
ايشان پديد آورد، و دلهاى عموم مردم از دوستى مال و بستگى به آن خالى نيست.
بنابراين سخنى كه به تفصيل گفته شد - يعنى درباره افضليّت كسى كه كمتر به مال دلبستگى دارد و يكسان بودن درجه درويش و توانگر با يكسانى آن دو در دلبستگى، و برترى و مزيّت داراى مال بر فاقد آن در صورت انقطاع و گسستن هر دو از آن، لغزشگاه و جاى غرور و فريب است، زيرا چه بسيار كه توانگر مىپندارد كه دل از مال بريده و حال آنكه دوستى مال در درون او پنهان و نهان است و خود نمىداند، و تنها به هنگام از دست دادن مال به آن پى مىبرد و آگاه مىشود.
پس غير از انبياء و اوليا و اندك افرادى از بزرگان اهل تقوى اگر كسانى كه گمان مىبرند از دنيا گسستهاند هنگامى كه مالى را از كف مىدهند خود را بيازمايند براى آنان آشكار خواهد شد كه فريب خوردهاند و كاملا از دنيا نبريدهاند. چون چنين است و بريدن كامل از دنيا و مال محال يا بسيار دشوار است پس به طور كلّى مىتوان گفت كه براى عموم مردم فقر بهتر و افضل است، زيرا از خطر دورتر است، كه فتنه و آزمايش آسايش و خوشى، شديدتر از فتنه و آزمايش سختى و بينوائى است، و دلبستگى فقير و انس او به دنيا غالبا ضعيفتر است، و به اندازه ضعف دلبستگيش ثواب ذكرها و عبادتش مضاعف خواهد بود. زيرا مراد از حركات زبان و جوارح خود آنها نيست بلكه براى اين است كه انس به مذكور (خداى تعالى) استوار و مستحكم شود، و تأثير آنها در برانگيختن انس در دل خالى از غير خدا از تأثير آنها در قلب مشغول و غافل بيشتر و شديدتر است، و از اين رو اخبار در برترى فقر بر غنا و فضيلت فقرا بر اغنيا به طور مطلق وارد شده است.
دوم - در ترجيح بين فقر با حرص و جزع، و غناى با حرص و امساك:
حق اين است كه مطلوب فقير اگر چيزى باشد كه در زندگى و معيشت خود چارهاى از آن ندارد - و حرص او براى به دست آوردن اين مقدار است بدون زيادهجوئى - و قصد وى اين است كه از مال براى انجام تكاليف دينى كمك بگيرد، چنانكه حرص و امساك غنى نيز به همين اندازه و به همين قصد باشد، داشتن مال افضل است، زيرا نداشتن آن انسان را از امور دينى باز مىدارد، از اين رو كه ناچار بايد به دنبال روزى برود و در طلب آن بكوشد. و اگر قصد غنى چنين باشد و مطلوب فقير بيش از مقدار
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 125
نياز يا به اندازه نياز باشد امّا بدون كمك گرفتن از مال براى امور دينى، غنى افضل است. و اگر مطلوب هر يك از آن دو به دست آوردن بيش از نياز باشد، يا قصد هيچ يك از آن دو كمك گرفتن از مال در امر دين نباشد، فقدان مال اصلح و افضل است، زيرا آن دو در آزمندى و مالدوستى و در عدم قصد كمك گرفتن از مال در راه دين يكسانند، لكن در اين امر با هم فرق دارند كه مالدار دوستى دنيا در دلش استوار شده و به سبب انس به مال به آن اطمينان مىكند، ولى فاقد آن ناچار دل را از محبّت آن خالى مىسازد، يا دنيا در نظرش مانند زندانى است كه از آن رهائى مىجويد، و بنابراين فقير افضل است، اگر قصد وى چنين باشد و قصد غنىّ زيادهجوئى يا طلب مقدار نياز بدون استعانت به مال در امر دين باشد.
سوم - در ترجيح بين فقير حريص كه همچون سگان بر دنيا يورش مىبرد و انديشهاى جز آن ندارد، و آن غنى كه آزمنديش بر نگهدارى مال كمتر و دردمندى و اندوهش از فقدان مال كمتر از ناراحتى و اندوه آن فقير به سبب از دست دادن آن است.
ظاهرا حال چنين فقيرى از آن غنى بدتر است، زيرا دورى از خدا به قدر فزونى و قوّت دردمندى و اندوه از فقدان مال است، و قرب به او به اندازه كمى و ضعف ناراحتى و اندوه از فقدان آن است.
|